iran-emrooz.net | Mon, 11.12.2006, 8:58
اتحادها و ائتلافها
رها بزرگمهر
دوشنبه ٢٠ آذر ١٣٨٥
«خلق را تقلیدشان برباد داد
ای دو صد لعنت برین تقلید باد»
بخش یكم
یگانگی در اراده ملی بازتابی است از بیداری وجدان، غرور و خودآگاهی از هویت ایرانشمول ملی
میدانیم كه اتحادها بر پایههای اندیشههای ویژهای استواری مییابند كه اصلی ترین یعنی عام ترین وجوهاند. جهانشمول یا ایرانشمولاند ومبنای علمی ـ تجربی دارند. ویژه گی سرشت اتحادها در گوهر هم اندیشی و همدلی استراتژیك درازمدت شركت كننده گان آشكار میشود. حال آنكه ائتلافها، استراتژی كوتاه مدت را شامل میشود، كه در آن فلسفه وفرهنگ سیاسی، برداشت از آزمونهای تاریخی، احساس و منافع ورویكردهای اقتصادی ـ اجتماعی تفاوت دارد.
* * *
در راستای یاری رساندن به بیانیهی مورخ مه ٢٠٠٣ اتحاد جمهوری خواهان ايران كوشش میكنم، پارهای از موانع بازدارنده و راههای برونرفت از آنها را بر شمرم و نیز تلاش میورزم، چرائی پراكندهگی و واگرائی در صفوف ایرانیان را بطور چكیده روشن سازم.
فقدان همدلی و هم اندیشی برسر منشأ تاریخی ـ فرهنگی و هویت ملی نزد ایرانیان از هر قوم و مذهبی و كمكاری و كم ارزشباوری از سوی روشنفكران ، سیاستمداران، تاریخدانان و جامعهشناسان ایرانی بازتابهای خود را بر رفتار و روانشناختی اقوام ، مذاهب و خرده فرهنگها بجا نهاده ، و چه بسا در برشهای حساس تاریخی اثرات نا خوشایندش را بر تاریخ و جامعه نیز بر جای بگذارد.
در فرهنگ باستانی ایرانیان سه جنبهی ترقیخواهی، دادگری و سپاس نسبی بر حقوق انسانی درونمایههای میهن دوستی و همگرائی ، مشاركت و پایوندی ملی را میساخته است. ستایش دانش ، خرد ، فرهنگ پروری ، نوگرایی ، نوآوری و نوسازی جزء لاینفك احساس، اندیشه و منافع ایرانی بوده است. همه میدانند كه پرسپولیس یك آفرینش بینظیر فرهنگی بوده، كه آمیزهای از چند سبك هنری معماری یونانی، آسوری ، بابلی و ایرانی است. نخستین بنیانگذار دولت ایرانی نیك میدانسته است ، كه باید بنیانگذار فرهنگ افتخارآفرین ایرانی نیز باشد ، زیرا دژ مستحكم همگرائی و یگانگی اقوام ایرانی در زیر پرتو فرهنگی بالنده ، و مشترك میسر است. فرهنگی شكوفنده و پویا كه همهی ایرانیان بدان افتخار كنند. این روند كم و بیش تا پایان دورهی ساسانیان دوام یافت. سرنوشت دولت ملی ساسانیان درسی بیرحمانه و سرانجامی آموزنده و اندوهبارانه از داوری راستین تاریخ بوده است. سر پیچی نابخردانه از قوانین یك دولت ملی و سازماندهی میهندوستانه كه دادگری و ترقیخواهی و دلسوزی بخاطر منافع رفاهی ساكنان میهن جزءلاینفك آنست ، كشور را در پرتگاه زوال و تجزیهای خفتبار فرو غلطانید ، كه تا به امروز آثار دردبارش بر پیكر تازیانه خوردهی فرهنگ ایرانی بر جای باقی مانده است. اگر فرمانروائی بیش از یكصدوپنجاه سالهی یونانیان در ایران به رشد نسبی فرهنگ غیربومی اما متكامل یونانی انجامید، اگر حملات قبایل بادیهنشین مغول به نابودی اقتصاد و سلطهی سیاسی اجنبی انجامید ، ولی تهاجم وحشیانهی اعراب همه جانبه بود ، كه در نوك پیكان آن جنگ ریشهای بیمحابای فرهنگی و ستیز با دستاوردهای تاریخی ـ فرهنگی و در رأس آن هویت ملی ایرانی آماج بوده است. آنان كوشیدند تا ضربهی اساسی خود را بر حافظهی فرهنگی و تاریخی ایرانی وارد سازند و از پایه فلسفه و جهانبینی او را ددمنشانه ، خونریزانه و نسل كشانه دگرگون سازند. دویست سال نسل اندر نسل كتابسوزی، تفتیش عقاید ، سنگسار و توهین به شخصیت ، هویت و كرامت ایرانی و ترویج كاستهای خودی ـ غیرخودی ، مسلمان عجم و مسلمان خون برتر عرب ، كاست مسلمان آزاد و نامسلمان برده كه ناموس و خانوادهاش در معرض فروش بود، ایرانی را دچار شوك ، خاموشی، تفرقه ، تحقیر و اندوهی خشونت بار كرد. ایرانیان كه تفاوت میان دو فرهنگ را میدیدند و قیاس میكرد، دل از فرهنگ و ریشهی خود كاملا بر نكند اما فرهنگ تحمیلی نیز در او مؤثر افتاد و تعارض و تناقض میان دو فلسفه ، دو فرهنگ، دو احساس، دو اندیشه، دو كردار و دو منش سدهها دامنگیر جامعهی ایرانی شد. از آنجا كه فلسفهی نسبی ـ طبیعتگرای دیالكتیك ایرانی در تناقض آشكار با الاهیت مطلق ـ آسمانگرای اسلامی قرار داشته است، سدهها باردار تعارضات آشتی ناپذیر اجتماعی، سیاسی ، حقوقی ـ انسانی و نیز اقتصادی بوده است. تمامی جنبشهای فكری میهنگرائی كه داعیهی دفاع از پیشرفت علمی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را داشتهاند و برای تأمین تمامیت ارضی كشور و عدالت و آزادی و سر بلندی انسان ایرانی پیكاركردهاند ، از هر گرایش فكری یا قومی (Ethn) كه بودهاند، زیر پرچم فرهنگ و هویت ایرانی مقام پیشروی و محبوبیت خود را در تاریخ به اثبات رسانیدهاند.
با طلوع خورشید انقلاب مشروطه از پس كوههای بازدارندهی سنت ، كشمكشهای دیرپای پنهان و آشكار دو فلسفه و دو فرهنگ در نمود جدیدی سر باز كرد. سنت و تجدد. فرهنگ ایرانی كه شانسی تازه یافته بود، باری دیگر بر روی پاهای خستهی خود به ایستد و غبار دیرینسال ناكامیها و ایستادگیها را از پیكر و سرو روی خود بزداید، بار دیگر هیكل سنگین و بازدارندهی اژدهای چندسر سنت در برابر ارادهی ایرانی ترقیخواه به پا خواست و انقلاب مشروطه را از درونمایههای پیشروانه ، عدالتخواهانه، انسانگرایانه و آزادیخواهانه خود بیرمق و خسته ساخت. پشتوانهی سنت ناآگاهی تودههای بیشمار مردم بیسواد و بیدانش، اوهام و خرافه پرست بود.
اگر نظام كلاسیك اروپا آسوده از تعرضات كلیسای اریستوكرات منش ، شاهدوست ، وطن پرست و هنرگرا توانست گسترش پژوهش و دانش را عملی سازد و از هندسه و رسم فنی در پرورش آثار هنری و معماری به رسم فنی در آفرینش اختراعات صنعتی مكانیكی فراروید و در پیامدهای آن علوم ناشی از آزمایش و پژوهش در زمینههای طبیعی و اجتماعی را پدیدار سازد و به موقع انقلاب صنعتی را تحقق بخشد و باگذر از انقلاب نهاد ملت و هویت ملی را با خلع ید نیروی مطلقهی شاه و استقرار قانونگرائی و تفكیك قوای سه گانه عینیت بخشد؛ ولی شوربختانه در ایران همهی پارامترها برعكس بود. ایران مجبور بود پروژهی خود را بیش از یكسده به تعویق اندازد و تجربهی تاریخی بیاموزد و خود را از زیر گرد غبارهای دیرینسال رویدادهای تاریخی دریابد و شناسائی كند. ایران مجبور بود، به حكم جبر تاریخ فلسفه و منش فرهنگیای را برگزیند كه شایستهی مقام ترقیگرایانه ، دموكراسیخواهانه و رفاهطلبانهی اوست. تازمانیكه همهی اقوام ایرانی دارای وجدان بیدار ملی نبوده و هویت خودرا نمیشناسند، هنوز ملت امكان و مجال تحقق و تكون امروزی و مدرن را نداشته ، ضربه پذیر است.
خردگرائی و پراگماتیزم را جایگزین فورمالیزم و كلیشهگرائی نمائیم.
فروغ از تو گیرد، روان و خرد
انوشه كسی كو خرد پرورد
خرد آمیزهای از دانش، تجربه ، خلاقیت ، دوراندیشی، وجدان سنجشگر با معیار انسانی ، منطق و فلسفهی علمی ، شكیب و منش فارغ از تعصب ، ایمان، كینه و انتقامخوئی است. خرد زمانی سر چشمهی اثرمندی و دگرگونی میشود، كه با پراگماتیزم همآمیز گردد. نقش خرد كنترل پراگماتیزم در كژروی بسوی رفتارهای غیر بشری ، فرصتطلبانه و غیرعلمی است. پراگماتیزم نقش یاری دهنده و همزمان بازدارندهی خرد را در اجرای كاركردهای غیرمعقول ایفا میكند. یكی در عرصهی ذهن و دیگری در میدان عمل دیگری را كامل و رسا میسازد. آنجا كه خرد نارسا و ناتوان است ، تصمیم به تعویق میافتد تا در گذر زمان ، عمل نتایج روشنگرانهاش را تسلیم خرد سازد و پردهی ابهام روشن شود. پراگماتیزم تلاش دارد از پیشداوری خرد جلوگیری كند. بدین ترتیب یكی بدون دیگری به دام اپورتونیزم میافتد و آماجهای استراتژیك و تكتیك ناكام میماند.
میان پراگماتیزم و خرد نسبیت و انعطاف یاری دهنده است. حقانیت و كردارهای راستین سیاسی و اجتماعی محصول اطلاعات موثق، تحلیل علمی و دوراندیشانه و همه جانبه و انسانی است. نه عرفانگرائی وحیانی ، مظلوم و فقرگرایانه، بلكه انسانگرائی نسبی ، ترقیخواهانه و سنجشگرانه (از روی محاسبه). اینهمه بخاطر استقلال و دوری از تقلیدست.
شكلگرائی ، كلیشهگرائی و رادیكالیزم سه عامل و پدیدهی فرهنگی ویرانسازندهی دمكراسی هستند. شكلگرائی: ارج نهادن به شكل و دوری گزیدن از مضامین؛ كلیشهگرائی: مقدس ، مجرد و مطلق پنداشتن اندیشهها، ناباوری به دگرگونی در چار چوب زمان و مكان ، عادت به گذشته گر ائی، بنیاد گرائی ، تقلید و تعصب كه بذرهای آن در جهان توهمپرور ایدهئولوژیك بارور میشود؛ رادیكالیزم: نادیده گرفتن و ناآگاهی از سرشت طبیعی حركت و تكامل روندها، اشیاء و پدیدهها در چارچوب زمان و مكان، ناباوری به سرشت علمی طبیعی بودن روندها و پدیدههای طبیعت و ستیز ارادهگرایانه با آن ؛ همگی كژرویهای پیوسته آزموده و ثابت شدهایست ، كه در روندهای زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی؛ خانواده ، نهادهای اجتماعی، سیاسی ، مدنی و دولت را به مسیر بیدادگری، تفرقه، عقبماندگی و در یك كلام استبداد و اقتدارگرائی هدایت مینماید. از این شمار شهادت ، تقدس ، میراث، خون، قوم ، مرده، خرافات، فقر، مظلوم، خشونت، مطلق، مكتب، اراده و جبر، فرقه... گرائی ، و نیز كیش شخصیت پروری، پوپولیزم: سوءاستفاده از نارسائیهای فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی برای محبوب ساختن خود یا گروه خودی بسود كسب قدرت ، عدم تكیه و علاقه به آگاهی مردم و دامن زدن به جهالت تودهها به خاطر محبوبیت و تحكیم قدرت ، را میتوان نام برد، كه همگی دشمنان ویرانگر مناسبات دموكراتیك در نهادهای جامعهی مدنیاند.
هویت «اجا»:
از همینجا باید روشن ساخت ، كه جمهوریخواهان نیروئی میهن دوستند، كه پیوسته برای حفظ و اعتلای فرهنگ دموكراتیك ، كه مضمون مهرورزی به میهن را میسازد، راههای آسیب پذیری دموكراسی را پیوسته و دوراندیشانه مورد ارزیابی قرار داده ، میكوشند تا حافظهی تجربی خود را تقویت نموده ، دفاع از منافع ایرانشمول ملی را كه در پیشاپیش آماجهای آنها قرار دارد، در حد امكان ، میسر و تأمین نمایند. مبادی ترقیخواهی، عدالتگرائی، دموكراسیخواهی، رفاه پروری ، میهندوستی، انسانگرائی، دفاع خردمندانه و دوراندیشانه از منافع ایرانشمول ملی، دفاع جانانه از تمامیت ارضی و هویت ملی ایرانی ، باور به تمامی میثاقهای بینالمللی موجود در اعلامیهی جهانی حقوق بشر، دوری از رادیكالیزم قانونستیز، براندازانه، توطئهگر، خشونتطلب و مبارزه علیه افراطیگری خشونتكارانهی ضد انسانی، تروریستی و اقتدارگرا ؛ باور به صلحجوئی ، مناسبات مدنی و همزیستی مسالمتآمیز ، باوربه تحمل و شكیبائی، قانونگرائی ، خردورزی و پراگماتیزم و نسبیگرائی تمایل به گفتگو و سازشهای دوراندیشانه بخاطرسرنوشتی درخشانتر ، دوری از ویرانگریهای ناشی از انتقامجوئی و كینه پروری، ایستادگی آگاهانه در برابر كلیشههای از پیش تعیین شدهی مذهبی و ایده ئولوژیك و نفوذ آن در كلیهی حوزههای عمومی وابسته به علم و زندگی، كه بازدارندهی خلاقیت، شكوفائی اندیشه و دستیابی به آماجهای تحولخواهانه است، و در یك كلام جدائی كامل مذهب از سیاست و دولت ؛ نمونههائی از فلسفه ، فرهنگ و هویت سیاسی اتحاد جمهوریخواهان ایران میباشد.
سیاست اتحادها:
از آنجا كه هیچ چیز و پدیدهای بدون داشتن پایه ، ریشه و هویتی استوار و برقرار نمیماند، از این روی اتحاد تشكیلاتی «اتحاد جمهوریخواهان ایران» با دیگر نهادها یا افراد سیاسی بر پایهی شناسهی فلسفی ـ فرهنگی و سیاسی كه دارد صورت میگیرد، زیرااگر جز این باشد ، «اجا» نمیتواند بمثابه یك سیستم كارا و همآهنگ از خود بازدهی نشان دهد. بطور نمونه گرایشات تقلیدگرای مذهبی ـ ایده ئولوژیك یا سكولار ـ ایده ئولوژیك ، كه مبتلا به عادات و وسواسهای تجریدی هستند، كه به آنها امكان كمترین جنبش و انعطاف را نمیدهد ، چگونه میتوانند در كنار كسی بیاندیشند كه او بیپروا تنها از دانش علمی، تجربه و خلاقیتهای خود مدد میگیرد. آزمونهای تاریخی نمایان ساخته است ، كه در نهایت همهی تمایلات ایدهئولوژیك دلشورهی نخستینشان اقتدار و مصالح فرقهای، ایدهئولوژی و نهاد رهبریشان است ، بطوریكه آنها را ارجح بر هر ارزش دیگری چون سرنوشت منافع و هویت ملی ، تمامیت ارضی، میهندوستی ، دموكراسی، حقوق بشر ، خردگرائی و رفاه و امنیت به حساب میآورند.
سیاست ائتلافها:
سیاست ائتلافها بر پایهی استراتژی موقت صورت میگیرد. آماجهای آن در شرایط كنونی یكپارچهگی استراتژی و تاكتیك پیرامون آكسیونهای مشترك و پایان بخشیدن به پراكندهگی و بسط یگانگی ملی و نجات كشور از چنگال استبداد است. این ائتلاف در شرایطی صورت میگیرد، كه پیرامون مضامین دستگاه دولتی ایران فردا به سازش دست یابند. این مضامین عبارتند از: شیوهی نظام دموكراتیك و ملی، گسترش جامعهی مدنی مبتنی بر حقوق بشر، آزادی همهی نهادها، سازمانها و احزاب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ، برابری همهی اقوام و ساكنان كشور در استفاده از مزایای ملی ؛ نهادینه كردن شوراهای خود گردان اقتصادی درهمهی استانها ، شهرها، دهات و روستاها وعلمی كردن آنها به یاری متخصصین اقتصادی، بر پائی ارتش سراسری و ملی بیطرف ، غیر مكتبی و سیاسی بخاطر پاسداری از مرزها و امنیت كشور و تعهد آن به قانون اساسی وحاكمیت ملی ؛ ساماندهی پلیس بیدار و دموكرات بخاطر پاسداری از قانون اساسی و بازداری از قانون شكنی و ایجاد امنیت برای مردم. هدف از مبارزه با این نظام خودكامهی ایده ئولوژیك تنها رهائی سرنوشت غمانگیز ملتی است ، كه سالها در چنبرهی نابخردیهای افعیهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی تمامی رمق خود را از دست داده است. هدف نه انتقامجوئی ، قتل عام و خونریزی دوباره ، بلكه برعكس ، احیاء و بیداری وجدان انسانگرا و گسترش مناسبات و فرهنگ حقوق بشری مدرن است، كه میراث تكامل یافتهی معیارهای اخلاقی فرهنگ باستانی این سرزمین كهنسال است. تفكیك قوای سهگانه. رویكرد سیاست خارجی ما مبتنی بر صلح و دوستی با همهی كشورها از جمله همسایگان، عدم دخالت در امور دیگر كشورها و شركت در همهی فعل و انفعالات اقتصادی بدون هیچگونه تعصبات رنگارنگ تا آنجا كه منافع متقابل حفظ و مصوبات مندرج در منشور جهانی حقوق بشر خدشهدار نگردد. ما بر این باوریم كه فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، حقوقی ، بویژه اقتصادی و سیاسی باید لزوماً منطبق بر شیوههای رایج آكادمیك ، دوراندیشانه و پراگماتیك به پیش رود. در عرصهی مبارزه بااین نظام تمامتخواه و اصلاحناپذیر و پدیدآوری دگرگونیهای دمكراتیك ، باید از رویدادهای اجتماعی، سیاسی، تاریخی استفاده كرده، شرایط و امكاناتی پدید آورد، كه نظام را در برابرنهادهای مدنی و تودههای پرسشگر قرار داد و آنها را بسیج كرد. مردم را باید با مكانیزمهای خلاقانه و مسالمت آمیز در تمامی عرصههای مدنی و اجتماعی پرسشگر از نظام قرار داد تا سره را از ناسره بشناسند و زمینههای گفتگو با مردم، آشنائی و تداوم دوستی و اطلاع رسانی و اطلاع گیری و بعدها اعتماد و بسیج و فعالیت فراهم گردد ، بگونهای كه نیروهای امنیتی رژیم مطلع نگردند.
رویكرد ما به شیوههای مبارزهی مسالمت آمیز و آگاهگرانه بوده، اتكای ما به همهی اقشار ، نهادهای سیاسی و مدنی بومی است ، در عین حال از تمامی امكانات تشكلات و نهادهای حقوقی ، سیاسی و فرهنگی دیگر كشورها ماداميكه موضوع وابستگی در میان نباشد ، سود میجوئیم.
پایان بخش اول
November 2006