هم پرویز ثابتی و هم دیگر مسئولان «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» در دوران شاه حق دارند روایت خود را از فعالیتهای ساواک داشته باشند. مخالفان نظام پیشین و دستگاه امنیتیاش باید از این امر استقبال کنند.
ابتکار شبکه «منوتو» در جهت اطلاع رسانی و پخش روایت «مقام امنیتی» از فعالیتهای خود و دستگاه زیر نظرش در راستای کار رسانهای و کمک به روشن شدن بخشهای مسکوت تاریخ مهمترین نهاد امنیتی نظام پیشین و خبرسازترین مسئول آن را باید در این جهت ارزیابی کرد.
اشکال کار تلویزیون «منوتو» در «تونل زمان» و تا اینجای کار در مورد «مستند پرویز ثابتی»، ارائه روایت یکطرفه از اتفاقات مهم تاریخ سیاسی ایران عصر پهلوی بوده است. ارائه روایت یکسویه ممکن است «پهلویپرستان»، کسانی که سرکوب کم سازمانها و فعالان سیاسی در آن دوران را علت انقلاب میدانند و نوستالژی بازگشت ساواک و برقراری سیستم داغ و درفش برای بانیان انقلاب دارند را خوشحال کند، اما برای ساواک نزد عموم مردم بویژه نسل جوان امروز ایران اعتبار به بار نخواهد آورد.
هر کشور و هر نظام سیاسی البته به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی برای حفظ امنیت شهروندان احتیاج دارد. دفاع از اعمال توجیهناپذیر ساواک یا هر دستگاه اطلاعاتی اما اقدامات درستی نیز که چنین نهادهایی دارند را مورد خدشه قرار میدهد. «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» حتی اگر میخواست چنان که در عمل نشان داد «سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه» باشد، در ماموریت خود ناموفق بود. گرچه «خرابکاران» را دستگیر میکرد، اما شیوه کار خودش هم دور از خرابکاری نبود. عدم استفادهی سازنده از اطلاعاتی که داشتند، عدم آیندهنگری و کاربرد گسترده چماق نتوانست نه امنیت چندان پایداری برای رژیم شاه به ارمغان بیاورد و نه نهایتا امنیت کشور را تامین کند.
برنامه «تونل زمان» شبکه «منوتو» هرچند گزارشی یکطرفه بود، اما از سازندگی و پیشرفت در دوران پهلوی میگفت. روایتی از ویترین و «کار تمیز» آن نظام بود. پخش «مستند پرویز ثابتی» اما گزارشی از پستوی نظام پهلوی و روایت «کار کثیف» آن نظام است. پس، بیش از پیش شنیده شدن متقابل روایتهای مخالفان نظام پیشین و شکنجهشدگان ساواک، برای به زیر سوال نرفتن اعتبار شبکه «منوتو» اهمیت دارد.
دستگاههای اطلاعاتی نظامهای بسته سیاسی برخلاف جامعهی کنترل شده و محروم از گردش آزاد خبر، به آنچه زیر پوست جامعه میگذرد دسترسی و اشراف دارند. به این دلیل معمولا برای اینکه چنین نظامهای سرکوبگری با مشکلات بیشتر در آینده روبرو نشوند، نهادهای اطلاعاتی از اولین پیشنهاد دهندگان تغییر و رفورم به دیکتاتورها یا نظامهای بسته هستند. چنانکه در مورد کاگب در شوروی سابق و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در آغاز دوران اصلاحات اتفاق افتاد.
آقای پرویز ثابتی که از ایشان به عنوان مغز متفکر ساواک نام برده میشود، به غیر از مدیریت سرکوب و زندان، باید نشان دهد با آن بودجه و امکانات عظیمی که از بودجه کشور در اختیار داشت چه پیشنهادهای سازندهای در جهت اصلاحات یا برخورد با نیروهای سیاسی مختلف به آن سیستم بسته و رأس آن نظام داده است تا در آینده دچار بنبست نشود؟ بهجز گسترش دستگاه مخوف سرکوب و شکنجه و بهجز مقابله با سازمانهای مسلح که در هر کشوری طبیعتا انجام میگرفت، چه خدماتی در جهت این تحول مثبت که هم به نفع رژیم شاه و هم نهایتا به نفع مردم تمام میشد، به آن نظام داد؟
■ ضمن سپاس از شما برای تهیه این مقاله بنظر من جنابعالی تلویزیون من و تو را با CNN اشتباه گرفتهاید این جماعت با حیلهگری تمام از سالها پیش وارد منازل مردم شدند و با جلب اعتماد آنان بطور آهسته و پیوسته شروع به کار روانی کردند و مسیر گردن گژی به تاریخ گذشته را جا انداختند! البته سطح شعور و آگاهی مردم از یک سو و عملکرد شاه اللهیها در تظاهرات خارج کشور از سوی دگر مشت این جماعت انحصارطلب ساواکی را برملا کرد! در نهایت رضا پهلوی هم در گپ آخرش اعتراف کرد مرد این میدان نیست و ترجیح میدهد ییلاق قشلاق داشته باشد.
رامین تابنده
■ اگر به دقت به درصد ایرانیانی که به جریان ثابتی واکنش نشان میدهند نگاه کنید یا فرشگرد های سلطنت پرست میبینید که از او بت میسازند یا نسل قدیم چپگرا. در این بین البته گروهی از ایرانیان نیز که گرفتار ساواک نبودند ثابتی و ساواک را در واکاوی تاریخی پنجاه سال گذشته بررسی میکنند و مانند گروه دوم به درستی حاضر به پذیرش شکنجه در زمان شاه نیستند. سوالی که متاسفانه مطرح نمیشود این است که چه شده که پس ۴۶ سال غیبت، امروز ثابتیها در بین دیاسپورای ایرانی برو و بیا پیدا کردهاند؟ مشکل را باید در گروه دوم یعنی چپهای سابق جستجو کرد که با محکوم کردن شکنجهگر زمان شاه فراموش کردهاند که خود مجیزگویان شکنجهگران حکومت اسلامی بودند آنهم به خاطر تعلقات سیاسی. خیل عظیم جنبش فدایی که به دنبال طیف تودهای افتاد و از لاجوردی و خلخالی دفاع ضد امپریالیستی کرد امروز باید به جای گیر دادن به یک عنصر فاسد و فرتوت پاسخگو و منقد گذشته خود باشد. در حقیقت ثابتیها امروز آن خلا ناشی از غیبت روشنفکران انقلاب ۵۷ را پر میکنند.
مهرداد
■ سلام آقاى فرخنده.
بررسی زوایای نیمه تاریک رژیم شاه بسیار ضرور و باارزش است. در این میان آنچه مهم است، درس گرفتن از تاریخ است. سؤال مهم این است که آیا انقلاب ۱۳۵۷ و برپایی رژیم اسلامی، جبری و ناگزیر بود؟ جواب تاریخ روشن است: برپایی جمهوری اسلامی، ناگزیر بود. میتوان شواهد زیادی آورد که شاه حامی دین بود. برعکس، شواهد زیادی هم هستند که نشان میدهند او رابطه و علاقهای به دین نداشت.
به نظر من، در صورت ادامه رژیم شاه، نقش دین در جامعه به مرور کمتر میشد. اگراین نظر (حتی به صورت تقریبی) درست باشد، سؤال بسیار مهمی که امروزه مطرح است این است: آن بخش از متعصبان مذهبی را که همزیستی با دگراندیشان را تحمل نمیکنند، باید از طریق بحث «فکری و فلسفی» قانع کرد، یا باید به آنها «بیاعتنایی» کرد، به این امید که تحول تاریخ، شرایط را بهتر کند؟
با سپاس. رضا قنبری. آلمان
■ سلام آقای قنبری عزیز، من فکر نمیکنم انقلاب ایران و برپایی رژیم اسلامی جبری بود. البته با آن گفتمان انقلابی که در جامعه مسلط بود و دست بالا داشتن نیروهای سیاسی انقلابی چپ و مذهبی در مقابل میانهروها و با در نظر گرفتن نقش و نفوذ گسترده روحانیت در جامعه ایران قبل از انقلاب، سرنوشت دیگری به جز انقلاب و مسلط شدن نیروهای اسلامی به رهبری روحانیت نمیتوانست رقم بخورد. شاه مذهبی بود و ایرادی هم از این نظر به او نمیتوان گرفت. افزایش تعداد مساجد و نشریات مذهبی مانند «مکتب اسلام» در سالهای قبل از انقلاب به خاطر رشد اقتصادی ایران در دهههای ۴۰ و ۵۰ بود و ثروتمند شدن طبقه متوسط سنتی. آنها بودند که بانیان اصلی مساجد جدید بودند. شاه و حکومتش چگونه میتوانستند جلو ساخته شدن مساجد جدید که با پول و کمکهای مردمی بود را بگیرند؟ اگر چنین کاری میکردند طبیعتا به سرکوب جامعه مدنی مذهبی متهم میشدند و اصولا این کار ممکن نبود و چه بسا میتوانست به مقاومت و رشد بیشتر مذهبی که از نظرشان شاه با دین و مسجدشان درافتاده بود، بینجامد.
در مورد نکته پایانی شما؛ متعصبین بخشی از مردم ایران هستند، و دموکراسیخواهان سکولار ضمن دفاع از مدارا باید در سیاست و فرهنگ برای کاهش تعصب و عدم تحمل دیگری تلاش کنند و دینداران معتدل، نواندیشان دینی و دینداران سکولار را مورد حمایت قرار دهند تا به سمت دموکراسی سکولار در ایران پیش رویم. فراموش هم نیاید بکنیم که این تحول فکری و رسیدن به دموکراسی و سکولاریسم صفر و صدی نیست. باید به تدریج و با توجه به توازن قوا پیشرفت.
حمید فرخنده
■ از «تونل زمان» تا تونل ساواک دوستان، به باور من بسیار شگفتانگیز ست که بعداز ۱۰۰ سال از ظهور و سقوط رضا شاه و آدولف هیتلر ، ما نتوانیم در خارج از کشور و با کسب معلومات و تجربه نزدیک در این جوامع ،مسائل اساسی و کمبود های اجتماعی را شناسائی کنیم و با [واکنش] به تبلیغات رایج [ کنش] به روزمرگی ها ادامه دهیم.
سخن گفتن از حق حاکمیت مردم و آزادی احزاب در دوران رایش سوم به فکاهی نزدیک ترست تا بحث جدی. در صورتیکه حزب ناسیونال سوسیالیست هیتلر بعداز شکست آلمان در جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری ویلهلم دوم از طریق رای گیریهای مرسوم در آلمان بتدریج نظر مردم را جلب کرد و در ۱۹۳۲ با بیش از ۳۰ در صد آرا به بزرگترین حزب آلمان تبدیل شد که آدولف هیتلر صدراعظم آلمان گردید.
آیا کسی از نتایج انتخابات در دوران توتالیتر رایش سوم تا سقوط آن در سال ۱۹۴۵ سراغ دارد؟ آیا حزب یا احزاب دیگری هم وجود داشتند واگر پاسخ مثبت ست آرای مردم چگونه تقسیم گردید؟
این سئوال برای دوران رضا شاه نیز مطرح ست که فرق حکومت های توتالیتر و پارلمانی (پادشاهی و جمهوری) را نشان میدهد. بهر صورت حکومت پادشاهی مشروطه بعداز شهریور ۱۳۲۰ در ایران پا گرفت و در ۱۲ سال تجربه جلوه هائی از فعالیت اجتماعی ، سیاسی و پارلمانی با تمام کمبودها و اشکالاتش ثبت گردید مردم عوض شدند زبان ما تغییر کرد نیما آمد با هزاران فرهنگ ورز مردم کتابخوان و روزنامه خر شدند. سینما و تاتر رونق گرفت و........
البته در همان دوران بدلیل کمبود تجربه و منسجم نبودن ساختار حکومت و نارسائی در روابط بین ۳ قوه ی مهم مقننه ،مجریه و قضائیه. تنش های زیادی وجودداشت که می بایست رفع و اصلاح می شد. مثلا اعمال نفوذ در انتخابات و تقلب حکایت از فقر بنیادی اخلاقی و فرهنگی میکرد که توسط «نخبگان» صورت میگرفت.
منتهی همان وضع را نیز نه قدرتهای جهانی بخاطر منافع نفت قبول داشتند و نه شاه و دربار و نیروهای مختلف امتیاز طلب اجتماعی.
گفتنی بسیار ست. شاهدان و بازیگران اصلی، اسناد و مدارک رسمی و غیر رسمی فراوان در اختیار نسل های بعد گذاشتهاند.
منتهی اراده ای وجود دارد که حتی امروز فقط حرف خودش را باور دارد. می خواهد از حکومت های توتالیتر رضا شاه و محمد رضا شاه بعداز کونتای ۲۸ مرداد ۳۲ دفاع و برای آن تبلیغ کند.
از این زاویه مصاحبه های« من و تو » فقط به درد طرفداران حکومت های توتالیتر می خورد. حکومت هائی که در آنها از فعالیت احزاب و مشارکت مردم برای انتخاب نمایندگان خود وجود نداشته ست.
آیا کسی میداند از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا انقلاب ۵۷ کم وکیف مشارکت مردم در انتخابات حتی برای همان احزاب حکومتی ایران نوین، مردم و پان ایرانیست چگونه بوده ست. نگارنده خوانده ست که میزان مشارکت زنان در همه پرسی ۱۳۴۱ که برای اولین بار با تغییر قانون انتخابات در همه پرسی شرکت کردند بیش از ۲۰۰ هزار نفر بود. طرفه آنکه در سال ۱۳۵۴ در انتخابات تنها حزب رستاخیز با تمام تحولاتی که در جامعه صورت گرفته بود. این رقم تغییر چندانی نکرد.
اینها نماینگر خلاء انواع فعالیت اجتماعی و سیاسی و مشارکت مردم در کارها بود که حکایت از یک حکومت توتالیتر می کند. صد البته نیروهای مذهبی که در یک شرائط استثثنائی دوران جنگ سرد صاحب قدرت سیاسی شدند به قول یکی از خوشفکران ایران، بیفرهنگترین حکومت فاشیستی را برای مردم بنا نهادند که به هیچ وجه توجیهی برای اتهامات جنایات بشری و نقض حقوق بشر در حکومتهای توتالیتر پهلوی نمی شود. پرویز ثابتی به جای این که در دادگاهی مثل استکهلم که برای حمید نوری(عباسی) تشکیل شد محاگمه شود مخاطب تلویزیونهای زرد می شود تا به ریش همدستان خود به خندد. و طرفداران بازگشت پادشاهی بر تعصبات خود پافشاری کنند. شرم یکی از خصوصیات خوب انسانی ست.
کامران امیدوار