در سیارۀ ما از زمانهای دور، قبیلهها، قومها، ملتها و پادشاهیهای گوناگونی پدیدار شدهاند؛ برخی منقرض شده، برخی در قومهای دیگر استحاله یافته و برخی نیز گسترش یافته و امپرتوریها را شکلدادهاند. داستان قوم یهود شاید یکی از شگفتانگیزترین و منحصر به فردترین موردیست در تاریخ که از افسانههای دینی دور سرچشمه گرفته، بارها از سرزمین نیاکان خویش رانده شده، بارها مورد کشتار واقع شده و برای چندمین بار به موطن خویش بازگشتهاند. آنان هنوز هم بعد از نزدیک به ۴۰۰۰ سال، این بار اما با سلاحهای فوق مدرن برای بقای خویش در مقابل بنیادگراهای اسلامی در زمین و هوا میجنگند. گفتنیست که بنیادگراهای یهودی هم نه تنها هربار بر آتش جنگ میدمند، بلکه آنان از آخرین کوچ و اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین از ۱۹۴۸ تا امروز، مانع تعیینکنندهای در راه شکلگیری «دو کشور، دو ملت» و احتمال همزیستی دو قوم ابراهیمی در کنار هم، ایجاد کردهاند. در ادامه به بنیادگراهای یهودی و نقش تخریبگر آنان برای یک زندگی صلحآمیز پرداخته خواهد شد.
امروزه به مناسبت جنگ حماس و اسرائیل، به تاریخ قوم یهود، به کوچهای آنان و نخستین سکونت در سرزمین فلسطین و منازعات پایان ناپذیرشان با اعراب فلسطینی و به تبع آن با برخی کشورهای آن منطقه، به صورت نوشتاری، ویدئویی یا پادکستها زیاد پرداخته میشود. کمتر یورش و جنگی را در سرزمین باستانی فلسطین و خاورمیانۀ امروز میتوان سراغ کرد که نام و نشانی از قوم یهود و بعدها کشور اسرائیل در آن نباشد. همچنین در کشورهای مختلف اروپا هم از دیرباز یهودی ستیزی یکی از کانونهای تنشها و ناآرامی بوده و بارها از سوی آنان تبعید، آواره و قتل عام شدهاند.
قوم سرگردان
تاریخ باستانی سرزمین فلسطین و قوم یهود را میتوان از افسانهها و روایتهای دینی پی گرفت. داستان قوم یهود در سرزمین فلسطین از ۲۰۰۰ سال ق.م. از زمانی که ابراهیم با قوم خود به این سرزمین آمد، آغاز میشود. قومهای ابراهیمی به مدت ۴۰۰ سال در آن سرزمین زندگی کردند و در سال ۲۶۰۰ ق.م. به خاطر خشکسالی در فلسطین و حضور یوسف در مصر به آن کشور مهاجرت کرده و ۴۰۰ سال در آنجا سکونت کردند.(اسحاق پسر ابراهیم، یعقوب پسر اسحاق و یوسف پسر یعقوب بوده است.) اما آنان در مصر به خاطر بدرفتاری مصریها، به بردگی گرفتنشان و زندگی پرمشقتشان در سال ۱۲۲۵ ق.م. به رهبری موسی پیامبر از مصر خارج شدند و خود را به صحرای سینا رساندند و ۴۰ سال در صحرای سینا زندگی کردند. در صحرای سینا بود که بر بالای کوه طور (جبل موسی) ده فرمان از سوی خدا به موسی نبی نازل شد.
بعد از فوت موسی، جاشوعا جانشین او تصمیم گرفت با قوم خود و مصریهای ناراضی که همراه آنان بودند، به سرزمینهای اجدادیشان برگردند؛ سرزمینی که به باور آنان خداوند وعدۀ مالکیتاش را ازابتدا به ابراهیم داده بود. آنان بعد از سکونت در سرزمین موعود در طی سالها بخشی از آن منطقه را به تصرف خود درآوردند و در فاصلۀ سالهای ۱۲۰۰ تا ۱۱۰۰ ق.م. برای اولین بار توانستند کشور یهود را تشکیل دهند؛ گرچه هنور موفق به فتح شهر اورشلیم نشده بودند. در هزارۀ اول ق.م. سران و بزرگان ۱۲ قبیله تصمیم گرفتند یک نظام پادشاهی با قدرت مرکزی واحد تشکیل دهند. شائول یا طالوت به عنوان اولین پادشاه برگزیده شد.
کمی به عقب برگردیم. قبل از آمدن قوم یهود به سرزمین موعود، قبیلههای دیگری هم در آنجا سکونت داشتند. یکی از اینان قبیلهای بود به نام فیلیسطی که به باور برخی از مورخان آنان از جزایر دریای اژه در مجاورت یونان با کشتی به این سرزمین آمده و بخشهایی از سواحل را تصرف کرده بودند. آنان قبایلی مهاجم و غارتگر بودند؛ از اینرو قبیلههای دیگر به آنان به زبان محلی خود فیلیسطی (مردمان پست، وحشی) میگفتند. بعدها همۀ آن مناطق که جزئی از سرزمین بزرگ کنعان بوده، به نام آنان فیلیسطی یا فلسطین نامیده شد.(در ادامه به این «وجه تسمیه» میپردازیم.) همچنین در روایتهای مذهبی آمده است که از سدهها قبل از آمدن فیلیسطیها و قوم یهود به این منطقه، اقوام سامی (سام پسر نوح پیامبر) در بخش شمالی کنعان که سرزمین فلسطین بخشی از آن است میزیستهاند. از اینرو به نسل وی آقوام سامی گفته میشود.
در زمان داوود داماد جاشوعا، و سپس پسر وی، سلیمان، یهودیها روزگار آرامی را سپری میکردند. داوود شهر اورشلیم را تصرف کرد و در سال ششم پادشاهی خود آنجا را به پایتختی برگزید. بر اساس روایت تنخ (یا تناخ، مجموعۀ کتابهای مقدس یهودیان)، سلیمان پسر چهارم و جانشین داوود در حدود سالهای بین ۹۷۰ تا ۹۳۱ ق.م، مدت ۴۰ سال بر سرزمین متحدۀ اسرائیل پادشاهی کرد. یک سال بعد از مرگ وی سلطنت متحده به خاطر اختلافات بین ۱۲ تن از سران قوم یهود (۱۲ پسر یعقوب پیامبر) در مسیر فروپاشی قرار گرفت و سرانجام منجر به تشکیل دو کشور یهودینشین شد. ده قوم یهودیهای شمال، کشور اسرائیل (۱) و دو قوم یهودیهای جنوب، کشور یهودیه را با مرکزیت اورشلیم تشکیل دادند. در زمان سلیمان ساخت مقدسترین معبد یهودیان یعنی معبد سلیمان (هیکل سلیمان) که از زمان داود در شهر اورشلیم شروع شده بود، بعد از ۷ سال بر بالای کوه مقدس به پایان رسید و در زمان پادشاهی سلیمان بود که صندوق مقدس هم که همواره همراه یهودیها بود، به اورشلیم منتقل شد؛ صندوقی که نسخۀ اصلی ده فرمان موسی در داخل آن قرار داشت.
دوران تاختوتازها و شورشها
بعد از مرگ سلیمان در ۹۳۱ ق.م. دوران نسبتا آرام یهودیها با هجوم آشوریها به شمال اسرائیل به پایان رسید. آشوریها به انتقام مقاومت یهودیهای شمال، آنان را به میانرودان (بینالنهرین) تبعید کردند. در سال ۵۸۶ ق.م. بابلیها طی یک سری جنگها آشوریها را شکست دادند و یهودیه، بخش جنوبی را هم به تصرف خود درآوردند و به دستور بختالنصر معبد مقدس را با خاک یکسان کردند. در این حمله یهودیهای زیادی کشته شدند و آنان که زنده ماندند به مصر و میانرودان تبعید شدند. بدینسان بعد از ۴۰۰ سال اولین تجربۀ تشکیل کشور یهود به پایان رسید.
کوروش کبیر در سال ۵۳۸ ق.م. دولت بابل را شکست داد و سال بعد شرایط بازگشت یهودیها به سرزمین فلسطین را هموار نمود. کوروش همچنان دستور ساخت مجدد معبد سلیمان را صادر کرد. بعد از ۸۰ سال دربهدری و روزگاری سخت، تعداد اندکی از یهودیها بار دیگر به سرزمین موعود بازگشتند(۲) و دیوار دفاعی اورشلیم را ترمیم کردند. هخامنشیان تا حدود سال ۳۳۴ ق.م. بر سرزمین فلسطین حکومت کردند. در آن سالها، حاکمان و روحانیان از آزادی و استقلال برخوردار بودند.
روزگار نسبتا خوش یهودیها اینبار با یورش یونانیها به پایان رسید. یونانیها از ۳۳۲ تا ۱۴۲ ق.م. بر سرزمین فلسطین تسلط داشتند. در طی این سالها، یهودیها علیه اشغالگران شورش کردند، اما به سختی شکست خوردند، در نتیجه یونانیها بر فشار خود بر یهودیها افزودند، شنبۀ مقدس آنها را منسوخ کردند و ختنه را ممنوع ساختند. اما در شورش دوم آنان به رغم نفرات و تجهیزات برتر یونانیها پیروز جنگ بودند. یهودیها هنوز هم در ماه دسامبر هر سال، این پیروزی را به عنوان عید بزرگ حُنوکا (روشنایی) جشن میگیرند. یهودیها همچنین این پیروزی را یک معجزه میدانند؛ چون تنها چراغ باقیمانده از ویرانۀ معبد سلیمان، هشت روز روشن بوده، در حالیکه فقط برای یک روز روغن داشته است. از اینرو آنان به مدت هشت روز به جشن خود میپردازند.
یکی از پیامدهای حکومت یونانیها و اشاعۀ فرهنگ آنان، تغییر روش زندگی بخشی از یهودیها زیر تاثیر فرهنگ پیشرفتهتر یونانی بود. نتیجۀ بروز اختلافات آنان با بخش سنتی که مخالف تغییر (ناخالص شدن) فرهنگ خود و شیوۀ زندگی جدید بودند، کشته شدن هزاران یهودی در طی ۸۰ سال، در دومین حکومت یهودی، تنها حکومت دینی در دنیا بود.
حاکمان بعدی رومیها بودند؛ آنان از سال ۲۰۰ ق.م. قدرت گرفتند و تا دروازههای خاورمیانه هم رسیدند. اسکندر در سال ۳۳۲ ق.م. در راس امپراتوری قدرتمند رومی، تمامی خاورمیانه و فلسطین را تصرف کرد. رومیهه تا سال ۶۵۰ بعد از میلاد بر سرزمین فلسطین حکومت کردند؛ طولانیتر از هر قوم و هر حکومت دیگری. رومیها یا خود حکومت در این سرزمین را در دست داشتند یا حاکمی محلی را زیر نظر خود میگماردند. گرفتن مالیات از معابد، موحب شورش یهودیها علیه رومیها و پیامد آن، محاصرۀ چهار ماهۀ شهر اورشلیم، آتش زدن همۀ معبدها، قتل عام، ویرانی کامل معبد سلیمان برای بار دوم در سال ۱۳۳ بعد از میلاد و ساختن معبد ژوپیتر و گذاشتن تندیس الاهههای خود در آنها بود. دیوار غربی اما از این ویرانگری تا حدودی جان سالم به در برد که امروزه «دیوار ندبه» (دیوار تضرع و ناله) نامیده شده و سبب اختلافات و منازعات دیرپای یهودیها، مسیحیها و مسلمانهاست. رومیها بعد از تصرف اورشلیم، شهر جدیدی در سال ۱۳۵ میلادی به سبک خود بر روی ویرانههای «معبد مقدس» ساختند که اسکلت امروزی اورشلیم بازماندۀ همان شهر است. و به خاطر AELIA CAPITOLINA زدودن هرگونه تعلقخاطر و ذهنیت تاریخی دینی یهودیها، اسم شهر اورشلیم را هم تغییر دادند.
اما بهرغم اینهمه بیدادگری، آتش خشم و آرمان بازپسگیری «شهر مقدس اورشلیم»(به عبری: اور، سرزمین/ شلیم، صلح=سرزمین صلح) و «معبد مقدس»، نماد و حضور معنوی سلیمان نبی، همواره در جسم و جان یهودیها فروزان ماند. آنان بعد از ۱۵ سال برای تحقق آرمان خود، دوباره سر به شورش برداشتند؛ اما این بار بیش از پیش موجب خشم رومیها شدند و بیش از پیش به قتل رسیدند. از ۲/۵ میلیون یهودی، ششصد هزار نفر در این جنگ چهار ساله جان باختند. میگویند تا دماغ اسبها خون بالا آمد! رومیها هشت تن از سران شورای یهودیها را نیز اعدام کردند. آنان قبلا دو تن خاخام را هم کشته بودند. رومیها آنقدر از یهودیها اسیر و برده گرفتند که قیمت یک بردۀ یهودی به مدت چند سال از قیمت یک اسب هم کمتر بود.
رومیها این بار اسم سرزمین یهود، یهودیه را به فلسطین تغییر دادند تا یهودیها هرگز هوس بازگشت به «سرزمین موعود» و این حرفها را نکنند. بدینسان، دین یهود تا ۱۸۰۰ سال بعد به عنوان دین رسمی به حافظۀ تاریخ سپرده شد. یهودیهایی که بعد از سالها و به خاطر کاهش فشارها به اورشلیم برگشتند، بیش از ده درصد از ساکنین آنجا نبودند؛ قومی در اقلیت مثل هرجا که بعدها پراکنده شدند و زندگی کردند.
پرسیدنیست که یهودیها بعد از اینهمه قتل عام و پراکندگی و در اقلیت بودن و بدون داشتن ساختار مذهبی یکدست و منسجم، چگونه توانستند دین یهود را سرپا نگه دارند؛ آن هم در زمانی که مسیحیت ظهور کرده و تب مسیحیت تمام اروپا را فراگرفته بود. بازهم کمی به عقب برگردیم، به زمان جنگ اول یهودیها با رومیها.
در سال ۶۸ میلادی و در اوج جنگ، یکی از فرماندهان یهودی یه نام بن ذکّای، زمانی که اورشلیم در محاصرۀ کامل بود، با فرماندهان رومیها کنار آمد و در مقابل این تسلیم تقاضا کرد که در نزدیکی اورشلیم اجازۀ تاسیس یک مرکز آموزش دینی به او بدهند. رومیها با این درخواست موافقت کردند. آموزشگاه دینی بن ذکای در گذر زمان به مهمترین عامل ماندگاری یهودیها و یهودیت شد. این آموزشگاه در واقع اساس یشیوا (به عبری: جلسه)، نهاد آموزش دینی یهودیها بود. به مرور در نقاط مختلف هم یشیواها تاسیس شدند و از این طریق ایدۀ بن ذکای به بار نشست. در واقع بعد از پیامبران و رهبران، بقا و تداوم تاریخی دین یهود مدیون بن ذکای میباشد.
اورشلیم تقاطع منازعات دیرپا
بعد از ظهور مسیحیت و پذیرفتن آن از سوی کنستانتین کبیر، امپراتور روم در سال ۳۱۲ میلادی و مقبولیت مسیحیت در اروپا، یهودیها بیش از پیش مورد آزار و اذیت واقع شدند. کلیسا آنها را دشمن و قاتلان مسیح میدانست؛ یهودیها زیر فشار شدید بودند تا توبه کنند و مسیحی شوند. گرچه تعدادی دین مسیحیت را پذیرفتند، اما بیشترشان همچنان یهودی باقی ماندند.
امپراتور روم، بعداز پذیرش مسیحیت و حمایت از مسیحیها، عدهای را مامور کرد که به اورشلیم بروند و مقبرۀ مقدس، یعنی جایی را که عیسای مسیح به صلیب کشیده شده و دفن شده بود، پیدا کنند. آنان به اورشلیم رفتند و بعد از تحقیقاتی تشخیص دادند که محل دفن عیسی در معبد ژوپیتر واقع شده است. بنابراین رومیها کلیسای مقبرۀ مقدس را در سال ۳۲۵ میلادی در محل معبد ژوپیتر ساختند و اهمیت مذهبی اورشلیم را دو چندان کردند.
بعد از این تاریخ، اورشلیم هم برای یهودیها و هم برای مسیحیها به صورت شهری مقدس درآمد. به دلیل دست بالای مسیحیها، کنترل اورشلیم در دست کلیسا و مسیحیها بود. یهودیها اما محدودیتی برای ورود به شهر اورشلیم نداشتند و تعداد محدودی یهودی در این شهر زندگی میکردند؛ گرچه تا ۵۰۰ سال بعد که اعراب به اورشلیم حمله کردند، در اقلیت و زیر فشار مسیحیها بودند.
در بهار سال ۵۳۹ ق.م.، کوروش کبیر آهنگ تسخیر شهر بابل را کرد و وارد جنگ با امپراتوری بابل شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در اکتبر همان سال، کوروش وارد پایتخت شد. تصرف بابل نقطهٔ عطفی بود که باعث ایجاد امپراتوری بزرگی در آسیای مرکزی و غربی شد و در سال ۵۱۶ ق.م. زمینهٔ بازگشت یهودیان تبعیدی به میهنشان در سرزمین اسرائیل (کنعان) را فراهم کرد. کوروش هم چنین دستور داد که پرستشگاه اورشلیم را بازسازی کنند و ظروف و اشیای طلا و نقرهای را که شاه بابل، از اورشلیم با خود برده بود، به یهودیان برگردانند.
به دلیل کمکها و اقدامات کوروش در حق یهودیها، آنان در جنگ خسرو پرویز، پادشاه ساسانی و رومیها جانب ایران را گرفتند. در این جنگ در حدود بیست هزار یهودی با خسرو پرویز همپیمان شدند. در سال ۶۱۴ میلادی ایرانیها اورشلیم را تصرف کردند و توانستند چند سالی کنترل این شهر را به دست بگیرند. رومیها اما در تابستان سال ۶۵۹ میلادی دوباره اورشلیم را فتح کردند و بازهم اورشلیم به پایگاه مذهبی مسیحیها درآمد و باز هم دوران پر آرامش چند سالۀ یهودیها به پایان رسید.
مسلمانها در سرزمین فلسطین
در سال ۶۳۸، سپاه مسلمانان به رهبری عمر ابن خطاب، امپراتوری روم (امپراتوری بیزانس) را شکست دادند. اعراب و مسلمانان کل خاورمیانه از جمله فلسطین را به تصرف خود درآوردند و سرزمین فلسطین به مدت ۵۰۰ سال در حاکمیت مسلمانان ماند. مسیحیها طی یک سری جنگهای صلیبی با مسلمانان درگیر شدند و در ۱۵۰ سال بعدی، از سال ۱۱۰۰ تا ۱۲۵۰، سرزمین فلسطین چندین بار بین مسیحیها و مسلمانها دست به دست شد و سرانجام صلاحالدین ایوبی مسیحیان را شکست داد و آن سرزمین دوباره به دست مسلمانها افتاد.
فتح اورشلیم توسط مسلمانها، آغازی بود به ورود اسلام به این شهر و افزایش سریع جمعیت مسلمانها. با این افزایش جمعیت، مسلمانها هم بر آن شدند که عبادتگاهی برای خود بنا کنند. با بنای این عبادتگاه (مسجدالاقصی) در شهر کوچک اورشلیم و در کنار اماکن مقدس یهودیها و مسیحیها، قضیه بیش از پیش پیچیدهتر شد. این پیچیدگی سرآغازی شد برای سدهها جنگ و مخاصمات بین سه قوم ابراهیمی؛ جنگی کشنده، ویرانگر و پایانناپذیر. بعد از گذشت ۱۳۸۵ سال، هماکنون، همین امروز، دو سوی مدعی، مسلمانها و یهودیها، با صرف میلیاردها دلار و با سلاحهای مدرن برای نابودی همدیگر بیوقفه میجنگند.
پیچیدگی قضیه کجاست؟ قبلا گفتیم که در زمان حملۀ رومیها به اورشلیم، معبد سلیمان ویران شد و فقط یک دیوار از آن معبد مقدس باقی ماند؛ دیوار ندبه. هنوز هم یهودیهای معتقد در پای این دیوار دعا میخوانند، عبادت میکنند و لای درز سنگهای دیوار هم دعاها و نامههایشان را میگذارند. هرچند از معبد سلیمان فقط این دیوار باقی مانده، اما یهودیها کل آن منطقه را که زمانی معبد در آن ساخته شده بوده، مقدس میدانند. این محوطه در واقع روی یک تپه قرار گرفته؛ تپه یا کوه مقدس.
اما در مورد مسلمانها؛ قبل از کعبه، قبلۀ مسلمانها مسجدالاقصی در شهر اورشلیم (یا بیتالمقدس) بود. مسجدالاقصی یعنی مسجد دورتر؛ دورتر از پیامبر که در عربستان بود. این مسجد دقیقا روی ویرانههای معبد سلیمان ساخته شده و دیوار ندبه در واقع در بخش غربی مسجدالاقصی واقع شده است. در وسط مسجدالاقصی یا همان محوطۀ معبد سلیمان، مکانی واقع شده که هم برای یهودیها و هم برای مسلمان ها مکان مقدس به حساب میآید: مسجدی به نام قبةالصخره (حریم شریف). قبةالصخره، صخرۀ مقدسی است که در وسط یک مسجد شش ضلعی با گنبدی طلا، نماد قدس، قرار گرفته است. مسجد قبةالصخره در واقع در وسط مسجدالاقصی ساخته شده است.
چرا قبةالصخره مکان مقدسیست؟ یهودیها معتقدند که آن صخره محل آغاز آفرینش جهان بوده و آفرینش زمین هم از این جا شروع شده است. آنان بر این باورند همانگونه که ناف مرکز بدن انسان است، اورشلیم هم درمرکز زمین و معبد سلیمان در مرکز اورشلیم بوده و این صخره هم در مرکز معبد سلیمان واقع شده است. افزون براینها، آنان معتقدند که آدم، هابیل و قابیل و نوح بر روی همین صخره برای خدا قربانی کردهاند و مهمتر اینکه بر روی این صخره بود که ابراهیم میخواست فرزند خود را قربانی بکند. از همه مهمتر، یهودیها معتقدند که سلیمان نبی صندوق مقدس را زیر این صخره قرار داده است.
اما چرا مسلمانها این صخره را مقدس میدانند صخرهای که در وسط مسجدالاقصی قرار گرفته است؟ مسلمانها هم معتقدند که این صخره همان جاییست که محمد به آسمان هفتم عروج کرده است. آنان بر این باورند که یک شب محمد با اسبش بُراق، از مسجدالحرام در مکه از آسمان به مسجدالاقصی یا همان محوطۀ معبد سلیمان رفته و از روی صخرۀ مقدس یا همان قبةالصخره به آسمان هفتم عروج کرده است. علاوه بر این، مسلمانها معتقدند که وقتی محمد با اسبش براق از مکه به بیتالمقدس آمد، اسبش را به دیواری که آنجا بوده بست و بعد عروج کرد. این دیوار همانا دیوار ندبه است؛ بنابراین، مسلمانها به این دیوار میگویند دیوار براق.
حالا، دیوار ندبه هم برای یهودیها و هم برای مسلمانها مقدس است. اما منازعۀ اساسی این جاست که از کل معبد مقدس فقط یک دیوار برای یهودیها باقی مانده است؛ آنها میخواهند که برای درآوردن بقایای معبد سلیمان، زیر دیوار ندبه و اطراف آن را کاوش کنند. اما مسلمانها به این دلیل که این کاوش به مسجدالاقصی صدمه میزند و باعث ویرانی آن میگردد، با آن مخالفت میکنند. در ضمن، یهودیها میخواهند معبد مقدس را برای بار سوم بسازند؛ اما با وجود مسجدالاقصی، مسجدالصخره و سایر اماکن مقدس مسلمانها در این محوطه امکانپذیر نیست.
مهمترین مکان مذهبی یهودیها و مسلمانها در بخش شرقی اورشلیم واقع شدهاند. اما برای مسیحیها بخش غربی اورشلیم مکانی مقدس در روی زمین به حساب میآید؛ مقبرۀ عیسای مسیح در این مکان. آنان بر این باورند بعد از این که در سال ۳۰ میلادی، مسیح در دادگاه محکوم به مرگ با صلیب شد، صلیب را بر دوشش گذاشتند و در مسیری که امروزه به «مسیر اندوه» معروف است، با مصائب زیاد به محلی که توسط سربازان رومی به صلیب کشیده شد، بردند. این مسیر از دروازهای در غرب اورشلیم و پشت مسجدالاقصی شروع شده و به سمت شرق اورشلیم ادامه یافته و در کلیسای مقبرۀ مقدس که به اعتقاد مسیحیها در آنجا بدن مسیح دفن شده و به آسمان عروج کرده به پایان میرسد.
مسیحیها «مسیر اندوه» را مقدس میدانند؛ آنها این مسیر را پیاده طی میکنند و به عبادت میپردازند. این مسیر از وسط منطقۀ مسلماننشین در شهر اورشلیم رد شده و به مقدسترین مکان برای مسیحیها در دنیا، یعنی به مقبرۀ مقدس میرسد. قبر مقدس هم در زیرزمین این کلیسا قرار دارد. و یک چراغ بالای این مقبره همیشه روشن است. طبق برخی روایات، هر سال در روز جمعۀ مقدس؛ روز به صلیب کشیده شدن مسیح، این چراغ خود به خود خاموش شده و روز یکشنبه، روز برخاستن عیسای مسیح، خود به خود روشن میشود. مسیحیها در ضمن بر این باورند که روغن این چراغ دارای نیروی شفا دهندۀ فوقالعاده است.
در نوشتار بعدی و در ادامه، به تاریخ معاصرتر قوم یهود میپردازیم، تاریخی آکنده از حادثهها، آوارگیها قتل عامها، جنگها و... با این توضیح که تا اینجا منابع من بیشتر افسانهها و روایتِهای مذهبی تاریخی بودند؛ با تفاوتهای قابل چشمپوشی و گاهی اختلافهای فاحش. من برای نوشتن این بخش به خواندن چند نوشته، جستوجو در اینترنت و دیدن چند ویدئو پرداختم تا بتوانم تآلیفی یکدست و منسجمتری ارائه دهم، بیهیچ ادعایی مبنی بر بیکمو کاست بودن. بدیهیست هرچه که جلوتر میآییم، منابع ما مدون، مستند و قابل اعتماد میباشند.
_________________
۱ـ اسرائیل در زبان عبری به معنی «بندۀ خدا»ست. اِسر یعنی بنده و ئیل یعنی خدا. در روایتهای مذهبیِ قوم یهود، اسرائیل لقب یعقوب پیامبر بوده و بنی اسرائیل یعنی فرزندان ۱۲ گانۀ یعقوب.
۲ـ یهودیها در گذر زمان، در محل جدیدشان زندگی نسبتا آرامی داشتند و از سوی دیگر اورشلیم ویران شده دیگر آن انگیزه و گیرایی قبلی را برای ایشان نداشت. از اینرو اکثر یهودیها ماندن را بر کوچ و ریسک دوباره ترجیح دادند.
سعید سلامی
۱۱ دسامبر ۲۰۲۳ / ۲۰ آذر ۱۴۰۲