شاهزاده رضا پهلوی به دفعات از فراجناحی بودن خویش سخن گفته است. اما آیا او که برای گذار از جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس موسسان و نهایتا انتخابات آزاد جهت تعیین شکل نظام تلاش میکند، میتواند مدعی عملکرد فراجناحی باشد؟
پادشاه یا مدعی چنین مقامی زمانی میتواند فراجناحی باشد که در یک نظام لیبرالدمکراسی دارای در جایگاه پادشاه مشروطه قرار گرفته باشد. به همان سیاق که در امریکا دادگاه عالی و یا در دیگر دمکراسیهای جهان قوه قضائیه فراجناحی یا مستقل است، شاه مشروطه نیز تا زمانی که در آن جایگاه قرار نگرفته باشد و در عرصه سیاسی فعالیت کند، نمیتواند خود را فراجناحی بنامد.
عدهای از رقبای جمهوریخواه برای ساکت کردن شاهزاده رضا پهلوی یا از میدان رقابت خارج کردن او، از سالها پیش با توسل به قانون اساسی مشروطه که در آن پادشاه واقعا فراجناحی است و نباید در سیاست دخالت کند، هر از چندی از او میخواهند که از همین الان در سیاست دخالت نکند. این استدلال از آنجاکه ما هنوز در ایران به دمکراسی دست نیافتهایم تا از شاه توقع بیطرفی داشته باشیم و هم از اینرو که در صحنه واقعی سیاسی ایران شاهزاده رضا پهلوی دارای یک وزن و سرمایه اجتماعی مهم است، قابلقبول یا قانعکننده نیست.
شاهزاده رضا پهلوی بارها اعلام کرده است خواهان استقرار نظام دمکراسی در ایران است و در گفتگوهای خود نیز اصل را بر انتخابات و رای آزاد مردم میگذارد. پایبندی هر شخص یا شخصیت حقیقی و حقوقی به دمکراسی اما تنها در حرف، ادعا و اساسنامه حزبی بلکه در روش و منش اشخاص و در ساختار احزاب و سازمانهای سیاسی و تعامل آنها با دیگر احزاب و تشکلهای سیاسی به اثبات میرسد.
از نزدیک به دو ماه پیش که فعالیتهای سیاسی شاهزاده رضا پهلوی و نیروهای مشروطهخواه و سلطنت طلبِ هوادار او در خارج کشور اوج گرفته است، شاهد رفتارهای ضددمکراتیک، شعارهای حذفی علیه دیگر نیروهای سیاسی، فحاشی و گاه حملات فیزیکی بخشی از هواداران او به مخالفان و حتی منتقدان نظام پادشاهی بودهایم.
انتشار عکس حضور پرویز ثابتی در تظاهرات سلطنتطلبان در میامی فلوریدا نیز باعث شد بسیاری از جمهوریخواهان یا حتی بخشی از مشروطهطلبان خواهان فاصلهگیری شاهزاده از این مقام امنیتی رژیم سابق و محکوم کردن فعالیتها و اقدامات سرکوبگرانه ساواک و شخص پرویز ثابتی بهعنوان مسئول اداره سوم آن شوند. اما او بهجای فاصلهگیری صریح از ثابتی و ساوک از کنار این موضوع با اظهاراتی نه چندان صریح عبور کرد.
نمیشود کشتن مهسا و نیکا را محکوم کرد، اعدام محسن شکاری و حمیدرضا رهنورد را جنایت نامید، اما از کنار قتل ۹ تن از زندانیان فدائی و مجاهد در تپههای اوین در سال ۵۴ توسط پرویز ثابتی و تیم بازجویان و شکنجهگرانش به آسانی گذشت.
شاهزاده در پاسخ به سوال اینکه چرا رفتار آزادیستیزانه و هوادارانش در تظاهرات خارج کشور یا در فضای مجازی را قاطعانه محکوم نمیکند، ضمن محکوم کردن چنین اعمالی، این رفتارها را عمدتا به سایبریهای نظام و کسانی که میخواهند هواداران پادشاهی را بدنام کنند و میان مخالفان نظام اختلاف بیندازند، ربط میدهد. هرچند فعالیتهای نفاقانگیز سایبریهای نظام واقعیت دارد، اما وجود افرادی از فرشگرد در در اطراف شاهزاده و حضور سلطنتطلبان فاشیست و انحصارطلب را در تظاهرات و تجمعات مختلف خارج کشور همه شاهد بودهاند.
شاهزاده دمکراسیخواه میتواند در مرحله گذار فرای نیروهای سیاسی دمکراسیخواه راست یا چپ باشد اما فرای نیروهای فاشیست و کسانی که رفتار، کردار و شعارهایشان ضدیت آنها با دمکراسی را نشان میدهد بودن، البته با ادعای رل یا وظیفهی شاهزادگی مشروطه نمیتواند خوانایی داشته باشد.
اینکه در یک لیبرال دمکراسی نیروهایی ضددمکراسی و فاشیستِ سلطنتطلب یا مذهبی مانند بسیاری جوامع دیگر وجود دارند و کم و بیش در آینده نیز وجود خواهند داشت و طبیعتا پادشاه مشروطه شاه آنها نیز هست، بدین معنا نیست که پادشاه یا شاهزادهی مشروطهخواه علیه آنها، چه پیش و چه پس از استقرار احتمالی نظام مشروطه، موضعگیری نکند.
شاهزاده رضا پهلوی پایبندی خود به دمکراسی را همین الان با تولید فرهنگ و ادبیات دمکراتیک، با در معرض پرسشگری قرار دادن خود با روزنامهنگاران مستقل و حرفهای و نه یک کانال تلویزیونی هوادار یا روزنامهنگاران دستچین شده، نشان دهد.
فراجناحی بودن در مورد جناحهای پایبند به ارزشهای دمکراتیک صدق میکند، چه در دوران مشروطه و چه پیشامشروطه. شاه یا شاهزاده مشروطه ورای احزاب و سازمانهای چپ، میانه و راستِ پایبند به دمکراسی هست، نه ورای نیروی توتالیتر یا فاشیست. هرچند البته آنها نیز جزء شهروندان ایران محسوب میشوند و تلاش شاهزاده و همهی دیگر نیروهای سیاسی باید در جهت جلب و ملزم کردن آنها به بازی یا سازوکار دمکراسی باشد.
■ قصد نقد نوشته را ندارم. اما یک نکته آزارم می دهد. در کنفرانس جرج تاون که آقای پهلوی در کنار بقیه نشست، عنوان «شاهزاده» هم جای خود را به «آقای پهلوی» داد. شما در این متن کوتاه ۱۱ بار از عنوان غلط شاهزاده استفاده کردید. ایشان فرحزاده هستند و شاه نر ایشان را نزاییده است. علاوه بر این، تاکید مدام شما بر اصل و نسب یک جور کاسه داغتر از آش شدن است. اسم ایشان رضا و نام فامیلشان هم پهلوی است. حداقل در ادبیات رعایت کنیم.
پورمندی
■ جناب آقای فرخنده گرامی، درود بر شما. اگر روزی مجلس مؤسسان در ایران برپا شود و قرار باشد ایرانیان به جمهوری یا پادشاهی رأی دهند، من به جمهوری رأی خواهم داد. تا آن روزهم شما را نمیدانم، اما من کاری نمیتوانم بکنم، اما برآنم که به جای به اصطلاح گیر دادن به رضا پهلوی و دیگران و اینکه او بر خلاف حرف خود فراجناحی عمل نمیکند، بیاییم و به جای این حرفهای تکراری، پیشنهاد تئوریک و عملی خود را برای آینده بدهیم. کمی هم با خود صادق باشیم و ببینیم نیروهای چپ چند درسد از نیروی خود را در راه کوبیدن رضا پهلوی مصرف میکنند، و چند درسد در راه آموزش و راهنمایی مردم، اگر در اصل باور داشته باشیم که چپ به سرنگونی جمهوری اسلامی باور داشته باشد، ودل در گرو دولت پوتین و وفاداری به آن نداشته باشد.
در برنامهی دیشب پرگار و مناظره میان آقای ممبینی و خانم انتخابیفرد هم آقای ممبینی همین حرفهای شما را میزد و گویی چنین انتظار داشت که آقای پهلوی و هفت تن دیگر همکاران او، یا باید خود را منحل کنند و یا بیایند بروند زیر بلیت سازمانهای موجود که گویا منظور ایشان هم بیشتر سازمان فدایی و حزب چپ بود، و شاید برای رد گم کردن نامی هم از جبههی ملی میآورد و ارتش پراکنده اتحاد جمهوریخواهان هم نام میبرد. این در حالی است که رفتار سکتاریستی و خودمحورانهی گروههای چپ از جمله سازمان فدایی و حزب چپ و ناتوانی سیاسی آنها در سازماندهی خود و مردم، امروز بر کسی پوشیده نیست.
دیشب آقای ممبینی هم همین حرفهای شما را میزد و سرانجام در برابر خانم انتخابیفرد کالایی برای عرضه کردن و سخنی برای گفتن نداشت. من به شما و هماندیشان شما پیشنهاد میکنم به جای کنار گود نشستن و خردهگیری از آقای پهلوی که چرا فراجناحی عمل نمیکند، خود و دوستانتان گامی به پیش بگذارید و دستکم به او پیشنهاد کنید که بیاید با شما دموکراتها متحد شود و هژمونی شما یا «اتحاد»های جمهوریخواهان را بپذیرند.
همچنین پیشنها میکنم اگر پرگار دیشب را ندیدهاید، فروتنی بورزید و آن را ببینید. شاید نظرتان عوض شود، و با پیشنهادهای سازنده و دموکراتیک خود، ضمن هدایت آنها، دست از خرده گیریهای تکراری و گلایه بیجا از دیکتاتوری رضا پهلوی دست بردارید، و کمی از دیکتاتوری اندیشگی خود بکاهید.
سپاس از شما. بهرام خراسانی
■ با درود به آقای فرخنده و دوستان ایران امروز و کاربران
نگارنده پیش از این که کسی یادداشتی در زیر این نوشته گذاشته باشد مطلب را خواندم .راستش به نظرم آمد که جناب فرخنده با ملاحظه و در رعایت بعضی جوانب بقول معروف «دیپلماتیک» برخورد می کند. تصمیم گرفتم که بعدا دوباره این نوشته را بخوانم . این بار با یادداشتهای زیر آن مواجه شدم که با اسامی و نویسندهی مقالات در ایران امروز میباشند. مثل آقایان پورمندی و خراسانی؛ شاید دیگران هم در راه باشند و تعداد کامنتها بیشتر شود.
برداشت من این ست که، دوستان سعی میکنند تا از زاویههای متفاوت، نویسنده را به سمت آنچه خودشان فکر می کنند «هدایت» کنند. شاید هم مفید باشد.
آقای پورمندی: ......تاکید مدام شما بر اصل و نسب یک جور کاسه داغتر از آش شدن است. .... آقای خراسانی:...و کمی از دیکتاتوری اندیشگی خود بکاهید.
آقای پورمندی برخورد نویسنده و تکرار «شاهزاده» در نوشتار را «یک جورکاسه داغتر از آش شدن» توصیف میکند. و آقای خراسانی با استناد به برنامهی پرگار و تشابه نوشته آقای فرخنده با حرفهای امیر ممبینی در پرگار با تغّیر مینویسد: «کمی از دیکتاتوری اندیشگی خود بکاهید» (فعل امر و جمع که گویا دل پُری از «چپ» ها دارد) راستش نگارنده فکر میکند که فروپاشی حکومت دیکتاتوری پادشاهی و فراروئیدن آن به حکومتی هزاران بار بیرحمتر و سفاکتر از رژیم پیش به هیچ وچه منالوجوه جنایات و نقض حقوق بشر در حکومت گذشته را منتفی و شامل مرور زمان نمیکند.
بهمین دلیل و با همسوئی با آقای فرخنده برخورد ایشان را نسبت به پندار ، گفتار و کردار آقای رضا پهلوی مثبت و سازنده برای همگرائی نیروهای حامی انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و اهداف مردم از مشروطه تا امروز برای آزادی، استقلال، پیشرفت و عدالت اجتماعی ارزیابی میکند.
بنظر من هم آقای رضا پهلوی بهتر ست با درایت و وسواس از شائبات و شایعات نشست و برخاست با متهمان جنایت و نقض حقوق بشری در حکومت گذشته و کنونی تبری جوید. مگر میشود مقامات امنیتی و اطلاعاتی رژیم گذشته با نام و نشان حقیقی و نزدیک به محافل سلطنتطلب ویدئوهای طولانی با تلویزیون فارسی زبان در یوتیوب و رسانههای اجتماعی بگذارند و درباره روابط آقای رضا پهلوی با ثابتیها و شهریار آهیها و... همراه با دریافت کمکهای مالی از کاخ سفید افشاگری کنند و بیننده اهمیت ندهد؟
واقعیتهای زندگی در این چند ماه خارج از کشور نشان میدهد که واگرائیها افزایش یافته ست و به این نوشتههای دوستانه در ایران امروز و دیگر رسانهها بستگی ندارد. مشکل حتی از توئیت خانم یاسمین پهلوی نیز حکایت میکند.
دشمن دانا بلندت میکند / بر زمینت میزند نادان دوست
با سپاس؛ مانی فرزانه، استکهلم
■ آقای پورمندی عزیز، ادبیات شما در همین چند سطر توهینآمیز بودن خود را نشان میدهد. اصل محتوای نقد و صراحت کلام است. تحقیر و تخفیف اسم و رسم اشخاص نه لازم است، نه اخلاقی است و نه به گفتگو که ما بدان نیاز داریم کمک میکند.
با احترام/ حمید فرخنده
■ آقای خراسانی گرامی،
من نه فکر میکنم نه لازم است که مشروطهخواهان و سلطنت طلبان زیر پرچم گروههای دیگر بروند و نه این کار اصولا شدنی است. من برنامه آقای ممبینی را ندیدهام اما کم و بیش نظرات ایشان را خواندهام و با ایشان درمورد نقش ساواک هم نظر هستم. بهرحال جنبش مسلحانه به قدرتگیری ساواک و امنیتی کردن فضای سیاسی انجامید. من هرگز نه در این نوشته و نه در جاهای دیگر شاهزاده رضا پهلوی را دیکتاتور نخواندهام. از انتقاد کند و غیرصریحش به بخشی از هواداران چشم و گوش بستهاش که شعار های تند علیه دیگران میدهند انتقاد کردهام.
درون یا بیرون گود، ما حق داریم مدعای هر نیرو یا شخصیت سیاسی را به نقد بکشیم. کمااینکه شاهزاده و دیگر نیروهای سیاسی نیز حق دارند طیف رقیب را نقد کنند. شاید چون در فرهنگ ما نقد را به معنای منفی آن یعنی تخریب و ایرادگیری نابهجا بکار میبرند، میخواهیم ناقد را ساکت کنیم و گاه بزور یا نابههنگام دو طیف سیاسی مختلف که راهبردهای متفاوت دارند را پشت یک میز بنشانیم. ما هم به سازمان یافتن چپ دمکراسی خواه احتیاج داریم هم به متشکل شدن راست دموکراسی خواه، چه طرفدار نظام پادشاهی و چه جمهوری خواه. همه باید موجودیت هم را به رسمیت بشناسیم، فرهنگ مدارا را تقویت کنیم و با زبان و ادبیات دمکراسی با یکدیگر گفتگو کنیم. ما حتی باید وجود نیرویهای ضددمکراسی راست و چپ ایران را بپذیریم و با آنها نیز گفتگو کنیم. برنامه پرگار را حتما خواهم دید، ممنون از توصیه شما.
با احترام/ حمید فرخنده
■ آقای فرخنده عزیز. آیا واقعا فکر میکنید که ایران امروز با اینهمه عصبیت و زخمهای ناشی از فقر و محرومیت و ستمهای مذهبی و قومی و اختلافات نجومی طبقاتی مستعد دموکراسی است؟ آیا در فردای انقلاب همه مدعیان قدرت از مجاهد و حزب کمونیست کارگری گرفته تا احزاب مسلح کردی تا نحلههای تندروی مذهبی و قومی گردن به رای مردم گذاشته و مطابق رای اکثریت رفتار میکنند و یا باتوسل بسلاح جنگهای قومی و طبقاتی و مذهبی و ایدیولوژیک جنگ داخلی سراسرایران را فرامیگیرد که مردم آرزوی حداقل امنیت و اقتدار امروزه را خواهند کرد. اصلا چرا راه دور برویم در کدام مقطع از تاریخ معاصر دموکراسیهای ناشی از جنگ و انقلاب چه پس از مشروطه و یا شهریور بیست و انقلاب ۵۷ بیش از چند سال ادامه یافت و هرج و مرج ناشی از پاره شدن انتظام مردم را به ستوه اورد که به آسانی دوباره تسلیم همان استبداد گیرم با نام نشان دیگر نشدند. علت رجوع بخشهایی از مردم به رضا خان و حکومت پیشین و نماد امروز آن رضا پهلوی نه بخاطر آن است که از بیعدالتی و ستم و ساواک و شکتجه گذشته بیاطلاعند بلکه همه را در یک کفه گذاشته و ثبات اقتصادی و آزادی مدنی و توسعهگرا بودن و اتحاد با غرب و نه با جریان تمامیتخواه را در کفه دیگر و بر اساس تجربهای ملموس آن را میپذیرند و دیگر نه به دنبال رویای جامعه بیطبقه ناکجااباد چپها و نه در پی فرصتسوزیهای ملیگراها و نه عدالت تخیلی و اتوپیایی اسلامگراها نبوده بلکه فقط بدنبال زندگی همین امروز هستند که چون بسیاری از کشورها نرمال باشند و آدرس ان را در نگاه به گذشته نزدیک پیدا میکنند. علیرغم همه گزافهگوییهای رضا پهلوی و همه سر به سینه زنان دموکراسی در شرایط امروز تا طی دورهای گذار چارهای به جز ایجاد حکومتی مقتدر و استبدادی سکولار توسعهگرا نخواهند داشت.
بهرنگ
■ جناب فرخنده گرامی. سپاس از پاسخ شما. ما ناگزیریم هر چه بیشتر به این گفتگوها بپردازیم تا شاید راه برای خودمان و دیگران روشنتر و هموارتر گردد. هنوز راه کمابیش تاریک و پر سنگلاخ است.
پیروز باشیم / خراسانی
■ با فرح زاده و شاه نر سطح دیالوگ را کوچه بازاری نکنیم. در آن کنفرانس یکی از سئوال کنندگان هم آقای پهلوی را اعلیحضرت خطاب کرد. باید تلاش برای ورود آقای پهلوی بسوی یک اجماع دمکراتیک مدنظر باشد و جدا کردن هر چه بیشترش از سلطنتطلبان پر هیاهو. طرد وی به خاطر ضدیت با رژم گذشته به دلایل ایدئولوژیک کاری غیر مسئولانه است و به ضرر مبارزه برای گذار از رژیم اسلامی حاکم. هر فرد صادقی با ورود به یک اجماع سیاسی دمکراتیک با گفتگو و تعامل به تصحیح نظراتش پرداخته و میتواند از لغژشها احتمالی در امان بماند. با این گونه خطکشیها و شابلونها پیشبرد امر دمکراتیک نا ممکن میشود.
به قول آقای خراسانی پیروز باشیم. سالاری
■ دوستان گرامی مشکلات ما علاقمندان فعالیت سیاسی و اجتماعی در خارج از کشور تازگی ندارد و ریشه در اختلافات و کمبود های اساسی اجتماعی و سیاسی دارد که نمیتوان در چند سطر همه را توضیح داد. ما اقلیتی هستیم در میان میلیونها ایرانی که همه بخاطر جهنم جمهوری اسلامی مجبور به ترک وطن خود شدیم.(کاری به خوشنشین های حکومتی و غیر حکومتی ندارم!) ما بدینجا نه پی حشمت و جاه آمدهایم / از بد حادثه در اینجا به پناه آمدهایم.(حافظ)
هریک از ما در گوشهای از جهان با مشکلات زندگی مهاجرت روبرو بودهایم و همزمان با هزاران رشته و پیوند با عزیران و دوستان خود در سرزمین آبا و اجدادی خود در ارتباط و در این دهه ها کم و بیش صدای آنها در جهان آزاد بودیم. نکته ای که از همان بدو ورود به اروپا و در کمپ موقت پناهندگی و بعدا در شهری که در آن ساکن شدم دیدم و به آن توجه داشتم . موقعیت «اقلیت» خود و چند قعال سیاسی در رابطه با «اکثریت» ایرانیان در کمپ و شهر میزبان خود بودیم. تقریبا مانند بُرشی از جامعه ی ایرانی در ایران که بعداز کشت و کشتار اوایل انقلاب، هر کس بنوعی آسب دیده بود و در نا امیدی مطلق فرار را بر قرار ترجیح می دادیم و هنوز ادامه دارد. ..
دوستان، ما در ایران فرهنگ سیاسی و تجربه فعالیت اجتماعی محلی، صنفی، سیاسی و صد البته رقابت احزاب در انتخابات آزاد و بحث و گفتگوی سیاسی در رسانه ها نداشتهایم. حتی ما «اقلیت» فعال سیاسی که مانند مرغ عزا و عروسی بودهایم فاقد چنین تجربیاتی بودهایم. این کمبود در ایران و خارج از کشور خود را بروشنی نشان میدهد. «اکثریت» مردم در ایران و خارج از کشور نیز همیشه ناظر سرکوب خونین حکومتها بودهاند. در همایشهای با شکوه سال ۸۸ و امروز در خارج از کشور اگر به آمار و ارقام واقعی مراجعه شود. به مثل تجمع دو سه هزار نفری در میدان مرکزی شهر استکهلم نسبت به جمعیت بیش از صد هزار ایرانی مقیم سوئد رقمی نیست.
البته ایرانیان سوئد در شهر های مختلف سوئد زندگی میکنند. ولی برای شرکت در یک همایش با امکانات وسیع ایاب و ذهاب اصلا مسئلهای نیست. به باور من این فعالتها انگیزه میخواهد و میدانیم که بسیاری از ایرانیان از سراسر اروپا خود را به برلین رساندند پس رفتن به استکهلم از شهرهای سوئد سادهتر ست فقط انگیزه می خواهد.
کوتاه سخن، نگارنده از همان آغاز زندگی مهاجرت در کمپ و بعدا در شهر کوچک سالا / Sala در شمال استکهلم با این مشکلات و نبود انگیزه روبرو بودیم. برای اعتراض به بمبارانهای جنگ عراق و ایران، اعدام و کشتار زندانیان سیاسی و... یا شرکت در مراسم مختلف ملی و سنّتی اعیاد، یلدا، چارشنبه سوری و... حتی در اعتراض به قتوای قتل سلمان رشدی دچار مشکلات عدیده و دعوا و مرافعههای شدید بودیم که حکایت از بیتجربگی های اجتماعی و سیاسی می کرد و شیطنت های بعضی محافل میکرد.
اساسا نصب یک اعلامیه در تابلوی اعلانات کمپ یا شهر موجب ناخرسندی عده ای می شد . ظاهرا «اکثر» مردم ما از «فعالیت سیاسی» در خارج از کشور بدشان میامد که بعدا فهمیدیم؛ رفت و آمد به ایران ایجاب می کزد که وارد «معقولات » نشوند. این امر دامن بسیاری از مدعیان سیاسی را نیز گرفت. امروز وضع فرق کرده ست و «اکثر» مردمی که از «فعالیت سیاسی» در خارج از کشور بدشان میآمد «سیاسی» شده اند. با شعار های ماورای افراطی جلوههائی از نقض آشکار حقوق بشر را به نمایش گذاشتهاند که فقط از بیسوادی سیاسی حکایت نمیکند.
بحثها باید در یافتن راهکار های مقید برای اصلاح و برطرف کردن این زشتیها باشد که فقط جمهوری اسلامی از آن استفاده میکند. رضا پهلویها مبشر فعالیت های فلهای فاقد مختصات سیاسی حزبی میباشند که در حزب ایران نویه، پان ایرانیست، مردم، رستاخیز و امروز مشروطه خواهان خود را نشان میدهد که «همه» مردم را نمایندگی میکنند نه مانند احزاب شناخته شده با هدف و آرمان مشخص و معین برای اقشار مختلف اجتماعی یا موضوعات مشخص محافظه کارانه، میانهروانه، چپگرایانه لییرالی و دموکراتیک. آقای رضا پهلوی باید بداند که در فعالیت سیاسی همه نمی توانند یکجا طرفدار بازگشت حکومت پادشاهی باشند.
به کجا چنین شتابان
پرویز صدری