ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 31.12.2023, 10:14
لایق رستاخیز مهسا نبودیم؟

فاضل غیبی

پانزده ماه از آغاز رستاخیز مهسا می‌گذرد. هرچند دستاوردهای این رستاخیز فرهنگی سیاسی چنان سترگ بود، که تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران را به دو بخش پیش و پس از خود تقسیم کرد، اما اخیراً در خارج از کشور پشتیبانی فعال ایرانیان از آن تا حدی افت کرده است. همین نیز پس از تهاجم وحشیانه و بی‌نظیر رژیم باعث شد که رستاخیز مهسا در ایران نیز از پیروزی بازماند، هرچند که همچنان تنها گزینش واقعی برای گذار از حکومت فاشیسم اسلامی است.

ناگفته پیداست که تهاجم گازنبری دو گروه سلطنت‌طلب و چپ عامل اصل افت پشتیبانی از خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ایران بود. هرچند چند ماه پیش از آن بنظر می‌رسید هواداران دو گروه سلطنت‌طلب و چپ، رو به تحلیل می‌روند. اما با خیزش شکوهمند زن زندگی آزادی، «فعالان چپ کهنه‌کار» در خارج از کشور به دو گروه تقسیم شدند:

۱) گروه نخست پس از چند هفته سرگیجگی، رفته رفته اعتماد به‌نفس خود را بازیافته با یادآوری آنچه در جوانی در دو سه جزوۀ سازمانی خوانده بودند، بر خیزش «زن، زندگی، آزادی» تاختند که: «ما از «زن انقلابی» دفاع می‌کنیم، وگرنه «مارگارت تاچر هم زن بود!»، «زندگی» را باید طبقاتی در نظر گرفت و بالاخره اینکه: «آزادی» مفهومی بورژوایی است.» بدین صورت گروه نخست از چپ‌ها با بازیافت هویت بتونی خود آنجا که توانستند صفی جدا از گردهمایی‌های زن زندگی آزادی تشکیل دادند، چنانکه انتظار می‌رفت، چند ماهی بیش دوام نیاورد.

۲) اما بخش بزرگی از هواداران سابق سازمان‌های چپ نیز به همگامی با رستاخیز مهسا برخاستند و در گردهمایی‌های خارج از کشور شرکت کردند. از آن میان گروهی در صف نخست جا گرفتند و رفته رفته وفاداری خود به «سنت چپ» را آشکار کردند. آنان بهترین نمونه برای سخن کسروی هستند که: «از یکسو همیشه از بدبختی گله می‌کنند و از سوی دیگر می‌خواهند به هیچ چیزی از آنچه امروز هست، دست زده نشود.»

آنان به‌جای کوشش برای درک درونمایۀ نوین ملی و دمکراتیک خیزش مهسا، در پی تحقق توهمات خود برآمدند. نخست با هواداران سلطنت درافتادند و آنان را از گردهمایی‌ها بیرون کردند؛ بدین خودسری که: «به بازگشت سلطنت اجازه نخواهیم داد!» و تا آنجا که توانستند از اهتزاز پرچم ملی ایران در تظاهرات زن زندگی آزادی نیز جلوگیری کردند، تا هویت ملی این گردهمایی‌ها را از میان ببرند.

سنت دیگر چپ‌ها که گردهمایی‌های خارج از کشور را مخدوش نمود، «شهیدپرستی» بود که با توجه به کشتار جوانان ایران گام به گام چنان بالا گرفت که گردهمایی‌های زن زندگی آزادی با ظاهری پر از عکس شهیدان جلوه‌ای مانند تظاهرات مجاهدین به خود گرفت. درحالیکه همۀ جلوه‌های سرافرازی و سرخوشی کانون رستاخیر زن زندگی آزادی را تشکیل می‌دهد. چپ‌ها در گام بعدی بدین بسنده نکردند و بر آن شدند که یاد از دست رفتگان سالهای گذشته را نیز گرامی بدارند، تا آنکه چندی پیش بنا به سنت حزب توده، حتی سه شهید روز «۱۶ آذر ۳۲» را گرامی داشتند!

سؤتفاهم نشود، سخن از آن است که رستاخیز زن زندگی آزادی با درونمایه‌ و نگرشی نه تنها متفاوت، بلکه در تضاد با مفاهیم و شعارهایی به پیش رفت که در سدۀ گذشته دو جناح چپ اسلامی به‌طور گازنبری در اذهان ایرانی کاشته‌اند. «زن زندگی آزادی» بیانگر اراده مسئولانه برای نیل به آزادی و بازیافت هویت شاد و سرافراز ملی و فرهنگی ایرانی است و برای همیشه بر مظلوم‌نمایی، سوگواری و شهیدپروری دست رد زده است.

چون به همین نمونۀ «شهیدپروری» دقیق بنگریم، ریشۀ آن در قرآن (گاو، ۴۹) است که کشته شدن را دلیل راستی و حقانیت دانسته، بنا به آن شیعیان کشته شدن حسین را شاهد حقانیت شیعی‌گری ‌گرفتند. اما این مانعی برای این نبود که «توده‌ای»‌ها از همان آغاز دربارۀ کشته‌شدگان خود شهیدپروری نکنند. برعکس، آنان چنان گالری شهیدان خود را تقدیس می‌کردند که میراث‌شان بدون استثنا به همۀ سازمان‌های چریکی رسید. درحالی که آنقدر درایت نداشتند که دستکم پس از آنکه حکومت اسلامی که «خون میلیون‌ها شهید» را ضامن حقانیت و دوام حکومت خود قرار داد، از بکار بردن این حربه تبلیغی صرفنظر کنند.

اوج چنین کوششی را در شعاری باید دانست که «همراهان چپ» رفته رفته در گردهمایی‌های همبستگی با رستاخیز مهسا جا انداختند، که: «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم!» بدون آنکه بدین اندیشه مجال دهند، که «نمی‌بخشیم!» همان توجیه انتقام‌جویی است و نه تنها با فرهنگ تاریخی ایرانیان که حتی «ضحّاک» را نمی‌کشد، بلکه به بند می‌کشد، در تضاد است، بلکه مخالف منافع ملی ایران نیز هست، زیرا کشور را به سوی آینده دهشتناک در دریای خون انتقام‌جویی اسلامی سوق می‌دهد.

درونمایۀ رستاخیز مهسا درست برانداختن همین «نظام ارزشی» است، که جریان چپ اسلامی با تکیه بر آن همواره خود را بازتولید کرده و می‌کند. دختران و پسران ایرانی سال پیش به خیابان آمدند تا وارونۀ هرآنچه را که نسل گذشته را به همراهی با انقلاب اسلامی واداشته بود، فریاد زنند. آنان با شناخت از فرهنگ والای ایرانی دریافته‌اند، که شیوه‌های چپ اسلامی برای گذار از فاشیسم اسلامی جواب نمی‌‌دهد! به عبارت دیگر، خیزش مهسا بر بستر این شناخت پا گرفت، که اگر حکومت اسلامی با «شیوه‌های مبارزاتی چپ اسلامی» برانداختنی بود در چهار دهه پیش سرنگون شده بود.

خسران‌آورتر از چپ‌ها نقش اسفناکی بود که رضاپهلوی بازی کرد. او با اوج‌گیری خیزش مهسا خود را دمکرات‌منش و حتی جمهوری‌خواه نشان داد و از این راه امیدهای بسیاری در دل‌ها نشاند. اما چنانکه امروزه روشن شده است هدفش نه یاری رساندن به خیزش مهسا، بلکه سوار شدن بر موجی بود که می‌توانست برای گسترش پشتیبانی از خود مورد استفاده قرار دهد.

سلطنت‌طلبان با تهاجم تبلیغی وسیعی بر چپ‌ها بخش مهمی از ایران‌دوستان را دچار سردرگمی کردند. در این تبلیغات شعار «رضاشاه روحت شاد!» به «خواست ملت ایران برای بازگشت سلطنت» جلوه داده می‌شد و در آن نه تنها از نوسازی دمکراتیک نظام سیاسی سخنی نبود، بلکه پروژۀ «پادشاه انتخابی» به عنوان ضامن ثبات دمکراتیک نظام پارلمانی را نیز بکلی نادیده گرفته، در برابر چشمان حیرت‌زدۀ جهانیان بازسازی دوران پیش از انقلاب اسلامی هدف از براندازی حکومت اسلامی اعلام شد!

در این نقش رضا پهلوی از اهمیت ویژه برخوردار شد و او خود را به عنوان آلترناتیو واقعی مطرح کرد. اما دیری نپایید که روشن شد که حاضر به گسست از گذشته و اقدامی سیاسی برای گذار از حکومت جهل و جنایت نیست و جز شهرت ناشی از پسر شاه بودن امتیازی واقعی ندارد؛ خاصه آنکه هنوز هم خود را متعهد به اسلام درمانده می‌داند.

بدین ترتیب دو گروه چپ و سلطنت‌طلب با جدا کردن بخشی از پشتیبانان خیزش مهسا توانستند با مسخ درونمایۀ آن، ضربه بر پشتیبانی ایرانیان خارج از کشور وارد کنند. پس از این «رفتند و به خانه آمدند» تا همچون چهار دهۀ گذشته با «افشای جنایات حکومت اسلامی» برای هواداران دربارۀ «ضرورت اتحاد نیروهای مبارز» خود تعزیه‌گردانی کنند.

رستاخیز مهسا یکبار دیگر نشان داد که «اپوزیسیون» و «روشنفکران» ما هنوز از درک آنچه می‌تواند ایران را از رژیم اسلامی رها کند، عاجزند. رستاخیز مهسا با درونمایه‌ای که برای جهانیان پیدایش آن در کشوری جهان‌سومی شگفت‌انگیز بود، رستاخیزی فرهنگی سیاسی در تضاد کامل با ضدفرهنگ چپ اسلامی است و آن کس که این را درک نکرده باشد نه تنها از دشواری گذار از حکومت اسلامی تصوری ندارد، بلکه با ویژگی‌های رستاخیز مهسا نیز بیگانه است.

ویژگی دمکراتیک رستاخیز «زن زندگی آزادی» ناشی از این ضرورت است که گذار از حکومت جهل و جنایت تنها با همبستگی فراگیر همۀ گروه‌های ایرانی ممکن است. با توجه به همین ضرورت نیز رستاخیز مهسا هنوز از ساختار تشکیلاتی و کادر رهبری برخوردار نیست و نباید باشد تا بتواند هر فرد و گروه ایرانی را با هر ویژگی و وابستگی قابل تصوری در خود بپذیرد و ویژگی دمکراتیک خود را تحکیم نماید.

رستاخیز مهسا به همین ویژگی برای نخستین بار توانست گسترده‌ترین همبستگی میان ایرانیان را تحقق بخشد و نشان داد که ایرانیان با غلبه بر ذهنیت چپ اسلامی و بازیافت سرافرازی ملی به شایستگی و همبستگی لازم برای گذار از حکومت فاشیسم اسلامی دست خواهند یافت.



نظر خوانندگان:


■ آفرین به شما که مقاله روشنگرانه‌ای را نوشتید و بخشی از علت‌های شکست را جنبش مهسایی را به تحریر در آوردید! بیشتر ایرانی‌ها فقط دوست دارند از پیروزی‌هایی که بدان دست نیافته‌اند بنویسند، بخوانند و شاید لذت ببرند! شوربختانه تنها اقلیتی از ایرانی‌های دورنگر انگشت بر واقعیات می‌گذارند و حقیقت‌ها را باز گو می‌کنند.
داستان نادرشاه را شنیده‌اید كه وقتی مقابل عثمانی‌ها شكست خورد، به سردارها گفت، بنویسید: ما شكست خوردیم. اما میرزا مهدی خان کاتب نوشت: «چشم زخمی به ارتش ما وارد آمد». وقتی نوشته را به دست نادرشاه دادند، آن را پرت كرد آن طرف و گفت: بنویس با ما چه كردند. او این قدرت را داشت كه بگوید ما شكست خوردیم.
ناصر مستشار


■ آقای غیبی عزیز. به موضوع بسیار مهمی پرداخته‌اید و کوشیده‌اید علل افت جنبش «زن زندگی آزادی» را بررسی کنید. اما نقش بخش خاصی از نیروهای چپ و مشروطه‌خواه را در این روند بزرگنمایی کرده‌اید. اگر این نیروها به تمامی، مطابق نظر شما عمل می‌کردند، باز هم بعید بود این جنبش به گذار از حکومت موفق شود.
ارزیابی من از روند جنبش فوق مثبت است. این جنبش، به صورت اتفاقی و غیرمترقبه بر بستر نارضایی عمیق بخش قابل توجهی از مردم به وجود آمد و ظرف مدت کوتاهی به حرکت اعتراضی وسیعی در اکثر شهرهای ایران و خارج از ایران منجر شد. رژیم که ابتدا غافلگیر شده بود، کم‌کم نیروهای خود را بسیج و سازماندهی کرد و جنبش را به عقب‌نشینی واداشت. جنبشی که مدیریت متمرکز نداشته باشد، نمی‌تواند یک مبارزه طولانی و منظم را سازماندهی کند.
تناقض اینکه: در شرایط دیکتاتوری هیچ جنبش مستقلی نمی‌تواند مدیریت متمرکز داشته باشد! بر بستر این تناقض، جنبش در حد «قدرت‌نمایی» عمل می‌کند. اگر قدرت‌نمایی جنبش «زن زندگی آزادی» نبود، و رژیم زیر پای خود را سست نمی‌دید، چه بسا در حمایت از حماس قدم‌های بزرگتر و مؤثرتری بر‌می‌داشت. اگر این قدرت‌نمایی نبود، رژیم دست خود را در سرکوب معترضین بسیار بازتر می‌دید. به پشتوانه این قدرت‌نمایی است که امثال نرگس محمدی با پشتگرمی در سطح بین‌المللی از حقوق ملت ایران دفاع می‌کنند. من به ادامه این روند بسیار خوشبین هستم.
رضا قنبری. آلمان


■ من خوشبختانه هنوز ناامید نشدم، گروه‌های نامبرده نیز همیشه وجود داشته‌اند و نقشهای لیبرال وافراطی خود را بنحوی اجرا کرده‌اند. آنچه که باعث خوشنودی من است نمايان شدن چهره واقعی اسلام است که با کمک روشنفکرانی همچون شما ادامه دارد و شما بدون شک میدانید که انقلاب‌های فرهنگی هزينه داشته‌اند بخصوص انقلابی که بار آن بدوش زنان یک جامعه آنهم از نوع اسلامگرایان فاشیسم نهاده شده.
schary


■ من تعجب می‌كنم كه اینهایی كه از چپ انتقاد می‌كنند چرا نمی‌گویند خودشان در كجا ایستاده بودند و گزارش عملكردشان چه بود؟ آقای فاضل غیبی چه تظاهراتی را سازماندهی كرد؟ من كه از سازماندهندگان تظاهرات در شهر محل اقامت خود بوده‌ام اصلا نمی‌توانم حرفهای ایشان را تایید كنم. سلطنت‌طلبان با عكس رضا پهلوی می‌آمدند و سعی در كنترل تظاهراتی می‌كردند كه ما با زحمات شبانه روزی آن را سازماندهی كرده بودیم. حالا نمی‌دونم این حرف‌های شما در برخورد با چپ با چه انگیزه‌ای صورت می‌گیره؟ شما هم بفرمایید بگویید آیا حامد اسماعیلیون و مسیح علی‌نژاد چپ بودند كه سلطنت‌طلبان به انها فحاشی می‌كردند؟ شیرین عبادی و گلشیفته و نازنین بنیادی چطور؟
با احترام اروان كیانی


■ جناب کیانی، زن زندگی آزادی نه شعار، بلکه درونمایه، برنامه و شناسنامه رستاخیز مهسا هست. بدین سبب هر ایرانی با هر باوری حق دارد با هر پرچم و عکسی در آن شرکت کند. شما هم می‌توانستید با عکس‌های مطلوب خودتان شرکت کنید و به رنگارنگی گردهمایی‌ها بیافزایید چنانکه در برلین و بروکسل و همه جای دیگر در ماههای نخستین چنین بود. سازماندهی تظاهرات هیچ حقی را برای هیچکس بوجود نمی‌آورد. چون پرسیدید، من به عنوان یک ایرانی بهائی دور از فعالیت و طرفداری حزبی در تظاهرات شرکت می‌کردم و رنگارنگی قومی، دینی، جنسی.. حاضر برایم مهمترین ویژگی بود و هست.
غیبی


■ جناب غيبی با نظر شما موافق نيستم. سازماندهنگان تظاهرات شعارها رو در چارچوب جنبش زن زندگی ازادی بيان می‌كنند سلطنت‌طلبان سعی در گرفتن كنترل تظاهرات از طريق شعار «رهبر ما پهلويه هركی نگه اجنبيه» سعی در بيرون راندن ديگران می‌كردند و اين با شركت همه رنگها فرق می‌كنه. درگيری فيزيكی با مخالفين را همه می‌دانيم وقتی من و امثال من كه با تلاش و همكاری ديگران تظاهراتی را سازماندهی می‌كنيم انتظار درگيری فيزيكی و شعارهای استبدادی نداريم.
شما به چپ حمله می‌كنيد و آنها را در كنار سلطنت‌طلبان قرار می‌دهيد كه با برخوردشان جنبش مهسا را از هم پاشيدند در صورتيكه اينطور نيست. اين هواداران استبداد شاهنشاهی بودند كه باحركات زشت خود مردم را دل‌آزرده می‌كردند. نيروهای سلطنت‌طلب با شعارهای تفرقه‌افكنانه مردم عادی را از تظاهرات فراری می‌دادند و تحيل شما متاسفانه اشتباه می باشد.
اروان كيانی


■ جناب کیانی، خواهش می‌کنم که توجه کنید رستاخیز مهسا اهدافی کاملاً متفاوت با «مبارزات» گذشته دارد و هدف اصلی آن چنانکۀ شعارهای آن نیز نشان می‌دهد، دامن زدن به آشتی ملی به عنوان تنها راه برای گذار به آینده‌ای نیک است. دعوای چپ‌ها با شاه اللهی‌ها برای کسب قدرت در پنچ دهۀ گذشته ایران را به این خاک سیاه نشانده و هدف اصلی خیزش مهسا درست بیرون آمدن از همین چرخۀ ملعون است. اگر نوشتۀ مرا دقیق بخوانید منظور من همین است که دو جناح یاد شده بدین معنی لایق رستاخیز مهسا نیستند، زیرا حاضر به درک اهمیت آشتی ملی به عنوان پیش شرط همبستگی ملی برای گذار از حکومت جهل و جنایت نبودند.
با درود، غیبی


■ درود و سپاس جناب غیبی
با شما کاملن هم نظر هستم. متأسفانه اپوزيسيون جهان سومی ما، ۴۴ سال است که خودزنی کرده و دست به تخریب یکدیگر زده. این اپوزيسيون هرگز تصمیم به اتحاد برای سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی نداشته است. در طول جنبش مهسا، جنگ‌های گوناگونی با یکدیگر به پا کردند، جنگ جمهوری و پادشاهی و جنگ پرچم و جنگ وکالت و جنگ منشور و جنگ انگولک و... برای برخی هنوز ماجرای ۲۸ مرداد هفتاد سال پیش، مهم تر از درد و رنج امروز مردم ایران است. زمانی که جوانان داخل ایران فریاد میزدند: “اگر باهم یکی نشیم، يکی یکی کشته میشیم”، جریان راست شعار می‌داد: “مرگ بر سه فاسد، ملا چپی مجاهد” و جریان چپ شعار می‌داد:” مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر ” و...! به قول داریوش، خواننده‌ی مردمی، این اپوزيسيون، اپوزيسيون ملته و نه اپوزيسيون حکومت جنایتکار!
کوروش رضوی


■ آقای غیبی عزیز، زاویه نگاهتان به جنبش مهسا را میستایم و در کلیت برداشتتان در مورد اپوزسیون که نتوانست به قامت جنبش مهسا قد علم کند باور دارم. اما در بیان علت ها و اولویت دادن ها چند نکته ای اضافه میکنم.
۱- به تصور من شما در تاثیر منفی رفتار چند عنصر چپ زیاده روی کردید و بهای بیش از حد به آنها دادید. کسانی که دهه های ۶۰-۵۰-۴۰ خود را چپ میدانستند بالای ۹۰% از ان قافله جدا هستند، شاید بدلیل صدای واحد نداشتن آنها این ذهنیت نادقیق در بین بسیاری از هموطنان وجود دارد که نیروی چپ ایران یعنی اعضای چند گروه کنونی چپ. من با تحلیل شما از کجرویهای آنها همسو هستم، ولی نقش آنها را چنین سنگین نمیدانم.
۲- در مورد آقای رضا پهلوی من شخصا نشنیدم که ایشان ادعای رهبری هیچ جنبشی را کند. اگر صرفا از منظر یک فعال و دلسوز جنبش به وی بنگریم شاید نقش ایشان مثبت باشد. اما دقت بیشتر میکنم، شاید نظر شما درست تر باشد. ولی عدم تواناییهای اپوزسیون در ایجاد اتحاد و جبهه واحد دوسیه درازی دارد که جایش اینجا نیست.
۳- اپوزسیون خارج بسیار اهمیت دارد، بدلایل : شرایط دیکتاتوری ایران - کمیت بالای ایرانیان خارج - امکانات بالای تحصیلی و مادی ایرانیان خارج. اما این ایرانیان و روشنفکران ما بین آنها خانه زاد محل اقامت خود شده اند و نیروی تا به آخر در مقابله با دیکتاتوری ایران نیستند. جمهوری اسلامی از خیلی پیش به این مهم واقف شد و از کشور بیرون رفتن مخالفین را لبیک گفت.
۴- تحولات بین المللی از طرف دیگر به کمک جمهوری اسلامی آمد. عدم سقوط پوتین بعد از تجاوز آشکار به اکراین و در عوض تثبیت شرایط در روسیه ، عقب نشینی های غرب در مقابل رشد پوپولیسم و بحران اقتصادی، باج دهی های غرب به جنگ طلبان از جمله ج.ا. ، و این فاجعه آخری: جنگ خاور میانه، گستاخی حماس در جنایت بی سابقه ۷ اکتبر و واکنش نادرست اسرائیل در شعله ور کردن بیشتر آتش جنگ بین ملتها، همه و همه تکان تازه ای به رژیم جنایتکار بخشید. اما همچون برخی از یادداشتهای دیگر من نیز معتقدم که رژیم توان برقراری توازن و تثبیت را از دست داده و چشم اندازی برای بازگشت به حاکمیت مقتدر و پا بر جا ندارد.
درود بر شما، پیروز