اگر دقت کرده باشید، در طول سالیان گذشته، هر بار که حکومت اسلامی بر اثر خیزش مردم در تنگنا قرار میگیرد و یا تنش این حکومت با کشورهای خارجی تشدید میشود، بلافاصله گروهی مشخص از «فعالان سیاسی» بیانیۀ مشترکی صادر میکند، که مبادا حملهای نظامی به ایران اسلامی صورت گیرد! در یکی از این نوع بیانیهها که در روزهای گذشته منتشر شد نیز هشتاد تن از «سرشناسان»، «دعوت مستقیم و یا غیر مستقیم» به حملۀ نظامی به ایران را بدین سبب که «کشور ما را نابود و مبارزۀ به حق مردم ایران را به شدت تضعیف میکند» محکوم کردهاند.
گروه امضاکنندۀ بیانیه هرچند طیف گستردهای از تودهایها و اسلامیهای «سرموضع» را تشکیل میدهند، اما در میان آنان شخصیتهایی مستقل و ایراندوست نیز میتوان دید، که به ظاهر و متأسفانه متوجه نیستند در سی سال گذشته ملت ایران راهی دراز پشت سر گذاشته و دیگر برای شنیدن نظرات نخنمای گذشته گوش شنوایی ندارد!
فراتر از آن چگونه ممکن است گروه مورد اشاره، رستاخیز شگرف و گستردۀ «زن زندگی آزادی» را نادیده بگیرد، رستاخیزی را که تاکنون تنها بدین سبب از پیروزی سیاسی بازمانده است که صدها هزار تن از فرزندان ایران کوشیدند در نهایت مسالمت به حکومت جهل و جنایت نه بگویند، و در عمل به دست نیروهای سرکوبگر رژیم در خیابانهای صدها شهر کشور کتک خوردند، دستگیر شدند، بسیاری به قتل رسیدند و هنوز هم بیش از دوازده هزار نفر از آنان در زندانها زیر فشار و شکنجه هستند.
پس میتوان پرسید که به نظر امضاکنندگان بیانیه، ماهیت رژیم حاکم بر ایران چیست، و اگر چنانچه دیگر برای همۀ ایراندوستان روشن گشته، ما با رژیمی توتالیتر روبروییم، راه پیشنهادی آنان برای گذار از این رژیم کدام است؟ آیا این از اصول نظریۀ سیاسی نیست که غلبه بر حکومت توتالیتر تنها به کمک نیروی خارجی ممکن است؟! زیرا حکومتهای توتالیتر از «پایگاه مردمی» هرچند کوچکی برخوردارند و چون این پایگاه در برابر مردم «بیقدرت»(هاول) مقاومت میکند، ناگزیر موجب جنگ داخلی خواهد شد.
خانمها و آقایانی که در طول چهار دهه و بیشتر نگران این بودهاند که اگر حکومت «ضدامپریالیستی» سقوط کند، بار دیگر پای «امپریالیستها» به «امالقراء» اسلام باز خواهد شد، در بیانیۀ مزبور مدعیاند که «حملۀ نظامی به ایران تنها میتواند به بقای حکمرانی جمهوری اسلامی کمک کند»! آنان با این ادعا دم خروس را لو میدهند، که حکومت اسلامی را قدرقدرتی میدانند که در مقابله با حملۀ نظامی پایدار خواهد ماند!
البته که واقعیت کاملاً برعکس است. ملت ایران در چهار دهه گذشته در نبردی هر روزه آجر به آجر بنای عظیم تبلیغات فاشیسم اسلامی را که روزی فیلسوفان مدرن غربی مانند میشل فوکو و یورگن هابرماس نیز شیفتۀ آن بودند، درهم شکسته است و این کاری بود کارستان، زیرا اگر پیش از آن نازیسم بر «ملیت» و استالینیسم بر «عدالت اجتماعی» متکی بود، حکومتگران اسلامی پایههای رژیم خود را بر اعتقاد و ایمان دینی و مذهبی تودۀ مردم استوار ساخته بودند.
مهمتر از آن رشد اجتماعی و فکری ایرانیان است که باعث شده برای نخستین بار در تاریخ، انقلابی فرهنگی سیاسی برای براندازی جنایتکارترین رژیم تاریخ به شیوۀ مسالمتآمیز و روشنگرانه به پیش ببرند. رستاخیزی که به خودی خود کافی است تا ملتی «جهان سومی» را از نظر میزان رشدیافتگی فرهنگی در کنار پیشرفتهترین ملتهای دنیا قرار دهد. این پدیدۀ شگرف و افتخارآمیز با عنایت به تجربیات تلخ تاریخی بر این خردورزی استوار است که در صورت پیروزی انقلابی خشونتآمیز، خشونتورزترین گروه به قدرت میرسد و طبعاً دیکتاتوری نوینی را برپا خواهد کرد. در حالی که شیوۀ مسالمتآمیز هم به تمامی گروههای اجتماعی مجال میدهد تا در روند براندازی مشارکت کنند و هم گروهی را که از پشتیبانی مردمی بیشتری برخوردار است به قدرت خواهد رسانید.
قدرت اصلی رستاخیز ایران برای گذار از حکومت جهل و جنایت در تلفیق مبارزۀ فرهنگی با روشنگری سیاسی است که باعث ریزش نامحسوس، اما گسترده و روزافزون رژیم شده است. با اینهمه روشن است که رژیم اسلامی با استفاده از منابع مالی کشور و قدرت تبلیغاتی خود حتی در آستانۀ سرنگونی نیز از پشتیبانی قشری خیانتکار و آلوده به جرم و جنایت برخوردار خواهد ماند و نیز تردیدی نیست که این قشر، که سرنوشت آن به سرنوشت رژیم گره خورده است، از هیچگونه تهاجم به آزادیخواهان خودداری نخواهد ورزید. صرفنظر از آنکه نیروهای امنیتی و انتظامی رژیم به جیرهخواری و فساد خو گرفتهاند و چنانکه در تمامی دوران رستاخیز مهسا نشان دادهاند، به نظر نمیرسد که از پشتیبانی رژیم دست بردارند.
در واقع تجربۀ دیگر رژیمهای توتالیتر نیز نشان داده است که به ویژه نیروهای یونیفورمپوش نظام توان رهایی از مغزشویی تبلیغاتی رژیم را نداشته، از جیرهخواری خود دست برنخواهند داشت. در سوی دیگر، «اپوزیسیون» خودخوانده و درمانده را داریم که اینک نزدیک به نیم قرن است در اسارت افکار ارتجاعی خود، رسانهها را اشغال کرده است، اپوزیسیونی که یکسوی آن را چپها و سوی دیگر را سلطنتطلبان تشکیل میدهند، و به کمک فشار رژیم اسلامی، مانند گازانبری بخشی از ملت را دچار پریشاناندیشی کردهاند.
بنابراین هر روز که میگذرد، با ادامۀ بیداد، سرکوب و فشار رژیم فاشیستی یک روز به کارنامۀ رژیم جنایتبار افزوده میگردد و از صدها هزار کودک سرگردان در خیابانها گرفته، تا هزاران جوان که در زندانها زیر فشار و شکنجه اسیرند، نکبت آوار شده بر ملت ایران روز از پی روز شدت خواهد گرفت.
بنابراین با توجه به فاجعۀ اقتصادی اجتماعی، فرهنگی، انسانی، زیستمحیطی و... جامعۀ ایران هرگونه شعارپراکنی دربارۀ «ویرانی کشور» و یا اینکه «حملۀ نظامی به ایران» «تهدیدی علیه صلح و دمکراسی» خواهد بود، جز پوزخندی بر درد و رنج ملت ایران و قربانیهای پُرشمار چهل و چهار سال گذشته نیست!
تنها سه خیزش مسالمتجویانۀ اخیر جوانان ایران (۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ش.) و سرکوب آنها به وحشیانهترین شیوهها نشان داده است که بدون کمک خارجی این چرخۀ نکبت تا ابد ادامه خواهد یافت و بدون وجود ضربت نظامی بر نیروهای سرکوبگر رژیم، کار سرنگونی رژیم فاشیستهای عمامهبهسر ممکن نیست و جانفشانی بهترین فرزندان ایران به ثمر نخواهد نشست. از کسانی که شعار میدهند، مردم ایران باید فقط به تکیه بر نیروی خود حکومت اسلامی را سرنگون سازند، باید پرسید، رژیم فاشیسم اسلامی باید به چه جنایت و خیانتی دست بزند و جوانان ایران باید کدام شهامت و شجاعت را به نمایش بگذارند تا آنان به همدردی با ملت ایران برانگیخته شوند؟!
«اصلاحطلبان» و چپها در طول بیش از سه دهه به هر ترفندی کوشیدند تا رژیم حکومت اسلامی در ایران را حکومتی اصلاحپذیر نشان دهند و اینک که ماهیت فاشیستی این حکومت بر همگان روشن شده است، دربارۀ عواقب سرنگونی آن هشدار میدهند و خود را مدافع «مام وطن» و «حقوق بشر» برای ایرانیان جلوه میدهند!
اما بنا به دادههای جامعهشناسی و تئوری مسلّم سیاسی، سرنگونی حکومت توتالیتر، بدون دخالت خارجی ناممکن است، زیرا حکومت توتالیتر در شرایط عدم دخالت نیروی خارجی در برابر خیزش مردمی همواره دست بالا را خواهد داشت و چنانکه ایران خود بهترین نمونه است از سرکوب مکرر مردم ابا نخواهد کرد. بنابراین درخواست نابودی «مراکز و پایگاههای نظامی» رژیم اسلامی نه تنها خواستی میهندوستانه و انسانی است، بلکه از آنجا که نیروهای سرکوبگر رژیم را فلج میکند و به فرزندان ایران امکان میدهد تا با کمترین خونریزی به هدف برسند، تنها راه عملی برای غلبه بر حکومت فاشیسم اسلامی محسوب میشود.
در این باره باید دو نکتۀ اساسی را در نظر گرفت: یکی آنکه هدف حملۀ نظامی باید تنها و تنها مراکز نظامی رژیم و تونلهای زیرزمینی (برای حفظ تسلیحات و جان سران رژیم) باشد و از هرگونه ویرانی شهرها با جدیت امتناع گردد. دیگر آنکه تنها کشورهای دمکراتیک مجازند با اجازه و نظارت نهادهای بینالمللی و با مهلتی چند ماهه به پایگاههای نیروهای نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی حمله آورند و نیروهای نظامی این کشورها به هیچ روی اجازه نخواهند داشت تا در خاک ایران پیاده شوند. چنین حملاتی دقیقاً در چارچوب «حقوق بینالملل» قرار دارد، زیرا که رژیم جمهوری اسلامی مصداق هر سه ویژگی است که برای نخستین بار به محکومیت رژیم هیتلری در دادگاه نورنبرگ منجر شد:
۱) «جنایت جنگی» که حکومت اسلامی با تکیه بر نیروهای نیابتی خود در عراق، سوریه، لبنان و یمن بارها مرتکب شده است.
۲) «جنایت علیه بشریت» که حکومت اسلامی بارها مرتکب شده و قتل نزدیک به پنج هزار زندانی به سال ۱۳۶۷ تنها یکی از مصادیق آن است.
۳) «جنایت علیه صلح بینالمللی» که عملیات تروریستی و کشتار دستهجمعی در چهار دهه گذشته در سطح جهانی (از بمبگذاری در مرکز یهودیان آرژانتین تا انفجار سفارت آمریکا در بیروت) را در بر میگیرد.
نکته مهم آنکه این جنایات نیازی به اثبات از سوی مراجع بینالمللی ندارند، زیرا که مسؤولان و عاملان با افتخار به آنها اعتراف کردهاند.
کشورهای دیکتاتوری در دنیا بسیارند، اما رژیم نوع فاشیستی، رژیمی کاملاً استثنایی است و براندازی آن تابهحال به سبب قدرت تبلیغی، به قیمت قربانیهای میلیونی ممکن شده است، اما چنانکه اشاره شد، ملت بزرگ ایران اراده کرده است تا براندازی خشنترین و شرورترین حکومت تاریخ را به شیوههای مبارزۀ فرهنگی و مسالمتجویانه به ثمر برساند. بدین سبب نه تنها هر ایراندوستی، بلکه هر شهروند جهان وظیفه دارد، تا دیر نشده و فاشیستهای اسلامی با دامن زدن به جنگی بزرگ، آیندۀ ایران و امنیت جهانی را با خطری حیاتی روبرو کند، از خیزش ملت ستمدیدۀ ایران به شکل همهجانبه پشتیبانی نماید.
مادامی که حکومت اسلامی میتوانست با ترفندهای تبلیغی دهها میلیون تودههای ایرانی را به پای صندوقهای رأی بکشاند، وسعت پایگاه پشتیبان حکومت ضد بشری اسلامی برای جامعۀ جهانی روشن نبود، اما رستاخیز زن زندگی آزادی به طور درخشان به جهانیان نشان داده است که امروزه ملت ایران قاطعانه خواهان گذار از حکومت اسلامی است و پشتیبانی قاطع و عملی کشورهای دمکراتیک سرنگونی حکومت فاشیسم اسلامی را شتاب بسیار بیشتری خواهد داد.
بدون تردید هرگونه درگیری نظامی با خونریزی و ویرانی دهشتناکی توأم است، اما رهایی از تنگنا و دور باطلی که حکومتگران عمامهبهسر در چهار دهۀ گذشته به ملت ایران تحمیل کردهاند راه دیگری ندارد و دوام حکومت اسلامی بیشک به جنایتهای هرچه بزرگتری منجر خواهد شد و بدین سبب باید پذیرفت که «پایان دهشتناک، بهتر از دهشت بیپایان است!»
۲۵ آبان ۱۴۰۲ش.
■ ۱- به افغانستان نگاه کنید. اگر چه الگو نیست ولی درسهای خوبی دارد.
۲- اگر امریکا و بخصوص اروپا دست از باج دهی به ج.ا. بردارند، بطور جدی و قاطعانه با سیاست های بیرون مرزی ج.ا. مقابله کنند، و تحریمها را بدون کوتاهی اجرا کنند، کمک خوبی به جنبش است. مردم ایران به خوبی توانایی پیروزی را بر رژیم دارند.
۳- جنگ و خون ریزی تغذیه کننده ج.ا. است. نشان اقتدارش نیست، بیان ماهیت جاهل و خشونتورز آنهاست. جایگزینی کنشهای سیاسی اجتماعی با جنگ و آوارگی کمک به مردم نیست.
۴- اگر چه دخالت نظامی راه آزادی مردم نیست ولی با دادن چنین بیانیههایی خطاب به دول خارجی مخالفم. در واقع ترغیب به نابودی پایگاههای رژیم که اهدافشان یا جنگافروزی در منطقه است و یا سرکوب در داخل، کار درستی است. این فرق میکند با اشغال نظامی ایران.
موفق باشید. پیروز
■ آقای غیبی عزیز.
ممکن است انسان با حمله نظامی مخالف یا موافق باشد. این در چارچوب آزادی عقیده میگنجد و بحثی در آن نیست. آنچه بحثانگیز است قضاوت قاطع شما براساس «دادههای جامعهشناسی» است. ممکن است توضیح بدهید بنا به کدام دادههای جامعهشناسی و تئوری مسلّم سیاسی، سرنگونی حکومت توتالیتر، بدون دخالت خارجی ناممکن است؟
رضا قنبری. آلمان
■ هر روز میلیون ها نفر از هموطنان ما با انواع و اقسام گرفتاریها اعم از تورم و گرانی سرسامآور کالاهای ضروری و اجاره خانه، بیکاری فرزندان، سیستم ناکارآمد اداری و آموزشی و بهداشت و درمان و خدمات شهری، تبعیض ها و حق کشی ها در محل کار و تحصیل و غیره دست و پنجه نرم میکنند و رای دادن به نفع دخالت نظامی بیگانگان برای سرنگونی رژیم ارتجاعی حاکم بر کشور، هر چند با حسن نیت، نهایت ناآگاهی از وضعیت جامعه ما و نیز از نظریهها و تجربیات بینالمللی گذار به دموکراسی را نشان میدهد.
جناب غیبی ظاهرا توجه ندارند که نتیجه اصابت بمبها و موشکها بر مراکز نظامی و غیر نظامی ایران حتی با فرض سقوط رژیم ج. ا. علاوه بر کشته شدن هموطنان نظامی و غیر نظامی ما میتواند به فرو پاشیدن شیرازه امور و بروز نا امنی و هرج و مرج در شهرها و روستاها منتهی شود. میلیونها حاشیهنشین گرسنه در اطراف تهران و شهرهای بزرگ با انباشتی از نفرت از ثروتمندان اعم از حکومتی و غیر حکومتی میتوانند با از بین رفتن نظم و قانون به مناطق ثروتمندنشین شهرها ریخته و به دزدی و قتل و غارت بپردازند. نابسامانی امور چه بسا موجب فعالیت مسلحانه گروههای تجزیهطلب در سرحدات کشور برای جدا کردن بخشی از ایران عزیز شود.
بدتر آنکه در صورت سقوط رژیم ج. ا. نه تنها تضمینی نیست که آزادیهای سیاسی اجتماعی و یک دموکراسی حتی نیم بند در کشور پا بگیرد بلکه ادامه منطقی چنان وضعیتی میتواند کودتای نظامیان در کشور و یا، احتمالا پس از هرج و مرج و کشت و کشتار زیاد، بر سرکار آمدن افراطیون (احتمالا راست مخالف رژیم جمهوری اسلامی) باشد. چنان حکومتی به احتمال زیاد به جای برقراری دموکراسی و توسعه ایران تشنه انتقامگیری از سران و دستاندکاران رژیم قبل بوده و به دنبال برقراری یک رژیم اقتدارگرا، هر چند سکولار، خواهد بود.
دلیل منطقی بروز چنین وضعیتی فقدان یک جایگزین (آلترناتیو) توانمند با اعتماد و پایگاه گسترده مردمی است تا با سقوط رژیم رشته کار و اداره امور را در دست گیرد. در واقع ادامه حیات رژیم در شرایط کنونی، که اکثریت قاطع مردم کشور مخالف ج. ا. هستند، ناشی از فقدان یک جایگزین سیاسی توانمند و قابل اعتماد مردم ایران است. بنابراین منطقی است که فعالان سیاسی مخالف رژیم به جای دعوت به حمله نظامی خارجی برای ساقط کردن رژیم ج. ا. در صدد ایجاد یک جایگزین سیاسی توانمند و قابل اعتماد مردم ایران باشد تا با اتخاذ و پیشبرد یک راهبرد انقلابی برنده قدم به قدم رژیم را به عقب رانده، ج. ا. را منحل و دموکراسی سکولار را در کشور حاکم کند.
از آنجا که به دلیل عملکرد منفی و بلکه وحشتناک رژیم ج. ا. و نیز همگامی بسیاری از فعلان سیاسی با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مردم ایران اعتماد خود به سیاسیون و فعالان سیاسی پوزسیون و اپوزسیون اعم از گرایش های چپ و راست را از دست دادهاند. ایجاد هر گونه بدیل یا جایگزین سیاسی توانمند و دارای پایگاه مردمی که قادر به استقرار دموکراسی در کشور باشد منوط و وابسته به کسب اعتماد مردم است. کسب اعتماد مردم توسط یک تشکل سیاسی نیز از دو طریق ممکن است.
- فعالیت آگاهانه، صادقانه و همراه با از خود گذشتگی و فداکاری برای مدتهای طولانی تا در بلند مدت مردم متوجه صداقت و نیز درستی راهبرد آن تشکل سیاسی شده به آن اقبال و از آن طرفداری کنند،
- یا آنکه رهبران آن تشکل سیاسی از ابتدا منتخب مردم بوده و پایگاه اجتماعی وسیعی داشته باشند.
بنابراین اگر نمی خواهیم چهل سال دیگر منتظر باشیم تنها راهی که برای ایجاد یک بدیل توانمند و مورد اعتماد مردم برای انحلال ج. ا. و استقرار دموکراسی در ایران باقی میماند ایجاد یک تشکل سیاسی متشکل از سیاسیون با صلاحیت و خوش نام است که اعضای آن منتخب مردم باشد. در واقع یک مجلس شورای ملی (یا کنگره یا مهستان یا پارلمان یا هر نام مناسب دیگری) آزاد در تبعید برای رهبری انقلاب سکولار-دموکراتیک ایرانیان، که اعضای آن با رای آزاد ایرانیان داخل و خارج از کشور انتخاب شده باشند گمشده واقعی مردم رنج دیده ایران و راه نجات اپوزسیون از این وضعیت شرمآور است. ایجاد چنان نهاد سیاسی منتخب در دنیای کنونی و با فناوریهای نوین از طریق انتخابات آنلاین از ایرانیان مقیم داخل و خارج از کشور ممکن است و تشکیل آن مسلما مهمترین قدم برای آزادی ایران و استقرار دموکراسی در کشور خواهد بود.
بنظر میرسد فعالان سیاسی داخل و خارج از کشور به جای فوت وقت و ارائه پیشنهادهای خطرناک مانند استقبال از بمباران مراکز نظامی کشور به منظور ساقط کردن رژیم بهتر است در صدد ایجاد چنان تشکل سیاسی مورد اعتماد مردم ایران باشند و مساعی جمیله خود را متوجه این اقدام دورانساز کنند.
خسرو
■ درود و سپاس جناب غیبی گرامی به خاطر مطلب ارزشمندتان.
کاملا با شما همنظر هستم. حکومت جنایتکار و اشغالگر و تروریستی و خونریز اسلامی ایران، فقط و فقط با زور، آن هم زوری برتر از خودش ، به درک واصل خواهد شد. افرادی که چنین نامه هایی را امضا کرده اند، فراموش کردهاند که یک حکومت فاشیستی خونخوار در میهن ما حکومت میکند که هر روز که از حکومت ننگیناش سپری میشود، مرتکب جنایات و خیانت ها و وطنفروشیهای بیشتری میشود.
آنهایی که مدعی میشوند که ما بدون کمک نیروی خارجی میتوانیم این حکومت جنایتکار را سرنگون کنیم، کمترین شناختی از آخوند های مفتخور و جاهل ضد بشر و مزدوران آدمکش شان ندارند.
ما نه تنها از نابود کردن مناطق نطامی این حکومت جنایتکار، بلکه باید از نابود کردن مناطق حساس و شاهرگ های حیاتی رژیم مانند خانه های سران رژیم مانند خامنه ای و سران سپاه و بسیج و ارتش و..و رادیو تلویزیون و وزارت خانهها و حوزههای جهلیه و .... نیز حمایت کنیم. شما کاملا حق دارید وقتی که بیان میدارید که ملت ما مدت ۴۴ سال با دست خالی و مسالمتآمیز با این جنایتکاران مبارزه کردند و پاسخشان گلوله و اسید پاشی و زندان و شکنجه و اعدام و تجاوز و...بوده است. شما حق دارید وقتی که از امضا کنندگان این نامه میپرسید که حالا راه حل آنها برای آزادی میهنمان چیست؟ اینها همان نیروهای اپوزیسیونی جهان سومی هستند که ۴۴ سال است که نه تنها متحد نشدهاند بلکه فقط و فقط دست به تخریب یکدیگر زدهاند. این اپوزيسيون دوزاری اگر فرهنگ و شعور متحد شدن را داشت، در ۴۴ سال گذشته، متحد میشد. اینها اهل این کار نیستند.
دقیقا به خاطر داشتن چنین اپوزیسیون نالایق و بی فرهنگی ملت ما ناچار است که دخالت نیروهای خارجی به مراکز حساس و مراکز نطامی رزیم را بپذیرد. بسیاری از مردم آرزوی کمک نیروهای خارجی برای سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی را دارند.
کوروش رضوی
■ درود جناب غیبی
به باور من آری. من باور دارم که خلافت آخوندی تنها و در یک جنگ تمام عیار رفتنی است. همانگونه که دیکتاتورهای نازی، رفیق صدام و رفیق قذافی رفتند و اگر این نیروهای بیرونی نبودند به احتمال زیاد هنوز هم رایش سوم و هم رفیقان صدام و قذافی می تاباندن.
از همین رو است که خامنهای و برادران قاچاقچی به هیچ روی وارد یک جنگ کلاسیک نمیشوند، زیرا میدانند که آن جنگ پایان آنان خواهد بود، هرچند که من هم باور دارم هیچ روشن نیست پس از فروریختن اخوندان سر نوشت ایران چه می شود، خوب یا بد، من نمی دانم و این ریسک وجود دارد.بشار اسد ماند، زیرا که نیروی ارتشی خارجی در ماجرا وارد نشد.
اینکه اینبار هم ملایان کنار آمدند و وارد درگیری اسرائیل و حماس نشدند نه به خاطر منافع ملی و یا ایران بود ، که تنها بخاطر ماندن جمهوری اخوندی بود. عصای موسی و انگشتان روی ماشه همه از همان خالی بندهای همیشگی پاسداران شکمو، چرک چهره و دزد و ترسو بود.
در ایران نه جامعه مدنی توانا و فراگیر داریم نه حزب و سندیکای آزاد و قوی و نه ... از همین رو هر چند سالی یکبار عدهای از پاک و راست ترین فرزندان میهن به پا می خیزند و مال و جانشان را می دهند ،اما از پشتیبانی ملیونی خبری نیست.
بلکه ملیونی پیاده به صحرای کربلا می روند و پشگل بزهای مقدس را بر چشم و می مالند تا رستگار ش ند. من نمی دانم که با سرنگونی آخوند در یک جنگ تمام عیار ما آلمان و یا ژاپن می شویم و یا عراق، لیبی!!! از شما برای این آوردن این پرسش سپاسگذارم.
کاوه