اسلام یا هر مذهب دیگر مانند تمام ایدئولوژیها ایدههایی انتزاعیاند که بازتاب جهان بیرون انسانها هستند. این باورهای انتزاعی که در ذهن انسانها عینیت پیدا میکنند شکل بازتابشان بنام مذهب کاملا وابسته به شرایط زیست طبیعی، اجتماعی و تولیدی حاملین آنها دارد. اینها انتزاعاتی هستند که فقط در وجود حاملین آنها عینیت پیدا میکنند، جدا از حاملین آن مانند هر ایدئولوژی نه دیدنی، نه بو کردنی و نه لمس شدنیاند.
گفتن این موضوع با اینکه ظاهرا خیلی بدیهی و ناگفتنی بهنظر میآید، اما این شیوهی رایج انتقاد از مذهب در میان روشنفکران «چپ» ایران و نگرش به مذهب همیشه چنان بوده است که گویی خود ایدههای مذهبی جدا از حاملین آنها به تنهایی هستیهای مستقلیاند که تمام خباثت انسانها ناشی از حلول آنها در مغز انسان و عینیت یافتن آنها ست.
تمام جنبش مذهب ستیزی در ایران هیچگاه، با چشم پوشی از استثناهای نادر، از چارچوب مبارزه با مذهب همچون یک «سوژه»ی برای خود فراتر نرفته است. اینکه انسانهای مذهبی به مثابه عینیتیافتگی باورهای انتزاعی مذهبی خود محصول چه شرایط واقعی تاریخیاند همیشه ناگفته در حاشیه قرار گرفته است. از این جهت انقلاب ۵۷ فقط به مثابه یک انقلاب «ایدئولوژیک اسلامی» جنبههای خرافی، واپسگرایانه مدرنستیز آن و از این قبیل مورد نقد قرار میگیرد. اما اینکه جایگاه اجتماعی حاملین آن چه بوده است گاهی حاشیهوار مورد توجه قرار میگیرد.
اینکه انقلاب ۵۷ چه بوده؟ اغلب جواب حاضر و آماده این است: یک توطئهی امپریالیستی-اسلامی و گول خوردن انسانهای مذهبی، یا به گفتهی فاضل غیبی «جامعه ایران در برابر فشار تبلیغی «چپ اسلامی» از یک سو و حکومت فردی محمدرضا شاه از سوی دیگر ناگزیر آبستن دگرگونی بزرگی بود.» (دوچهرگی، بلای ایران - فاضل غیبی)
بگذریم از اینکه مفهوم این مقوله «چپ اسلامی» خود مبهم است زیرا تصور خود مفهوم چپ بهمراتب مبهمتر است از اسلامی بودن آن. در هر حال اگر چپ را به مفهوم فراخ ایدههای سوسیالیستی؟ بگیریم و اسلام را هم به تعبیر و تصور اسلامیستها معادل به اصطلاح «عدل علی» حال این سوال پیش میآید که ایده «چپ اسلامی» از کجا ظهور کرد که با «فشار تبلیغی خود ایران را آبستن دگرگونی بزرگی کرد.»
با چشم پوشی از ردپای تاریخی آن، آن نه علت بلکه خود معلول «گذار از برزخ جامعهی سنتی پیشاسرمایهداری و ورود به جرگه کشورهای سرمایهداری پیرامونی» بود، همراه با تمام پیامدهای آن، نمونه بارز آن شورش خرداد ۴۲ بازاریان به رهبری خمینی. رنج «چپ اسلامی» بیان رنج واقعی جامعهی عقب مانده بود و تئوریزه کردن راه چارهی آن فراخور ایدئولوژی «پلبها» «عوام الناس» (با یک طیف بزرگی از نظریهپردازان «فیلسوف»ها و «روشنفکران خارج رفته» بودند).
هما گونه که اسلام داعشی با اسلام طالبان تا اندازهای متفاوت است و نوع طالبانی آن هم با انواع شیعی آخوندی متفاوت است همین گونه تمام این انواع اسلام در برابر جنایات تصورناپذیر کلیسا، که با هر کابوسی قیاسپذیر نیست، همچون یک جنتلمن جلوه میکند. در زمان تفتیش عقاید، بین قرن ۱۵ و ۱۸ حدود ۶۰۰۰۰ نفر از طرف کمیتههای تفتیش عقاید کلیسا سوزانده شدند. اهالی یک دهکده را زن و مرد و بچه را سوزاندند فقط به این دلیل که اینها شیطان را ندیده بودند.(در همین قرون گویا منطقیاندیشی)، یک به اصطلاح مجرم را میانداختند در استخر آب اگر غرق میشد گناهکار نبود و اگر روی آب میماند گناهکار بود، که بهطور معمول اغلب میرفت زیر آب. حدود ۲۰ ابزار هولناک شکنجه و مثله کردن اختراع کرده بودند، که شخص تحت شکنجه با عذاب وحشتناکی میمرد. (نگاه کنید در اینترنت به: Hexen Jagd im Mittelalter)
گرچه نقد ایدئولوژی جایگاه و اهمیت خود را دارد اما این نقد بدون نقد آبشخور بنیاد مادی بازتولید حاملین آن ایدئولوژی مانند زدن شیپور از دهانه گشاد آن، معیوب است و این گفته را به یاد میآورد که «فیلسوفی تصور میکرد که آدمها به این دلیل در آب غرق میشوند چون دچار تصور نیروی ثقلاند، کافی است که آنها را از این تصور آزاد کنیم دیگر غرق نخواهند شد.»(مارکس)
آنچه که در ۵۷ به نام انقلاب ارتجاعی اسلامی رویداد تنها یک انقلاب اسلامی نبود، بلکه یک انقلاب دهقانی با ایدئولوژی اسلامی بود؛ انقلاب دهقانان خلع ید شده همراه دکانداران شهر و روستا بود. آن انقلاب حاصل شرایط پردوام تاریخی عقبماندگی یک جامعه پیشاسرمایهداری تازه واردشده به جرگه سرمایهداری پیرامونی با یک سپاه دهقانان ضرورتا زایدشده و خلع ید شدهی حاصل از روند اصلاحات ارضی محمدرضا شاه بود.(۱)
امیر اصلان افشار، وزیر دربار که در بیشترین سفرها همراه شاه بوده در کتاب خاطرات خود مینویسد: «در مسافرتها برای اصلاحات من غالبا اعلیحضرت را همراهی میکردم. پایه اصلاحات ارضی را آقای ارسنجانی گذاشت [...] آقای ارسنجانی برنامه داشت که بگوید ایران حتما باید اصلاحات ارضی شود. این آقای ارسنجانی مراغه را انتخاب کرد و ما با اعلیحضرت رفتیم به مراغه. در مورد تقسیم اراضی روزها میتوان صحبت کرد که آیا این کار به صلاح بود یا به صلاح نبود؟ میتوانم بگویم که اصلاحات ارضی آقایان دکتر امینی و ارسنجانی نادرست بود. بهخاطر اینکه شما در ایران مشکلی دارید که مشکل آب است. میدانید برای تقسیم آب چقدر آدم کشته شدند و توی سروکله هم زدند؟ علاوه بر این با دو هکتار زمین زارع نمیتوانست زندگی کند. چطور میتوانست خانوادهای را با دو هکتار زمین بچرخاند؟ این شد که وقتی دو هکتار زمین به اینها دادید. سابقا اگر دو هکتار داشتند. همیشه ضرر میکردند. همیشه از مالک کمک میگرفتند به امید اینکه سرخرمن بهشان پس میدهیم که هیچ وقت هم پس نمیدادند و زندگی هم میکردند. الان چطور شد؟ دو هکتار زمین به اینها داده شد، آب بهشان نمیرسید. بذر بهشان نمیدادند. بعد نمیتوانستند کار را بجایی برسانند. پول قرض میکردند. از کی قرض میکردند؟ از شرکت تعاونی و بانک کشاورزی، شرکت تعاونی و بانک کشاورزی که به اینها پول میدادند در سر نوبت پولشان را میخواستند. پول که نمیدادند، میآمدند اسباب و اثاثیهی دهاتی را به عنوان غرامت برمیداشتند و میبردند. بعد این دهاتیها چطور شدند؟ زندگی این دهاتیها دیگر با دو هکتار زمین نمیگشت، همه روانه تهران شدند. تمامشان آمدند تهران عمله شدند و در انقلاب ۵۷ هوادار [و سرباز پیاده] خمینی شدند... (نگاه کنید به دنباله مطلب در «ج.ا. مرده ریگ محمد رضا پهلوی(۲)» از سعید سلامی)
آری این بود بنیان و نیروی محرکه واقعی انقلاب ۵۷. اسلام همچون طبیعت دوم انسان مذهبی همیشه حضور داشته است، رهبر شورش خرداد ۴۲ یعنی خمینی همان کسی بود که انقلاب دهقانی ۵۷ را رهبری کرد اما در خرداد ۴۲ با مانور چند تانک به خارج پرتاب شد.
جنبشها یا انقلابات دهقانی همیشه همراه با خرابکاری و سرانجام دیکتاتور بوده است. دو انقلاب پیروزمند که سرانجام به پیروزی سرمایهداری اتوکراسی منجر شد، روسیه و چین ، انقلاب دهقانی بودند.(بارینگتون مور، ریشههای اجتماعی دموکراسی و دیکتاتوری)(۲)
روانشناسی اجتماعی خود معلول علتهایی است که آنها موجب شکست انقلاب مشروطه و تداوم استبداد و انقلاب۵۷ بودهاند. آنها را باید در وجود موانع رشد سرمایهداری ایران جستجو کرد. شرط بقای جنبش زن زندگی آزادی و استقرار دموکراسی، بیش از هرچیز در گرو رفع موانع سیاسی است که مانع رشد سرمایهداری در ایران است. از آنجا که موانع سیاسی و اقتصادی رشد سرمایهداری رابطه علت و معلولی با یکدیگر دارند، دارو دستههای حاکم بر ایران با غارت سرمایه ملی برای مصرف شخصی و بذل و بخششهای سخاوتمندانه برای نیروهای نیابتی و یافتن هوادار از انباشت سرمایه جلو میگیرند و شرایط را به نفع مناسبات پیشسرمایهداری و جامعه سنتی تقویتی میکنند و زمین سوخته و شوره زاری را به جای میگذارند که از آن محصول خوبی یعنی دموکراسی بدست نمیآید و شرایط سیاسی را به نفع ارتجاع تقویت میکند. از اینرو تنها راه چاره برای رفع موانع سیاسی رشد شیوه تولید سرمایهداری با باور به درستی علمی این سخن که «هر آنچه سخت و استوار است دود میشود به هوا میرود» (مارکس)، جنبش پیگیر و خستگی ناپذیر زن زندگی آزادی است.
اکبر مقدم
____________________
۱. من قبلاً در یک نوشتار با «عنوان آیا انقلاب اسلامی یک توطئه خارجی بود» بیشتر به این موضوع پرداختهام.
۲. die soziale Ursprung der Demokratie und Diktatur
■ با خط کلی نوشتار شما همسو هستم، اما نکاتی بسیار مهم از قلم افتاده است. بله زمینه های مادی و مسیر تکاملی بستر اصلی تحولات ۵۷ بود نه صرفا غلبه اسلام رادیکالیزه بر جنبش آزادیخواهی. شما انقلاب ۵۷ را شورش دهقانی خواندید به این دلیل که روستاییان زندگی و زمین خود را رها کرده بودند. در حالی که هدف انقلاب دهقانی بدست آوردن و مالکیت زمین است. اینکه اصلاحات ارضی غلط و بی موقع بوده به خودی خود صحت ندارد, بلکه باید به نیمه دوم معادله توجه داشت که این روستاییان جذب یک بازار کار شهری با حاشیه امنیت نسبی نشدند.
مشکل بزرگ جامعه ایران بین سالهای ۳۲ تا ۵۷ این بود که غلبه فکری, سیاسی و اقتصادی بازار سنتی بر سر مردم ایران و اقشار شهری قطع نشد. چرا؟ چون ایران از طرفی با رهبری و فشار دربار شاه وارد دنیای مدرن بعد از جنگ دوم میشد ولی از طرف دیگر هژمونی دربار و شاه بخصوص بر سرمایه گذاریهای کلان اجازه رشد طبیعی به صنایع داخلی را نمیداد. اینکه دهقانان از زمین کنده شدند و راهی شهر ها بسیار طبیعی است. در جهانی که به سمت مدرنیزه میرود و آثارش در ایران پیدا شده بود نیازی نبود که از ۲۵ میلیون جمعیت آن ۱۵ میلیون کشاورزی کنند. مناسبات تولیدی به سرعت دگرگون میشدند، اما بستر مناسب برای جذب سیستماتیک این نیروی کار بوجود نیامد. به عبارتی “پا منبریهای دهات به پا منبریهای شهری مبدل شدند.” نو سرمایهداران ایران به هیچ وجه توان غلبه و محو اقتصاد بازار سنتی را نداشتند و اغلب ترجیح دادند در مدار همان بازار بمانند و مالاندوزی کنند. سفتهبازی بازار همچنان پشتوانه مالی سرمایهداران و خرده سرمایهها بود. از ضروریات وجود بانکهای خصوصی و مستقل، رشد آزادیهای سیاسی و تضمینهای اجتماعی است. تسلط اختاپوسگونه دربار و نزدیکان به دربار چنین اجازهای را نمیداد.
واقعیت اینجاست که اقتصاد و فرهنگ بازار بزرگترین پشتوانه مالی و معنوی را برای خمینی بوجود آورد. اما در انتها همان مجموعه بازار نیز در مقابل موج غیر قابل پیشبینی پوپولیسم اسلامی سر در گم شد. متاسفانه قهقراییترین نیروها و عناصر جامعه به قدرت رسیدند و ایران را به کلی از مسیر تکامل اجتماعی بدور بردند.
با سپاس / پیروز