ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 01.11.2006, 7:18
ندانم‌کاری یا غرض؟

دکتر کمال‌الدین آذری
چهارشنبه ١٠ آبان ١٣٨٥

پرونده هسته‌ای ایران درحالی هفته گذشته بار دیگر راهی شورای امنیت شد که دیپلمات‌های اروپایی و آمریکایی بارها از عدم فهم زبان دیپلمات‌های ایرانی سخن گفتند. علی لاریجانی به عنوان رییس پرونده هسته‌ای ایران، در یکی ازجلسات خود به دیپلمات‌های اروپایی گفته بود که نمی‌داند چقدر اختیار دارد. از سوی دیگر محمود احمدی‌نژاد، زمانی که در جلسه لاریجانی و سولانا ، پیشنهاد تعلیق کوتاه مدت یک روزه مطرح شد تا تا قفل عدم مذاکرات بشکند، در یک سخنرانی عمومی پیشنهاد اروپایی‌ها را مطرح کرد تا عملا مذاکره، بابش بسته شود.

این‌ها علاوه بر دهها اشاره و رویداد دیگری است که نشان می‌دهد سیاستمداران فعلی‌ای که در ایران در قدرت هستند، حداقل در مساله هسته‌ای، هربار از بازی در زمین حریف، دست خالی باز می‌گردند. نقطه طلایی چنین ناکامی‌ای، در سفرماه گذشته محمود احمدی‌نژاد به نیویورک قابل مشاهده بود. نکته‌ای که با فاصله گرفتن از دومین دیدار احمدی‌نژاد به مناسبت اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل، می‌توان ویژگی‌های آن را بیشتر مورد بررسی قرار داد.

دو متخاصم، در سخت‌ترین روزهای ممکن امکان داشتند از نزدیک همدیگر را ارزیابی و برانداز کنند. توجه رسانه‌های جهانی به حضور احمدی‌نژاد نیز از این منظر، دربرگیرنده رویارویی دیپلماتیک در یک نهاد بین‌المللی بود تا صدای خبرسازترین رییس جمهوری دنیا که می‌خواهد جایگزین چاوز و کاسترو شود را بشنوند. اگر این سفر در ژنو یا برلین بود یا هر جای دیگری در دنیا، آنچنان اهمیت نداشت که در آمریکا. احمدی‌نژاد که طی ماه‌های گذشته در قالب نوشتن نامه به بوش و دعوت از وی به مناظره و پیام‌های پیدا و پنهان، برای رساندن صدایش به آمریکا عطش زیادی از خود نشان داده است، فرصت داشت، در کشوری که هم اینک او را دشمن شماره یک خود می‌داند، با خبرنگاران گفت‌وگو کند و در شورای روابط خارجی آن با جمعی از تاثیرگذاران سیاست خارجی‌اش به گفت‌وگو بنشیند.

احمدی‌نژاد از کشوری می‌آید که انتقاد در مورد هرچیزی، اقدام علیه امنیت ملی محسوب می‌شود درحالی که آمریکا، در حال جنگ است و روزانه سربازانش به قتل می‌رسند و همزمان رییس جمهور نامحبوبش زیر بار شدیدترین انتفادها قرار دارد و روز و ساعتی نیست که طعمه طنازان و منتقدان قرار نگیرد. در آمریکا سیاست‌گذاری به مانند همه کشورهای آزادی – با همه کاستی‌هاشان- که رسانه‌های پرقدرت به عنوان بخش چهارم دموکراسی حضور دارند، افکار مختلف در جامعه شناور می‌شود و طرفداران آنها با استفاده از اتفاقات و حوادث و تاریخ سعی در به کرسی نشاندن حرف خودشان در تعیین سیاست خارجی کشورشان می‌کنند.

در خصوص تصمیم‌گیری راجع به ایران، در آمریکا گروه‌های مختلفی حضور دارند. گروه‌هایی با افکار مختلف و بعضا متضاد. این گروه‌ها با یک دیگر در حال یارگیری و مبادله هستند. هم از طریق مطبوعات، هم احزاب و دانشگاه و سازمان‌های تحقیقاتی و هم اتاق‌های فکر. از گروه‌هایی که معتقفد هستند چاره کار ایران فقط با از بین بردن کامل رژیم امکان‌پذیر است تا گروه‌هایی که حاضر هستند ایران را به عنوان قدرت منطقه‌ای و حتی صاحب قدرت اتمی نیز ببیند، دراین طیف حضور دارند. طی یک روند، این افکار و عقاید، در جامعه شناور می‌ماند تا هواداران آنها بتوانند، با ارائه دلایلی، عقیده خود را به ایده غالب در سیاست خارجی تبدیل کنند. کسی هم به خاطر بیان نظرش در افکار عمومی نه راهی زندان می‌شود نه زیر ماشین می‌رود.

در این میان، اتفاقات و رویدادهای مختلف می‌تواند سوخت لازم را برای بالادست کردن گروه‌های مختلف مهیا کند. برای مثال در آغاز جنگ دوم جهانی، دولت انگلیس که می‌دانست توانایی مقابله با هیتلر را ندارد با صرف میلیون‌ها دلار - که خود آن داستانی است بسیار شنیدینی - درآمریکا به فعالیت و تبلیغات پرداخت تا واشنگتن را به طرفداری از خودش به جنگ وارد کند. هرچند این تبلیغات تا حدودی موثر واقع شد، ولی تا پیش از حمله دسامبر ١٩٤١ ژاپن به پرل‌ هاربر‌ هاوایی، طرفداران ایده ورود به جنگ توان کافی عمل را نداشتند. پرل‌ هاربر تکلیف آمریکا را روشن کرد.

در برابر، در جامعه ایرانی سیاست خارجی برمنبای خواسته گروه‌های محدودی از جامعه شکل می‌گیرد و همین گروه است که حق تصمیم‌گیری و حاکمیت را متعلق به خود می‌داند. اگرچه طی دهه گذشته تلاش شد تا در برخی روندها مردم را وارد کنند، گامی که می‌توانست ایران را به سمت یک نظام مدرن سیاسی راهنمایی کند. اما قاعده سیاست در ایران کنترل کامل رسانه‌های عمومی بحث وگفت وگو و تصمیم گیری و همچنین مخفی کاری و حلقه حقله کردن دسترسی به تصمیم گیری‌ها و در نهایت فقدان شفافیت و در نهایت فقدان نظام ارزیابی تصمیم‌گیری‌هاست که قاعدتا در نظام رسانه‌ای آزاد صورت می‌گیرد که در ایران محلی از اعراب ندارد.

با این مقدمه در معرفی پدیده تصمیم گیری در دو کشور، می‌توان گفت هر گونه که یک نظام سیاسی به "تصمیم" برسد، چه در نظامی باز و آزاد و چه در نظامی بسته، مهمترین عنصری که سیاستمداران را به هم پیوند می‌دهد و آنان را پای میز مذاکره می‌نشاند "اعتماد" است. احمدی نژاد در سفری که به نیویورک داشت، فرصت داشت تا برنامه‌ای را که به آن اعتقاد دارد، به نحوی بیان کند، که اعتماد بیشتری در میان سیاست‌مداران، ایجاد کند. اما او با توجه به عدم شناخت از محیطی که به آنجا پاگذاشته بود این فرصت را از دست داد.

کسانی که در آمریکا طرف مقابله با جمهوری اسلامی را می‌گیرند، یک استدلال ساده مبنای کارشان است و آن اینکه اگر کشوری به مرحله‌ای برسد که توانایی تولید غنی سازی اورانیوم را داشته باشد، چه خواستار کاربرد نظامی آن باشد و یا نباشد، بنابه نظر بیشتر متخصصین، با برخوردار بودن از چرخه غنی‌سازی به سرعت می‌تواند آن را تبدیل به استفاده برای مقاصد نظامی کند. بنابراین چه خوب چه بد، چه گزینشی و دوگانه و چه مسئولانه، تنها با اعتماد به آن کشور است که قبول خواهند کرد، ایران دارای چرخه سوخت هسته‌ای باشد. دولت محمود احمدی‌نژاد از اول به دست گرفتن قدرت تا کنون مخالف چنین جریانی حرکت کرده است. یعنی نمی‌شود که در معادلات کنونی قدرت در جهان علاقه‌مند به انرژی هسته‌ای و یا هر شکل دیگری از آن بود و درعین حال مواضعی اتخاذ کرد که موجب تنش‌هایی شود که به انباشت کدورت در روابط کشورش با دیگر کشورهای قدرتمند جهان بیانجامد.

از نظر این گروه از سیاستمداران آمریکا، دستیابی ایران به اورانیوم غنی شده ودرشکلی که آنها به آن می‌پردازند، سلاح هسته ای، با توجه به لحنی که سیاستمداران ایرانی وازجمله رییس جمهوری برگزیده اند، دارای نتایج جهانی است. محمود احمدی نژاد درچنین محیطی گفته است که اسراییل باید ازبین برود وهولوکاست به عنوان واقعیتی جنجال برانگیز صحت ندارد. درعین حال موشک سازی خودرا رخ جهانیان می‌کشد واگر خبرگزاری هم می‌نویسد که زیرساختار نظامی ایران فرسوده است، موضع می‌گیرند که نه خیر، خیلی هم به روز هستیم و فن‌آوری‌مان چنین و چنان است. او به آمریکا می‌آید و در مجمع عمومی سازمان ملل و در سخنرانی‌هایش علاوه برتکرار ملایم ادعاهای خود خواستار تغییر نظام جهانی می‌شود.

ناظران غربی که به این مساله نگاه می‌کنند، رهبری را می‌بینند که خواستار تغییرات اساسی، در نظام جهانی است. حال با درنظر گرفتن این موضوع که شرایط خاص به وجود آمده، درهر صورت، فقط به زیان منافع ایران می‌تواند ختم شود. ایران اگر خواستار نفوذ بیشتر و رسیدن به مرحله‌ای که در جمع کشورهای مسئول و قوی قرار بگیرد، باید اعتماد کشورهای دیگر را به خود جلب کند و سفر محمود احمدی‌نژاد به او این موقعیت را داد که بسیاری از ناظران را که به دنبال رسیدن به راهی هستند که امکان قبول مسالمت آمیز ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای را بدهد ، با خود همراه کند. اما او همچنان با دید محلی‌ای که به سیاست دارد، نحوه بازی خود در این عرصه و استفاده از تنوع فکری در غرب را نادیده گرفت.

اکثریت سیاستگذارانی که به دنبال راهی رسیدن به توافق‌هایی با ایران هستند تا در حین اینکه ایران را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای قبول می‌کنند همکاری ایران را برای ثبات جهانی خواستار شوند، بدین سان در موقعیت ضعف قرار می‌گیرند. ازطرف دیگر کسانی که از اول معتقد بوده‌اند محمود احمدی‌نژاد قابل اعتماد نیست و با حضور در جلساتی که برای وی به وجود آوردند و سوال‌هایی که از او کردند به این نتیجه رسیدند که احتمالا حق با کسانی بوده است که وی را قابل اعتماد برای در اختیار داشتن انرژی هسته‌ای نمی‌دانند. در نتیجه متاسفانه این سفر باعث شد که ایران را یک قدم به شرایط هولناک "مواجهه" نزدیک‌تر کند و این مواجهه‌ای خواهد بود که کشورهای دموکراتیک خواستار آن نیستند و با وجود آوردن شرایطی که مسئول آن فقط آقای احمدی‌نژاد و سیاست‌های ایشان است دنیای دموکراتیک را در چنان شرایطی می‌گذارد که چاره جز برخورد قاطعانه با این وضعیت نمی‌بیند.

از نتایج بی‌توجهی او به موقعیت خود و روندهای جهانی است که او در سفر به آمریکا در پاسخ به خبرنگارانی که راجع به هولوکاست سوال کردند گفت که درجنگ جهانی دوم بیش از ٦٠ میلیون نفر نابود شدند و چه دلیلی دارد که کشته شدن بخشی از آنها مهمتر از کشته شدن دیگران باشد. جامعه غرب با تجربه تلخی که از تجربه جنگ دوم جهانی دارد، مساله هولوکاست را با دقت بیشتری بررسی کرده است. هولوکاست مساله‌ای است که حکومتی انسان‌های دیگری را به خاطر نژاد محکوم به نابودی می‌کند. این در رابطه با جنگ جهانی دوم نبود و پیش از آن به وجود آمد و در طول جنگ از منابع دولت آلمان را که می‌بایستی در راه جنگ مصرف شود در جهت کشتار مستقیم انسان‌ها صرف شد.

برای غرب این مساله است که حکومتی بتواند برای آینده و بقای انسان‌های دیگر تصمیم بگیرد. چه این موضع نمایش است و یا سیاستی راهبردی و انسانی، احمدی‌نژاد خود را در خلاف جهت جریان آب قرار داد.

این در حالی است که حفظ ایران وظیفه‌ای است که هم برای مخالفین هم برای کسانی که وضعیت ایران برایشان مهم است ، جای ریسک و سعی و خطا ندارد. با وضعیتی که پیش آمده است حتی اگر عده‌ای هم در جمهوری اسلامی اعتقاد داشتند و دارند که بنا برملاحظات منطقه‌ای و جهانی، ایران هم اکنون به برنامه هسته‌ای قابل تبدیل به سلاح اتمی نیازدارد، محمود احمدی‌نژاد رویاهای آنان را نیز با عملکرد خود بر باد داد، تا امیدهای مخالفان و موافقان داخلی برنامه هسته‌ای و هم جامعه بین‌المللی، از سیاست‌های این رییس جمهوری به ناامیدی تبدیل شود. خشمی که اگرچه درداخل کشور با سیستم امنیتی او ممکن است قابل کنترل به نظر برسد، با توجه به روشی که وی در پیش گرفته که مبنتی بر عدم دریافت واقعیت‌های موجود، و نگاه محلی به سیاست‌های بین‌المللی و در نهایت بی‌توجهی به توانی است که دارد، ریسک خطرناکی با وجود "ایران" و آینده آن است. وضعیتی که می‌تواند در مقابله با روندهای جهانی، ایران را دهها سال به عقب بازگرداند. شاید به همین جهت است که توجه همه نیروهای سیاسی برای اینکه بتوانند وضعیت موجود را به نحوی تغییر دهند که در خصوص وضعیتی که هم اکنون ایران به آن دچار است و سیاست‌های دولت کنونی، که بردرگیرنده تنها علائق بخش کوچکی از مردم و حتی زمامداران حکومتی است، روشنگری لازم شود، سیاستی حیاتی به شمار می‌رود. به خصوص از مجاری اطلاع رسانی‌ای که حصار سانسور دولتی را مانند روزنامه‌های وطنی برگرده‌های خود تحمل نمی‌کنند. روشنگری‌ای که از شتابان رفتن ایران به ناکجاآباد خبرمی دهد و زوایایش را برای مردم روشن می‌کند.