ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 14.04.2024, 22:27
چرا باید با تهاجم نظامی خارجی به‌ایران مخالف بود؟

ع.گویا

حمله‌ تروریستی حماس ‌در روز هفتم اکتبر ۲۰۲۳، به قتل و اسارت صدها تن از مردم غیر نظامی و بیگناه اسراییلی منجر گردید. این حرکت موجب شد که راست‌ترین و افراطی‌ترین کابینه تاریخ اسراییل به زعامت نتانیاهو، در سایه این عملیات تروریستی، محمل عاطفی و اخلاقی مناسب را در بخش عمده‌ای از افکار عمومی جهان برای حملات وحشیانه هوایی بر علیه بیش از دو میلیون ساکنان نوار غزه، به دست آورد.

این عملیات نسل‌کشی (genocidal) به بهانه حق اسراییل در «دفاع از خوبش»، مورد تایید بسیاری از دولتمردان در نقاط گوناگون جهان، مخصحوصا در کشورهای غربی، قرار گرفته است. از سوی دیگر، بخش بزرگی از افکار عمومی مردم جهان که شامل یهودیان صلح طلب و جمع وسیعی از روشنفکران و مردم ضد جنگ در کشورهای مختلف میشود، به انتقاد و ستیز با این مجازات جمعی(collective punishment) برخاسته‌اند.

محافل سیاسی و روشنفکری اپوزیسیون ایرانی در داخل و خارج از ایران نیز از برخورد نظری با این در گیری نظامی بر کنار نمانده‌اند و در برابر تراژدی انسانی که بر غزه و مردم غیر نظامی و بی دفاع آن میگذرد، مواضع گوناگون و بعضا متضادی اتخاذ می‌کنند. این مواضع، طیف وسیعی از نقطه نظرات سیاسی را در بر می‌گیرد. از یک سو، برخی به بهانه مخالفت با دولت جمهوری اسلامی و ابراز نفرت از تروریست‌های اسلام گرا، از این نسل کشی انسانی در غزه حمایت می‌نمایند. بسیاری نیز عملیات نظامی و محاصره اقتصادی مردم غزه از جانب ارتش اسراییل را شدیدا محکوم می‌کنند.

نگارنده این سطور در اینجا قصد بحث در باره تمام این نظرات را ندارد زیرا از حوصله این مختصر خارج است. اما، سطور زیر فقط به بررسی عواقب احتماعی، سیاسی، و بویژه اقتصادی یکی از این گرایش‌ها که نویسنده «نظریه کوبیدن سر مار« را به آن اطلاق می‌کند، خواهد پرداخت:

برخی در درون اپوزیسیون راست‌گرای ایرانی چنین استدلال می‌کنند که «حماس»، «جهاد اسلامی»، «حزب اله» و دیگر گروه‌های خرد و کلانی که به بهانه مبارزه سیاسی، از دست یازیدن به عملیات تروریستی تردیدی به خود روا نمی‌‌دهند، در دامان حکومت جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران رشد یافته‌اند و برای بقاء و تداوم عملیات تروریستی خود، به پشتیبانی‌های مالی، تسلیحاتی، لجستیکی، و اطلاعاتی حکومت ایران وابسته‌اند. بنابراین، «نظریه کوبیدن سر مار» چنین استدلال می‌کند که گروه‌های مزبور همچون بدن ماری هستند که سر و مغز متفکر آن در اختیار حکومت جمهوری اسلامی و بطور مشخص سپاه پاسداران قرار دارد و برای مبارزه قطعی و اساسی در جهت ریشه‌کن کردن این نحله‌های تروریستی، راهی جز کوبیدن سر این مار در درون لانه اش، باقی نمی‌‌ماند.

طرفداران این نظریه برخی به وضوح و گروهی به نحو تلویحی و شرمسارانه و در قالب استدلال‌های ظاهرا «وطن‌پرستانه، خواستار واردآوردن ضربه‌های مستقیم و گسترده نظامی هوایی از جانب اسراییل و دیگر کشورهای غربی، به‌ویژه امریکا، بر علیه اهدافی هم‌چون مراکز کنترل و فرماندهی سپاه پاسداران (سر مار!) در درون ایران می‌شوند. این گرایش بسیار ساده انگارانه بر آن باور است که چنین مداخله نظامی می‌تواند با دقت جراح‌گونه (surgical precision) به فروپاشی کنترل نظامی، امنیتی، و سیاسی در درون ایران منجر گردد و پس از آن به نوعی شورش همگانی و سرنگونی نظام حاکم خاتمه یابد. اینان مدعی‌اند که در پس این تحولات، شالوده پی‌ریزی یک ساختار نوین سیاسی سکولار و دموکراتیک(؟!) در درون کشور شکل خواهد گرفت.

طرفداران این نظریه برای جلب حمایت کشورهای غربی می‌گویند که کوبیدن سر مار به این نحو، مشکل گسترش تروریسم از جانب گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی (بدن مار) را در خاورمیانه و سایر نقاط جهان از میان برخواهد داشت. آنها در پیگیری تخیلات سیاسی خویش از دست یازیدن به دامان راست‌ترین محافل محافظه‌کار در کشور‌های غربی باک ندارند و در رویا‌های سیاسی‌شان، انتخاب مجدد ترامپ به ریاست جمهوری ایالات متحده را مشتاقانه آرزومندند و در این راستا از هیچگونه یاری دریغ نمی‌‌ورزند، زیرا ترامپ را پی گیرترین رییس جمهور ایالات متحده برای «کوبیدن سر مار» می‌پندارند. حمله تحریک‌آمیز اخیر اسراییل به ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق و مقابله به مثل از طریق موشک پراندن نابخردانه دولت ایران بر علیه اهداف اسراییلی، بایستی بارقه امید جدیدی را در مورد گسترش درگیرهای نظامی و وقوع ابن سناریو در اذهان طرفداران نظریه فوق الذکر، برانگیخته باشد!

نگارنده این سطور بر آن باور است که برداشت فوق به دلایل زیر، بسیار ساده و سهل‌انگارانه، غیرمسئولانه، و مخرب است و در صورت بروز احتمالی آن، به ویرانی و از هم گسیختگی گسترده بافت اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی در ایران و حتی احتمالا به تداوم وضعیت سیاسی موجود در شکلی بسیار بدتر از آنچه هست، خواهد انجامید.

۱. به لحاظ اقتصادی:
تجربیات ناشی از جنگ طولانی ایران و عراق و اعمال تحریم‌های رسمی تسلیحاتی از جانب کشورهای تولید کننده تسلیحات، تصمیم‌گیران نظامی در ایران را به اندیشه تولید داخلی برخی از نیازهای مزبور افکند. این امر به تدریج به ایجاد و گسترش نوع بومی «مجتمع نظامی- صنعتی» (military-industrial complex) در سال‌های پس از پایان جنگ انجامید. این امر که با مهندسی معکوس ادوات جنگی ابتدایی آغاز شد، امروزه به مجموعه وسیعی از نهادها و شرکت‌های دولتی و خصوصی تبدیل شده که به تولید انواع گوناگون جنگ‌افزار و قطعات و سرویس‌های مورد نیاز برای آنها، در حد توان تکنوژیک موجود در کشور، اشتغال دارند.

نهادها، شرکت‌ها، و مراکز مرتبط با تحقیقات و فعالیت‌های هسته‌ای را هم می‌توان بخشی از این مجتمع پنداشت. این مجتمع که در ابتدا به بهانه خودکفایی در تولید داخلی تجهیزات نظامی مورد نیاز کشور آغاز شد، به تدریج به فروشنده و صادر کننده رسمی و غیر رسمی برخی از تجهیزات مزبور تبدیل گردیده و با ادعای کسب بخشی از بازار منطقه‌ای این ادوات، خود را در رقابت با صادرکنندگان غربی آنها تصور می‌کند. شاید یکی از دلایل واقعی درگیر شدن نابخردانه حکومت جمهوری اسلامی در تنش‌های منطقه‌ای، به لحاظ منافع و ایجاد بازار برای محصولات و خدمات تولیدی مجتمع نظامی-صنعتی مزبور باشد.

به نظر می‌رسد که این مجتمع ابتدا از نظر مدیریت و کنترل عملیات و سپس به لحاظ مالکیت، به تدریج تحت کنترل سازمان‌های نظامی و امنیتی حکومت به ویژه سپاه پاسداران در آمد. بسیاری از سران و فرماندهان سپاه پس از خروج از خدمت در مشاغل خود، به مناصب و پست‌های مدیریتی در بخش‌های گوناگون این مجتمع گمارده می‌شوند. این مجتمع به سفارش‌دهنده و مصرف‌کننده اصلی کالاها و خدمات متعددی که توسط صدها شرکت و موسسه بخش خصوصی تولید می‌شوند نیز تبدیل گردیده است. بنابراین، بخش بزرگی از موسسات متعلق به بخش خصوصی در سیستم اقتصادی کشور، به لحاظ گردش سرمایه و ادامه تولید و اشتغال نیروی کار به تداوم سفارشات مجتمع مزبور، وابسته‌اند. این موسسات به لحاظ ماهیت کالاها و خدمات تولیدی خود، بخش چشم گیری از نیروی کار ماهر و متخصص در تکنولوژی‌های نوین را به اشتغال خود درآورده‌اند.

همچنین، این مجتمع نظامی-صنعتی با بهره گیری از رانت‌های نظامی-امنیتی، به ایجاد موسسات بانکی و مالی تحت کنترل خود نیز می‌پردازد و با استفاده از اعتبارات بانکی ایجادشده توسط آن موسسات، رقبای بخش خصوصی خود را تطمیع و ارعاب می‌کند تا مالکیت و یا کنترل عملیاتی خود را به نحو روزمره بر دیگر عرصه‌های تولیدی، سرویس دهنده و حتی زیربنایی و غیرنظامی، گسترش دهد.

بر این اساس، سپاه پاسداران و ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی وابسته به آن، ارگانیزم بسیط و ساده‌ای نیستند که به شیوه‌ی «خطی» اندام خود را در نظام اقتصادی ایران و به تبع آن در حوزه‌های‌های‌های نفوذ خود در کشورهای منطقه، دوانده باشند. آنها و مجتمع نظامی-صنعتی تحت کنترل‌شان بیشتر همانند یک اختاپوس عظیم‌الچثه با سرها و شاخک‌های بی‌شمارند که با متغییر‌ها و فرایندهای اقتصادی در هر زاویه کوچک و یا بزرگ اقتصاد کشور در هم تنیده‌اند. کوبیدن بر سر این ارگانیسم عظیم‌الجثه به آسانی به از میان بردنش منتهی نمی‌گردد، ولی می‌تواند با بر جا نهادن اندام تضعیف شده‌اش، به بحران اقتصادی عظیم سراسری توام با بیکاری وسیع نیروی کار، تورم لجام گسیخته‌تر، کمیابی شدید کالاها و خدمات عمومی و… - به مراتب بدتر از آنچه اکنون شاهدش هستیم - منجر گردد. کوبیدن سر این اختاپوس از طریق حملات نظامی هوایی امری ساده و سریع نیست ولی به تخریب گسترده دارایی‌های وسیع این مجتمع نظامی-صنعتی منجر می‌گردد که در زمره تاسیسات متعلق به کشور می‌باشند.

همچنین، بخش عمده‌ای از تاسیسات زیربنایی اساسی کشور همچون کارخانه‌ها، جاده‌ها و پل‌ها، فرودگاه‌ها، بندر گاه‌ها، نیروگاه‌ها و…نیز در جریان این حملات، از تخریب وسیع در امان نخواهند ماند. دارایی‌های زیر بنایی مزبور که بسیاری از آنها فعلا تحت کنترل مجتمع مزبورند، در طی صد و چند سال گذشته با هزینه کردن صدها میلیون دلار از درآمدهای نفتی کشور به دست آمده‌اند. البته بسیاری از این سرمایه‌گذاری‌ها، مخصوصا در دوران جمهوری اسلامی، فاقد توجیه عاقلانه اقتصادی بوده‌اند. اما در شرایطی که تقاضای جهانی برای سوخت‌های فسیلی در آینده، رو به نقصان دارد و منابع ارزی حاصل از این سوخت‌ها برای ایران به سرشاری چندین دهه گذشته تخمین زده نمی‌شود، بازسازی و جبران خسارات گسترده به زیر بنا‌های مادی کشور پس از حملات مزبور، به امری بسیار معضل و حتی غیر ممکن تبدیل خواهد شد.

همچنین، ادعای سرمایه گذاری‌ها و کمک‌های خصوصی و دولتی خارجی در جهت بازسازی و مرمت خسارات فوق الذکر هم در گرو اراده سرمایه گذاران و دولتمردان بین‌المللی و سنجش آنان از ریسک‌پذیری سرمایه‌هایشان در فضای اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی کشور پس از به اصطلاح «کوبیده شدن سر مار»، خواهد بود و ورود آنها به نظام اقتصادی کشور در معرض شک و شبهه قرار دارد.

بنابراین، نظریه «کوبیدن سر مار» چه در صورت موفقیتش در سرنگونی نظام حکمرانی موجود و چه در صورت عدم دستیابی به هدف مزبور، نهایتا به وارد آوردن خسارات جبران ناپذیر اقتصادی به ظرفیت بلند مدت تولیدی کشور منجر خواهد شد. این تخریب که دامنگیر تاسیسات ایجاد شده در بخش‌های نظامی، غیر نظامی و زیر بنایی میگردد، کشور را در این زمینه‌ها سالها به قهقرا خواهد برد. همچنین، بحران‌های اقتصادی حاصل از عملیات نظامی خارجی، به فقر، بیکاری، تورم و مصایب و بلایای اجتماعی حاصل از این وضعیت، بیش از آنچه که اکنون شاهدش هستیم، دامن خواهد زد. نمونه‌های موفق «سرکوبی مار» و فاجعه‌های اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی پس از آن را چند دهه گذشته در یوگسلاوی سابق و در دو دهه اخیر در کشورهای لیبی، عراق، و افغانستان شاهد بوده‌ایم!!

۲. به لحاظ اجتماعی و سیاسی:
به نظر نمی‌‌رسد که حملات نظامی خارجی و عواقب مصیبت‌بار حاصل از آن، به گذار خشونت پرهیز با کمترین هزینه اقتصادی و انسانی از نظام جمهوری اسلامی و زایش یک جایگزین سکولار-دموکرات برای آن منجر گردد. «کوبیدن سر مار» از طریق تهاجم نظامی خارجی آنچنان که طرفداران این نظریه امیدوارند، یا به از میان برداشتن نظام موجود سیاسی در کشور منجر می‌شود و ‌یا به احتمال بسیار قوی‌تر ضمن تداوم بقاء نظام، به تضعیف توان نظامی و اقتصادی بوروکراسی حاکم بر کشور می‌انجامد:

الف: اگر نظام باقی بماند، ارگان‌های تضعیف شده آن با استفاده از تحریک احساسات ظاهرا وطن‌پرستانه و ضد خارجی بخش وسیعی از مردم، اعمال سرکوب و کنترل سیاسی و اجتماعی سیستماتیک را به امر روزمره حکمرانی به نحوی بسیار شدیدتر از آنچه امروزه در جریان است، تبدیل خواهند کرد. مسلما لبه تیز این سرکوب‌ها، جامعه مدنی و رهبران آن در درون کشور را هدف قرار خواهد داد و اعتراضات اجتماعی و حرفه‌ای و صنفی را به محاق فرو خواهد برد. این سرکوب‌ها همراه با بحران‌های گسترده اقتصادی ناشی از ضربه‌های نظامی خارجی بر پیکره اقتصادی کشور، توانایی رشد مبارزه و مقابله را از ارگان‌های گوناگون جامعه مدنی به شدت سلب می‌کند. طبقات کارگر و متوسط جامعه با سطوح بالاتری از فقر و کمبود اقتصادی مواجه می‌شوند و تلاش برای بقاء اقتصادی و تامین معاش روزمره به عمده‌ترین وجه زندگی آنها تبدیل می‌گردد. هر گونه حرکت از سوی سازمانهای جامعه مدنی و رهبران آن بیش از بیش از جانب حکومت به همکاری با «دشمن مهاجم خارجی» تلقی می‌گردد و با شدتی بیشتر از آنچه اکنون شاهد هستیم، سرکوب خواهند شد. شرایط حاصل از تهاجم نظامی خارجی، همانند دوران جنگ ایران و عراق، می‌تواند بخش وسیعی از جمعیت کشور را به نظاره‌گر بی‌تفاوت سرکوب سازمانهای جامعه مدنی و رهبران آن تبدیل کند.

ب: سقوط کامل نظام حاکم بر ایران و وقوع انقلابی دیگر: این گزینه، آنگونه گه طرفداران «کوبیدن سر مار» آرزو می‌کنند، محتمل‌ترین نتیجه حاصل از حملات گسترده نظامی خارجی به‌نظر نمی‌‌رسد، ولی امکان آن وجود دارد. در این گزینه، آسیب گسترده وارد آمده به سیستم فرماندهی و کنترل موجود، می‌تواند نظام امنیتی و انتظامی را دچار چنان فترتی کند که توانایی مقابله موثر با شورش‌های وسیع اجتماعی را از دست بدهد و سر انجام پس از افت و خیزهای متناوب و تلفات انسانی و مادی بسیار وسیع، کشور را در آستانه جنگ داخلی و یا انقلابی دیگر قرار دهد. چنین تحولاتی احتمالا به فروپاشی بوروکراسی حاکم منجر خواهد شد. ولی، در شرایط ضعف کنونی نهاد‌های جامعه مدنی و در غیاب ارگان‌های دموکراتیک رهبری اجتماعی و سیاسی حاصل از آن، هزینه‌های انسانی و مادی تحولات مزبور غیرقابل پیش‌بینی است.

خلاء حاصل از فروپاشی ناگهانی بوروکراسی حاکم در غیاب نهادهای قدرتمند و فعال جامعه مدنی و رهبران آن، با ریسک قابل توجهی برای تفوق عناصر بی‌باک، ماجراجو و خشونت‌گرا بر روند تغییر و جایگزینی، توام است. آنچنانکه، در جریان شکل‌گیری کمیته‌های انقلاب اسلامی در طی انقلاب بهمن ۵۷ به وقوع پیوست. این عناصر به بهانه برقراری نظم و کمک به تداوم و عادی‌سازی امور حیاتی و روزمره زندگی مردم، به اعمال خشونت روی می‌آورند و سپس با گردآمدن حول شخصیت‌های پوپولیست خلق‌الساعه و بدون سابقه مبارزاتی، به قصد تفوق بر سپهر سیاسی کشور، به تمرکز و سازماندهی خود می‌پردازند. این، تکرار داستان ایجاد کمیته‌های انقلابی و ظهور سپاه پاسداران از درون آنها ست که مردم ایران شاهد وقوع آن بوده‌اند. سر انجام، تداوم اعمال خشونت و انتقام‌جویی و کوشش برای حل مشکلات روزمره از طریق راه‌حل‌های سریع انقلابی، بدون توجه به هزینه انجام آنها، روند ایجاد استبداد، قانون‌گریزی، و خودکامگی دیگری را تحت عنوان و نامی متفاوت، تکرار خواهد کرد.

۳. نتیجه‌گیری:
به نظر می‌رسد که گذار خشونت پرهیز از نظام جمهوری اسلامی با کمترین هزینه و ضایعات انسانی و اقتصادی، از طریق «کوبیدن سر مار» به وسیله مداخله نظامی خارجی، امکان‌پذیر نیست. این «وسوسه سیاسی»، ساده انگارانه و غیر مسولانه است. نتایج این مداخله نه تنها به گذار از جمهوری اسلامی به یک نظام سکولار و دموکراتیک منجر نخواهد شد، بلکه پس از وارد کردن خسارات اقتصادی و انسانی جبران‌ناپذیر به کشور، حتی ممکن است به تداوم وضعیت موجود در شرایطی بسیار بدتر ویا حتی به استبدادی دیگر با نام و نشانی متفاوت، بینجامد. البته، نقش کشورهای خارجی و افکار عمومی جامعه جهانی در قامت حمایت بدون قید و شرط و بی‌چشمداشت برای بهره‌گیری از امتیازات اقتصادی و سیاسی در آینده، می‌تواند در به ثمر رساندن مبارزات مردم ایران برای پی افکندن شالوده‌های یک جامعه سکولار و دموکراتیک بسیار موثر باشد.

گذار از جمهوری اسلامی به یک جایگزین سکولار و دموکراتیک، در گرو گسترش و اوجگیری مبارزات پی گیر مدنی در درون کشور است. انرژی مبارزاتی بایستی هر چه بیشتر صرف تقویت و افزایش توانمندی سازمان‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و صنفی و حرفه‌ای مدنی گردد. مبارزات و نافرمانی‌های مدنی همانند آنچه در طی جنبش «زن، ندگی، آزادی» مشاهده شد، طولانی، طاقت فرسا و ‌پرهزینه‌اند. اما حتی در شرایط بسیار دشوار سرکوب حکومتی، این جنبش‌ها قادر به کسب، حفظ، و پاسداری از دستاوردهای خود می‌باشند. شکست حکومت در تحمیل حجاب اجباری، علیرغم سرکوب ستمگرانه زنان مبارز ایرانی، نمونه بارزی از این دستاوردهاست.

حضور قدرتمند جامعه مدنی و رهبران آزموده آن در تحولاتی این چنین، موجب پی افکندن یک نظام‌ جایگزین کاردان و موثر می‌شود که می‌تواند با درایت، هزینه‌های گذار از وضع موجود را به حداقل ممکن برساند. این نظام جایگزین که از درون یک جامعه مدنی توانمند زاییده می‌شود، از رهبرانی برخوردار است که در کوره مبارزات خشونت پرهیز مدنی، مجرب و آبدیده شده‌اند و توانایی‌های لازم برای هدایت اوضاع کشور در شرایط خلاء حکمرانی ناشی از تغییرات بوجود آمده را دارا می‌باشند. ‌آنها می‌توانند با اتکا به سرمایه اجتماعی خود و اعتبار نهادهای جامعه مدنی که معرف آنند، شرایط اجتماعی و اقتصادی ملتهب و مملو از هرج و مرج پس از گذار را مدیریت کنند و از فروپاشی مهلک ساختارهای انتظامی، اداری، اقتصادی، و اجتماعی کشور، گسترش حرکت‌های جدایی‌طلبانه و گریز از مرکز، و در غلطیدن به استبدادی نوین؛ جلوگیری نمایند.

حتی در غیاب هر گونه تهاجم نظامی خارجی، بحران‌های اقتصادی و اجتماعی موجود در کشور هم‌چنان گسترش خواهند یافت و حاکمان فعلی جمهوری اسلامی به دلیل فساد سیستماتیک و ناتوانی از درک ماهیت واقعی این بحران‌ها، قادر به ارایه راه حل‌های بهینه برای پاسخ به آنها نیستند. این امر، شرایط مناسب برای گسترش و ارتقاء مبارزات مدنی‌ را فراهم می‌سازد. همزمان، هراس از دست دادن ثروت و ولع نگهداری از منافع سرشاری که جناح‌های مختلف حاکمیت و کلان سرمایه داران وابسته به آنها از درون مجموعه نظامی-صنعتی کسب می‌کنند، آنان را در ارتباط با شیوه‌های مقابله با مبارزات مدنی، دچار اختلاف نظرهای شدید خواهد کرد. این اختلاف نظرات، محمل‌های‌های مناسب را برای کسب امتیازات دموکراتیک، تثبیت پیروزهای مقطعی، و ارتقاء سطح آن خواست‌ها در جهت پی ریزی شرایط دموکراتیک‌تر، فراهم می‌کنند.

تداوم این مبارزه طاقت‌فرسا و نفس‌گیر، در نهایت پتانسیل گذار از حاکمیت فعلی به نظامی ماهیتا سکولار و دموکراتیک را داراست. شکل و شمایل ساختارهای این نظام جایگزین قابل پیش‌بینی نیست و بستگی به ماهیت و چگونگی توازن قوا در میان نیروهای اپوزیسیون و مقبولیت سازمان‌های مبارز در درون جامعه خواهد داشت. اما علیرغم چنین ابهامی، این مسیر تنها راهی است که می‌تواند به گذار از جمهوری اسلامی با کمترین هزینه، منتهی گردد.

تهاجم نظامی خارجی، مستقل از نتایج ناشی از هر گزینه آن، به تخریب مادی وسیع کشور و رنج و مصیبت انسانی فراوان برای سال‌های طولانی، منتهی خواهد شد. هر گونه کوشش در تشویق، تسهیل، و یاری در این جهت از سوی هر گروه اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، آنان را در مسئولیت ایجاد رنج و ادبار دیرپا برای مردمان سرزمین‌مان، شریک می‌سازد و سرانجام تاریخ در مورد آنها سخت‌گیرانه به قضاوت خواهد نشست!



نظر خوانندگان:


■ طرح چند پرسش از آقای ع گویا،
۱. آیا شما حمله به ساختمان وابسته به سفارت حکومت اسلامی (ح.ا.) در سوریه و کشتن فرماندهان سپاه که به قول خود حاکمان ح.ا. در ترورهای منطقه نقش راهبردی دارند، به منزله حمله همه جانبه نظامی به خاک ایران می‌شمارید؟
۲. اصولا سپاه پاسداران و نیروی قدس را گروه تروریستی و سرکوبگر در خارج و داخل ایران می‌دانید یا می‌شود از حرف‌های شما (”در این گزینه، آسیب گسترده وارد آمده به سیستم فرماندهی و کنترل موجود، می‌تواند نظام امنیتی و انتظامی را دچار چنان فترتی کند که توانایی مقابله موثر با شورش‌های وسیع اجتماعی را از دست بدهد”، نقل از حرف‌های شما) چنین استنباط کرد که اینها حافظ امنیت و ثبات ایران هستند؟
۳. آیا اصولا با هر گونه عملیات نظامی اسراییل یا متحدان غربی‌اش در منطقه مخالفید؟ زدن موشک‌های پرتابی از طرف نیروهای نیابتی، مثلا حوثی‌ها، از طرف آنان را چگونه می‌بینید؟
۴. آیا ح.ا. را “سر مار” در منطقه می‌دانید، یا اینکه از نظر شما سر مار را باید در جای دیگری یافت، مثلا دولت اسراییل یا دولتهای غربی؟
۴. در همین سایت ایران امروز خانم شیرین عبادی در مورد موشک پرانی ح.ا. موضع گرفته‌اند و آنرا شدیدا محکوم کرده‌اند، بدون قید و شرط و تنها ح.ا. را مسئول عدم ثبات و تشنج در منطقه شمرده‌اند. آیا بنظر شما ایشان هم طرفدار مداخله نظامی در ایران هستند؟
فرهاد


■ از این مقاله عالمانه چنین بر می‌آید که اگر اپوزیسیون نابخرد ایرانی از هم‌نوایی با محافل جنگ‌طلب غربی دست بر دارد دیگر حمله‌ای صورت نمی‌پذیرد اما اگر خواست ملت ایران اینقدر مهم است چرا با هزاران علامت آشکار و نهان از نفرت مردم به حکومت فعلی و هزاران دخالت آشکار و پنهان دیگر در امور کشورهای دیگر، دست بکوبیدن سر مار نمی‌زند و اگر اپوزیسیون هم ناشیگری کرده و به صدای بلند میل خود بکوبیدن سر مار را اعلام کند باز هم آنها اقدامی نمی‌کنند. چرا که امریکا و اسراییل و یا ایران برای مقابله با یکدیگر به صدها فاکتور از جمله توازن قوا هرج و مرج و سیل پناهندگان افزایش قیمت نفت و مهمتر گرفتار شدن در مرداب چنین جنگی که نیروها و توان اقتصادی و نظامی‌شان را تحلیل می‌برند می‌اندیشند و دست به عصا راه می‌روند و خواست اپوزیسیون شاید آخرین فاکتور آن باشد. مگر جمهوری اسلامی به خواست ملت گروه‌های نیابتی به راه انداخته و دایم در حال تحریک اسراییل است و دفاع اسراییل از موجودیت خود که منجر به سربه‌سر کذاشتن با ایران می‌شود و بطور مسلم اگر محاسبات قدرت به اسراییل اجازه می‌داد حتما حمله می‌کرد بدون اینکه فکر کند که اپوزیسیون ایرانی چه نظری دارد. چون او خود را با قدرت و دولت یاغی ایران روبرو می‌بیند که تمامیت اورا تهدید می‌کند حالا اگر هر قدر هم مردم ایران عاشق اسراییل باشند برای او فرقی نمی‌کند چون می‌داند که این ملت قدرت تاثیر گذاری بر دولتش را ندارد.
بهرنگ


■ آقای فرهاد محترم: از اینکه با صرف وقت خود، نوشته مرا مطالعه فرمودید، سپاسگزارم.
موضوع مرکزی و اصلی این مقاله، سعی در جلب توجه خوانندگان به خطرات و مصیبت‌های بلند مدت احتمالی ناشی از تهاجم خارجی به میهن محنت‌زده ماست. من تصور می‌کنم که پاسخ به برخی ابهامات مطرح شده از جانب جنابعالی، از بخش‌هایی در این نوشتار قابل استنتاج باشد. اما با ابراز فروتنی کامل، از ورود به بحث‌های جانبی که‌ محتملا موضوع مرکزی و اصلی مقاله را در محاق‌ قرار دهد، اجتناب می‌ورزم. لطفا این را بر من ببخشایید.
در پاسخ به آخرین سوال شما باید عرض کنم که من به خود اجازه و جسارت آن را نمی‌دهم‌ که بر اساس حدس و گمان به انکشاف نظرات شخصیتی چون سرکار خانم عبادی بپردازم. ایشان امکانات لازم برای اعلان و ابراز نظریات خویش را دارا می باشند.
پایدار باشید. ع.گویا


■ آقای بهرنگ‌ محترم: از اینکه با صرف وقت خود نوشتار مرا مطالعه کرده و نظرات خودتان را مطرح فرمودید، بسیار ممنونم. برقرار باشید.
ع.گویا


■ آقای «ع.گویا» جسارتاً اجازه هست بپرسم، شما که دلسوز ایران و ایرانی هستید، امروزه پس از خیزش زن زندگی آزادی که در آن ده‌ها هزار ایرانی کشته، زندانی و یا به عنوان مخالف رژیم شناسایی شدند، چرا هنوز از اسم مستعار استفاده می‌کنید؟ حتماً می‌دانید که اسم مستعار را حزب توده باب کرد و پیش از آن در ایران فقط شماری از شاعران اضافه بر نام خود از «تخلص» استفاده می کردند.
با سپاس، غیبی


■ آقای غیبی محترم: در پاسخ به فرمایش شما باید با فروتنی به عرضتان برسانم که اسم فوق الذکر برای اینجانب یک انتخاب شخصی و خصوصی است و نه امری سیاسی! از اینکه نوشتار مرا ملاحظه فرموده‌اید، سپاسگزارم. «فروغ» بود که چنین سرود: «…پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است!»
برقرار باشید/ ع. گویا