(دکتر علی کیافر، معمار، شهر ساز، پژوهشگر، استاد دانشگاه است)
حصاری پیرامون فرهنگ و هنر - بازخوردی به حریم تئاتر شهر تهران
هر دم از آن مُلک خبری میرسد
یک شرری در پس دیگر شرری میرسد
در خبرها به تفصیل آمده است، همراه با تصاویری از مراسم کلنگزنی، که حصاری پیرامون بنای تئاتر شهر تهران کشیده خواهد شد. طرح آن را هم خانم معماری کشیده است که با آب و تاب نمایش داده شده است.
به گفته آگاهان در ایران، محصورسازی تئاتر شهر سالیانی است که مورد نظر مسئولان مملکتی بوده و بارها مطرح شده است و هر بار به دلیل یا دلایلی، بیشتر از سوی افراد صاحب منفعت، ساخت حصار پیرامون تئاتر شهر و تبدیل آن فضای پر سابقه و مورد کاربریِ بسیارِ شهری به فضای محدود و کنترل شده خوشبختانه به انجام نرسیده بوده است. اما این بار از قرار، با پشتوانه نهادهایی چون وزارت ارشاد و شهرداری تهران، و در برابر سکوت رسانهها و عدم اطلاعرسانی همگانی، و در نتیجه نبود هیچگونه اعتراض مردمی، این اقدام در حال انجام است.
باید دانست که دایره تأثیرگذاری محصورسازی تئاتر شهر، منحصر و محدود به این بنا نیست، بلکه این اقدامی به معنای محدود کردن گستره عمومی شهری برای شکل دادن به یک فضای اختصاصی، جدا کردن ساحت عمومی از یک بنای عمومی و مورد استفاده مردمان، و در نگرشی کلیتر جدا کردن مردم از فرهنگ و هنر است – هم کالبدی و هم حسی و هم معنایی.
ایجاد حریم تئاتر شهر و طرح آن تاملهای چند سویهای را به ذهن میآورند. از یکسو پرسش درباره اینکه چرا بناهای ارزشمند، بویژه آنانی که نمادهای شهری و حتی سرزمینی در ایران هستند آنچنان مورد بیتوجهی و عدم نگهداری قرار گرفتهاند که با هیچ معیار حفظ فضاهای شهری، بناهای مورد بهره برداری، و میراثهای هنری و معماری نمیتوان چنین سرنوشتهای رقت بار را پذیرفت.
نمونهها، شوربختانه، کم نیستند: از تئاتر کوچک تهران با آن معماری زیبا، کاربری چشمگیر آجر و فضای دلنشین آن که سالیانی است به جای در بر گرفتن نمایشهای هنری به انباری محقر تبدیل شده است تا ورزشگاه صدهزار نفری آزادی که در زمان ساخت بزرگترین مجموعه ورزشی منطقه و یکی از نگینهای معماری در ایران بود و هم اکنون نیز در میان بزرگترین میادین ورزشی دنیا قرار دارد، تا ساختمان تئاتر شهر که در قلب تهران برای نیم قرن جایگاه ویژه خود در گستره عرضه هنرهای نمایشی داشته و هنوز هم همتایی در بناهای با کاربردهای فرهنگی و هنری ایران ندارد. با آنکه سخت نیست درک ریشههای این سهلانگاری و بیتوجهی، حقیقت وجود آنها آزردگی بسیار به همراه دارد.
از سوی دیگر فروریزی سطح اقدامات مقامات در نظام حاکم است. ساخت یک حصار - دیوارهای برای جدا کردن مردم و فضای باز شهری از بنایی برای بهرهبرداری همگان - آنقدر اهمیت مییابد که گروهی از بزرگان دولتی و دستاندرکاران در محل حضور پیدا میکنند تا وزیر ارشاد اسلامی برای افتتاح عملیات ساختمانی کلنگ بزند! رسم شناخته شده بر این بوده و هست که ساختمان پایان یافته، آنهم ساختمانی ارزشمند، را افتتاح میکنند نه کلنگ زدن برای ساختن یک حصار را.
اما، شاید، مهمترین سوی قابل اشاره این اتفاق طرح آن و اخلاقیات معماران و طراحان بناهای ساختمانی و در زیر مجموعه آن رابطه هنرمندان - که معماران در آن دایره قرار میگیرند - با هرم قدرت و تمکین از خواستهای حکومتی است. همنشینی و عرضه هنر به خواست و در پاسخ به امتیازات حکومتی الزاما به تولید هنر بیارزش و بیمحتوا منتهی نمیشود. جدا از سابقه تاریخی هزاران ساله شعر و ادبیات و موسیقی درباری یا برای خوشامد حاکمان، کارنامه هفتاد ساله گذشتهی هنر شاهدی گویا بر این نکته است.
محمدرضا لطفی موسیقیدان برجسته که دیدگاه چپ و مخالف سلطنت داشت، با وجود گوشزدهای نزدیکان عقیدتی خود، در جشن هنر شیراز که مورد طرد بسیاری از اندیشمندان و کنشگران سیاسی بود، شرکت و همراه آواز محمدرضا شجریان آن برنامه موسیقی همیشه به یادماندنی در دستگاه راست پنجگاه را اجرا و با شجریان گروهخوانی کرد. در مقابل نیز چه بس کسانی که از سفره گسترده دولتی بهره گرفتند و آثار کم ارزش و بیارزش و هنر نامردمی ارائه دادند.
این شیوه همکاری و دستور پذیری از قدرت حاکم در تاریخ معماری ما نیز بیپیشینه نیست. چه در دوران سیاسی گذشته، چه در سالیان اخیر. کافیست به نحوه واگذاری بناهایی چون تئاتر شهر به علی سردارافخمی، موزه هنرهای معاصر و نیز فرهنگستان نیاوران به کامران دیبا، و سفارت چین به حسین امانت توجه کنیم. مجلس سنا که طرح معماران مطرح حیدر غیایی و محسن فروغی بود یا بناهای یادبود بزرگان دانش و ادب و هنر ایران با طراحی هوشنگ سیحون از دیگر بناهای دولتی و برای اهداف حکومت در زمان خود بودند. تمام این پروژهها از ارزشهایی برخوردارند و من کیفیت آنها را زیر سوال نمیبرم، هر چند که نقد معمارانه بر هر یک از آنها دارم. تنها به نحوه ارجاع کار اشاره میکنم. همه این بناها در ارتباط با دربار یا خواست و سفارش مستقیم ملکه ایران بودند؛ و هیچکدام از طرح این بناها هم با رقابت برای انتخاب به معمار آنها سپرده نشد ولی هرکدام دارای ارزشهای خاص معماری بوده و هستند، هرچند از زوایایی قابل بررسی و نقد*.
اما طرح و شرکت در ساخت زندان و ندامتگاهها را نمیباید در این گفتمان گنجانید. معماران هنرمند امیر نصرت منقح و یوسف شریعتزاده، ساختمانهای ارزشمندی طرح و اجرا کردند ولی آنچنانکه شناخته شده است زندان اوین را نیز. و باز بسیار معمارانی که زیر سایه قدرت و ثروت حکومت هنر را به ابتذال کشاندند. این خطی است که عبور از آن اخلاقیات معمار و طراح را، بویژه در گستره نفوذ حاکمیت، به زیر سوال جدی میبرد.
در زمانه نزدیکتر این قصه رابطه معماری و قدرت حاکم ادامه یافته است و حتی در گستره پهناورتر و عمیقتری. از یکسو بسیارانی از شهرسازان و معماران در مقابل خواست سرمایه و قدرت – چه خصوصی چه دولتی – سر تعظیم فرود آوردهاند، پارهای تا کمر و دیگرانی تا زانو. زادههای تفکر و عمل این خیل وسیع کم نیستند. تعدادی از معماران برجسته این دوران چهار دهه اخیر هر یک سفارت خانه ایران در کشوری را طراحی کردهاند، همگی پروژههای دولتی، و بیشک در پاسخگویی به درخواستها یا خواستهای حاکمیت. آن بناها ساختمانهای کمارزش معماری نیستند، اهداف ساخت آنها هم غیر مردمی نیستند.
از سوی دیگر بسیار از معماران در گرداب هولناک تسلیم یا دستکم پیروی از نیازهای ثروت و قدرت افتادهاند. ساختمانهای بیارزش، یا کمارزش از دیدگاه هنر معماری و زیباشناختی، که برای نوکیسهگان در هر دو بخش طرح و ساخته شدهاند، محصول این فرو افتادن هستند. و این واقعیات دو سوی طیف رابطه اخلاقیات و معماری با قدرت است. اینجاست که اخلاقیات در معماری و مردمگرایی حضور یا عدم حضور خود را رخ مینمایانند. پذیرفتن هر پروژهای از هر منبع و برای هر کاربری در تقابل با حفظ شرافت حرفهای، استقلال فکری و قرار داشتن در جایگاه مردمی.
در مورد حصار پیرامون تئاتر شهرچه میتوان گفت؟ که آن طرحی زیبا برای مردم و با اهدافی مردمی است؟ یا کشیدن دیواری بین مردم و فضاهای فرهنگی؟ حصاری بین شهر و مردم؟ در باور و معیارهای اخلاقی من پاسخ آشکار است.
* من روند طراحی و ویژگیهای تئاتر شهر تهران را در چند مقاله پیش از این به نقد کشیدهام اما در چارچوب معیارهای معمارانه.