نگاهی بر کتاب «آوار شیفتگی» نوشته مهراعظم معمار حسینی(مهری کیا)
انتخاب عنوان «آوار شیفتگی» برای کتاب انتخابی زیبا است برای شرح حال کسانی که میخواستند به زور شوق و به ضرب اراده دنیایی بهتر برای هموطنان خود بسازند، اما خودشان از بسیاری حقوق ابتدایی نیز محروم شدند. میخواستند برای کودکان فقیر کشورشان باغ هزار هزار میوه برپاکنند، اما جگرگوشه خودشان در کشور هزار هزار دروغ قربانی شد. سختیهای مبارزه چریکی بر جسم و شلاق کمیته مشترک بر پا پذیرا شده بودند، در کشور آرزوهای بربادرفته اما روحشان نیز خراشیده شد.
اکثریت قریب به اتفاق جوانان و نوجوانانی که جذب ایدهها و نیروهای چپ بهویژه در جهان سوم شدند و هنوز به شدت کمتر میشوند، از طریق مشاهده فقر و پیامدهای آن در جامعه، دیدن بیعدالتی و حس نابرابری انسانها، حاکمیت ظلم بهجای حاکمیت قانون و احساس غربت با دستگاه سیاسی حاکم است که پا در این راه میگذارند. و هرچه به دنبال راه حلی سریعتر و رابینهودوارتر برای پایان دادن به فقر و «بی عدالتی» باشند، بیشتر شیفته و جذب سازمانهای سیاسی عملگرا و رادیکال میشوند.
بیدلیل نبود که آن جوانان عدالتخواه، برابریطلب و سراپا شور ایران نیز در دهههای ۴۰ و ۵۰ جذب و شیفته چنین نظراتی میشدند:
اکنون دانستن تئوری «ارزش اضافی» مارکس لازم است، ولی دیگر جدال علمی بر سر آن، نه لازم است و نه خـودبهخود پیش میآید. دیگر این مسائل کلی حل شده است ... [و] از اهمیت کار تئوریک برای انقلابیون کاسته شده ... امروز دیگر یک تلاش عظیم و نوشتن کتابهای چندین هزار صفحهای برای اثبات اصول ماتریالیزم دیالکتیک، یا ماتریالیزم تاریخی و یا لزوم دیکتاتوری پرولتاریا لازم نیست، این اصول دیگر اثبات شدهاند و اکنون میتوان آنها را با چند کتاب کوچک تعلیماتی یاد گرفت یا یاد داد.(حمید مؤمنی از تئورسینهای برجسته چریکهای فدائی خلق)[۱]
توجه و علاقه مهراعظم معمارحسینی به دوستان و آشنایان چپگرای خویش نیز در چنین بستری و با مشاهده کمبود امکانات کودکان همسایه، شکل میگیرد. او با قلمی شیوا و تیزبین ما را به دنیای دوران نوجوانی خود به خانه بزرگ پدربزرگیاش در تبریز میبرد و از اولین مشاهداتش از اختلافات طبقاتی و احساس ناراحتیاش از آن میگوید. اولین بار نیست که روایتی زنده از شرایط و امکانات زندگی در کشور شوراها در دسترس عموم قرار گرفته است(«خانه دائی یوسف» و کتاب دو جلدی «پرواز با بالهای آرزو» پیشتر منتشر شدهاند)، اما برای اولین بار است که یک زن، یک مادر و نگاه موشکافانه زنانه روایتگر است.
برخی از صاحبنظران بر این نظر هستند که اگر تخولات سیاسی در سالهای ۵۶ و ۵۷ پنج سال به تاخیر افتاده بود، اصولا در ایران انقلاب نمیشد. در مارس ۱۹۸۵ با به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف و شکست دیوارِ آهنینِ بیخبری، واقعیت کمونیسم که سالهای بسیار در زیر حجم عظیمی از پروپاگاندا از چشم جهانیان پنهان نگه داشته شده بود، آشکار گشت. چپها و زحمتکشان جهان دیدند که کشور معبودشان چطور از روند توسعه عقب مانده است. سراب و توهم درباره سوسیالیسم واقعا موجود و امکان درانداختن طرحی مشابه جامعه شوروی یا به کمک آن دژ زحمتکشان یا مستضعفان جهان حتی در میان طرفداران اسلام سیاسی و روحانیان انقلابی حوزههای علمیه نیز نفوذ پیدا کرده بود.
شکست و سرکوب چپها و دیگر نیروهای مخالف یا زاویهدار با حاکمیت از سال ۶۰ در ایران گرچه آوار بزرگی بود که بر سر آنها فروریخته بود، اما برای دو نیروی عمده طیف چپ، سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) و حزب توده ایران این آوار بسیار سهمگینتر بود. چراکه آنها علیرغم حمایت از نظام حاکم و علیرغم پرداختن هزینه بدنامی سیاسی از سوی دیگر نیروهای سیاسی مخالف حکومت، مورد هجوم و سرکوب قرار گرفته بودند.
نویسنده در قسمتهای مختلف کتاب به دردناکی این شکست مضائف سیاسی میپردازد. او به نکتهای اشاره میکند که اعضا و هواداران حزب توده و سازمان اکثریت حتی در زندان در رویایی با دیگر نیروهای سیاسی زندانی دچار این معضل بودند.
شرح ماجرای خروج از کشور که تا نیم ساعت قبل از عبور از مرز او از آن بیخبر است پرده از معظلات حقوق اولیه و بشری انسانها برمیدارد که مبارزه مخفی میتواند به فعالان سیاسی تحمیل کند.
آوار دوم بلافاصله پس از عبور آنها از مرز شوروی فرود آمد. این آوار بهویژه برای حزب و سازمان که بسیار بیش از دیگران شیفته «کشور شوراها و سوسیالیسم واقعا موجود» بودند، سنگینی میکرد. هنوز خستگی عبور از مرز شوروی را از تن بدر نکرده و گرد و خاک آوار اولیه از سر و رو نتکانده بودند، که در برابر واقعیتهای تلخ و سخت زندگی در جامعه شوروی قرار گرفتند.
مهری کیا در جایْجایِ کتاب به مواردی تعجببرانگیز از بیکفایتی مدیریتی و کمبود امکانات اولیه بویژه بهداشتی در جامعه سوسیالیستی شوروی و اتلاف منابع توسط مسئولان برنامهریزی اقتصادی یا کارکنان و مدیران کشوری که مدعی پرورش انسانهای تراز نوین بودند، میپردازد.
سومین آواری که بر سر نویسنده فرود میآید شرح فاجعه جانسوز مرگ فرزند بزرگ و چهار سالهشان روزبه است که بر اثر سقوط از یک ساختمان پنج طبقه بهخاطر نبود امکانات ایمنی، اتفاق میافتند. در ادامه کتاب میخوانیم که دو خانواده دیگر نیز فرزندانشان را بهخاطر نبودن امکانات ایمنی یا دیر رسیدن به بیمارستان از دست میدهند.
چهارمین آوار را شاید بتوان بتوان قبل از هرچیز، آواری بر سر نیروهای چپ در سطح جهان دانست؛ فروریزی دیوار برلین و فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی! اتفاقا چون مهری کیا و رفقایش برخلاف دیگر چپهای موافق یا منتقد شوروی که شناخت واقعی از شرایط زندگی در اردوگاه سوسیالیسم نداشتند، این کشور را از نزدیک دیده بودند، و نارسایی ساختمان سوسیالیسم واقعا موجود را در زندگی روزمره و سیاسی خود لمس کرده بودند، حداقل نباید از فروپاشی نظام سیاسی شوروی غافلگیر شده باشند. کسی که صدای ترک دیوار را شنیده و از پوسیدگیاش باخبر است، غافلگیر نمیشود.
کتاب «آوار شیفتگی» در ۲۹۱ صفحه بهار امسال در آلمان منتشر شد. هرچند بیشر مطالب کتاب درباره ۷ سال زندگی نویسنده همراه با خانواده و رفقای سازمانیاش در شوروی هست، اما بخشهایی از تاریخچه فعالیت سازمان فدائیان خلق (اکثریت) در آذربایجان از جمله موضعگیری سازمان در درگیری حکومت با طرفداران آیتالله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، بحثها و نظرات جناحهای مختلف سازمان و همچنین نکاتی درباره رابطه سازمان اکثریت و حزب توده قبل و بعد از ورود به شوروی نیز هست.
————————
۱.برگرفته از مقدمه شهرام اتفاق بر کتاب «آوار شیفتگی»