ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 11.06.2023, 11:10
عروج و افول شاهزاده

حمید فرخنده

قبل از اوج‌گیری جنبش «زن، زندگی، آزادی» در اواخر تابستان گذشته و حتی در ما‌ه‌های اولیه شروع آن، شاهزاده رضا پهلوی با ادبیات و گفتار دموکراسی‌خواهانه خویش که تا مرز اعلام ترجیح جمهوری به نظام پادشاهی پیش رفته بود، در میان دیگر نیروهای اپوزیسیون دموکراسی‌خواه از جایگاه و وزن ویژه‌ای برخوردار بود.

هرچند او همچنان بخش مهمی از مخالفان جمهوری اسلامی را در داخل و خارج کشور نمایندگی می‌کند، اما نگاه به نقش و جایگاه او در اردوی دموکراسی‌خواهان و از جمله سلطنت طلبان مشروطه‌خواه، رنگ و بوی سابق را ندارد.

با صحنه‌هایی که هواداران سلطنت استبدادی در خیابان‌های برخی شهرها در خارج کشور آفریدند و با فحاشی‌ها و شعارهای حذفی که علیه دیگر نیروهای سیاسی دادند همه نگاه‌ها به سمت و سوی شاهزاده بود تا آنچه او از دموکراسی‌خواهی، مشروطه‌طلبی و مدارا آموخته بود و طی سخنرانی‌ها یا به مناسبت‌های مختلف آن را در ادبیات خود آشکار کرده بود را خرج مخالفت با هواداران هتاک و متعصب خود کند که هنوز نه به دار است و نه به بار، از خیابان‌های لندن و واشنگتن گرفته تا فضای مجازی، وعده انتقام‌گیری و به بار نشاندن دار در خیابان های تهران می‌دادند.

شاهزاده اما در جریان سیر حوادث و تظاهرات جنبش مهسا به سرعت نشان داد که نمی‌خواهد با صحبت‌های روشن و صریح از هواداران متعصب و فاشیست خود فاصله بگیرد. او حتی تحت فشار برخی گروه‌های ضددموکراسی سلطنت‌طلب، از ائتلاف اپوزیسیون که در کنفرانس جرج تاون پایه‌ریزی شده بود، خارج شد.

در صحنه سیاست نیز اعتماد به سختی و در زمانی طولانی بدست می‌آید، اما به آسانی و با سرعت باد می‌تواند از دست برود. چراکه نمی‌شود صبح از دموکراسی، مدارا و ساختن ایرانی آزاد و آباد سخن گفت، بعدازظهر با فاشیست‌ها به این متینگ یا به آن ملاقات رفت و شب نیز در کانال خودی ظاهر شد و با خبرنگاران دست چین شده چهره‌ای دموکراسی‌خواهانه و فراگیرانه در عرصه ملی ارائه کرد.

دموکراسی‌ را از همان روزی که به لزوم آن پی بردیم چه در داخل و چه در خارج از کشور، باید زندگی کرد. دموکراسی راه و روش است، ادبیات و کلماتی است که با آن با دیگران سخن می‌گوییم، احترام به مخالف، رعایت حقوق اقلیت و نداشتن نگاه حذفی است، پرهیز از زبان توهین و تخفیف در مواجه با مخالف است. نشست و برخاست با دموکراسی‌خواهان و گفتگو حتی با مستبدان برای پرهیز از خشونت و دفاع از منافع ملی است.

نشست و برخاست با فرشگردیان یا «حزب ایران نوین»یان، عدم فاصله‌گیری صریح از حضور معنی‌دار پرویز ثابتی، مقام امنیتی معروف در تظاهرات طرفداران نظام پادشاهی، عدم محکومیت صریح ‌و پیوسته رفتارهایی که از سوی سلطنت‌طلبان و زیر پرچم شیر و خورشید علیه دیگر نیروهای اپوزیسیون در جریان تظاهرات خارج کشور به دفعات صورت گرفت و سرانجام سکوت در برابر شعار «مرگ بر سه مفسد، ملا چپی مجاهد» و صحبت‌هایی از این دست که به یاسمین پهلوی منتسب است، همه تیشه‌هایی بود که به تتمه محبوبت رضا پهلوی در میان دموکراسی‌خواهان زد؛ آنانی که از او تصویر ‌تصور شاهزاده‌ای دموکرات داشتند.

نظام جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین برنده‌ در فضای مسموم واقعی و ‌مجازی است که از جمله به علت عدم ورود و فاصله‌گیری رضا پهلوی از اعمال و رفتار پیروان متعصب خود است.

مردمی که در حافظه تاریخی خود خاطره و‌ تجربه بسیار بد و دردناکی از انقلاب دارند علیرغم رفتارها و ژست‌های دمکراسی‌خواهانه آقای خمینی و فضای همدلانه میان نیروهای سیاسی قبل از انقلاب ۵۷، چگونه می‌توانند به تحولاتی دل ببندند که از خانواده شاهزاده‌اش صداهای تفرقه‌گرایانه بگوش می‌رسد؟ شاهزاده‌ای که قرار بر این بوده اگر به تخت نشست شاه همه مردم، چه چپ چه راست، چه ملا و‌ مکلا و چه سنتی و امروزی باشد.

بی‌شک یکی از برگ‌های برنده جمهوری اسلامی علیرغم کارنامه سیاهش در همه عرصه‌های اقتصاد، سیاست، فرهنگ و انزوای بین‌المللی‌اش، وجود چنین ضعف‌ها و خودزنی‌های پس‌زننده‌ای در میان اپوزیسیون آن است.



نظر خوانندگان:


■ آقای فرخندۀ عزیز، من سال هاست پی برده‌ام که پند و اندرز، چون آب در هاون کوبیدن است؛ گرچه من هم در مقاله‌های اخیرم به رضا پهلوی و محمدرضا پهلوی پرداخته‌ام. مشکل ما این است که ما هنوز هم به بلوغ سیاسی و  اعتماد به نفس نرسیده‌ایم. بنابراین، از یک ولی(فقیه) نرسته به ولی(عهد) دیگری دخیل می‌بندیم. عزیز من، ویروس پوپولیسم رضا پهلوی، ویروس راست افراطی یاسمین پهلوی و ویروس شعبان بی‌مخ‌های آتش به اختیار، در فقدان آلترناتیو پاسخگو و معاصر: چپ سوسیال_دموکرات جمهوری‌خواه، (نه چپ به روایت و درک و فهم یاسمین پهلوی‌ها و هواداران «عالیجناب پرویز ثابتی»ها، نه الزاما سوسیالیسم لنینی، استالینی یا...) مجال رشد می‌یابند. شعار امروز ما: پیش به سوی «جبهۀ متحد چپ جمهوری خواه» باید باشد و تلاش نستوه برای ایجاد آن. ضروری است برای توضیح پیچ و خم مقوله های چپ، دموکراسی، تمایز لائیسیته و سکولاریسم، سوسیال_دموکراسی، لیبرالیسم، سیستم پادشاهی و جمهوری در بستر تاریخ و مقولاتی از این دست گفت و گفت، نوشت و نوشت.
اراتمند سعید سلامی


■ در باره شناخت روحیه و روان رضا پهلوی منابع موثق چندانی در اختیار نداریم اما به نظرم یکی از بهترین ها همون کتاب جناب احمد علی مسعود انصاری از اقوام مادری ایشان هست با عنوان من و خاندان پهلوی که اتفاقا به طور رایگان روی اینترنت هم قابل دریافت می‌باشد. در یکی از صفحات کتاب در باره ایشان نویسنده چنین آورده: اگر راستش را بخواهید به نظر من رضا را از طرافیانش مدعی سلطنت نگه داشته‌اند و اگر او را به حال خودش بگذارند هیچ علاقه‌ای به بازگشت به ایران ندارد چه رسد به سلطنت آن و ترجیح می‌دهد به دنبال زندگی راحت شخصی خود برود. به همین سبب بارها در جمع نزدیکان خود می‌گفت بابا ولم کنید من نمی‌خوام پادشاه بشم. به خاطر دارم سال ۸۸ که از سانفرانسیسکو برگشته بود اصرار داشت او را به حال خود رها کنند و می‌گفت در نظر دارد رستوران مجللی در این شهر دایر کند و در جواب ما که به این خواسته او اعتراض می‌کردیم همان حرف همیشگی‌اش را تکرار می‌کرد که من اصلا نمی‌خوام به ایران برگردم و ایران به درد من نمی‌خورد.
طباطبایی


■ آقای فرخنده گرامی،
صرفاً در تکمیل مطلب و در رابطه با بار سنگین مسئولیت نیروهای دمکراتیک، فقدان تشکیلاتی فراگیر با نقشه راههای مختلف برای عبور از حکومت جهل و فلاکت و شرایط بس اسفناک و مهلک بطور دردناکی هر روز و هر ساعت در حال خوردن روح و روانمان است. مردم کشور ایران از جنوب تا به شمال، از شرق تا غرب در همه صحنه‌های زندگی در حال آسیاب شدنند. به آمار مرگ و میر در بخشهای مختلف زندگی در صدر آن تصادفات، سکته و سرطان تا بیماران حاد در بخشهای مختلف، کودکان بی‌سرپرست، قشر گسترده جوانان بی‌کار افسردگی و اختلالات روانی گسترده و غیره توجه کنید. به چه زبانی باید گفت که این مردم به یکی از بدترین شرایط موجود در جهان گرفتار آمدند. جای خالی جریانی که بشود حداقل امیدی به آن بست و اقداماتی در جهت مقاومت در برابر این همه پلیدی که برای عموم قابل رویت باشد، عالم‌مان را تیره و تار کرده.
ممنون از توجه شما / نیک اندیشی


■ با درود،
به نظر من یکی از دلائل مهم رفتارهای فاشیستی٫ به تازگی تعرض‌های جنسی٫تهدید به اعدام مخالفین بعد از سرنگونی ج.ا٫ پرونده سازی٫تشتت و… عدم پذیرش علت و دلائل انقلاب ۵۷ از جانب بخش قابل توجهی از هواداران سامانه پادشاهی‌ست و علی‌الخصوص مواضع و رفتارهای پوپولیستی٫غیر شجاعانه و عدم شفافیت و صراحت کلام آقای پهلویست. ایشان در یکی از کتابهای خود بطور ضمنی به کمبودها و کسری‌های دوران پدر اشارات و انتقادهائی می‌کنند همین و بس! وقتی ایشان و درصد زیادی از هواداران، علت آن انقلاب را فتنه، عامل خارجی، حسادت قدرت‌های غربی نسبت به توسعه و پیشترفت‌های چشم‌گیر شاه‌ بیان می‌کند و مقصر را گروه‌های چپ می‌دانند «واقعا چطور ممکن است در یک کشوری مانند ایران گروهها انقلاب کنند»؟ در این صورت مسلم است این بخش از اپوزیسیون و رهبر آن نه توانایی نقد منصفانه گذشته را دارد و نه ظرفیت تولید راهکارهای نوین و نه طرح و برنامه مبارزاتی، و نتیجه‌اش وجود همین فضای مسمومی است که در شبکه‌های مجازی و بعضا غیر مجازی می‌بینیم.
اگر آقای پهلوی می‌توانست یا می‌خواست رک و پوست کنده دیکتاتوری و خودکامگی پدر، و شیوهای استبدادی حکومت‌داری او را دلیل اصلی یا یکی از دلائل مهم انقلاب ۵۷ می‌نامید و از ریزش هواداران افراطی و غیر دموکراتیک خود نمی‌ترسید، در آن صورت مطمئن هستم که بسیاری از جمهوری خواهان و آزادیخواهان گرد او جمع می‌شدند و آن وقت حال و روز اپوزیسیون هم شاید جور دیگر می‌بود.
با احترام بیژن مرادی


■ جناب فرخنده گرامی بنظرم برای بیرون آمدن از چاه جمهوری اسامی که به مدد اعماق عقب مانده جامعه سنتی که بدنبال بهشت زمینی بودند و هم شورشیان آرمان‌خواه که خواستار میان‌بر زدن به جامعه بی‌طبقه توحیدی و یا غیر توحیدی بودند بوجود آمد، آن جریان سیاسی که مارا به چاله رساند حالا چه کودتایی و یا پادشاهی و یا جمهوری‌های مادام‌العمر ایران را وارد مدرنیته و ارتباط با جهان متمدن لیبرال دمکرات کند همانگونه که در چین و ماچین اتفاق افتاد مطلوب‌تر است. حالا واقعا فکر می‌کنید که در فردای بعد از این حکومت دموکراسی بااین همه تعدد فکر و روش و احزاب مسلح منطقه‌ای میسر است و یا دوباره با مرده باد و زنده باد چند سالی به هدر خواهد رفت و بعد از آن اگر ایرانی بماند یک استبدادی دیگر حتی ممکن است داعشی ظهور کند. پس بهتر نیست که به کم قناعت کنیم و دنبال همین شاهزاده را با همه احتمالات نامطلوب که در نهایت نامحتمل همانند پدر خواهد بود بگیریم و از رویای دموکراسی رویایی در این جامعه زخم دیده و صدمه خورده دست بکشیم.
bahrakg


■ خطایی که مثل همیشه اینجا رخ داده در این است که بدون توجه به سابق آقای پهلوی و کنشها و واکنشهای دهه گذشته او و عدم پرسش از وی در رابطه با علت شرکت و و جدایی با گروه ها جریان های مختلف طرح اتحاد با وی ریخته می‌شود و با محور قرار دادنش جریانی شکل می‌گیرد که با جدایی شدن وی آن جریان نیز از رمق می‌افتد. متاسفانه ایشان هیچگاه پاسخگوی این رفتارهایش نبوده و به همین دلیل هم وارد حزب و تشکیلاتی با برنامه و اساسنامه سیاسی نشد. تا این امتیاز آزاد بودن را برای خود حفظ کرده و هر گاه که به صلاح خود دانست بتواند به جای دلبخواه خود کوچ کند. راه حل برای اتحاد و ایجاد جبهه با شرکت احزاب و جریانهای سیاسی با برنامه و توافق آنها بر اصول اولیه دمکراتیک برای نجات کشور از نابودی کاری ست دشوار ولی عملی و دارای ثبات.افراد و چهره های خوشنام هم با حمایت از چنین اتحادی به آن وجهه و اعتبار بیشتری می‌بخشند. فکر کنم به اندازه کافی و حتی بیشتر تلاش برای ورود ایشان به جمع دمکراسی خواهان انجام شده و سلطنت طلبان باید بفهمند که این شعار “پادشاه مرده است و زنده باد پادشاه” دیگر اعتباری ندارد و با تحولات اخیر یخ همان شانس اندک مشروطه پادشاهی هم آب شد و این جریان نیز به تاریخ پیوست. کسانی هم که از دست جمهوری اسلامی آرزوی بازگشت به دوران پهلوی را دارند بهتر است به تحول شگرفی که در راه است بنگرند و با آن همراه شوند نه اینکه دل خوش کرده اینگونه زمزمه کنند:
دشمن پیر خرافاتم که ظلمش دائم است / ورنه جور شاه ظالم گاه هست و گاه نیست
بادرود و احترام سالاری


■ جناب فرخنده و دیگر دوستان گرامی، درود بر شما
به راستی من در شگفتم که ما با تکرار دم به دم گزاره‌هایی مانند زن، زندگی، آزادی و انبوه شعارهای دیگر در پی دستیابی به چه چیزی هستیم؟ می‌خواهیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم، یا از شاه سابق و فرزندش انتقام پیروزی انقلاب ۵۷ را بگیریم؟ البته نویسنده این گفتارنامه (جناب فرخنده) و دیگر دوستان هریک از دو گزینه بالا رامی‌توانند برگزینند، و با این روش در هیچکدام هم موفق نخواهند شد. اما با خودمان و خوانندگانمان روراست باشیم. من تا کنون از جناب فرخنده حتی یک سطر هم پیشنهاد ندیده‌ام و هرچه بوده است، یا شعارهای پر بسامد است، یا انتقادهای شرمگینانه و دورویانه از به گفته‌ی شما «شاهزاده رضا پهلوی». آقای فرخنده شما آب به کدام آسیاب می‌ریزید؟ اگر به دیگران هم نمیگویید، با خودتان روراست باشید. سخنان گنگ و دوپهلو و ناروشن، بر زبان نیاید بهتر است. مردم را سردرگم نکنیم. در این آشفته بازار و در میان انبوه پهلوان پنبه‌های بی یال و کوپال، آقای رضا پهلوی با همه‌ی کمبودها، شایسته ترین چهره برای آلترناتیو شدن است. نداشتن آلترناتیو با هر بهانه‌ای که باشد، زنگ پایان هرگونه مبارزه با جمهوری اسلامی است. هرگونه ناسزاهای تند به این رژیم مانند جلاد، فاشیست و مانند آن بی آنکه بتوانیم راهی نشاند دهیم، چیزی جر فحاشی یا رد گم کردن و زیرآبی رفتن نیست.
بهرام خراسانی


■ با سپاس از آقای فرخنده برای این مقاله مفید، خطابم به آقای خراسانی است.
آقای خراسانی، مبارزه سیاسی خمره رنگرزی نیست. مبارزه سیاسی با هدف خدمت به مردم، اول شناخت جریان‌هایی است که می‌خواهند از نمد جنبش‌ها کلاهی برای خود تدارک ببینند. در ضمن، نبریده گز نکنید. آقای پهلوی فقط یکی از مخالفان این رژیم سفاک است و بدون هیچ شک و تردیدی مهمترین هم نیست. دور او را کسانی گرفته‌اند و بیرق شاهی را برای او بلند کرده‌اند و او هم بدلیل عدم اطلاع از شرایط ایران و گذشت نزدیک به ۴۵ سال در بی‌خبری و گذراندن وقت در جاهای خوش آب و هوا زیر این بیرق رفته است. البته او می‌توانست و هنوز هم می‌تواند به جمع آزادی خواهان بپیوندد. برای این کار اول باید چشم غره نه بلکه با صراحت خرج خود را از این افراد که خود نوچه‌های فرشگردیان و دیگرانی هستند که او خوب می‌شناسدشان، جدا کند. یک روز سخن از جمهوری گفتن و یک روز دیگر معبود لاتهای کراواتی شدن راه به جایی نمی‌برد. او اگر می‌خواهد در آینده‌ی ایران نقشی داشته باشد، اول کار افشا کردن رویه پدر و پدربزرگ تاجدارش است. ۴۵ سال گذشته است و امروز نمی‌شود با نسخه‌های ۴۵ سال پیش برای این کشور که همه چیز ماست و در رنج است دارو تهیه کرد. امروز باید اهداف را به روشنی بیان کرد. اینکه انتقامی در کار نیست و فردای امروز هیچ محاکمه پشت درهای بسته انجام نمی‌شود. مجلسی خواهد بود که هیچ شرطی برای انتخاب شدن ندارد. دستگاه دادگستری آن از سیطره‌ی قدرت بیرون است. هیچ دادگاه ویژه‌ای وجود ندارد چه برای قشر خاصی و چه برای اتهام خاصی. دولت مسئول نیازهای اولیه همه‌ی مردم است و می‌شود علیه آن شکایت کرد. تحصیلات برای تمام مردم تا درجات بالا مجانی است. حقوق بشر از همه نظر برای همه به رسمیت شناخته شود. هیچ دادگاهی به هر دلیلی نمی‌تواند پشت درهای بسته تشکیل شود. برابری جنسیتی در همه امور، اصلی از قانون اساسی خواهد بود و به آن عمل می شود. اصول حقوق بشر نمی‌تواند با هیچ بهانه‌ای حتا رفراندوم معلق شود. این‌های برنامه‌های آینده خواهد بود. اگر رضا پهلوی مرد این میدان است، می‌تواند به آن به پیوندد. وگرنه ترفندهای حرفهای دوپهلو و یکی به میخ زدن یکی به نعل، کاربردی ندارد چرا که انواع و اقسام آن در طول ۴۵ سال انجام شده است و مردم ایران پر از این تجربه‌ها هستند. امثال ثابتی در یک دادگاه صالح محاکمه خواهند شد حتی اگر ۵۰ سال گذشته باشد. هیچکس علاقه‌ای به اینکه دیکتاتور شعبان برود و دیکتاتور رمضان بیاید و گزیده‌تر برد کالا مثل سال ۵۷.
در ضمن فراموش نباید کرد و نمی شود کرد که مخالفان واقعی و با صداقت این نظام خون و جنایت در زندانهای ایران هستند یا مادران و خواهرانشان به عزای آنها نشسته‌اند و آنها را نمایندگی می‌کنند، سری به پست‌هایی که این لاتهای کراواتی و تیشرتی در شبکه‌های مجازی می گذارند، بزنید تا ببینید چگونه همین طرفداران دو آتشه شاهزاده معطم چگونه سعی دارند مبارزه‌ی این از جان گذشتگان که سالهاست در زندانند و نماد شجاعت و عشق به مردم هستند را لوِث کنند و آنها را هجو می‌کنند و مورد توهین قرار می‌دهند. لطفا نگویید رضا پهلوی موافق نیست و بی‌خبر است که در مورد محمد رضا شاه هم همین گفته می‌شد و در مورد خامنه‌ای و خمینی هم ایضا.
پایدار باشید / ایرانی


■ جناب ایرانی گرامی. درود بر شما.
از اینکه به من آموختید که «مبارزه سیاسی خمره رنگرزی نیست»، بسیار سپاسگزارم. چون تا کنون از هیچ دانشمند دیگری چنین اندرزی نه شنیده و نه خوانده بودم. اما نمی‌دانم این آموزۀ مهم شما در پاداش یا نکوهش کدام سخن من در یادداشتی چندسطری بر «مقاله مفید» آقای فرخنده درباره‌ی «شاهزاده» رضا پهلوی است. من در آن یادداشت کوتاه نه از زمان استاندارد «رنگرزی» چیزی سخن گفته‌ام و نه از مدت استاندارد «خواب خرگوشی» کسی یا گروهی یا ملتی.
من تنها گفته‌ام کسانی مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را با انتقام‌گیری از فرزند محمدرضا پهلوی اشتباه گرفته‌اند. هیچ نیازی هم نمی‌بینم که واژگانی مانند سفاک و جنایتکار را در پسوند جمهوری اسلامی بیفزایم. همانگونه که نیازی به افزودن یا کاستن واژه «شاهزاده» به نام یا از نام آقای رضا پهلوی نمی‌بینم. همچنین گفته‌ام که در میان اینهمه مدعی بی‌یال و کوپال، کسی را در قد و قامت و شرایطی در حد آقای رضا پهلوی نمی‌بینم، هرچند او هم نه لنین است، نه خمینی و نه ماندلا که جرئت کند خود را رهبر یک جریان ملی بداند و چنین ریسکی بکند. گرچه به گمان من بیشتر کنشگران از فلان دانشجوی دفتر تحکیم وحدت اصلاح‌طلبان حکومتی تا فلان مسئول دولتی پیشین یا عضو شلاق خورده فلان گروه چپ، در ذهن خود چنین آرزویی دارند و شاید خود را از همه برتر بدانند.
به گمان من، انتقاد آنها هم از آقای پهلوی شاید بیشتر حسادت و رقابت پنهان باشد تا مردم‌دوستی. خواهش من از شما آنست که بافرض باور به بایستگی رهبری یا همآهنگ کنندگی در جنبش‌های انقلابی، چنانچه شما کسی را در این حد می‌شناسید یا خودتان هستید، منت گذاشته و اعلام بفرمایید. داستان‌هایی مانند پیوستن مرد هفتاد ساله‌ای به‌نام «هالو» به «جنبش می تو» و شکایت از اینکه در بزرگترین میدان یکی از بزرگترین شهرهای جهان و در برابر چشم هزاران انسان زنده و پلیس، کسانی با دست به او «تجاوز» و او را «بی‌صورت» کرده‌اند، امروز دیگر کفر ابلیس است و زحمت واگویی آنرا به شما نمی‌دهم.
با سپاس از شما بهرام خراسانی، ۲۵ خرداد ۱۴۰۲


■ با درود به آقای خراسانی، منظور من از خمره رنگرزی، استفاده از شرایط برای نتیجه‌گیری فوری از چند سخنرانی است. فکر می‌کنم به پرسش شما در مورد اینکه چه کسانی را برای رهبری شایسته می‌دانم (البته با توجه به اینکه من به جز علاقه مندی به ایران و ایرانی ادعای دیگری ندارم و مثل میلیونها مردم هستم که این شرایط را برای آنچه که به آن علاقه‌مند هستم، بسیار خطرناک می‌دانم)، فکر می‌کنم در نوشته‌ی قبلی جواب این سوال را دادم. در طول ۴۴ سال گذشته کسانی در بطن حوادث از خود گذشتگی کرده‌اند و رنجها برده‌اند تا امروز که اکثریت مردم به ماهیت جنایتکاری این نظام (نام درستی انتخاب کرده‌اند چون این نظمی است که آرزومندان کره شمالی سعی دارند همه‌گیر و همگانی‌اش کنند و قبح کشتار و شکنجه را بریزند که تا اندازه‌ای هم موفق شده‌اند. این همه اخبار قتل و غارت در میان مردم عادی، معرف همین موفقیت نسبی است) خانم نسرین ستوده و نرگس محمدی از شخصیت‌هایی هستند که سالهاست قدم به قدم برای احقاق حقوق مردم زحمت کشیده‌اند ولی شما اگر سری به شبکه های مچازی بزنید تا وسعت دامنه‌ی توهین به همین دو شخصیت مبارز را ببینید و البته زندانهای ایران پر از اینگونه شخصیت‌ها است که بیش از هر کسی دیگری شایستگی رهبری دارند. این توهین‌ها همیشه با شعاری به نفع آقای رضا پهلوی همراه است. خود موسوی با همه گذشته‌ی قابل انتقادش هزار برابر از این تازه به میدان آمده‌ها هم اعتبار بیشتری دارد و هم تجربه بیشتری.
و اما در مورد آقای هالو، آقای هالو شاعر طنزپرداز خوبی است ولی با کلاس‌های تمرین جنگ داخلی که می‌گذارد، هیچگاه نمی‌تواند مورد قبول عامه مردم ایران و کسانی که به ایران علاقه دارند، قرار گیرد. در یک جنگ داخلی حاکمیت سفاک (اشکالی در استفاده از این واژه نمی‌بینم) ایران در چندین کشور جنگ داخلی راه انداخته و با ویران کردن آنها پیروز بیرون آمده است، پس هیچ ابایی از ویران کردن ایران ندارد و زورش هم از مردم بیشتر است. همین لات‌هایی که شما در مورد آقای هالو آنها را بی‌گناه فرض کرده‌اید، چندین سخنرانی آدمهای معتبر را به هم زده‌اند و در مورد مبارزان داخل ایران که سخنش رفت.
و در پایان اینکه خیلی ساده از فلان‌ها نوشته‌اید ولی شک نکنید که فلان سلطنت‌طلبهای بالای ۸۰ سال هنوز در خیال آمدن به ایران و پس گرفتن کاخ‌ها و کارخانه‌هایشان هستند غافل از آنکه از آنها ظالم‌تر آنها را به نفع خود و خانواده شان، تصاحب کرده و میلیاردها هم خرج کرده‌اند تا برای کسی قابل شناسایی نباشد که اینها صاحبان دیگری داشته‌اند. این پیرمردها و پیرزن‌ها چشم به شاهزاده دوخته‌اند و برای کمک، پسران و نوه‌هایشان را به وظیفه فریادزنی و با دست به دیگران تجاوز کردن به مخالفان را محول کرده‌اند!!!!
سخن آخر اینکه بنده کوچکتر از آنم که قصد یاد دادن چیزی را به شما داشته باشم ولی بد نیست حال که اشاره کرده‌اید به یک واژه ساده اشاره کنم البته به احتمال زیاد اشکال از زدن حروف بوده است. بی‌سیرت به معنی بی‌آبرو درست است نه بی‌صورت.
با احترام؛ ایرانی


■ جناب ایرانی گرامی، درود بر شما
از پاسخ شما سپاسگزارم. پدر من من ضرب‌المثلی داشت که می‌گفت «عمرها کوتاه و امید بلند». راستش را بخواهید آن فلان‌ها همه جا هستند به ویژه در همان ۸۰ ساله‌ها. بد یا خوبش را نمی‌دانم اما گویا افراد با آن سن و سال در روسیه هم هنوز از نظام پیشین بیشتر خوششان می‌آید. درباره آن واژه هم حق با شما است. در شهر ما هرگاه به دختر جوانی تجاوز می‌شد، می‌گفتند بی‌سیرتش کردند. به امید هم اندیشی‌های بیشتر و سازنده‌تر. سپاس از شما.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی