نخستین امواج خروشان جنبش «مهسا»، آغاز یک چرخش دورانی در تاریخ ایران را فریاد زدند. این جنبش که با خلق ابرمفهوم «زن-زندگی-آزادی» سر فصلی در جامعهشناسی سیاسی گشود و این چرخش دورانی را آفتابی کرد، با نخستین غریو خود، جامعه سیاسی ایران را به همآوردی فراخواند. سیاست در اپوزیسیون که انتظار سر برآوردن این جنبش را نداشت، غافلگیرانه به استقبال آن رفت. هر کسی از منظر و زاویهای دستی به پیل مولانا رساند و از ظن خود یار آن شد. رفرمیستها، براندازان، میانهبازان و،… همه با شتاب به بسج عِده و عُده پرداختند. میلیونها ساعت وقت در فضای مجازی و حقیقی هزینه شد. کارتها با شتاب بُر خوردند. ائتلافهای متعددی سر بر آوردند و بازار سیاست دستخوش تحولات شتابناکی شد.
در نخستین روزها، خط «میریم تا سرنگونی!» دست بالا را گرفت. رسانههای جهتداری نظیر ایران اینترنشنال میداندار شدند. کار بر ماراتون-کارهایی که اهل دوی صد متر نبودند تا آنجا سخت شد که برخی از ترس انتصاب به «ضد انقلاب» سكوت پیشه کردند. فضای مجازی جوانها، دست به رهبرسازی زد. عکسهایی صدها هزار بار ترند و وایرال شدند. کشت سریع و گلخانهای، در جرج تاون به بار نشست و تیمی سر بر آورد که میبایست «انقلاب ژینا» را تا سرنگونی رهبری کند. دیاسپورا هر آنچه در بساط داشت، به میدان آورد. میتینگ صد هزار نفره در برلین و ایستادگی تحسین برانگیز جوانان در کف خیابانهای کشور، امید به آنکه جنبش مهسا، به یک جنبش اجتماعی و همگانی فرا بروید و کار را تمام کند، تقویت کرد.
اما…. اما کار با آن سهولت و سرعتی که تصور میشد، پیش نرفت و خیلی زود معلوم شد نیروهای اجتماعی پابهسن و دارای موقعیت پایدار اجتماعی و اقتصادی - که سهوا «خاکستری» نامیده شدند - در پیوستن به امواج خروشان جوانان، مصمم نیستند. بر خلاف جوانان، دختران و زنانی که سر بر عصیان برداشتند و حامیانی که همه چیز را به صندوق رای حواله میدادند و خیابان را به مقام رهبری بر میکشیدند، «خاکستریها» پر از سؤالات بیجواب بودند: چگونه، با کدام برنامه و رهبری و با چه چشماندازی؟
نپیوستن خاکستریها، توان ایستادگی در مقابل سرکوب وحشیانه و در عینحال با برنامه را کاهش داد و جنبش را وادار به تغییر تاکتیک کرد. جوانان با ترک خیابانها، یک گام به پس برداشتند تا اینبار به اتفاق خاکستریها، دو گام به پیش بردارند. این تحول در میدان، به سرعت در عرصه سیاست بازتاب یافت. طرح «سرنگونی همین امروز» کنار رفت و جرجتاون با همان شتابی که سر برآورده بود، در مسیر عقبگرد قرار گرفت.
تغییر تاکتیک زنان و جوانان از یکسو و به حرکت در آمدن خاکستریها از سوی دیگر، فضای میدان را دگرگون کرد. حکومت پیش از آنکه دست خونآلود خود را بشوید و نفسی چاق کند، خود را در «گیرکردگی» میان دو تیغه گازانبر گرفتار دید. زنان درگیری جمعی در خیابان را ترک کردند، اما همه حوزههای اجتماعی را به میدان جنگ فرسایسی بدل نمودند. آنها به روایتی، صحنه شطرنج را جایگزین رینگ بوکس کردند و سرداران را در جایی به مصاف طلبیدند که پاشه آشیل آنها بود. همزمانی این تغییر تاکتیک با به میدان آمدن مزد و حقوق بگیران و باز نشستگان، به کودنترین سیاستمداران اپوزیسیون هم تفهیم کرد که «ائتلاف برای سرنگونی همین امروز» جواب نمیدهد و باید خود را برای یک دوی ماراتون آماده کنند.
در داخل کشور، مهندس موسوی که یازده سال زندان خانگی را با استواری و با شعار صبر و استقامت تحمل کرده بود، موقعیت را برای ورود به صحنه مناسب دید. او ضمن ستایش از جنبش پاک «زن-زندگی-آزادی» و اعلام ورود کشور به چرخش دورانی، با طرح راهبردی سه مادهای خود، به زبان اهالى پوکر، کارت آس خود را روی میز خامنهای گذاشت و زمینه شكلگیری یک جنبش نیرومند حول شعار «رفراندوم قانون اساسی» را فراهم آورد. پیوستن ۴۲۰ تن از صاحبنامان سیاست در ایران و شمار بیشتری در خارج، به طرح موسوی و رشد شتابان حمایت از آن، راهکار «گذار از جمهوری اسلامی به یک جمهوری قانونمدار و مبتنی بر دموکراسی و جدایی دو نهاد دین و دولت از طریق تمركز بر شعار رفراندوم قانون اساسی» را به یک راهکار نیرومند برای گذار خشونتپرهیز بدل کرد.
ناتوانی حکومت در اداره کشور، تشدید بحرانهای عمیق، گسترده و چندلایه و علایم وجود آتشفشانی که جنبش مهسا نخستین گدازههای آن را بر سر حکومت فرو ریخت، همه گروههای برخوردار را نسبت به آینده خود بیمناک کرد. پیوستن بخشی از اصلاحطلبان به بیانیه موسوی و اعلام ضرورت گذار به یک جمهوری عرفی، از جمله نشانه وجود این نگرانی در یک سر طیف بزرگ برخورداران است که روحانیت سنتی در سر دیگر آن قرار دارد. این بخش از روحانیت شاید در کنار ائتلاف چپ و میانهای که میتواند حول طرح موسوی شکل بگیرد، احساس ناامنی چندانی نکند، اما میداند که از جمله به خاطر همراهی و همکاری با حکومت در تمام این سالها، ناگزیر به پاسخگویی خواهد بود و در جمهوری ایران فردا از موقعیت ممتاز و ویژهای هم برخوردار نخواهد بود. این روحانیت و بخشهای دیگری از گروههای برخوردار، در ادامه نگرانی پیرامون آینده خود، نیم نگاهی هم به خارج دارند. برای آنها بازگشت به قانون اساسی مشروطه و تثبیت موقعیت روحانیت در همان حدودی که در این قانون بیان شده، میتواند گزینه قابلقبول و اشتهاآوری باشد.
در سوی دیگر، عقلای سلطنتطلب تغییر فضای سیاسی را دریافتند. رضا پهلوی از ائتلاف جرج تاون خارج شد. امیر طاهری نقشه راهبردی مبتنی بر بازگشت به قانون اساسی مشروطه را پیش نهاد و شهریار آهی به مخالفت با شعار اصلی براندازان عاجل یعنی «قرار دادن سپاه در لیست تروریستها» روی آورد و از احتمال همراهی بخشی از سپاه سخن گفت.
با خارج شدن طرح سرنگونی عاجل نظام از دستور و شتابگرفتن روند اقبال نسبت به طرح رفراندوم و شکلگیری یک ائتلاف گسترده چپ و میانه اجتماعی، به نظر میرسد که راست اجتماعی ایران گزینه بازگشت به قانون اساسی مشروطه و احیای ائتلاف تاریخی سفید-سیاه - و البته بار دیگر هم به زعامت سفید - را به مثابه یگانه گزینه حفظ برتری خود، مورد بررسی قرار داده است و پیامهای آهی و امیر طاهری و حركات اخیر رضا پهلوی را میتوان تلاشهایی در این راستا دانست.
به غیر از ائتلاف وسیع و ملی رفراندوم که از ظرفیت بالقوه گذار مسالمتآمیز برخوردار است، ائتلاف سفید-سیاه هم با توجه به حمایت غرب و ظرفیت حل و فصل یکرشته از مسائل عاجل و غلبه بر پارهای از بحرانها، قادر است گذار کمهزینه از جمهوری اسلامی را مدیریت کند و بعد از گذار هم کشور را اداره کند. به این ترتیب اگر گزینههای تداوم وضع موجود و سرنگونی عاجل حکومت از طریق قیام تودهای را کنار بگذاریم، جامعه با دو گزینه اصلی «ائتلاف سفید-سیاه» و «ائتلاف رفراندم» مواجه خواهد بود. دو گزینهای که بر سر گذار از جمهوری اسلامی نظر واحدی دارند و اگر جریان پهلویطلب، به خشونتپرهیزی و عدم اتکا به دولتهای خارجی متعهد و ملتزم باشد، میتوانند در مدیریت گذار با یکدیگر تشریک مساعی کنند.
روشن است که صحنه سیاسی در ایران بسیار پیچیده است و ترسیم نسبتا ساده سناریوهای محتمل، به معنى هیچگونه قطعیتی نیست. در عمل، جنگ قدرت در درون باندهای حاكم، مرگ خامنهای و بحران جانشینی، اقدامات قدرتها و همسایگانی که با موجودیت یک ایران مقتدر و آزاد مشکل دارند، نوع رفتار احزاب و گروههای فعال در مناطق قومی و بهویژه رفتار احزاب کرد، از جمله عواملی هستند که میتوانند همه معادلات را به هم بریزند. اما یک چیز روشن است: با تجمیع قوا حول شعار رفراندوم قانون اساسی، میتوانیم حلقه ضعیف زنجیره قدرت را نشانه بگیریم و خامنهای و الیگارشی حاکم را در آنجا به تله بیندازیم. اگر رفراندوم به شعار ملی بدل شود، خامنهای ناگزیر به گزینش میان باخت با امتیار یا ضربه فنی خواهد شد.
ائتلاف ملی با خواست رفراندم، طبعا به معنى ذوبشدن گروههای سیاسی و اجتماعی و صرف نظر کردن از برنامهها و وظایف خاص خود نیست. منطقا جبهه رفراندوم بر پایه رقابت و تعامل میان همه اعضاء خود، تفاهم نامههای ناظر بر مدیریت سالم و منصفانه رفراندم، اداره کشور در دوران تعلیق قانون اساسی، مکانیسم فراخوان مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید و سایر مسائل مربوط به گذار را تهیه میکند و هر چه میزان تفاهم بر سر اصول قانون اساسی آینده بیشتر باشد، گذار با موفقیت بیشتری انجام خواهد گرفت.
■ جناب پورمندی عزیز یک چیز را هم نباید از نظر دور داشت و آن تلاش عدهای از اصلاحطلبان حکومتی برای رفراندوم سر و ته بریدهای است که فقط به آنها امکان ورود به بازی را میدهد تا بتوانند مثل قبل با معرکه انتخاباتی دیگری عدهای را دنبال خود کشیده و به تداوم حاکمیت یاری رسانند. با توجه به این امر که قشر خاکستری محافظه کار است و به خاطر وابستگی خود به نظام قدرت بینظیری در گول زدن خود دارد. نگاه کنید به پیشنهاد رفراندوم حزب اتحاد در همین سایت. از داخل این جماعتها میتواند پیشنهادات مختلفی برای نجات نظام بیرون بیاید. در ضمن باید خدمتتان عرض کنم که قبول رفراندوم از طرف حکومت “باخت با امتیاز” نیست بلکه سرنگونی هست چون کودنترین فرد در این حکومت هم نتیجهاش را میداند و به آن تن نحواهد داد. تنها راه برای ملت ایران قیام عمومی است. گرفتن خیابانها و اعتصابات سراسری برای شکستن کمر خمیده نظام. نگرانیهای شما از بابت اقدامات و رفتار قدرتها و همسایگان و احزابی که چیزی به نام ملت ایران را قبول ندارند هم بجاست.
با درود سالاری
■ جناب پورمندی با درود های فراوان. ضمن تشکر از مقاله خوب شما فکر میکنم پیشنهاد تشکیل جبهه یا ائتلاف ملی با خواست رفراندم پیشنهاد قابل توجهی است اما در کنار آن به نکاتی نیز باید توجه شود:
اول، همانطور که خود شما هم در یکی از نوشته های قبلی خود گفته بودید این رژیم به اصطلاح گرگ بالان دیده است نمی توان از چهل و چهارساله تجربه او در فریب جامعه، سرکوب مخالفان، توصیه های اتاقهای فکر متعدد و نیز راهنماییها و کمکهای دولتهایی مانند روسیه و چین غافل بود. بنظر من رژیم سناریویی برای سوء استفاده از موضوع رفراندم دارد و در این باره باید فکر و افشاگری کرد تا مردم ایران در دام این تله نیفتند.
- شواهدی وجود دارد که با شکست پروژه یکدست سازی حاکمیت رژیم در صدد بازگرداندن (حداقل بخشی) از نیروهای اصلاح طلب و نیز اعتدالیون به بازی سیاسی درونی رژیم است تا با کمک آنها، که با دو نمایش رای گیری رسوای قبلی (مجلس و ریاست جمهوری) از گردونه اثرگذاری بر سیاست کشور به بیرون پرتاپ شده بودند، از بحران سیاسی بزرگ کنونی که مشروعیت رژیم را بکلی از بین برده است نجات پیدا کند.
- هم حسن روحانی، هم علی لاریجانی و طرفداران آنها و هم احتمالا خاتمی و جهانگیری و بخشی از از اصلاح طلبان از این بازگشت به سپهر سیاسی کشور که آنها را دوباره سر سفره رنگین تر انقلاب می نشاند استقبال خواهند کرد و حسن روحانی که هم او موضوع رفراندم را مطرح کرده است در صف مقدم است و مسلما سعی میکند لاریجانی وخاتمی دیگر چهره های شاخص اصلاح طلبی- اعتدالی مانند اسحاق جهانگیری و دیگران را با خود همراه کند. به نظر میرسد سناریو به نحو زیر خواهد بود:
- علی خامنه ای که بی تردید منفورترین چهره سیاسی کشور است با رد تلویحی رفراندم و تحقیر مردم برای نداشتن قدرت تحلیل مسایل حساسیت جامعه به این موضوع را بالا برده است. آنها میدانند که مردم از خامنه ای بیزار هستند و هرگاه بتوانند بر علیه او و نظرش رای خواهند داد. بنابراین غیر مستقیم مساله رفراندم را در جامعه تبلیغ خواهند کرد.
- با نزدیکتر شدن به انتخابات مجلس در صدا وسیما و رسانه ها و نیز توسط سران اصولگرایان و اعتدالیون و اصلاح طلبان و احتمالا احمدی نژادیها از اهمیت مجلس و در راس امور بودن آن سخن خواهد رفت و اینکه طرح رفراندم باید از مجلس آغاز شود لزوم شرکت درانتخابات برای انتخاب نمایندگانی که رفراندم را مطرح کنند تبلیغ می شود. زمینه اینکار با استیضاح و برکناری وزیر صمت قبلا آماده شده و نمایندگانی که بدون اجازه بیت خامنه ای آب نمیخورند اجازه یافتند وزیری را آنهم برای مبارزه با فساد برکنار کنند تا وانمود کنند مجلس دارای اختیار است و برای مبارزه با فساد و بحران اقتصادی کشور تنها نیازمند به یک مجلس قوی و کارآمد است. در ماه های آینده احتمالا شاهد نطق های آتشین و افشاگریهای برخی از این نمایندگان معلوم الحال خواهیم بود.
- احتمالا ترکیب شورای نگهبان تغییر کرده و به جنتی پیرمرد نود و شش ساله اجازه دهند استعفاء داده و کنار رود تا تبلیغات مربوط به از بین رفتن مساله رد صلاحیتها برای تشکیل یک مجلس قوی قابل باورتر شود. اخیرا خامنه ای از مردم سالاری دینی و ضرورت انتخابات پرشور صحبت کرده و ظاهرا جلساتی نیز با اصلاح طلبان برای این منظور گذاشته اند.
- یکی از راه های پرشورتر کردن انتخابات مجلس طرح مساله برگزاری رفراندم از سوی کاندیداها و قول آنها برای پیگیری موضوع در مجلس خواهد بود زیرا طبق قانون اساسی دو سوم نمایندگان مجلس برای طرح رفراندم لازم است. -پس از تشکیل مجلس که احتمالا با توافق قبلی دارای ترکیب مورد نظر خامنه ای و سران اعتدالیون و اصلاح طلبان خواهد بود ممکن است برخی از اصلاح طلبان و اعتدالیون که به مجلس راه یافته اند رفراندم را مطرح و بحثهای بی پایان و فرعی را دامن زنند که میتوانند سالها طول بکشد و سرانجام نیز به مسایلی مانند رفراندم بر سر حجاب اجباری و مسایل مشابه برسد که احتمالا هرگز نیز آن دو سوم لازم را در مجلس کسب نکرده و بنابراین با فریب مردم موقتا از این بحران خارج شوند. با این ملاحظات شایسته است رهبران سیاسی اوپوزسیون و فعالان سیاسی شناخته شده به خصوص در خارج از کشور مانند خود جنابعالی این احتمالات را نیز در نظر گرفته و راه هایی برای بی اثر کردن طرح های فریبکارانه رژیم از جمله با کمک گرفتن از شخصیتهای سیاسی دارای صداقت مانند میر حسین موسوی در نظر بگیرند. اگر هم ائتلاف یا جبهه رفراندم خواهی مطرح میشود در کنار آن تلاش رژیم برای سوء استفاده از این موضوع برای افزایش مشروعیت خود هم مطرح شود تا مردم فریب نخورده و در انتخابات مجلس ساختگی شرکت نکنند.
خسرو
■ آقای سالاری عزیز
در مورد خطر به انحراف کشیدن رفراندوم درست میگویید. هم از ناحیه اصلاحطلبان زرد و هم از ناحیه براندازان کلاسیک این نگرانی وجود دارد. دسته اول سعی میکنند تا با ریختن آب در این برنامه، آنرا رقیق و ملاخور کنند. دسته دوم هم سعی میکنند با تاکید بر تقدیم سرنگونی بر رفراندم، آنرا بیمعنی کنند. موسوی فرمول بسیار دقیقی را پیشنهاد کرده است: رفراندوم قانون اساسی، نه یک کلمه کم و یک کلمه زیاد! به باور هم، این درک درست است و باید از سوی همه نیرو های ملی و دموکراسی خواه پیگیری شود. اینکه خامنهای دم به تله و باخت با امتیاز ندهد، همانطور که اشاره کردید، یکی از احتمالات است که نتیجه آن فروپاشی حکومت خواهد بود. مساله مرکزی سیاست «تغییر تناسب قوا» است. با شعار «سرنگونی همین امروز»، همانطور که در جنبش اخیر دیدیم، قادر به تغییر رادیکال تناسب قوا نخواهیم شد. با شعار رفراندوم که از یک سو حلقه ضعیف حکومت را نشانه گرفته و از سوی دیگر، طیف وسیعی از نیرو های اجتماعی میتوانند از آن حمایت کنند، این هدف دست یافتنیتر است. وقتی ملیونها نفر از اینن مطالبه دفاع و آن را فریاد بزنند، بخش اصلی راه طی شده است و از آنجا تا تغییر نهایی راه چندانی نمیماند. البته درک ما از تغییر نهایی هم مهم است. من آنرا زیر و رو کردن همه چیز نمیفهمم. از نظر من در مجلس موسسانی که بطور دموکراتیک، منصفانه و سالم تشکیل شود، اصلاحطلب و اصولگرای فعلی هم حضور خواهند داشت و فقط ممکن است که - اگر دموکراتها خیلی خوب و متحد کار کنند، اکثریت مجلس را در دست بگیرند. راه تحول خشونت پرهیز، راه تغییر در چند ثانیه نیست و علاوه بر صبر و استقامت، کار دراز مدت و سازماندهی یک اکثریت دموکرات را هم طلب میکند. نگاهی به پیشرفتهترین دموکراسی های جهان، این امر را تایید می کند.
پورمندی
■ خسرو گرامی! همانطور که در پاسخ آقای سالاری نوشتم، حتی اگر موفق شویم بازی اصلی را به زمین رفراندم بکشانیم، چیزی از دشواری کار کم نخواهد شد. با شما موافقم که خطر اصلی از ناحیه فرصتطلبان موسوم به اصلاحطلب و اعتدالی است. آنها بنا به تجربه، استعداد زیادی در پشت کردن به مردم و به زبان ساده تر «آدم فروشی» دارند. اما زمان به نفع آنها نیست و اگر دست به ارزان فروشیهایی بزنند که به آنها اشاره کردید، معلوم نیست که با خامنهای غرق نشوند. مساله این است که بخش بزرگی از مردم که بازیهای ۴۴ ساله را دیدند و زندگی کردند، بعید است که به آسانی فریب بخورند و مهمتر از آن عمق و گستردگی بحرانهای چند لایه و گیرکردگی سیاست در میان الیگارشی حاکم است. اینها بدان معنی میتواند باشد که هر نوع ائتلاف با گروه حاکم به عنوان برادر کوچکتر، به خودکشی سیاسی منجر میشود و جلب رضایت مردم با چیزی کمتر از یک رفراندم واقعی ممکن نخواهد بود. همانطور که اشاره کردید، اگر جبهه نیرومندی شکل بگیرد، میتوان این تمایل را خنثی کرد.
پورمندی