جنگ اسرائیل و غزه دیر یا زود تمام خواهد شد. تا همینجا، در پیکر نحیف غزه خونی نمانده است. طرفین در موقعیت تداوم جنگ قرار ندارند و نتانياهو میتواند به زودی پیروزی کثیف و بیافتخارش را اعلام کند. برای حماس و بنیادگرایان حامی آن هم، آغاز جنایت احمقانه و معاونت در بهویرانی کشیدن غزه، چیزی جز ننگ، بدنامی، شکست و بیآیندگی به همراه نداشته است.
وقتی ابرهای جنگ کنار بروند، زمان حسابرسی هم فرا میرسد. در جنگها، پیروزمندان مواخذه نمیشوند، اما در این جنگ، طرف پیروزی وجود ندارد و دو بازنده باید در پیشگاه مردمان خود، مردم منطقه و همه جهان پاسخگوی اقدامات تبهکارانه و ضدبشری خود باشند.
بسیار بعید است که مردم اسرائیل، نتانیاهو را از پرداخت صورتحساب قطوری که روی میزش قرار میگیرد، معاف کنند و فراتر از آن، این صورت حساب به نخستوزیر محدود نمیماند و نيروهای صلحدوست و دموکرات اسرایئل، در موقعیتی قرار میگیرند که سنگهای خود را با بنیادگرایان یهودی موتلف نتانیاهو واکنند و اسرائیل را به سمت یک پوستاندازی تازه، برای ورود به خاورمیانه جدید، هدایت کنند. رشد این استعداد و توانائی در اسرائیل، میتواند سر آغاز ترسیم افقهای روشنتر در سمت اسرائیلی-آمریکایی بحران خاورمیانه باشد.
در سمت مقابل، گفتمان مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه و خلافت اسلام سیاسی بنیادگرا در ایران - مركز اصلی خود - در بحران مرگ دست و پا میزند. مردم ایران با جنبش درخشان «زن-زندگی-آزادی» ستونپایههای اصلی گفتمان بدیل را خلق کردهاند. ساختمان مدل اجتماعی مبتنی بر این گفتمان، در داخل و خارج با شتاب پیش میرود.
جمهوری اسلامی، در گفتمان، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اخلاق به آخر خط رسیده است و رهایی از بختک این نظام در دستور روز مردم ایران قرار دارد. این نظام، حتی اگر چند صباحی دیگر هم به حیات نباتی خود ادامه بدهد، دیگر قادر به تولید و صدور سموم زهرآگین به منطقه نیست. پس از جنگ غزه و در اثنای آن، برج و باروی «عمق استراتژیک و «محور مقاومت» در منطقه فرو ریخته و فرو میریزد. با این فروریزی، حکومت دیگر تاب تحمل فشارهای فزاینده مردم به جان آمده و تحریمهای فلجکننده را نخواهد داشت و با ظاهر شدن شکافهای بزرگ در درون حکومت، ماشين سرکوب هم فاقد کارایی لازم خواهد شد. پایان ج.ا. نه دیر و زود دارد و نه سوخت و سوز!
«زن-زندگی-آزادی» تنها پاسخ ایرانی به ضرورت زمان نبود. این جنبش خصلتی جهانی دارد و نسیم آن سراسر منطقه را فراگرفته و میگیرد. با قرار گرفتن «زن» در مرکز «زندگی»، عرصه بر بنیادگرایی مردسالار و زندگیستیز تنگ و تنگتر خواهد شد.
تغییر رادیکال در استراتژی رشد و توسعه و توجه به قدرت هوشمند در دو کشور بسیار ثروتمند امارات و عربستان، ضربات سنگینی بر بنیادگرایی و افراطگرایی در منطقه وارد میکند.
مجموعه تغییرات در ایران، اسراییل، امارات و عربستان، افق نسبتا روشنی را در منطقه میگشاید که در سایه آن، مناسبات اسرائیل و فلسطين میتواند در مسیر همزیستی مسالمتآمیز دو ملت تحول یابد.
روشن است که تحولات در منطقه به شدت پیچیده خاور میانه که مرکز تعارض منافع قدرتهای بزرگ جهانی و قدرتهای منطقهای است، بهصورت ساده و خطی پیش نخواهد رفت. گرچه روسیه نمیتواند از چنین تحولاتی استقبال کند، اما نشانههای روشنی وجود دارد که ایالات متحده آمریکا در دنیای جهانی و دیجیتال کنونی، یک خاورمیانه با ثبات و عاری از جنگ و بنیادگرایی را در مقابل منافع استراتژیک خود تصور نمیکند و چین که بیش از آمریکا از تجارت آزاد دفاع میکند، نیروی تخریب اینگونه روندهای مثبت نخواهد بود.
غول بنیادگریی اسلامی که ۴۳ سال پیش در ایران از بطری رها شد، به آسانی صحنه را ترک نخواهد کرد و در روند بازسازی خاور میانه، سرسختانه مقاومت میکند. افق گرچه روشن است، اما راه اصلا هموار نیست. میان آنچه در چشمانداز دیده میشود با واقعاتهای سخت منطقه، هنوز فاصله بزرگی وجود دارد. بنیادگرایی هنوز در بسیاری از کشورهای منطقه، از پاکستان و افغانستان تا ایران و عراق نقش مهم و گاه تعیینکنندهای بازی میکند. مهم اما این ارزیابی است که جریان بنیادگرایی اسلامی حداکثر پتانسیلهای خود را وارد صحنه کرده و با فجایعی که به بار آورده، روند افول آن آغاز شده است.
از پایان ظرفیتهای گفتمانی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی کمونیسم روسی تا فروپاشی شوروی، چند دهه زمان لازم بوده است. اما این روند قابل مشاهده بود و شمار متفکرانی که این آینده را میدیدند، کم نبود. اکنون هم دیدن افقی اهمیت دارد که در آن روند پایان بنیادگرایی در خاورمیانه آغاز شده است. شاید ایران، اسرائیل و فلسطين نخستين طلایهداران خاورمیانه نوین باشند. خاورمیانهای که بر اساس جابهجایی عناصر سازنده قدرت در جهان معاصر، چارهای جز بازسازی و انطباق خود ندارد.
■ امید که صحبت های شما همه درست باشند و اگر من چنین نمی اندیشم نشان از بدبینیام باشد، تنها به غزه که مینگریم هیچ گزینهای تضمین صلح و شرایط انسانی شرافتمندانه نیست و هر روز که میگذرد شکاف بین زندگی و صلح و دوستی با خون و نفرت بیشتر پر میشود. از طرفی در سطح جهان گرایشات افراطی از هر رنگ و نوع در حال رشد است، افزایش بیرویه نقدینگی در جهان ظرف ۵۰ سال اخیر مدل تقسیم ثروت را به گونهای آزار دهنده و خطرناک تغییر داده و زمینه مادی برای افراط بیشتر فراهم میکند. اتحاد شوم راست افراطی با اسلام افراطی و جنگ افروز بیشتر شکل میگیرد. آرزوی دیدن ایران آزاد و یک پارچه بسیار دورتر از پارسال است و زخمهایی که حکومت جهل و جنایت بر پیکر مردم ایران زده هر روز عمیقتر میشوند. باری، همچنان امیدوارم که نگاه شما واقعیتر باشد و سپاس گذارم از به اشتراک گذاشتن آنها.
پایدار باشید، پیروز
■ آقای پورمندی گرامی، امید همه به آمدن آنروز خوشبخت است، امید که تا آنزمان بنیادگرایان مذهبی، ضربهای بنیانکن نزده باشند.
پرویز هدائی
■ پیروز گرامی! با تشکر، غزه این روز ها به قربانگه انسانیت بدل شده است و در همه جا بنیادگرایی فاجعه میافریند. اوضاع در این لحظه بسیار تیره و تار است، اما تلاش من این است که صحنه بعد از جنگ را در ذهنم ترسیم کنم. این منظره دیگر یک سر تاریک نیست و غزه به گورستان بنیادگرایی یهود و یکی از سرهای افعی هفت سر بنیادگرایی اسلامی بدل خواهد شد. عربستان و ایران دو مرکز بزرگ بنیادگرایی اسلامی بوده و هنوز هستند. در عربستان، دور شدن از بنیادگرایی از بالا و از درون خاندان سلطنتی آغاز شده است. لغو بخشی از محدودیتها علیه زنان از جمله نشانههای این تحول است، اما پیوستن «خادم الحرمین» به صلح ابراهیم را باید یک نقطه عطف مهم دانست. حکومت عربستان، تغییر مفهوم و ساختار «قدرت» را درک کرده و حرکت به سمت «سلیکون-ولی خاورمیانه» هم از جمله نشانههای این فهم جدید و مدرن است. در ایران، بر عکس عربستان، تحول علیه بنیادگرایی از پایین و از متن جامعه شکل گرفت و تا جنبش زن-زندگی-آزادی پیش آمد.
من بر عکس شما، امسال را بدتر از پارسال نمیبینم. روند محاصره بنیادگرایی بوسیله جامعه مدنی و اقشار مدرن جامعه به خوبی پیش میرود. پارسال تماشاچیان فوتبال هنوز به «نه غزه، نه لبنان...» بسنده میکردند، امسال اما، شاهد واکنشهای متفاوتی هستیم. ریزش در داخل ارزشیها کاملا مشهود است و امثال مهدی نصیری و حائری شیرازی صداهای بلندتری پیدا کردهاند. در مبارزه فرهنگی که به شدت در فضای مجازی و حقیقی ادامه دارد، بنیادگرایان قافیه را کاملا باختهاند و نوعی از نو اندیشی لیبرال، به گفتمان هژمون بدل شده است. افول اشکال خیابانی مبارزه یک واقعیت است، اما نباید مانع دیدن امواج نیرومند در لایههای زیرین جامعه شود.
در خصوص رشد افراطگرایی راست در جهان، حق با شماست و تحلیل من به منطقه محدود بوده است. تاخیر در ایجاد یک مرکز اقتدار دموکراتیک در جهان و پایان دادن به اقتدار شورای امنیت کپک زده و اسقاطی، به راست افراطی فرصت داده است تا با عوام فریبی و تهاجم با «استبلیشمنت» شالتاق کند. اما پایههای استوار لیبرال-سوسیال-دموکراسی اروپایی و آمریکایی بعید است که صحنه را برای این گروهها خالی کند. من به عقلانیت بشر امیدوارم و تصور میکنم که بشریت پیشرو سرانجام عقبافتادگی سیاست نسبت به اقتصاد را جبران کرده، بار دیگر سرمایه را تحت کنترل جامعه مدنی جهانی در خواهد آورد.
با ارادت پورمندی
■ با درود به جناب پورمندی برای مقاله ارزندهشان. توصیه میکنم دوستان سخنرانی مهم پروفسور استیگلیتز (Stiglitz) استاد دانشگاه کلمبیا و برنده جایزه نوبل اقتصاد را که در سپتامبر گذشته در دانشگا اروپایی (ایتالیا) ایراد کرده است بشنوند. عنوان سخنرانی یک نظم جهانی نوین _ در جهانی شدن پسا-نو لیبرال - در یوتیوب در دسترس است و کافی است نام استگلیتز و عنوان سخنرانی را A New Global Order: On Post-NeoLiberal Globalization بنویسند.
https://www.youtube.com/live/aF1QzSLOy4M?si=6PpZdXwe5IMy9see
خسرو