ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 24.11.2023, 22:36
اسلام و مسئلۀ قوم یهود

سعید سلامی

آتش جنگ فلسطین و اسرائیل بار دیگر شعله‌ور شده است. حملۀ خونین تروریست‌های حماس (حرکةالمقاومة‌الاسلامیه) در هفتم اکتبر و واکنش انتقام‌جویانه و ویرا‌ن‌گر اسرائیل، بود هزاران انسان‌ را نابود ساخته و بسیاری را آواره و بی‌خانمان کرده است. از نوار غزه ویرانه‌ای بیش نمانده است. چرا؟ آیا این جنگ‌های پایان‌ناپذیر بین دو قوم، در واقع بر سر یک قطعه زمینی‌ست که حدود ۷۵ سال پیش توسط یهودی‌ها اشغال شده است؟ به عبارت دقیق‌تر و امروزی‌‌تر «این غدۀ سرطانی» به این خاطر باید نابود گردد چون «غاصب» است؟ یا ریشۀ این تخاصم، فراتراز یک قطعه زمین بوده و از دوردست‌های تاریخ آب می‌خورد؟

چرا این سه دین ابراهیمی؛ یهودیت، مسیحیت و اسلام که در سرآغاز وجودی‌شان، در باورهایشان، در آموزه‌ها و نگاه‌شان به عالم و آدم، برداشت‌های تقریبا یکسانی داشته‌اند، در طول تاریخ، این همه باهم سر ناسازگاری داشته‌اند؟ و پرسش دیگر این که آیا گروه حماس، مستقر در نوار غزه و نتانیاهو در رأس حزب لیکود، نمایندۀ فکری و ایدئولوژیک همۀ فلسطینی‌ها و یهودی‌ها هستند؟

اگر طرح ماداگاسکار (۱) عملی می‌شد و یهودیان در ژوئن ۱۹۴۰، به آن جزیره تبعید می‌شدند، ما امروز دیگر شاهد این درگیری و جنگ نبودیم؟ بهتر است قبل از پاسخ به این پرسش و پرسش‌های دیگر، به ریشۀ این نفرت و تخاصم پایان ناپذیر بپردازیم تا شاید از این طریق به پاسخ‌های روشنی برسیم.

من در این نوشتار به زمان محمد، فضای اجتماعی و زیستی شهر مکه و همچنین به شهر یثرب (مدینة‌النبی، مدینۀ بعدی) می‌پردازم برای یافتن ریشۀ مخاصمه و منازعۀ دیرپای اسلام و قوم یهود (نه دین یهود). اما ناگزیر این واقعیت را باید بپذیریم که کشف و بازسازی باستان‌شناسانۀ مکان و زمان واقعیات مورد نظر ما، و به ویژه یافتن پاسخ مستدل و قابل اعتماد برای پرسشی که ما اکنون در پی آن هستیم، به راستی از کشف و بازسازی یک اثر تاریخی مدفون در زیر تلی از خاک، مشکل‌تر و مستلزم نوعی مسامحه و دور از سخت‌گیری است. من سعی می‌کنم از میان انبوه احادیث، روایات و تحقیقات تاریخ نگارانه، به دور از قضاوت و پرهیز از افتادن در گرداب «حق و باطل»، تألیف و تصویری پذیرفتنی ارائه بدهم.

به تاریخ سرزمینی به نام فیلیسطی، نخستین مهاجران به این سرزمین، یورش‌های متعدد به آنان، قتل و راندن‌ ساکنان آن، بازگشت‌ دوباره به این سرزمین و افسانه‌های دینی تاکنون زندۀ ۵ - ۴ هزار ساله در پیوند با این سرزمین و قوم‌هایش، در نوشتاری دیگر خواهم پرداخت؛ فعلا به یافتن ریشۀ این نفرت و جنگ بپردازیم.

سوار بر بال‌های زمان، چندین صد سال‌ را پشت‌سر می‌گذاریم، ابتدا در شهر مکه و بعد یثرب فرود می‌آییم تا داستان تاریخی خودرا در حدود ۶۲۲ میلادی پی بگیریم.

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، اسلام‌شناس برجسته و استاد دانشگاه، در «بامداد اسلام» می‌نویسد: «... کعبه اختصاص به قریش نداشت و زیارت‌گاه اعراب به شمار می‌رفت. هر قبیله‌ای در آن‌جا بتی داشت و بالغ بر ۳۰۰ بت درین خانه بود. حتا نصارا [مسیحی‌ها] هم آن‌جا بر روی ستون‌ها و دیوارها صورت مریم و عیسی و تصویر فرشتگان و داستان ابراهیم را نقش کرده بودند. در این مجمع خدایان، الله خدایی بزرگ به شمار می‌آمد. اما نه یکتا بود و نه بی‌همتا. خدایان دیگر نیز بیش‌وکم پرستش می‌شدند... بین جن و خدا نیز رابطۀ نسبت و خویشاوندی می‌پنداشتند و در بعضی موارد به آن‌ها استعانت می‌نمودند و هدایا و نذور تقدیم‌شان می‌کردند... اما نزد آن‌ها این هدایا و نذور و این مراسم و قربانی‌ها که در مورد نیایش جن و بت و خدایان به عمل می‌آمد، بکلی مربوط به حوائج دنیوی و لوازم معیشت و زندگی بود. اعتقاد به بقای روح و دنیای دیگر نزد عرب مقبول نبود... سرقت و غارت هم مخصوصا اگر با جنگ و زور همراه بود عیب و عاری به شمار نمی‌آمد... رباخواران قریش فقرای مکه و اهل بادیه را در واقع غارت می‌کردند. در مواقع تنگدستی، بده کار غالبا از پا درمی‌آمد، خود و کسانش برده و مزدور طلب‌کار می‌شدند... برای بدوی (صحرانشین، بیابان‌گرد) تعهد و سوگند را اعتباری نبود. چنان‌که تاجر قریش نیز این از حیث دست کمی از بدوی نداشت و بسا که مال مردم را می‌خورد و ورشکست می‌شد، بعد هم ادعا می‌کرد که بدویان راه را زده‌اند و کالایش را برده‌اند... تاجر قریش، بدوی را که از راه‌ها و منازل بین راه به خوبی آگاه بود، غالبا برای راه‌نمایی و حمایت کاروان خویش همراه می‌برد. اما از منافع بازرگانی خویش چیزی به او نمی‌داد و در معامله او را مغبون می‌کرد... به همین جهت، بدوی همواره از تاجر قریش شکایت داشت و او را در حرص و طمع به سگ‌ماهی ( قرِش یا قریش) مانند می‌کرد که جانوران دریا را به دندان می‌درد و می‌خورد... [ساکنان] مکۀ مقارن پیدایش اسلام تقریبا همۀ اعراب بودند. مکه سرزمینی ایمن و مقدس محسوب می‌شد. آن‌جا هیج‌کس مورد تعرض و تجاوز نمی‌شد و هیچ حیوانی عرضۀ قتل و آزار نمی‌گشت. سالی چهار ماه، از تمام نواحی و نقاط جزیره، اعراب به مکه می‌امدند و مراسم و آداب عبادت و طوایف خویش را به جا می‌آوردند. خانۀ کعبه البته مرکز این مراسم بود. وجود کعبه از اسباب عمدۀ توجه اعراب به مکه بود... این رفت‌وآمد مستمر اعراب در مکه، آن‌جا را تا حدی مرکز مبادلۀ افکار و تمایلات دینی نیز کرده بود.
بدوی‌ها غالبا بت‌پرست بودند و به ندرت در بین آن‌ها طوایف نصارا دیده می‌شد. یهود بیشتر در یثرب و قرای مجاور آن زندگی می‌کردند.» تا این‌جا با تاریخ وفضای اجتماعی مکه تا حدودی آشنا شدیم. اکنون محمد و زندگی او در مکه، بعثت و هجرت او به یثرب را از «بامداد اسلام» پی می‌گیریم. بگیریم.
محمد [بعد از پشت سر گذاشتن زندگی پرفرازو نشیب]، «چهل ساله بود که روشنی الهام درون جانش تافت... یک شب از شب‌های رمضان فرشته‌ای جبرئیل بر وی ظاهر شد... محمد برخاست، آکنده از وحشت و بیم... از غار بیرون آمد، گریخت و به خانۀ خدیجه رفت.»

«... محمد به توصیه و تشویق جبرئیل آیات الهی را نخست در خانۀ خویش و سپس در خانۀ آشنایان فرو می‌خواند و با لحنی پر از تهدید و عتاب با مردم سخن می‌گفت و آن‌ها را از روزرستاخیز و عذاب دوزخ بیم می‌داد... وقتی پیغمبر شروع به بدگویی از بت‌های قوم کرد، در اهل مکه نارضایتی پدید آمد و خشم... گذشته از مشرکان قریش، یهود و نصارا نیز که در مکه و اطراف آن می‌زیستند، دعوت محمد را به چشم رضا و قبول نمی‌دیدند. یهود اگرچه ظهور پیغمبری را انتظار می‌کشیدند، اما یقین داشتند که آن پیغمبر جز از میان یهود برنخواهد خاست. ونصارا نیز که داستان دعوت و دعوی وی را می‌شنیدند، بیش از آن به مسیح خویش سرگرم بودند... اما مشرکان آن‌چه را که محمد در باب بتان می‌گفت، دشنام ناروایی در حق خود و پدران خویش تلقی می‌کردند...»

محمد در مکه مورد آزار و ادیت قریش قرار می‌گیرد تا جایی که می‌خواهند وی را به قتل برسانند. اما او از قصد آنان آگاه می‌شود و همراه ابوبکر در غار ثور، بر سر راه مدینه پنهان می‌شود. «صبح‌گاهان، قریش که به کشتن محمد درون رفتند، در خانۀ وی و در بستر او علی را خفته یافتند. از تعقیب محمد هم نتیجه‌ای حاصل نکردند و بعد از سه روز چون غوغای تعقیب قوم فرو نشست، محمد با ابوبکر از غار بیرون آمد و از بیراهه به یثرب رفت...» محمد در این زمان در حدود ۵۳ سال داشت (۶۲۲ میلادی). با توفیق در گردآوری جمعی مسلمان در یثرب، وی «مسلمین مدینه را آماده کرد تا در راه نشر اسلام با قریش مکه و اعراب مکه نیز در صورت لزوم به جنگ برخیزند و در راه دین، پدر و پسر هم از حمله به یکدیگر نپرهیزند....»

«محمد در یثرب دور از تعرض قریش در امان می‌زیست، از این‌رو حالا «می‌توانست جامعه‌ای را که می‌خواست ... پی‌ریز کند و برای امت خویش هم عقیده بیاورد و هم شریعت. چندی نگذشت که اسلام برای نشر و دعوت و هم برای دفاع از قلمرو خویش، ناچار شد دست بزند به جنگ، به جنگ‌ها. این جنگ‌ها بعد از هجرت آغاز شد... وقتی از نردیک شدن قافلۀ قریش به حوالی مدینه خبر می‌رسید، پیغمبر یک دستۀ چهل پنجاه نفری از مسلمین را تجهیز می‌کرد تا در خارج شهر در انتظا قافلۀ قریش بنشینند... در مواردی که جنگ اهمیتی داشت، پیغمبر خود نیز در معرکه حاضر می‌شد... غزوۀ (جنگ) بدر در سال دوم هجرت روی داد. مسلمین در صدد برآمدند بر یک کاروان قریش که از شام می‌امد، دستبردی بزنند. یاران پیغمبر سیصد تن بودند و سپاه قریش که از مکه آمده بودند بالغ بر هزار تن، اما شکست ‌خوردند، طوری که « در سوگ کشتۀ خود، تا چندی بعد از این واقعه صدای نوحه از خانه‌های مکه بلند بود...»

«شش سالی بیشتر از هجرت نگذشته بود که قدرت و عدت پیغمبر می‌توانست مکه را هم تهدید کند. در این هنگام محمد با عدۀ کثیری از اصحاب، آهنگ مکه کرد به امید زیارت کعبه و تا نزدیک کعبه، تا حدیبیه پیش رفت. البته به مکه مجال ورود نیافت. اما با قریش پیمان نهاد برای یک صلح ده ساله، با این قرار که سال دیگر بیاید و مراسم زیارت کعبه بجای آورد.... با این پیمان صلح، وی فرصت و امکان آن را یافت که اسلام را همه جا حتا در مکه نشر کند و فتوح خود را هم در در تمام جزیرةالعرب دنبال نماید. چنان‌که بعد از بازگشت به مدینه درصدد برآمد که یهود را گوشمالی دهد. آن‌ها را در آخرین قلعه‌هایی که در دست‌شان مانده بود محاصره کرد. یهود خیبر قلعه‌های خویش را در جنگی سخت از دست دادند...»

«... سال بعد که دو سالی از حدیبیه می‌گذشت، پیغمبر بهانه‌ای یافت که تا آن را نقض کند.» در نزدیک مکه قبیله‌ای از اعراب مسلمان مورد تجاوز طایفۀ بنی‌بکر قرار می‌گیرند و عده‌ای از قریش نیز با متجاوزین «همراه و هم‌داستان» می‌شوند. مسلمانان از محمد یاری می‌خواهند. پیغمبر با ده هزار اصحاب خویش آمادۀ حرکت به جانب مکه می‌شود «اهل مکه ابوسفیان را به مدینه می‌فرستند تا محمد را از این آهنگ منصرف کنند. اما دیگر دوران صلح گذشته بود.» محمد در راس لشکر خود در ظرف یک هفته به دروازۀ مکه می‌رسد.... «این بار محمد به عنوان فاتح به شهر درآمد: بدون غارت و بدون خون‌ریزی. انتقامی اگر رفت مختصر بود، اما کعبه از بتان پرداخته آمد... بت‌های کعبه خرد شدند و نقش‌های آنان محو گشت. کسانی هم به محل قبیله‌های مجاور فرستاده آمد تا بت‌هاشان شکسته شود... اکنون اسلام فاتح جزیره بود ومقابله با آن برای اعراب ممکن نمی‌شد. پیغمبر از مکه باز به مدینه رفت و آن‌جا کارها در پیش داشت...»

محمد در مدینه و قوم‌ یهود

محمد در مدینه موفق به تنظیم یک «قرارداد اجتماعی» شد که به طور گسترده به عنوان قانون اساسی مدینه شناخته می‌شد. این قرارداد که به «برگ» (صحفیه) معروف بود، هم‌زیستی مسالمت آمیز بین مسلمانان، یهودیان و مسیحیان را تأیید می‌کرد و همۀ آنها را تحت شرایط معین، به عنوان تشکیل دهندۀ امت یا «جامعه» آن شهر تعریف می‌کرد و به آنها آزادی اندیشه و عمل دینی می‌داد. هدف این قانون اساسی بنیادی آن بود که به گفتۀ علی خان، یکی از مورخین، برای اولین بار در تاریخ، توافقنامه‌ای رسمی ایجاد کند که دوستی بین مذاهب را تضمین کند، این اساسنامه حاوی موادی بود که بر همکاری استراتژیک در دفاع از شهر تأکید می‌کرد.
در بند ۱۶ این سند آمده بود: «یهودیانی که از ما پیروی می‌کنند، تا زمانی که به ما ظلم نکرده و یا به هیچ دشمنی علیه ما کمک نکرده باشند، مستحق کمک و حمایت ما هستند.» سه قبیله یهودی محلی عبارت بودند از بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع. به گفتۀ رودینسون تاریخ‌نگار، محمد آشکارا هیچ پیش داوری نسبت به آنها نداشت، و به نظر می‌رسد که پیام خود را اساساً مشابه آن چه یهودیان در سینا دریافت کردند، می‌دانست. اما رویون فایرستون، دیگر مورخ معتقد است که سیاست قبیله‌ای، و ناامیدی عمیق محمد از امتناع یهودیان از پذیرش نبوت او به سرعت منجر به جدایی از هر سه قبیله شد.

بنی‌قینقاع در سال ۶۲۴ میلادی از مدینه بیرون رانده شدند. فرد دونر تاریخ‌نگار، استدلال می‌کند که محمد علیه بنی‌قینقاع مخالفت کرد زیرا آنها به عنوان صنعتگران و تاجران در تماس نزدیک با بازرگانان مکه بودند.

واینسینک بر این باور است که که محمد که با پیروزی در نبرد بدر قدرت بیشتری کسب کرده بود، به زودی تصمیم گرفت که مخالفت یهودیان را از بین ببرد. نورمن استیلمن نیز معتقد است که محمد بدنبال قدرت گرفتن در جنگ بدر، تصمیم به حرکت علیه یهودیان گرفت. در سال ۶۲۵، قبیلۀ بنی نضیر پس از تلاش برای ترور محمد از مدینه بیرون رانده شدند.

پس از آن قبیلۀ بنی قریضه در جنگی که در سال ۶۲۷، بین مسلمانان و قریش درگرفت، به خیانت متهم شد و توسط مسلمانان به فرماندهی محمد محاصره شد. بنی قریظه سرانجام تسلیم شد اما مردانشان سر بریده شدند و غنایم نبرد، از جمله زنان و کودکان بَرده شدۀ قبیله، بین رزمندگان اسلام که در محاصره شرکت کرده بودند و میان مهاجران مکه که تا آن زمان به کمک مسلمانان بومی مدینه وابسته بودند، تقسیم شدند.

یهود ستیزی

کلود کائن و شلومو دوف گویتاین بر عدم وجود یهودستیزی تاریخی در کشورهای مسلمان استدلال کرده‌اند. آنان می‌نویسند که تبعیضی که علیه نامسلمانان (کافران) وجود داشت ذاتی فراگیر داشته و تنها معطوف به یهودیان نبوده‌است. به نوشتۀ آن‌ها، یهودستیزی در سده‌های میانی اسلامی تنها در برخی مناطق وجود داشته و فاقد گستردگی و عمومیت بوده‌است.

برنارد لوئیس می‌نویسد که اگرچه مسلمانان در طی تاریخ خود کلیشه‌هایی منفی علیه یهودیان در ذهن داشته‌اند، اما این کلیشه‌ها با یهودستیزی اروپایی متفاوت بوده‌اند. برخلاف مسیحیت، مسلمانان یه یهودیان به چشم تمسخر نگاه می‌کردند تا مایه ترس. به باور وی، مسلمانان به یهودیان به عنوان «شر جهان‌گستر» نمی‌نگریستند. لوئیس می‌گوید که تنها در پایان سدۀ ۱۹ بود که جنبش‌هایی شبیه به جنبش‌های یهودستیزانه در شکل اروپایی‌شان در میان مسلمانان شکل گرفتند.

فردریک ام شوایتزر و ماروین پری می‌گویند که در قرآن و حدیث به یهودیان اغلب اشاره منفی شده‌است و رژیم‌های اسلامی با یهودیان به طرز تحقیرآمیزی رفتار می‌کردند.

به گفته والتر لاکر، تفسیرهای گوناگون از قرآن برای درک نگرش مسلمانان نسبت به یهودیان مهم هستند. بسیاری از آیات قرآنی دعوت به تسامح در برابر یهودیان می‌کنند؛ دیگر آیات اما لحنی دشمنانه دارند (که مشابه اظهارات دشمنانه علیه کسانی است که اسلام را نپذیرفته‌اند). محمد به امید عوض کردن دین به آن‌ها موعظه می‌کرد؛ با بسیاری از یهودیان جنگید و آنها را کشت؛ و گاه با دیگر یهودیان دوستی برقرار کرد.

امل سعد غریب، نویسنده و تحلیلگر سیاسی لبنانی، فصلی کامل از کتاب خود «حزب‌الله: سیاست و دین» را به تجزیه و تحلیل باورهای ضدیهودی حزب‌الله لبنان اختصاص داد. سعد غریب بر این باور است که اگرچه صهیونیسم بر یهودستیزی حزب‌الله تأثیر گذاشته‌است، اما «پایه اصلی آن نیست» چرا که بیزاری حزب‌الله از یهودیان بیشتر جنبه مذهبی دارد تا انگیزۀ سیاسی.

محمد پیامبر و یهودیان

در حدیث (ثبت کردار و سخنان نسبت‌داده‌شده به محمد)، از هر دو عبارت «بنی‌اسرائیل» و «یهود» در رابطه با یهودیان استفاده شده است، اما دومی رواح بیشتری داشته و اغلب با زمینۀ منفی از آن‌ها یاد می‌شود. برای نمونه، یهودیان در صحیح بخاری, «لعن و تبدیل به موش صحرایی شدند». به گفته نورمن استیلمن یهودیان مدینه به ویژه با عنوان «مردانی که خباثت و دشمنی آن‌ها متوجه رسول خدا بود»، عنوان می‌شوند. یهود در این متن‌ها نه تنها گزنده، بلکه فریبکار، بزدل و به شکل کامل بدون عزم و اراده به تصویر کشیده شده‌است... در سیرۀ (خوی و رفتار) محمد، یهودیان حتی تبهکارانی قهرمان هستند. بدنامی آن‌ها در تقابل با دلاوری مسلمانان قرار دارد و به‌طور کلی با تصویر قرآنی از «بدبختی و خواری که بر آنها مهر زده شده‌است»، مطابقت دارد.

صحیح مسلم و صحیح بخاری روایات پرشماری از حدیثی را ثبت کرده‌اند که در آن محمد پیشگویی کرده‌است که روز قیامت فرا نمی‌رسد مگر تا هنگامی که مسلمانان و یهودیان با یکدیگر جنگ کنند. مسلمانان یهودیان را با چنان موفقیتی می‌کشند که پس از آن یهودیان پشت سنگ‌ها یا درختان پنهان می‌شوند، و سپس این سنگ‌ها و درختان به سوی مسلمانان فریاد می‌زنند که یک یهودی پشت آن‌ها پنهان شده‌است و از مسلمانان می‌خواهند که آن یهودی را بکشند. روایات گوناگون همگی برگرفته از این حدیث هستند که امروزه نیز بخشی از منشور حماس است.

به باور شوایتزر و پری، حدیث حتی با کوبندگی بیشتری از قرآن به یهودیان حمله می‌کند: «آنها از سوی خدا خوار شده، نفرین می‌شوند، برای همیشه مورد سرزنش قرار می‌گیرند و بنابراین هرگز نمی‌توانند توبه کرده و بخشیده شوند. آنها فریبکار و خائن هستند. سرکش و سرسخت؛ آنها پیامبران را کشتند. آنها دروغگویانی هستند که کتاب مقدس را جعل کرده و رشوه می‌گیرند. به عنوان کافر، آنها از دیدگاه آیینی نجس هستند، بوی بدی از آنها بیرون می‌آید. این تصویر از یهودیان در اسلام کلاسیک، خوار شده و بدخواه است.»

به نظر می‌رسد که یهودی ستیزی در اسلام به آموزه‌های کتاب مقدس و کلامی در اسلام علیه یهودیان و یهودیت و آزار و اذیت یهودیان در جهان اسلام اشاره دارد. در قرآن در آیۀ المائده، سوریۀ ۸۲ چنین آمده است: « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ. یقیناً سرسخت ترین مردم را در کینه و دشمنی نسبت به مؤمنان، یهودیان و مشرکان خواهی یافت. و البته نزدیک ترینشان را در دوستی با مؤمنان، کسانی می‌یابی که گفتند: ما نصرانی هستیم. این واقعیت برای آن است که گروهی از آنان کشیشان دانشمند و عابدان خدا ترس‌اند، و آنان [در پیروی از حق] تکبّر نمی‌‌کنند.

در این نوشتار به داستان و ناهم‌زیستی دو قوم مسلمان و یهود، به ریشه‌ها و زمینه‌های آن در زمان‌های دور، هرچند گذرا پرداختیم. در مقالۀ بعدی به سرزمین فیلیسطی، ساکنان نخستین آن، یورش‌ها، کشتارها و راندن آنان از سرزمین خود و بازگشت دوباره و راندن دوباره، باورها و افسانه‌های آنان پرداخته می‌شود.

از دوستانی که در کامنت‌ها نظر تکمیلی ارائه بدهند، یا به کج‌فهمی و برداشت‌های نادرست من اشاره بکنند، پیشاپیش سپاس‌گزارم.

_______________________

۱ـ طرح ماداگاسکار نقشه‌ای بود که توسط دولت آلمان نازی مطرح شد. بر پایۀ آن طرح، یهودیان اروپایی به جزیره ماداگاسکار تحت کنترل فرانسه فرستاده می‌شدند. این ایده توسط فرانتس رادماخر، رئیس دپارتمان یهودی اداره امور خارجه، در ژوئن ۱۹۴۰، و کمی پیش از سقوط فرانسه ارائه شد. بر طبق پیشنهاد او، ادارهٔ ماداگاسکار که در آن هنگام مستعمرۀ فرانسه بود به عنوان بخشی از طرح صلح احتمالی میان دو کشور به آلمان سپرده می‌شد.
ایدهٔ استقرار یهودیان لهستانی در ماداگاسکار پیشتر توسط دولت لهستان در ۱۹۳۷ مورد بررسی قرار گرفته بود، ولی گروه ویژه‌ای که برای بررسی شرایط این جزیره به منظور پیشبرد طرح به آنجا فرستاده شد، تخمین زد که تنها ۵٬۰۰۰ تا ۷٬۰۰۰ خانوار یهودی می‌توانند در آن‌جا سکونت کنند. در دوران نازی، به دلیل آنکه تلاش‌های آن‌ها برای تشویق یهودیان به مهاجرت پیش از جنگ جهانی دوم پیشرفت‌های چندانی نداشت، ایدهٔ تبعید یهودیان به ماداگاسکار در ۱۹۴۰، دوباره به جریان افتاد.
رادماخر در ۳ ژوئن ۱۹۴۰، پیشنهاد کرد که ماداگاسکار به عنوان مقصدی برای یهودیان اروپا در نظر گرفته شود. با موافقت آدولف هیتلر، آیشمن یادداشتی غیررسمی در ۱۵ اوت آن سال منتشر کرد که در آن خواستار استقرار سالانه یک میلیون یهودی به مدت ۴ سال در آن جزیره و ادارهٔ آن توسط حکومت پلیسی و اس‌اس شد. به باور آن‌ها بسیاری از یهودیان در نتیجۀ شرایط وخیم آب و هوای ماداگاسکار به کام مرگ می‌رفتند. با این حال، به دلیل محاصرۀ دریایی آلمان توسط ارتش بریتانیا این طرح عملی نشد. در پی شکست در نبرد بریتانیا در سپتامبر ۱۹۴۰، آلمانی‌ها طرح را به تعویق انداختند و در نهایت در ۱۹۴۲، به بایگانی سپردند. طرح ماداگاسکار سرانجام جای خود را به راه حل نهایی داد که در آن میلیون‌ها یهودی اروپایی با روشی سیستماتیک به قتل رسیدند.

منابع:
ـ «بامداد اسلام»، دکتر عبدالحسین زرکوب
ـ قرآن مجید، ابوالقاسم پاینده
ـ ویکی پدیا

سعید سلامی
۲۴ نوامبر ۲۰۲۳ / ۲ آذر ۱۴۰۲

 



نظر خوانندگان:


■ نویسنده از فرهنگ ضد یهودی جمهوری اسلامی واژه “غده سرطانی” و “غاصب” را برای تعریف اسرائیل به عاریت می‌گیرد که خود نشان دهنده موضع فکری و ایستار ایدئولوژیکی ایشان است. لذا نمی‌تواند بی‌طرف و بی‌غرض باشد. هزار یک ایراد و انتقاد به اسرائیل و مظالم آن وارد است. اما قبل از اسلام و مسیحیت آن سرزمین به یهودی‌ها تعلق داشت. البته مسیحیت نیز در آنجا متولد شد. لذا از منظر خاستگاهی به مسیحیت هم تعلق دارد. ولی خاستگاه اسلام شبه جزیره عربستان است و مسلمانان همانگونه که مصر و مغرب و اسپانیا جاهای دیگر را با زور شمشیر فتح کردند، سرزمین فلسطین را هم فتح کردند. بنابراین اگر چه می‌توان سیاست‌های دولت اسرائیل را محکوم کرد و انتقادات فراوان داشت، اما یک مسلمان نمی‌تواند یهودی را “غاصب” بخواند مگر آنکه با محمد امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین در دوران جنگ جهانی دوم که با هیتلر دیدار و بیعت کرد و با یهودی‌ستیزی بیمارگونه وی موافقت داشته باشد یا از نظر بنیان فکری با حماس و جهاد اسلامی و جمهوری اسلامی و حزب‌الله و حوثی‌ها و بقیه تروریست‌ها هم‌سویی داشته باشد.
متاسفانه در باره موثق و مستدل و مستند بودن مقاله شما باید بگویم سالی که نکوست از بهارش پیداست. حال بگذریم از اینکه از سال ۱۹۳۷ و سپس ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ و قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ و همچنین در مقاطع متعدد تاریخی این اعراب بودند که با هر نوع طرح “دو دولت ـ دو ملت” نه تنها مخالفت شدید کردند بلکه بارها علیه آن جنگیدند و هر بار هم باختند و هر بار هم بعد از باخت با کارت “قربانی و مظلوم بودن” برای جلب ترحم جهانیان ناله‌های “ننه من غریبم” سر می‌دهند تا به امروز که با رندی جنایت هولناک حماس علیه ظلم دولت اسرائیل را توجیه می‌کنند.
احمدی
یک ایرانی بیطرف و حقگو


■ سعید سلامی گرامی،
متاسفانه این مقاله، مانند مقاله‌های قبلی‌ات، “بنیاد نظری”، “چارچوب تحلیلی”، و “انسجام درون-متنی” ندارد. آن چه که دارد، کنار هم گذاشتن تعدادی جمله‌های گسسته از یکدیگر است. در نوشته‌ات، هر پاراگرافی ممکن است حاوی چند موضوع باشد، و یا یک موضوع ممکن است بدون هیچ دلیلی در چند پاراگراف شکسته شوند. اصول اولیه و بدیهی متن نویسی را به راحتی زیر پا می‌گذاری. اکثر “ادعاها” بدون منبع و مرجع آورده می‌شوند. آوردن نقل‌قول‌های طولانی از یکی دو منبع قدیمی، بدون ارزیابی محتوای آن‌ها، و بدون آن که معیار انتخاب آن‌ها مشخص شده باشد، نور تازه‌ای بر موضوع نمی‌تاباند. گاهی از اول تا آخرِ یک متن دو قسمتی، چند دفعه موضع عوض می‌کنی. به این ترتیب، نظر و برداشت‌هایت وضوح ندارند که دیگران بخواهند “در کامنت‌ها نظر تکمیلی ارائه بدهند، یا به کج‌فهمی و برداشت‌های نادرست” اشاره کنند. [سعی نابرده چه امید عطا می‌داری (حافظ)].
حسین جرجانی


آقای احمدی گرامی، ایرانی بیطرف حقگو،  متاسفانه دقت نکرده‌اید، عبارت‌های «غدۀ سرطانی» و «غاصب» در داخل گیومه، به این معنی است که من آن‌ها نپذیرفته‌ام، بلکه از جایی یا منبعی به قول شما به عاریت گرفته‌ام، در واقع نقل کرده‌ام. مگر خمینی و خامنه‌ای این عبارت‌ها را داخل گیومه نقل می‌کنند یا می‌نویسند؟ من در آغاز و پایان مقاله نوشته‌ام که «در مقالۀ بعدی به سرزمین فیلیسطی، ساکنان نخستین آن، یورش‌ها، کشتارها و راندن آنان از سرزمین خود و بازگشت دوباره و راندن دوباره، باورها و افسانه‌های آنان پرداخته می‌شود.»
عجله کردید، بهتر می‌بود که بعد از چاپ مقالۀ بعدی «موضع فکری و ایستار ایدئولوژیکی» مرا مورد داوری قرار می‌دادید. من نوشته‌ام «که آیا این جنگ‌های پایان‌ناپذیر بین دو قوم، در واقع بر سر یک قطعه زمینی‌ست که حدود ۷۵ سال پیش توسط یهودی‌ها اشغال شده است؟ به عبارت دقیق‌تر و امروزی‌‌تر «این غدۀ سرطانی» به این خاطر باید نابود گردد چون «غاصب» است؟ یا ریشۀ این تخاصم، فراتراز یک قطعه زمین بوده و از دوردست‌های تاریخ آب می‌خورد؟» و اضافه کرده‌ام: «آیا گروه حماس، مستقر در نوار غزه و نتانیاهو در رأس حزب لیکود، نمایندۀ فکری و ایدئولوژیک همۀ فلسطینی‌ها و یهودی‌ها هستند؟» آیا واقعا از این نوشته‌ها بوی «بی‌طرف و بی‌غرض» نبودن می‌آید؟ امیدوارم که شما هم «بی‌طرف و بی‌غرض» قضاوت کرده باشید.
آقای حسین جرجانی عزیز، من در مقاله متذکر شده‌ام که: «کشف و بازسازی باستان‌شناسانۀ مکان و زمان واقعیات مورد نظر ما، و به ویژه یافتن پاسخ مستدل و قابل اعتماد برای پرسشی که ما اکنون در پی آن هستیم، به راستی از کشف و بازسازی یک اثر تاریخی مدفون در زیر تلی از خاک، مشکل‌تر و مستلزم نوعی مسامحه و دور از سخت‌گیری است.»
شما لطفا منابع، احادیث، روایات قدیم و جدید که در پیوند با این موضوع نوشته‌اند نام ببرید که با هم متفاوت و متضاد نباشند. تاریخ‌نگاران و محققین معاصر هم که من از یافته‌های آنان استفاده کرده‌ام، در این مورد هم نظر نیستند. در مقاله نمونه‌های متعددی آورده شده‌اند که شما متاسفانه از آن‌ها به عنوان «نقل‌قول‌های طولانی از یکی دو منبع قدیمی» یاد کرده‌اید.
سلامی


■ آقای احمدی سرزمین فلسطین ریشه در عصر برنز (پادشاهی مصر) و عصر آهن (حکومت کنعانیان): فلسطینی‌های باستان قومی بودند که در زمان ورود قوم اسرائیلی باستان به منطقه در کرانهٔ جنوبی کنعان می‌زیستند. به زیستگاه این قوم فلسطین یا فلسطینیه گفته می‌شود. ریشه، اصلی این قوم مورد مناقشه است ولی شواهد تازهٔ باستان‌شناسی گویای تماس فرهنگی اولیهٔ ایشان با تمدن میسنی یونان است. با اینکه فلسطینی‌ها زبان و فرهنگ کنعانی‌ها را پذیرفتند ولی برای برخی از واژه‌های فلسطینی ریشه هندواروپایی پیشنهاد شده‌است.
با آمدن قوم اسرائیلی به فلسطین و بعدا مسیحیت و اسلام به این سرزمین مردم فلسطین مثل تمام جوامع به ادیان مختلف روی آوردند. این‌ها را نوشتم که بگویم فلسطینی بودن موضوع اصلی و ریشه در اعماق تاریخ دارد که بعدها ادیان ابراهیمی به آنجا آمدند بخش بزرگ مناقشات یهودیان با فرعون و مصر نشانگر تضاد مذهبی با اقوام و ملیت‌ها بوده ست. در قلمرو عثمانی طیفی از انواع ادیان، اقوام و ملیت‌ها را می‌بیینیم که نمی شود مثلا کردها را که در ۴ کشور پخش شده‌اند به وضعیت اولیه برگرداند.
در آغاز تشکیل اسرائیل در دهه ۵۰ میلادی قرن بیستم (دهه سی شمسی) یهودیان که به اسرائیل مسافرت می‌کردند هنوز طبق عادت پیش از جنگ می‌گفتند که: «به فلسطین رفته بودند» یا: «از فلسطین برگشته‌اند» مدتها طول کشید تا اسرائیل در بین یهودیان ایرانی جا افتاد!
کامران امیدوار


■ جناب سلامی عزیز شما سعی به بلند کردن وزنه‌ای کرده‌اید که از توان بازوی شما خارج است و با ارجاع به نوشته‌های “اسلام‌شناس برجسته و استاد دانشگاه” و “روایات پرشماری از حدیثی” و داستان‌های مکه و مدینه در پی جواب به سوال نهاده پیش روی خود رفته‌اید. که به راستی “در این نوشتار به داستان” پرداخته‌اید. شما که اغلب مقالات‌تان در همین سایت ایران امروز منتشر می‌شود هیچ گاه به سایت کند و کاو در پایین و سمت راست سایت ایران امروز سری زده‌اید تا با پژوهش‌های نوین در باره اسلام و پژوهشکدۀ اناره آشنا شوید و به باورهای مرسوم در این مورد اندکی به دیده تردید بنگرید. توصیه دوستانه من به شما برای ختم داستانتان می‌تواند باعث جلوگیری از رنج بی‌حاصل‌تان در ادامه نوشتن آن بدین منوال باشد و در مورد فلسطین می‌توانید به مقاله آقای آرمین لنگرودی ”گره‌ای بنام فلسطین” در ایران امروز مراجعه نمایید.
با احترام سالاری


■ آقای سالاری درود بر شما و تاسف از توصیۀ غیر دوستانه و پیشنهاد نامتعارف شما، اگر به دور از پیشداوری دقت می‌کردید مقالۀ من به زمینه‌های تاریخی جنگ‌های پایان ناپذیر دو قوم پرداخته است، نه به تبارشناسی و مردم‌شناسی آنان، آن گونه که نوشتار پیشنهادی شما به آن پرداخته است. ناگفته نماند که من با کلیات آن موافق نیستم. در ضمن، اگر شما منابعی موثق‌تر و مستندتر از آن چه من از احادیث و روایات و یافته‌های تاریخ‌نگاران معاصر آورده‌ام معرفی بکنید، پیشاپیش ممنون می‌شوم. در آخر این که شما لطفا نگران «رنج بی‌حاصل» من نباشید، جه بسا که نوشته‌های من برای دیگر خوانندگان رنج با حاصلی باشد.
سلامی


■ جناب سلامی محترم هر جور که مایلید ادامه دهید. خواستم بدون تعارف بدین وسیله تلنگری زده و کنجکاوی شما و خصوصا خوانندگان مقاله‌تان را بر انگیخته کنم که انگار باورهای شما به احادیث و روایات به جا مانده از سیره‌نویسان و داستان پردازان دربار عباسی، سخت جان‌تر از کنجکاوی‌تان است. برای نمونه چند کتاب تحقیقی را ذکر میکنم و تا کنجکاوی خوانندگان را جلب کرده تا شاید رنجشان را حاصلی باشد: پروژه محمد سازی جلد اول و دوم، از الف. پاکزاد دانلود کتاب در ایران امروز سایت “کندوکاو” کتاب چگونه مسلمان شدیم، از آرمین لنگرودی کتاب آغاز ستایش علی و شکل‌گیری جهان‌بینی عباسیان، از ریموند دکوین ترجمه ب. بی‌نیاز جایگاه پُرسش برانگیز شهر مکه در دین اسلام، از جرمی اسمیس ترجمه جاوید نامجو، دانلود در ایران امروز سایت “کندوکاو”؛ مقاله پیش‌ زمینه‌های اسطوره‌ای مکّه و کعبه، از آرمین لنگرودی در ایران امروز سایت “کندوکاو”؛ مقاله شهر ساختگی «مکه» چشم اسفندیار تاریخ‌ نگاری اسلامی، از ب. بی‌نیاز. علاقه مندان میتوانند در سایت ”کندوکاو” به مقالات و کتاب‌های تحقیقی بیشتری مراجعه کنند. ضرورتی برای پیشداوری در رابطه با مقاله شما موجود نیست. روش و قدم‌های اولیه‌تان و استفاده از روایات و احایثی که هیچ سند تاریخی پشتوانه‌شان نیست نشان دهنده فقدان نگاه تاریخی به مسئله طرح شده است. بنای تحقیق را نمی‌توان بر اساس اینگونه روایات ​نهاد.
با احترام سالاری


■ آقای سالاری،
شما که گفته‌تان را با “جناب سلامی عزیز” شروع کرده‌اید و با جمله “با احترام” به پایان رسانیده‌اید چقدر با این لغات بیگانه هستید  و چقدر در نوشته کوتاهتان تناقض و بی‌صداقتی دیده می‌شود. شما در پنج خط، تمام نوشته‌های آقای سلامی را در این زمینه تخطئه کرده‌اید و خود را در مقام دادستانی قرار داده‌اید که بدون هیچ پروا و قید و شرطی، حکم به عدم توانایی ایشان در نوشتار این مبحث داده‌اید و توصیه به ظاهر دوستانه شما هم این است که با ختم این داستان از رنج بی‌حاصل جلوگیری فرمائید.
از دیدگاه فردی بی‌طرف که نه با شما آشنایی دارد و نه با آقای سلامی، نوشتار و نقد شما نه دوستانه است نه سازنده و نه منتج به اصلاحی خواهد شد. شما حتی اصول اولیه شور و مشورت سازنده و اخلاقی و انسانی را با این نقد تند و عصبی و تا حدی تمسخرآمیز خود زیر پا گذاشته‌ابد. من اکثر نوشته‌های آقای سلامی را با علاقه می‌خوانم و همواره از خواندن آن لذت می‌برم و مطلبی جدید فرامی‌گیرم و اگر با متنی و یا نکته‌ای از تفکرات ایشان موافق نباشم هیچگاه بخود اجازه نمی‌دهم چنین گستاخانه بر ایشان بتابم.
نقد و تفسیر بر نوشته دیگران اگر تنها به منظور ارتقا مطلب و بهبود و کمک به شکوفائی حقیقت و تبیین راستی و درستی باشد، ارزش و منزلت دارد و آنهم راه و رسم خاص خود را دارد که متاسفانه شما با نقد خود نشان دادید که با آن هیچ آشنایی ندارید.
شهرام



■ آقای شهرام، برای آگاهی شما عرض کنم که من همیشه با جناب سلامی در ایران امروز گفتگو داشته و آنجا هم که لازم بود ایشان را تحسین کرده‌ام. عصبیت و پرخاشگری شما در مورد نوشته من موجه نیست و من هم‌چنان با نقد بی‌تعارف و تحسین ایشان ادامه خواهم داد و خاطر جمع باشید که احترام ایشان محفوظ است. شما هم لطف کرده نقد و گفتگو را تا حد برخورد شخصی پایین نیاورید و زود قضاوت نکنید. در صورت تمایل و کنجکاوی می‌توانید به رفرنس‌های داده شده مراجعه فرمایید. موفق باشید.
سالاری


■ آقای سلامی اطلاعات سودمندی در بارۀ ریشه‌های عداوت میان مسلمانان و یهودیان گردآوری کرده و به شیوه‌ای ناسازمند کنار هم چیده است. به همین سبب به دشواری می‌توان به این نوشته به عنوان یک پژوهش جدّی نگریست. در مقاله به اظهار نظر گروهی نویسنده و محقق استناد می‌شود بی‌آنکه خواننده در یابد آنها به چه زمانی تعلق داشته و شهروند کدام کشور بوده‌اند یا هستند. با اندکی صرف وقت دست‌کم می‌شد نام آنها و کشوری را که از آن برخاسته‌اند در زیر نویس مقاله آورد.
اردشیر لطفعلیان


■ آقای لطفعلیان عزیز درود و سپاس از توجه و توصیۀ شما. این مقاله به هیچ وجه ادعای یک نوشته به عنوان یک پژوهش جدی ندارد؛ در واقع خواسته‌ام سریع و گذرا به ریشۀ تاریخی منارعات و مخاصمات دو قوم بپردازم. (تا آنجا که من از احادیث، روایات و از منابع دریافتم مخاصمۀ محمد با قوم یهود بود، نه برعکس)، و به همین دلیل هم طرح ماداگاسکار را آوردم و نوشتم که اگر این طرح عملی می‌شد، دیگر انگیزه‌ای برای مسلمانان رادیکال و بنیادگرا نمی‌ماند تا این «موش‌ها صحرایی غاصب» را پاکسازی کنند؟ یا بنا به «واجب شرعی» هنوز هم حماس نامی، با کشتی‌های جنگی به این جزیرۀ دور از سرزمین فلسطین حمله‌ور می‌شد برای از بین بردن «این شر جهان گستر».
نکتۀ آخر این که زمان و مکان نویسندگان و محققین ذکر نشده‌اند، حق با شماست؛ این نقص و کمبود مقاله است. نا گفته نماند که من نه یهودی و نه مسلمانم.
باسپاس دوباره سلامی


■ آقای سلامی گرامی،
از توجه شما به یادآوری دوستانه‌ای که کرده بودم سپاسگزارم. فروتنی و پذیرش نکته‌ی بی‌غرضانه‌ای که که در ارتباط با مقاله به آن اشاره کرده بودم تحسین مرا بر انگیخت.
با مهر و درود، لطفعلیان