با افزایش تلاش حکومت برای مدیریت انتخابات آتی مجلس اسلامی، اصلاحطلبان زرد و میانه هم به تکاپو افتادهاند. برخی باز بوی حلوا شنیدهاند و با امید به نیمنگاه ارباب، در صحنه سیاسی رقص شتری میکنند و شلنگ تخته میاندازند.
در این بین آقای خاتمی هم که از مدتها پیش تحت نظر مقامات امنیتی، اجازه برآمد سیاسی موثر نداشتند، به عنوان پیشوای رسمی جبهه اصلاحات وارد میدان شدهاند. ایشان در دیدار با «شورای مرکزی کانون زندانیان سیاسی مسلمان قبل از انقلاب» ضمن طرح انتقاداتی که میتوان آن را اندکی فراتر از «میانگین خاتمی» دانست، رسما به میدان رقابتهای انتخاباتی وارد شدند که قرار است در اسفند ماه امسال برگزار شود.
رهبر اصلاحطلبان حکومتی، در این جلسه تلاش کرد تا گفتمان انتخاباتی جبهه اصلاحات را تدوین و ارائه کند. این گفتمان بر دو حکم و یک تعریف به شرح زیر استوار است:
حکم اول: قانون اساسی عیبهای زیادی دارد اما الان نمیگویم عوض شود بلکه باید در فضایی دموکراتیک بنشینیم و بحث کنیم و اصلاحات لازم را به عمل آوریم.
حکم دوم: اینک با همین قانون اساسی هم میتوان اصلاحات کرد.
تعریف اپوزیسیون: «یک عده اسلام و انقلاب را قبول دارند اما راه و روش جاری را قبول ندارند و میگویند شیوه حکومت باید عوض شود. این یعنی اپوزیسیون..»
گرچه پس از این احکام و تعریف، از حق جریاناتی نظیر نهضت آزادی که تنها به قانون اساسی ملتزم هستند، هم دفاع شده است، اما این دفاع خللی در تعریف اپوزیسیون از نگاه آقای خاتمی وارد نمیکند و چار چوب مبارزه انتخاباتی اصلاحطلبان، مصابق این احکام و تعریف، پذیرش اسلام و انقلاب، قانون اساسی کنونی و پذیرش جبهه اصلاحات به رهبری ایشان به عنوان «اپوزیسیون» است.
اگر این چارچوببندی فقط یک حرکت تبلیغاتی باشد، میتوان آن را قابل درک دانست. اما اگر آن را «اصول ناظر بر عمل انتخاباتی» درک کنیم، آنگاه این پرسش مطرح میشود که آقای خاتمی بر اساس کدام ارزیابی، امکان پذیرش این اپوزیسیون و امکان حضور موثر در مجلس را در چشمانداز میبینند که به جای همراهی با شعار «رفراندم قانون اساسی» باز قصد بازی در این زمین را دارند؟ آیا نسبت به سال ۱۴۰۰ چیزی در جهت مثبت تغییر کرده است که ایشان میدانند و جامعه از آن بیخبر است و یا گرم کردن تنور أنتصابات از نگاه ایشان هم یک واجب شرعی و سیاسی است؟ چگونه آقای خاتمی در حالی که حکومت را تهدید میکند که اگر خوداصلاحی نکند، نابودی آن حتمی است، بدون دیدن کوچکترین نشانه خود اصلاحی، وارد زمین انتخابات میشوند و به این شبهه دامن میزنند که محدویتهای فعالیت سیاسی ایشان، به قصد فراهم آوردن هیزم برای تنور سرد انتصابات، کاهش یافته است؟
یکی از حاضرین در نشست مشترك با خاتمی بدین گونه او را مخاطب قرار داده است:
«فردای نسل آینده چه خواهد شد؟ از شما به عنوان راس اصلاحات انتظار این است که مصلحتاندیشی را کنار بگذارید. محافظهکاری تا کی؟؛»
خاتمی به سوال «محافظهکاری تا کی؟» جواب نداده است، اما آقای مرتضى مردیها پاسخ روشن به آن داده است:
«کمترین درجه شرم و حیا اقتضا میکند که تا اطلاع ثانوی کسی از انتخابات سخنی نگوید. اگر انتخابات در ۷۶ و حتی ۹۲ و ۹۶ توجیهی داشت، دیگر مطلقاً ندارد و دستانداختن مردم و ریشخند ارزشهایی چون دمکراسی و حضور مردم است.
… حکومت شما را به عنوان پادو و غلامبچه هم به خرج برنمیدارد، با کدام کارت میخواهید بازی کنید؟
… شاید این را هنر خود بدانید که در بدترین شرایط هم از رو نمیروید و میخواهید در صحنه بمانید و مقاومت کنید … این خوب است ولی با روشهایی که عرضه میکنید (کدام روش؟) شبیه دون کیشوت میشوید. با این حرفها فقط خودتان و مردم را سر کار میگذارید و تهمانده آبرو را (اگر چیزی ته آن مانده باشد) بر باد فنا میدهید ... البته شما حق دارید از سر کینه یا مبارزه یا حفظ سوابق و سرقفلی خود هر درستی بکنید، ولی از مردم همچون هیمه گلخن قدرت استفاده کردن شما را به دوزخ خواهد رساند.»
آقای خاتمی باید بدانند که که مردم ایران به همه سرمایه خود، برای گذار به یک جمهوری مبتنی بر دموکراسی و جدایی نهاد دین از نهاد دولت احتیاج دارند. حکومت خیلی وقت است که از مرحله خوداصلاحی گذشته است و به سمت نابودی حتمی روان است. مردم در روز حادثه، به شخصیتهای معتبر نیازمند هستند و نه دنکیشوتهای آبرو باخته! امید که این بار ته مانده سرمایه خود را به حراج نگذارند و بهجای گرم کردن تنور انتصابات، با مطالبه ملی «رفراندم قانون اساسی» همصدا شوند.