iran-emrooz.net | Wed, 15.11.2006, 2:28
انتخابات شوراها، عرصه بزرگ مبارزه رفرمیستی
دکتر علی حاجی قاسمی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۵
در حالیکه حدود یک ماه به انتخابات شوراها باقی مانده اصلاحطلبان همچنان با هیئتهای نظارتی در باره تایید صلاحیت نامزدهای خود درگیرند. در این میان موضوع اصلی سیاست یعنی مطالبات اجتماعی و توقعات شهروندان از شوراهای شهر کاملا به حاشیه رانده شده است. اگر اصلاحطلبان به جای بگو مگو برسر تایید صلاحیت نامزدها، توان و پشتکار خود را برای طرح مطالبات عمومی بکار گیرند و انتخابات شوراها را به عرصه ای برای مبارزات رفرمیستی تبدیل کنند آنگاه با اقبال اجتماعی مواجه خواهند شد و این همان تاییدی است که بیش از هر چیز به آن نیاز دارند.
با نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات شوراها در ایران به نظر میرسد بار دیگر شور و شوق مشارکت و تاثیرگذاری بر روند سیاسی به اردوی اصلاحطلبان باز گشته و فعالیت گروههای اصلاحطلب رو به افزایش گذاشته باشد. رخوت و سکوت طولانی که پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری موجب شده بود تا گروههای اصلاحطلب به حاشیه رانده شوند این تصور را قوت بخشیده بود که برخی از آنها به ناامیدی، برخی دیگر به استیصال گرفتار شده باشند. همچنین این تصور قوت یافته بود که بخش هایی از اصلاحطلبان همچون گروههای تندرو و انقلابی که به راه حلهای برون مرزی و غیر ملی امید بخشیده بودهاند نیز در پی راههای سادهتری برای کسب مجدد قدرت باشند. جنب و جوش هفتههای اخیر در اردوی اصلاحطلبان نشان داد که این تصور نادرست بوده است. رویکرد مجدد به مبارزه رفرمیستی حاکی از آن است که اصلاحطلبان ایران روندی تکاملی را در مبارزه رفرمیستی خود طی میکنند و به تدریج فرهنگ و خصلت اصلاحطلبی بمثابه روندی برای همه فصول را در خود نهادینه میسازند. مهمترین تحول راهبردی که اصلاحطلبان در حال گذار و تجربه آن هستند فاصله گیری از درک اولیه آنها از اصلاحات است که تغییر در نهادهای قدرتمند حکومتی را هدف و موضوع اصلی اصلاحات میدانستند. در سالهای نخست اصلاحات برخی از محافل اصلا ح طلب بدون توجه به ظرفیتهای موجود در جامعه ایران در پی تحولات فوری در ساختار حکومتی بودند و این موجب شده بود که برخی منتقدان انگیزه اصلاحطلبان حکومتی را صرفا تحولاتی به منظور جابجایی در قدرت سیاسی ارزیابی کنند. اما پس از موانعی که طی هشت سال ریاست جمهوری خاتمی در برابر دولت اصلاحطلب گذارده شد و سپس شکست آنها در انتخابات اخیر ریاست جمهوری تحول فکری در اردوی اصلاحطلبان آغاز شد و حتی اصلاحطلبان حکومتی نیز راه و روشهای اصلاحات متکی به گروههای اجتماعی (در پایین) را در دستور کار قرار دادند.
مهمترین تحول راهبردی که اصلاحطلبان در حال گذار و تجربه آن هستند فاصله گیری از درک اولیه آنها از اصلاحات است که تغییر در نهادهای قدرتمند حکومتی را هدف و موضوع اصلی اصلاحات میدانستند. |
در ماههای نخست پس از شکست در انتخابات اصلاحطلبان در شوک ناشی از آن بسر بردند اما بتدریج و پس از پشت سر گذاشتن شوک اولیه شکست به نظر میرسد که اصلاحطلبان آرام آرام به عامل اصلی شکست پی برده و در صدد الگوی جدیدی برای اصلاحطلبی باشند. اصلاحطلبان دریافتهاند که زمینه اصلی شکست جنبش اصلاحطلبی فقدان جنبش پایدار اجتماعی بود که این وضعیت به دلیل عدم توجه و درک صحیح از موضوع اصلی سیاست بود. اصلاحطلبان به این حقیقت پی نبرده بودند که در تجربه روندهای دموکراتیک در طی یک صد سال اخیر مطالبات معین و ملموس گروههای بزرگ اجتماعی و سازماندهی این گروهها حول این مطالبات موضوع اصلی سیاست بوده است. امری که رقبای آنها به خوبی به آن پی برده و بخصوص در انتخابات اخیر توانسته بودند به نحوی مطلوب حمایت گروههای ضعیف و ناراضی جامعه را از وضع موجود به دست آورند.
اگر این تصور که اصلاحطلبان به این نقیصه اساسی پی برده و در جهت برطرف کردن آن گام برمی دارند درست باشد آنگاه میتوان گفت که روند واقعی اصلاحات در ایران به مثابه یک حرکت سیاسی که منطبق بر مطالبات عینی و مادی گروههای اجتماعی باشد به جد آغاز شده است. همان حرکتی که در جنبش دوم خرداد نیز صورت گرفت اما تنها در دو بعد آزادیهای اجتماعی و سیاسی محدود ماند و از دائره برخی مطالبات گروههای مدرن اجتماعی، طبقه متوسط شهری و نسل جوان فراتر نرفت. جنبش دوم خرداد برای تداوم و پابرجایی به پویایی نیاز داشت که این پویایی چیزی جر گسترش آن به حوزههای مهمتر زندگی اجتماعی یعنی توسعه اقتصادی و تامین رفاه عمومی نبود. اشتباه بزرگ اصلاحطلبان در دوران هشت ساله حضور آنها در نهاد اجرایی که بویژه پس از پیروزی احمدی نژاد بر همگان روشنتر شد تفکیک حوزه آزادیهای اجتماعی و سیاسی از اقتصاد و رفاه عمومی بود امری که در هیچیک از دموکراسیهای نهادینه شده در یکصد سال اخیر صورت نپذیرفته بود. موضوع اصلی و محوری سیاست در دموکراسیهای نهادینه شده در یکصد سال اخیر چیزی جز توزیع عادلانه ثروت و امکانات نبوده است. پیش از آن البته روند تکامل شهروندی حقوق مدنی وسیاسی را نیز در بر گرفته بود و تاریخ توسعه سیاسی در دموکراسیهای نهادینه شده تکامل سه روند شهروندی (مدنی، سیاسی و اجتماعی) را شامل میشد که کم و بیش به همین ترتیب طی شده بودند. اما این بدین مفهوم نبوده و نیست که توسعه سیاسی در ایران هم در آغاز قرن بیست و یکم الزاما میبایست این سه مراحل را یکی پس از دیگری و به طور جدا از هم از هم سر بگذراند بلکه میتواند این سه مرحله را به موازات هم طی کند. ظرفیتهای فکری و فرهنگی جامعه ایران و ارتباط گستردهای که با جهان خارج دارد این امکان را میداد که روند تکامل حقوق مدنی و سیاسی با حقوق اجتماعی که همان مبارزه برای نهادینه کردن مطالبات رفاهی و اقتصادی بود به موازات هم صورت گیرد. به بیان دیگر، در حالیکه مبارزه برای استقرار حکومت قانون در جریان است (شهروندی مدنی) مبارزه برای حضور احزاب و سازمانهای سیاسی در عرصه تصمیم گیری (شهروندی سیاسی) و نیز تلاش برای تحقق شهروندی اجتماعی از طریق ایجاد دولت رفاه و سازماندهی گروههای اجتماعی حول و حوش مطالبات صنفی و گروهی آنها در دستور کار قرار گیرد.
موضوع اصلی و محوری سیاست در دموکراسیهای نهادینه شده در یکصد سال اخیر چیزی جز توزیع عادلانه ثروت و امکانات نبوده است.این در حالی است که اصلاح طلبان ایران در دوران هشت ساله حضور خود در نهاد اجرایی به آن کم بها دادند. اشتباه آنها که بویژه پس از پیروزی احمدی نژاد بر همگان روشنتر شد تفکیک حوزه آزادیهای اجتماعی و سیاسی از اقتصاد و رفاه عمومی بود |
رهبران اصلاحطلب به دو دلیل اساسی تا کنون به عرصه شهروندی اجتماعی (یعنی مبنا قرار دادن مطالبات رفاهی و اجتماعی شهروندان به عنوان موضوع و عامل اصلی مبارزه سیاسی) کم بها دادهاند. نخست آنکه آنها خود به الیت سیاسی جامعه تعلق داشتند و انگیزه اصلی آنها از اصلاحطلبی، ایجاد شرایط مناسب برای تداوم حضور خود در حاکمیت بود و دوم آنکه به پتانیسل عظیم مطالبات اجتماعی و تاثیر گسترده آن بر روند سیاسی پی نبرده بودند. به بیان دیگر، اصلاحطلبان به این واقعیت کم توجه بودند که چگونه میتوان با فعال کردن مطالبات گروههای مختلف اجتماعی آنها را در گفتمان سیاسی درگیر و به طرف گفتگو با صاحبان قدرت تبدیل کرد. استراتژی «فشار از پایین و چانه زنی در بالا» دقیقا برخاسته از تفکری بود که مطالبات اجتماعی را عمدتاابزاری و در حد بروز نارضایتیها به منظور تحکیم موقعیت نخبگان در درگیری قدرت میدید. در این تفکر اهمیت چندانی به ماهیت نارضایتیها و نقش ناراضیان در تاثیرگذاری مستقیم در روند تحولات جامعه و انسجام آنها به عنوان یک گروه دردمند اجتماعی با مطالبات معین معیشتی و اقتصادی داده نمیشد. رویکرد گسترده مردم به وعدههای احمدی نژاد که بهبود وضعیت معیشتی جان مایه اصلی آنها بود اصلاحطلبان را متوجه این واقعیت کرد که موضوع سیاست در پهنه جامعه تعیین میشود و نه در محافل و نهادهای بسته و درونگرای نخبگان. پیش از احمدی نژاد تجربه یک قرن اصلاحطلبی در دموکراسیهای نهادینه شده همین پیام مشخص را به همراه داشت اما رهبران اصلاحات آن را درنیافتند وبیش از حد اصلاحات را در مطالبات آزادیخواهانه و تغییرات سیاسی محدود نگاه داشتند.
اهمیت انتخابات شوراها در این است که در آنها مسائل و مشکلات ملموس و عینی شهروندان به موضوع اصلی گفتمان سیاسی تبدیل و از این طریق مردم بطور مستقیم در امر سیاست درگیرمی شوند. در این گفتمان است که سیاست به عرصه تقابل برنامههای مختلف برای حل مشکلات معین جامعه تبدیل میشود و بختک درگیری جناحها و محافل سنتی قدرت که در آن نقش و جایگاهی برای تاثیر گذاری «شهروند» در نظر گرفته نمیشود تا حدی کنار زده میشود. به همین دلیل در انتخابات شوراها زمینه برای ورود شهروندانی که به حاشیه رانده شدهاند به عرصه اجتماعی باز میشود و سیاست دیگر عرصهای برای تاخت و تاز خواص نخواهد بود.
در عرصه مبارزه سیاسی «شهری» وظیفه اصلی گروههای سیاسی در وهله نخست شناخت مسائل و مشکلات «شهر» و نیازها و مطالبات گروههای اصلی و بزرگ تشکیل دهنده آن میشود. در گام دوم، بازیگران سیاسی موظف به ایجاد ارتباط با این گروهها و فراهم کردن شرایط مناسب برای حضور آنها در روند سیاست گذاریها در عرصههای ملموس و مادی میشوند. اگر این روند به درستی به اجرا درآید و گروههای اجتماعی به این صورت در عرصه سیاستگزاریهای شهری وارد شوند بزرگترین گام به سمت دموکراتیزه شدن جامعه و نظام سیاسی برداشته شده است. زیرا دموکراتیزه شدن یک جامعه از تغییر در بافت و ساختار نهادهای قدرت در بالا آغاز نمیشود بلکه با حضور اجتماعی گروههای مختلف مردم در عرصه سیاسی و تعیین دستور کار سیاسی و وارد شدن آنها در روند سیاستگزاریها آغاز میشود تا سرانجام این روند با تغییر تدریجی در نهادهای قدرت تکوین و تکامل یابد. این روند ضمن اینکه مانع از ورود عنصر شورشگری و خشونت مردم ناراضی به عرصه سیاست میشود همچنین موجب میشود تا پیشرفت سیاسی به گونهای صلح آمیز و منطقی دنبال شود تا جائیکه حتی نهادهای مقتدر سنتی در مواردی بطور داوطلبانه در برابر روند و روشهای دموکراتیک انعطاف پذیری نشان خواهند داد. این همان حقیقتی است که بسیاری از اصلاحطلبان ایران تا پیش از این به کارایی و درستی آن پی نبرده بودند و نهادهای افراطی در اپوزیسیون (بویژه در خارج کشور) حتی تا هم اکنون موفق به درک آن نشدهاند. البته در میان براندازان با این روش مبارزه سیاسی بشدت مبارزه میشود چون آنها اصولا با تحولات تدریجی و گام به گام مخالفند و آن را مانع اهداف انقلابی و کودتاگرانه خود میدانند.
چنانچه اصلاحطلبان ایران به این نگرش رسیده باشند که انتخابات شوراها بخشی از راهبرد اصلاحات تدریجی از پایین است که برخی شواهد حاکی از آن است دیگر آنها نیازی نخواهند داشت تا وقت خود را صرف بگو مگوهای بی حاصل بر سر تایید و یا رد صلاحیت این یا آن نامزد انتخاباتی کنند. صلاحیت نامزدهای انتخاباتی یا بعبارت صحیحتر برنامههای سیاسی آنها در روز انتخابات و کسب آراء مردم در حمایت از برنامههای رفرمیستی تایید خواهد شد. بنابراین، در وهله نخست مهم این نیست که آیا چهرههای سرشناس اصلاحطلب «اجازه» نامزد شدن را در انتخابات را پیدا کردهاند یا نه بلکه در این مرحله از رشد دموکراتیک جامعه ایران مهم آن است که جریان فکری اصلاحطلب در هر حوزه انتخاباتی به تعداد کرسیهای شورای شهر نامزدهای تایید شده داشته باشد. در مقابل، آنچه حائز اهمیت است اینکه اصلاحطلبان در هر شهر و روستا یک برنامه جامع و عملی برای اقدامات اصلاحگرانه خود که تامین کنند مطالبات شهروندان باشد طراحی و به جامعه ارائه کرده باشند. از آن پس، آنچه اهمیت راهبردی پیدا میکند ایجاد جنبش اجتماعی در جهت حمایت گسترده از برنامههای اصلاحی است. در چنین روندی است که گروهبندیهای اجتماعی شکل میگیرند و گروههای اجتماعی با خارج شدن از حالت «توده» ای، حول محور مطالبات معین گروهی خود انسجام و هویت پیدا میکنند.
یکی از برجستگیهای انتخابات شوراها این است که بواسطه آن بخش بسیار بزرگی از نخبگان سیاسی جامعه وارد عرصه عملی کارزار سیاسی میشوند. این روند موجب میشود تا سیاست و سیاستگزاری حتی در دورافتاده ترین شهرها و روستاهای کشور به تجربه عمومی درآید و فرهنگ مشارکت گسترش یابد و نهادینه شود. |
یکی از برجستگیهای انتخابات شوراها این است که بواسطه آن بخش بسیار بزرگی از نخبگان سیاسی جامعه وارد عرصه عملی کارزار سیاسی میشوند. این روند موجب میشود تا سیاست و سیاستگزاری حتی در دورافتاده ترین شهرها و روستاهای کشور به تجربه عمومی درآید و فرهنگ مشارکت گسترش یابد و نهادینه شود. این حضور گسترده همچنین موجب میشود تا شوراهای شهر به اصلی ترین پایههای اقتدار احزاب و گروهبندیهای اجتماعی تبدیل شوند. شوراهای شهر همچنین این فرصت را به طیف بسیار بزرگی از سیاستمداران محلی میدهد تا الگوهای توسعه اقتصادی، پیشرفت شهری و رفاه عمومی را منطبق بر ویژگیها و پیش شرطهای محلی به محک تجربه و آزمون بگذارند. این روند موجب میشود تا دامنه خلاقیتها در عرصه سیاستگزاری گسترش یابد و قدرت سیاسی تا حدودی در سطح کشور پراکنده شود.
با اینکه تا انتخابات شوراها تنها یک ماه باقی مانده و این زمان برای برنامه ریزی جامع کوتاه است ولی به نظر میرسد این بار برخلاف دفعات قبل توجه به مسائل مشخص سیاسی که برخاسته از دغدغههای عمومی باشد بیشتر از گذشته شده باشد. شاید اگر کمی واقعگرایانهتر این پدیده را تحلیل کنیم به این نتیجه برسیم که این دستاورد بیش از آنکه حاصل اندیشه نظریه پردازان و رهبران اصلاحطلب باشد حاصل تجربه سیاسی سالهای اخیر بویژه پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری باشد. تا پیش ازآن، موضوع معیشت و رفاه عمومی هیچگاه در دستور کار اصلاحطلبان قرار نگرفته بود هر چند این موضوع بارها مورد اشاره برخی منتقدین اصلاحطلب قرار گرفته بود. اما پیروزی گفتمان ظاهرا پوپولیستی که بهبود وضعیت معیشتی و رفاه عمومی را محور برنامههای خود قرار داده بود بزرگترین آموزهای بود که چشم بسیاری از اصلاحطلبان را به واقعیت جامعه و رفتار مردم در عرصه «انتخابات» باز کرد. انتخابات شوراها میتواند آغازی دوباره برای جنبش اصلاحطلبی باشد اما اینبار به جای آنکه رویکرد به قدرت و تغییر فوری ساختار قدرت تعیین کننده راهبرد اصلاحات باشد رویکرد به مطالبات عمومی تعیین کننده برنامههای رفرمیستی باشد.