با نگاهی متفاوت به احمد زیدآبادی
پیشاپیش عرض میکنم که واژهی “وسط-باز” چندان مورد پسند من نیست. بر این باورم که شخصیتهایی چون آقایان زیدآبادی، سهند ایران مهر، محمد فاضلی، بیژن عبدالکریمی و ... بسیاری دیگر که در سپهر اجتماعی ایران حضور دارند و با قلم و قدمشان میتوانند نقشی موثر بیافرینند، بیش از آنکه در “میانه” بایستند، عملن، خواسته یا ناخواسته، جانب عملهی ظلم را میگیرند. و این جای بسی تاسف است. در این رابطه پرسش مهم این است: در مسیر رخدادهای فاجعهبار ۴۵ سال گذشته، ایستادنگاه چنین شخصیتهایی کجاست؛ آنان در کدام سوی تاریخ ایستادهاند؟
فاجعهی خونبار کرمان و کشتهشدن نزدیک به ۱۰۰ نفر، دل هر انسان و هر وجدان بیدار را به درد میآورد. با این حال ما در جامعهای زندگی میکنیم که حاکمان آن، دستکم، ۴۵ سال است که به ملت شربت شهادت میفروشند تا آجر اخروی را نصیبشان کنند. بدیهی و طبیعیست که در چنین محیطی، وجدانهای بیدار از این فرهنگِ مرگاندیش و مرگپرور، خسته و دلزده شدهباشند و اگر فرصتی دست دهد بر علیه آن بشورند.
در چنین فضایی، تعدادی از شخصیتهای نامبرده در بالا، بجای پرداختن به دلایل و ریشههای چنین فجایعی، دنبال ‘آتو’ و بهانه میگردند تا با پرداختن به آن گریبان خود را از آنچه در زیر پوست شهر میگذرد رها سازند. یکی از این آقایان از واکنش علی کریمی به فاجعهی کرمان ‘بُل’ میگیرد و از آن یک جریان درست میکند بنام “کریمیسم” و شروع میکند به تخطئهی این موجودِ موهون.
در این راستا کارِ احمد زیدآبادی، شگفتانگیزتر است، اگر چه چنین کاری در نزد او مسبوق به سابقه است.
برای بار نخست نیست که آقای زیدآبادی به ایرانیان خارج از کشور حملهور میشود. افاضات ایشان در این زمینه، در ۱۰ سال گذشته، طوماری بلند و بالا میشود. در نوشتههای زیدآبادی نشانی از نقد نیست. او در کانال تلگرامییِ “نگاه متفاوت” از هر فرصتی بهره میجوید تا ایرانیان در غربت را با چوبِ آقامعلمیاش “بنوازد”. او بویژه ایرانیانی را که آشکارا با ج.ا.ا. مخالفاند، مورد حمله قرار میدهد.
زیدآبادی در ماجرای حمله تروریستی در کرمان هم، به آسانی از کنار دیدگاههای حاکمان دربارهی حادثهی مرگبار کرمان میگذرد. کم نشنیدیم از حاکمانی که این حادثه را لطف الهی میخوانند (از جمله علمالهدی) و یا میگویند انتقام کشتهشدگان «قبل از شهادتشان گرفته شده است” (حسین سلامی فرمانده سپاه)؛ و یا دیگرانی که به “خانواده شهدای کرمان تبریک میگویند”(احمد خاتمی). زیدآبادی این اظهاراتِ وهمآلود را توهین به مردم نمیداند یا دستکم به نقدِ جدی و بنیادی این تفکر نمینشیند. او نمیگوید که این تفکرات و اموزشهای واپسگرا یکی از بلاهای اصلیِ جامعهی ما هستند.
در عوض زیدآبادی میآید و به ایرانیان خارج از کشور ‘گیر’ میدهد. اینبار، به زعم خودش، با یک تیر دو نشان میزند. او در این شیرینکاری هم ابی، خوانندهی محبوب، و هم علی کریمی، فوتبالیست سرشناس، را نشانه میگیرد. او علی کریمی را به “اهانت بیدلیل به بیگناهان” متهم میکند و به ابی از “ورود به بازیچهی منازعات پوچ و بیحاصل” هشدار میدهد.
اِشکالِ کارِ زیدآبادی در اتهامزنی به علی کریمی یا هشدار به ابی چیست؟ اشارهی علی کریمی به آنکه عدهای بدنبال شربت رفتند و مرگ نصیبشان شد، اشاره به این واقعیت تلخ است که حکومت بخشی از مردم را یا به هوای ساندیس و ساندویچ و ...، یا به ابزار تحمیق و یا به زور - بچه مدرسهایها - به این مراسم میبرد. اینکه بخشی از مردم از سر باورهای دینی و یا ارادتشان به اینگونه مراسمها میروند، نافیی آن واقعیتی نیست که علی کریمی به آن اشاره میکند. شوربختانه زیدآبادی چشمهایش را بر این واقعیتها میبندد. حتی عدم مشارکت خانوادهی سلیمانی در آن راهپیمایی و عزاداری نیز، برای زیدآبادیی نکتهسنج، پرسشبرانگیز نیست.
اما ماجرای هشدارِ زیدآبادی به ابی بسی تلختر و شرمآگین است. او نمیگوید که ابی چه گفت و چرا از علی کریمی پشتیبانی کرد. بنا بر شواهد ج.ا.ا.، بوسیلهی معاون دفتر رئیسی، علی کریمی را تهدید به قتل میکند. ابی در پیی این رخداد در پشتیبانی از علی کریمی یادداشتی نوشت و تاکید کرد: «علی آقای کریمی، شما در قلب مردم ایران جا داری و چنین تهدیدهایی از سمت حکومت معلومالحالی که جنایت و ظلم و ستمش بر همگان آشکار است، یک پیام ساده دارد و آن چیزی نیست جز ایستادن شما در جای درست تاریخ! ... “.
زیدآبادی به محتوای پیام ابی توجهی ندارد. او، پس از ۴۵ سال، هنوز نمیخواهد بپذیرد که ما با یک حکومت جنایتپیشه، ظالم و ستمگر روبرو هستیم. و لذا هر اشارهای به “جای درست تاریخ” را برنمیتابد؛ شمشیرش را از روی میبندد و بیمحابا بر صورت ایرانیان در خارج تیغ میکشد. زیدآبادی، خواسته یا ناخواسته، همهی تلاشها و مبارزات بخش بزرگی از مردم ایران - در داخل یا خارج - با حکومتِ واپسگرا را “منازعات پوچ و بیحاصل” مینامد و بر پایهی این نگاه به کنشگری میپردازد. این است “نگاه متفاوت” او به ایران و به مردمانش. شوربختانه.
و شوربختانه چنین نگاهی و چنین کنشگریای که خیل عظیمی از صاحبقلمانِ عافیتاندیش سالهاست که پی میگیرند، هیچ کمکی به گشودنِ هیچ گرهای از جنبشِ بالندهی زن زندگی آزادی نمیکند. آنچه که این جنبش بیش از هر چیز نیاز دارد، همدلی و همآواییی همهی جریانهایی است که به راهی دیگر باور دارند بجز راهی که در ۴۵ سال گذشته طی شدهاست.
باید دید این آقایان چه نقشی در جریان انتخابات نمایشیی در پیشِ رو ایفا خواهند کرد. آیا همچنان در سویهی نادرست تاریخ میایستند و، خواسته یا ناخواسته، آب در آسیاب واپسگرایان میریزند؟
علی آزاد
۱۸ دی ۱۴۰۲