ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 10.10.2023, 19:57
این مسلمانان از جان اسرائیل چه می‌خواهند؟

قربان عباسی

عنوان اصلی یادداشت:
چرا کشورهای مسلمان در مناقشه فلسطینی‌ها و اسرائیل بازنده هستند؟

۱- دلیل عمده باخت اعراب و مسلمانان واقعیت گریزی آنهاست. در مناقشه فلسطین-اسرائیل چنان وانمود می‌کنند که انگار تنها کشور اسرائیل است که در خاورمیانه مدرن به عنوان دولت‌ملتی ساخته و پرداخته غرب است. در حالی که هرکس بدور از تعصبات ذهنی و ایدئولوژیک تاریخ خاورمیانه مدرن را ورق بزند خواهد دید که خاورمیانه جدید محصول بازترسیم مرزها و شکل‌گیری دولت ملت‌های جدید پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی است. پس از تجزیه عثمانی بود که لبنان، سوریه، عراق، اسرائیل، اردن، قطر، امارات متحده عربی امروزی شکل گرفتند. شکل‌گیری اسرائیل نیز تنها پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول براساس طرح تقسیم سازمان ملل بود.

منطقه خاورمیانه از سال ۱۵۱۷ تا ۱۹۱۷ یعنی قریب به چهار صد سال تحت سیطره امپراتوری عثمانی بود. پس از فروپاشی عثمانی فرانسه قیمومت لبنان و سوریه را بدست گرفت و بریتانیا قیمومت فلسطین و عراق را. سال ۱۹۲۶ مرزها ازنو بازترسیم شدند. لبنان از سوریه جدا شد. بریتانیا امیر فیصل را در عراق سر کار آورد و سال ۱۹۲۲ اردن را شکل داد که شرق رودخانه اردن را شامل می‌شد. امیر عبدالله که قبلاً درجنگ‌های قبیله‌ای این منطقه شکست خورده بود از سوی بریتانیا حاکمیت اردن را در دست گرفت.

در سال ۱۹۴۷ این سازمان ملل بود که رای به تقسیم فلسطین به دو دولت عربی و یهودی داد. بنابر این اگر قرار است اسرائیل بر فرض محال با این استدلال که زایده و زاییده غربی‌هاست ازبین برود باید عراق و سوریه و لبنان و اردن و فلسطین و قطر و امارات متحده عربی هم در کل از بین بروند. آیا چنین امری عقلانی، منطقی و شدنی است؟

۲- اسناد و شواهد تاریخی منطقه به وضوح نشان می‌دهند که تنها ملتی که از ۳۷۰۰ سال پیش در این منطقه ساکن بوده یهودیان بوده‌اند. تا دهه ۱۸۴۰ اورشلیم اکثریت یهودی را داشت. یعنی چهل سال پیش از آغاز جنبش صهیونیسم باز اورشلیم دست یهودی‌ها بود. ۷۵درصد زمین‌های اورشلیم شرقی یا همان اورشلیم عربی از سال ۱۹۴۷ تحت کنترل یهودیان بوده است.

عرب‌های اسرائیل تنها در ۶۳۲ میلادی بود که با یورش‌های خود به این سرزمین پا نهادند. روایت‌های مربوط به خروج موسی از مصر، روایت ابراهیم و قربانی کردن فرزندش، روایت یعقوب و یوسف و ده‌ها و صدها روایت تاریخی-الهیاتی همه حول و حوش اورشلیم و مکان مقدس یهودیان و سرزمین‌های موعود نشان از حضور دیرینه این قوم دراین منطقه دارند.

یا باید تمام این روایات از جمله روایات مطرح شده در کتاب مقدس مسلمانان را پوچ، خیالی و فاقد هرگونه ارزش دانست و یاباید بدیهی‌ترین اسناد را پذیرفت و منطقی بود و منطقی عمل کرد. وقتی ملتی از هزاران سال در سرزمین مشخص سکونت داشته است با چه استدلال و منطقی می‌توان حکم به نابودی آنها داد؟

۳- واقعیتی است عریان که سیاست خارجی کشورها امتداد سیاست داخلی آنهاست. بسیاری از کشورهای مسلمان منطقه نه تنها دیکتاتوری و سلطانی هستند و کوچک‌ترین احترامی به اصول و ارزش‌ها و آرمان‌های دموکراتیک در داخل کشور خود ندارند اما در عرصه بین‌الملل ادای کشورهای دموکراتیک را درمی‌آورند. اینها مدعی نقض حقوق مسلمانان فلسطین هستند اما خودشان در داخل کشور خود هزاران مسلمان بیچاره و بدبخت را از زندگی ساقط کرده‌اند. بشار اسد و پیش از او پدرش صدها هزار مسلمان و کرد را نابود کردند. قتل عام کردها توسط حافظ اسد و سپس بشار اسد و همین‌طور کشتار ۳۰۰ هزار کرد عراقی توسط صدام که الگوی حماس است، نشان می‌دهد که این جماعت فقط زمانی از دموکراسی سخن می‌گویند که شرایط علیه آنها باشد.

با استانداردهای دوگانه و فریبکاری نمی‌توان ارزش‌ها را به اسارت گرفت. اگر نقض حقوق انسان‌ها و خاصه مسلمانان قابل نکوهش است باید قبل از هر چیزی بشار اسد را به دادگاه کشاند. جنایت‌های بی شماری که در یمن، افغانستان، عربستان، عراق، سوریه، چچن و حتی ایران علیه مسلمانان صورت گرفته است به هیچ عنوان قابل مقایسه با اعمال و اقدامات اسرائیل نیست.

در همین ایران سنی‌ها حق ساخت مسجد ندارند. حق رئیس جمهور شدن ندارند. درست به همان صورت که شیعیان در عربستان با آن مواجه‌اند. در حالی که در همین اسرائیل در متن قانون اساسی‌شان مندرج است که هر کس به هر نحوی از انحا حقوق دینی دیگران را نقض کند به ۵ سال حبس محکوم می‌شود. همه اعراب داخل اسرائیل از شهروندی کامل اسرائیل برخوردارند زبان عربی دومین زبان رسمی کشور است و کاملا از حق رای و حضور در کنست برخوردار هستند. نه تنها اعراب داخل اسرائیل بلکه هزاران غزه‌ای به راحتی می‌توانستند وارد اسرائیل شده و کار کنند.

در طی این ۷۵ سال که از تاسیس اسرائیل توسط سازمان ملل می‌گذرد یکبار هم نشده که مقامات این کشور خواهان نابودی و محو کشوری بشوند درعوض کشورهای عربی با اتخاذ ناسیونالیسم تهاجمی برای ربودن دل توده‌های نااگاه بارها از نابودی عنقریب این کشور سخن گفته‌اند. جمال عبدالناصر درصدد بود آنها را به دریای مدیترانه بریزد. جمهوری اسلامی آن را غده سرطانی می‌نامد که باید با عمل جراحی از تن خاورمیانه زدوده شود و عملاً میلیاردها دلار صرف تحقق این پروژه کرده است. به‌راستی می‌توان به صراحت از نابودی هشت میلیون یهودی سخن گفت و سپس ادعای دفاع از حقوق بشر داشت؟

آری کشورهای مسلمان در این مناقشه پیشاپیش بازنده هستند چون واقعیت‌های تاریخی را قبول ندارند، مصوبات و کنوانسیون‌ها و قراردادهای سازمان ملل را قبول ندارند. خودشان بیش از همه ناقض حقوق بشر و حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی مسلمانان هستند. اسیر ناسیونالیسم رمانتیک و تهاجمی و یهودستیزی هستند. برای استقرار بیشتر در قدرت از تم اسرائیل‌ستیزی برای ربودن قلب توده‌ها سوء استفاده می‌کنند. مخالف صلح و آشتی و شعار برادری و برابری هستند و الا با این صراحت و گستاخی اذعان نمی‌کردند که کشتار بی رحمانه کودکان و زنان فقط پیامی است برای کسانی که می‌خواهند صلح کنند و پیمان ابراهیم را محقق کنند.

آیا زمان آن نرسیده است که ملتها و دولتها و جهان یکپارچه در برابر صلح‌ستیزان بایستند و در برابر این همه ادبیات نفرت‌پراکنانه، دیگری‌ستیزی و شعارهای پوچ و ایدئولوژیک که هیچ بهره عقلانی ندارند بایستند و نیات زشت و کراهت‌بار این جماعت را که مدام از آب گل‌آلود سیاست ماهی خود را صید می‌کنند، افشا کنند؟


* قربان عباسی، دکتر در جامعه‌شناسی سیاسی از ‎دانشگاه تهران است.
فیسبوک نویسنده



نظر خوانندگان:


■ درود و سپاس از نوشته خوبتان
فلسطینیان با سازمان‌های بنیادگرای مانند حماس، جهاد و حزب الله هیچگاه به آزادی، صلح و پیشرفت پایدار نخواهد رسید، همانگونه که ایرانیان و افغانستانیان با اخوندها و طالبان نرسیده‌ایم. روزها کمتر نوشته‌ای بی طرف و ابژکتیو نوشته و گفته می‌شود.
کاوه


■ جناب عباسی
فقط مسلمان‌ها نیستند. نگاهی بیاندازید به چپ‌ها و لیبرال‌های غرب که چطور همین امروز جنایات داعشی حماس در بریدن سر کودکان اسرائیلی را نادیده می‌گیرند. نگاهی بیاندازید به مقالات چپ‌هایی چون پیک نت که چطور از حمله حماس به اسراییل حتی به قیمت از دست رفتن ایران هواداری می‌کنند. سزاوار است مطلبی هم در این زمینه بنویسید.
مهرداد


■ جناب عباسی گرامی نوشته‌اید «آری کشورهای مسلمان در این مناقشه پیشاپیش بازنده هستند چون واقعیت‌های تاریخی را قبول ندارند، مصوبات و کنوانسیون‌ها و قراردادهای سازمان ملل را قبول ندارند. خودشان بیش از همه ناقض حقوق بشر و حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی مسلمانان هستند. اسیر ناسیونالیسم رمانتیک و تهاجمی و یهودستیزی هستند.»
از گروه‌های افراطی و تروریستی که بگذریم بسیاری از کشورهای اسلامی و فلسطینیان موجودیت اسرائیل را در چهارچوب مرزهای قبل از ۱۹۶۷ به رسمیت می‌شناسند. برعکس این اسرائیل است که به قطع‌نامه‌های سازمان ملل برای ترک ساحل غربی رود اردن و بخش‌های دیگر اشغالی بعد از سال ۱۹۶۷ مانند بلندی‌های جولان و مزارع شبعا وقعی نمی‌نهد. حمله به غیرنظامیان اسرائیلی و کشتار آنها محکوم است، اما شایسته بود هم شما و هم کامنت‌گذاران به تضییق حقوق فلسطینی‌ها و بمباران‌ها و کشتاری که اسرائیل از مردم غیرنظامی در غزه می‌کند نیز اشاره می‌کردید.
حمید فرخنده


■ کشورهای به اصطلاح معقول عربی و غیرعربی می‌گویند که اسرائیل باید قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل را بپذیرد و به مرزهای پیش از جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷ عقب‌نشینی کند. اما همین کشورها و فلسطینی‌ها قطعنامه سال ۱۹۴۷ شورای امنیت درباره تقسیم سرزمین فلسطین به دو کشور یهودی و عرب مسلمان را نپذیرفتند و وارد جنگ با اسرائیل نو بنیاد شدند که نه هواپیما، نه تانک و نه دیگرجنگ افزارهای سنگین داشت و..... حقیرانه شکست خوردند!
شاهین خسروی


■ جناب خسروی گرامی، شکست خوردن به معنای «حق نداشتن نیست»، هم‌چنانکه پیروزی اسرائیل در اشغالگری از نظر حقوقی به این کشور حقانیت نمی‌دهد. به‌علاوه کشورهای عربی و فلسطینیان حق دااشته‌اند بر اساس تناسب قوا و واقعیات سیاسی موجود (از جمله تولد کشور اسرائیل و به رسمیت شدن آن از سوی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۷) نظر خود را نسبت به سال ۱۹۴۷ عوض کنند.
با احترام/ حمید فرخنده


■ بد نبود خود جناب فرخنده در پایان کامنت اول که انتظار محکوم کردن حملات اسراییل را از دیگران دارند نیز به توحش غیر مترقبه حماس که اینبار به گروگان گیری و بریده سر کودکان (بار اول در تاریخ جنگ‌های اعراب و اسراییل) پناه برده نیز اشاره می‌کردند. ما به رسم تعلیم و تربیت ایرانی از دوران کودکی خواهان یک کشور فلسطینی بودیم و هستیم. اما این‌بار حماس با پشتیبانی ایران نه تنها به دولت نتانیاهو مشروعیت بخشید بلکه آرمان دیرین فلسطین را نیز با این حماقت نابود کرد.
مهرداد


■ جناب عباسی گرامی. درود بر شما. گفتارنامه‌ای درست و منطقی و بسیار به هنگام نوشته‌اید. و من سد در سد با آن همسویم.
نوشته‌اید که: «اگر قرار است اسرائیل بر فرض محال با این استدلال که زایده و زاییده غربی‌هاست از بین برود باید عراق و سوریه و لبنان و اردن و فلسطین و قطر و امارات متحده عربی هم در کل از بین بروند. آیا چنین امری عقلانی، منطقی و شدنی است”؟ البته این کار اکنون نه شدنی است و نه منطقی، اما همانگونه که خواهم گفت، اندیشیدنی و پرسش برانگیز هست. همچنین نوشته‌اید که: “منطقه خاورمیانه از سال ۱۵۱۷ تا ۱۹۱۷ یعنی قریب به چهار صد سال تحت سیطره امپراتوری عثمانی بود. پس از فروپاشی عثمانی، فرانسه قیمومت لبنان و سوریه را بدست گرفت و بریتانیا قیمومت فلسطین و عراق را. سال ۱۹۲۶ مرزها از نو باز ترسیم شدند. لبنان از سوریه جدا شد. بریتانیا امیر فیصل را در عراق سر کار آورد و سال ۱۹۲۲ اردن را شکل داد که شرق رودخانه اردن را شامل می‌شد. امیر عبدالله که قبلاً در جنگ‌های قبیله‌ای این منطقه شکست خورده بود از سوی بریتانیا حاکمیت اردن را در دست گرفت”.
کلیت این سخن شما نیز البته درست است. اما اما باید به یاد داشت که پس از مرگ مرد بیمار اروپا یعنی دولت قبیله‌ای ترکان سلجوقی یا عثمانی، بر ویرانه‌های آن، نه هیچ مرزی از «نو تعریف شد» زیرا نه هیچ مرز سیاسی میان آنها وجود داشت، و نه هیچ «ملت» تازه‌ای پدید آمد. همانگونه که خود ترکان عثمانی هم یک ملت تاریخی نبودند و هنوز هم نیستند. آنها تنها بخش‌هایی از سرزمین روم شرقی را به زور اشغال کرده بودند. پس از سال ۱۹۲۲ و تقسیم دوباره جهان میان دولتهای پیروز در نخستین جنگ جهانی، شماری «کشور بی‌ملت» برپایه «قوم و قبیله» بر ویرانه‌های دولت از هم پاشیده سلطنت عثمانی درست شده و هریک از آنها به دست عده‌ای از رئیسان قبیله‌های محلی واگذار شد. شاید بتوان گفت همچون تیول و دستمزد خدمت این سران قبایل. کمابیش همین کار در روسیه‌ی پس از انقلاب هم انجام شد و دولت‌های «خودمختار» یا «شوروی سوسیالیستی» بر گرد گروه‌های قومی گوناگون مانند تاجیکستان، گرجستان، آذربایجان و مانند آن درست شد. به گمان من در هیچ‌یک از این کشورهای به جز مصر اگر بخواهد «قبطی» بماند و رؤیای پان عربیسم عبدالناصر را کنار بگذارد، چیزی به نام «ملت» وجود نداشته است، ندارد و در آینده نیز وجود نخواهد داشت. حتی در ترکیه. بحران‌های پی درپی سیاسی و اجتماعی از جمله و بویژه پان ترکیسم و ارمنی‌کشی در ترکیه و آذربایجان و جنگ شیعه و سنی در برخی کشورهای دیگر اسلامی، میوه تلخ این اندیشه ناپخته است.
به گمان من در شرایط کنونی، اگر بخواهیم یکی از این کشورهای مرده ریک دولت ازهم پاشیده‌ی عثمانی را صاحب ملت و دولتی از آن خود بدانیم، و مردم آن را تا اندازه‌ای یک ملت بنامیم، این همانا کشور اسراییل است. زیرا بیشتر مردم آن فرهنگی مشترک در شکل دین و سنتهای یهودی و خط و زبان و فرهنگ عبری و یهودی دارند، وجود آنها را از ۳۷۰۰ سال پیش در همان جغرافیای کنونی می‌توان ردیابی کرد، از دیرباز مردمان آن صنعتگر، کشاورز و بازرگان بوده و منافع و پیوندهای مشترک اقتصادی داشته‌اند. دشمنی مسلمانان با این قوم نیز به همان آغاز اسلام و دشمنی پیامبر اسلام با قبیله بنی قریظه برمی‌گردد که منافع و پیوندهای دینی میان خود، و تباری مشترکی هم با عربها داشته‌اند. فزون بر آنکه پیشینه جغرافیایی، تاریخی و خط زبان عبری و دین یهود، بسی دیرینه‌تر و شناخته شده تر از قوم عرب و زبان و خط عربی بوده است.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی نوزدهم مهرماه ۱۴۰۲


■ جناب دکتر عباسی گرامی،
شما در یاداشت‌تان نوشته‌اید که: “۲- اسناد و شواهد تاریخی منطقه به وضوح نشان می‌دهند که تنها ملتی که از ۳۷۰۰ سال پیش در این منطقه ساکن بوده یهودیان بوده‌اند.” این واقعیت ندارد. من به نکات دیگری که شما در مقاله تان نوشته اید از جمله عنوان مقاله تان یعنی “این مسلمانان از جان اسرائیل چه می‌خواهند؟” که جای بحث فراوان دارد، و پایه نکات نا دقیق دیگری در مقاله جنابعالی شده اشاره نمی‌کنم. بر خلاف نظر شما هم‌زمان در کنار قوم یهود حداقل هفت قوم بزرگتر از قوم یهود هم در این منطقه زندگی می‌کردند. از نظر مذهبی هم پیشینه قوم یهود و مسلمان‌ها و بسیاری فرقه‌های دیگر به ابراهیم (پدر بزرگ همه مذاهب سامی) به چهار هزار سال قبل بر می‌گردد.
در تورات، کتاب مقدس یهودیان آمده است: “چون یَهَوَه خدایت ترا به زمینی که برای تصرفش به آن جا می روی در آورد و امُت های بسیار را در حتیان و اموریان و کنعانیان و فِرِزِان و حِویان و یَبُوسیان هفت اُمت بزرگ تر و عظیم تر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید؛ و چون یَهَوَه خدایت ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آن گاه ایشان را بالکُل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما؛ و با ایشان مصاهرت منما دختر خود به پسر ایشان مده و دختر ایشان را برای پس خود مگیر؛ زیرا که اولاد ترا از متابعت من بر خواهند گردانید تا خدایان غیر را عبادت نمایند و عضبِ خداوند بر شما افروخته شده شما را بزودی هلاک خواهد ساخت؛ بلکه با ایشان چنین عمل نمایید مذبح های ایشان را مهندم سازید و تمثال های ایشان را بشکنید و اشیریم ایشان را قطع نمایید و بُت های تراشیده ی ایشان را به آتش بسوزانید؛ زیرا که تو برای یَهَوَه خدایت قوم مقدس هستی. یَهَوَه خدایت ترا برگزیده است تا جمع قوم هایی که بر روی زمیناند قوم مخوصی برای خود او باشی. خداوند دل خود را با شما نسبت و شما را بر نگیزید از این سبب که از سایر قوم ها کثیرتر بودید زیرا که شما از همه قوم ها قلیل تر بودید. (این متن به همین شکل ادامه می یابد و ضرورتی نمی بینیم ادامه آنرا هم بنویسم).
در باره درگیری های این روزهای حماس و اسرائیل روزنامه مترقی اسرائیلی هاآرتز مقاله‌ای نوشته و در آن به دلیل تجاوزهای اسرائیل به مردم فلسطین می‌نویسد یکی از دلایل این است که ما خود را قول برگزیده می‌دانیم و بنا براین به خودمان حق می‌دهیم هرچه خواستیم به فلسطینی‌ها انجام بدهیم. نویسنده در پایان مقاله می‌نویسد: “بعد از ۷۵ سال آزار، بدترین سناریوی ممکن دوباره در انتظار غزه است. تهدید ‹با خاک یکسان کردن» غزه، تنها یک چیز را ثابت می‌کند:‌ ما [از گذشته] هیچ‌ چیز نیاموخته‌ایم. غرور اسرائیل باقی خواهد ماند، هر چند اسرائیل دوباره بهای گزافی می‌پردازد. مسئولیت بسیار بزرگی در قبال آنچه رخ داد متوجه نخست‌وزیر بنیامین نتنیاهو است و او باید بهای این واقعه را بپردازد. اما ماجرا با او شروع نشد و با رفتن او هم خاتمه نخواهد یافت. اکنون ما باید به سوگ قربانیان اسرائیلی بنشینیم، اما ما باید برای غزه نیز گریه کنیم. غزه، که اکثر ساکنانش آوارگان دست اسرائیل‌اند. غزه، که حتی یک روز هم آزادی را تجربه نکرده.”
کاظم علمداری


■ با سپاس از مقاله‌ی آقای عباسی که پیشقدم شدند و این بحث را باز کردند. پرسش اساسی این است که چه اهمیتی دارد که چه قومی از کی تا کی در جایی زندگی کرده است؟ زمانی که بعد از شکست امپراتوری عثمانی که نتیجه‌ی استبداد و عقب‌افتادگی ناشی از کشورداری بر اساس قوانین هزاران ساله مذهب اسلام که خود ریشه در سنتهای عرب قبیله ای و البته دین یهود داشت و عدم همراهی با قافله‌ای که در گذر بود و رفته بود که جهان را بر چرخ‌های دیگری به حرکت درآورد و مرزها در این سرزمین از نو ترسیم شدند، در این سرزمین بلا کسانی از مذاهب و قومیت‌های متفاوتی زندگی می کردند. چگونه است که شما با استناد به تاریخ، هزاران سال به عقب برمی‌گردید تا ثابت کنید که جنایتی که بیش از ۷۰ سال پیش پایه‌اش گذاشته شده است و هنوز ادامه دارد، منطقی است؟ چند درصد مردمانی که امروز در اسرايیل زندگی می‌کنند، از اعقاب مردمانی هستند که قرنها در این سرزمین در کنار هم زندگی کرده‌اند؟ چگونه شما سعی در توجیه اخراج برطبق تورات با زور و کشتار و تجاوز این قوم برگزیده علیه دیگر اقوام دارید؟ اینکه ج.ا آنرا بهانه‌ی چپاول و جنایات خود کرده است، آیا به ما اجازه می‌دهد که جنایات امثال نتانیاهو و شارون و ... را نادیده بگیریم و برای این جنایات اسناد تاریخی بیرون بکشیم؟ در مبارزه برای حقوق این مردم که به فلسطین معروفند نه حماس و نه الفتح، هیچکدام نماینده واقعی آنها نیستند. اینها همه سینیورهای جنگند که خود در رفاه در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند و با پولی که از دیکتاتورهای اطراف مثل ج.ا. می گیرند، سعی می کنند این آتش کشتار روشن بماند تا بهانه برای دیکتاتورهای عرب و اکنون ج.ا. عرب‌نما باقی باشد که ملتهای فقیر و مفلوکشان را بچاپند و با داغ و درفش حکومت قوم برگزیده که خود و خانواده هایشان باشند، بتوانند زندگی‌های افسانه‌‌ای هزار و یک‌شبی خود را ادامه دهند. با این استدلال‌ها شما مهر تایید بر جنایت می گذارید. اشکهای خونبار برای مظلومان ریشه در انسانیت دارد نه در اینکه کدام عقیده‌ی دینی بر کدام عقیده‌ی دینی یا قومی ظلم می‌کند. خونهای ریخته شده و کشته شدن و در رنج افتادن کسانی که در این بازی ها نقشی ندارند از هرسو که باشد باید اشک‌های خونین را سرازیر کند. در این جمعیتی که در اسراییل کشته و اسیر شده‌اند جند نفر از بانیان جنایات علیه مردم فلسطینند و از کسانی که اکنون در غزه کشته شده‌اند و در حال فرارند، چند نفر در این جنایتی که علیه مردمی که در اسراییل کشته شدند، سهیم بوده‌اند؟ همه مظلومانی هستند که برای جنگ دیگران کشته شده‌اند. جنگی که سهمی در پیروزی آن ندارند ولی شکست آن به حسابشان ریخته شده است.
حماسه ایرانی