انتشار منشورهای مختلف، بویژه انتشار «مبانی همگامی جمهوریخواهان» بحثهای مختلفی را در بین نیروهای چپ دامن زده است. بخشی از ابرازنظرها یا ایرادات این سوال را مطرح میکند که تحلیل این بخش از چپها از وضعیت و شرایط کنونی ایران، یعنی ایرانِ پیشادمکراسی چقدر واقعگرایانه است؟ آنها چنان از لزوم مبارزه با لیبرالیسم یا «نئولیبرالیسم» یا از صفبندی چپ در مقابل سرمایهداری و سرمایهداران یا کارآفرینان میگویند، گویی از جامعه انگلیس یا آلمان و فرانسه سخن میگویند، نه ایران که در آن بازار آزاد یا لیبرالیسم اقتصادی یا سیاسی خود قربانی اقتصاد رانتی حاکم است.
در اوایل انقلاب یکی از بحثهایی که هر از گاهی میان نیروهای سیاسی چپ داغ میشد، بحث «دوران» بود. اینکه بدانیم هم در ایران و هم در سطح جهانی در کجای سمت و سوی تحولات اقتصادی و سیاسی ایستادهایم. اغلب آن «دورانشناسی»ها بیش از اینکه تحلیل برای شناخت واقعی از مسائل و مشکلات مردم و ضرورتهای توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور باشد، کپیبرداری از تحلیلهای کلی و خشک پولیتبوروی حزب برادر بزرگ در مسکو یا پکن و بیارتباط با مسائل و نیازهای جامعه ایران بود و نتیجهای به حال ما نداشت.
اکنون نیز با آغاز جنبش اعتراضی مهسا، بهنظر میرسد بخشی از چپها دوباره به بحثهای اول انقلاب برگشتهاند، بدون اینکه درک روشنی از معضلات کنونی جامعه ایران در حرکت ملی خود برای گذار یا خروج از وضعیتی که بعداز انقلاب دچار آن شده، داشته باشند. میخواهند با همان سادهسازیهای آبکی «تضاد کار و سرمایه»، یا تحلیلهای طبقاتی و رقابت سیاسی چپ و راست، اوضاع را تبیین کنند.
چپ ایران، هم به مثابه سازمانها و احزاب رسمی سیاسی، هم در ساحت اندیشهی چپ که چتر بزرگ فکری خود را بر سر بخش بزرگی از دیگر نیروهای سیاسی شرکت کننده در انقلاب ایران گسترده بود، در دوران پیش و بعد از انقلاب با کماهمیت شمردن امر ملی در برابر اوهام انترناسیونالیستی، لوکس و بورژوایی قلمداد کردن کالای دمکراسی و حقوق بشر، تحقیر پارلمانتاریسم و نهایتا حمایت از روحالله خمینی و سرکوبگریهای جمهوری اسلامی به نام مبارزه ضدامپریالیستی، علیرغم دادن قربانیها و هزینههای بسیار، کارنامهای منفی از خود در حافظه جمعی ایرانیان به جای گذاشت.
اکنون علیرغم اینکه دمکراسیخواهی و توجه به ایران و مشکلاتش، در کانون توجه همه نیروهای سیاسی قرار گرفته است، مطرح کردن مبارزه پیش از موعد چپ و راست یا کمتوجهی به ویژگیهای ملی ایران از سوی بخشی از چپ [سکولار و مذهبی]، بار دیگر زنگ خطر تکرار اشتباهات گذشته در شکلی جدید را به صدا درآورده است.
در دستور روز قرار دادن مبارزه علیه سرمایه و سرمایهداری هنگامی که هم کارگر و سرمایهدار و صاحبکار غیر وابسته به رانت حکومتی از حقوق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود محروماند، تضعیف مبارزه مشترک ایرانیان برای خلاصی از ارتجاع ضدملی و ضدتوسعه است. در دستور قرار دادن مبارزه با لیبرالیسم در مرحله کنونی، خواسته یا ناخواسته همسویی با نظام ضدلیبرال حاکم و تکرار اشتباه چپها علیه دولت بازرگان است.
آیا نباید اول با همکاری رقیب آینده، بستر مشترک بازی در زمین پر سنگلاخ کنونی بسازیم، ضوابط لازم و داوری بیطرفانه در شکل تفکیک قوای سه گانه بنیان نهاده شود تا آنگاه وارد بازی حزبی و طبقاتی یا رقابت سوسیال-دموکراسی با لیبرالیسم شویم؟
طرفداری از «تدریس به زبان مادری» به جای «تدریس زبان مادری» بیتوجهی به زبان مشترک فارسی که طی هزار سال چون سیمان موزائیک اقوام و فرهنگهای مختلف ملت ایران عمل کرده است و یکی از ستونهای اصلی پایداری ملت ایران در حملهها و هجومهای مختلف بوده است، دنبالهروی از نسخههای کهنه دیگران با تاریخ و هویتی متفاوت، برای ایران نیست؟
چپ ایران، چه سکولار و چه مذهبی، که همیشه در مبارزه فعال و پیشتاز بوده است، بعد از این همه شکست و تجربههای تلخ، خوب است که امر ملی امروز را از مبارزه حزبی-طبقاتی فردا تفکیک کند و کار فردا را به امروز نیندازد.
■ جناب فرخنده گرامی, نوشته شما خلاصه ولی دقیق و مسئولانه است و دعوتتان برای کاری که باید امروز انجام شود درک درستی ست بر اساس شرایط امروز کشورمان. امیدوارم نیروهای مورد خطاب شما به خود آیند و اوضاع مخاطرهآمیز ایران را درک کنند و از بام رویاها به زمین واقعیت اوج بگیرند.
قلمتان توانا و با درود سالاری