مدیر علمی انیستیتوی پژوهشهای اجتماعی در المان
http://gsr-institute.de
اخیرا خبری آمد، که جناب حامد اسماعیلیون درخواست یک رادیوی اسراییلی را برای یک مصاحبه رد کرده است. تا آنجا که میدانم، دلیل خاصی برای آن از سوی ایشان ذکر نشده، ولی در رسانههای اجتماعی سخن از متعهد بودن ایشان به آرمانهای فلسطینی است، که او را از این مصاحبه بازداشته. این خبر و همچنین نشستهایی که ایشان این اواخر با گروههای متفاوت روشنفکری داشته است، به من این انگیزه را داد، که این سطور را برای ایشان بنویسم و در پیامی دوستانه، از ایشان بخواهم که به دو نکته یا توصیه توجه بفرمایند.
واقیعت این است، که در طول تاریخ، این رویدادها در شرایط بسیار حساس بودهاند که از افراد یک شخصیت تاریخی و سیاسی مهمی ساخته است و نه در وهله نخست تواناییهای فردی. رویدادهای سیاسی میتوانند تواناییهای فردی را پرورش دهند و او را به سویی سوق دهند که نقش مهمی در پذیرش مسئولیتهای اجتماعی ایفا کنند، تا آنجا که فرد در تغییر یا آفرینندگی رویدادها نیز موثر باشد. سخن از شرایط استثنایی است؛ یعنی شرایطی که در آن یکفرد به یک جایگاه ویژهای در تاثیرگذاری در رویدادها میرسد، که بدون تاثیرپذیری ممکن نخواهد بود.
از این منظر میتوان این سه مرحله را در پروسه تکامل شخصیتهای سیاسی متمایز ساخت: مرحله تاثیرپذیری؛ که در آن رویدادهای بیرونی از یک فرد، شخصیتی مهم میسازند. مرحله بینابینی؛ که در آن یک رابطه متوازن بین رویدادها و فرد برقرار است و فرد میآموزد، که چگونه میتوان، دامنه تاثیرپذیری و تاثیرگذاری را در رابطههای متقابل گسترش داد. در مرحله سوم فرد میتواند به درجهای برسد که تاثیرگذاری او بر تاثیرپذیری «سبقت» گیرد و عملکرد او نقشی راهبردی داشته باشد.
شرایطی که حامد اسماعیلیون در آن حضور دارد، از نظر من در مرحله دوم، یعنی یک شرایط استثنایی و بینابینی است که برای مرحله بعدی بسیار تعیینکننده است.
از اینرو یک چیز میتواند ما را در درک رویدادهای سیاسی و هدایت متقابل آن، یعنی هم نقش هدایتی رویدادها در من و هم نقش هدایتی من نسبت به رویدادها، که خصلتنما برای مرحله دوم و بینابینی است، فلج سازد و آن این توهم است، که مرحله سوم به وقوع پیوسته؛ در حالی که چنین نیست. به عبارت دیگر، عملکردی بر اساس آرمانهای فردی بدون یا با توجه به رویدادها، حال به منظور تاثیرگذاری یا به منظور بیتفاوتی نسبت به رویدادها و بر اساس اعتماد صرف به فردیت خویش در توهم نسبت به سبقت آن بر رویدادها.
با این مقدمه، در این شرایط حساس استثنایی و بینابینی، دو توصیه زیر را برای ایشان دارم:
اعتماد بیشتر به آرمانها و منافع جمعی و ملی تا عقیدتی: البته این مورد احترام است، که ایشان یا هر فرد دیگری، نسبت به فلسطین و اسراییل چگونه فکر میکند، ولی در این مرحله باید در هر رفتار یا ایمایی هر چند کوچک، حامل این پیام باشد، که مردم ایران و منافع ملی آنان نقش مرکزی ایفا میکنند. رژیم ج.ا. سالیان سال منافع ملی ایران را قربانی اهداف عقیدتی و آرمانی ساخته و با این تجربه بسیار تلخ، مردم ما حساسیت بسیار زیادی نسبت به آن دارند.
اعتماد بیشتر به توده مردم تا توده روشنفکر: روشنفکر خودبزرگبین است و دامنه تاثیر خود را بسیار بیشتر از آن میداند، که واقعیت دارد. روشنفکر را میتوانیم در واقع به عنوان فردی بشناسیم که توانایی او در تولید قدرت بیشتر از مصرف آن است. اما تاثیرگذاری روشنفکر، صرفنظر از خط سیاسی او، به طور عمده، در درازمدت میتواند نمایان شود و در کوتاه مدت گستره چندانی ندارد.
روشنفکر متواضع نیست، زیرا فکر میکند و فکر کردن او همواره اساس فکری دیگری دارد، یعنی بر اساس پیشفکری است. حال میخواهد این روشنفکر چپ باشد یا راست، جمهوریخواه یا سلطنتطلب، انقلابی یا اصلاحطلب. اما انتظار عمومی از روشنفکر بر موازین اخلاقی بالایی استوار است که میتواند این توهم را به وجود آورد، که او از چنین موازینی برخوردار است.
روشنفکر از این منظر فرزند زمان خود است که در فرهنگ سیاسی تولید شده توسط حاکمیت زندگی میکند. در چنین فرهنگی او به نقد حاکمیت میپردازد. از نظر من یکی از رمزهای موفقیت پروژههای سیاسی مسیح علینژاد همین بریدن او از «توده» روشنفکری است. او خود انسان روشنفکری است ولی از «جامعه» روشنفکری برید و تمام توجه خود را به مردمی که زیر سلطه این رژیم میباشند، کشاند و علیرغم تمامی فشارها به کار خود ادامه داد.
■ آقای طبری گرامی، خانم علینژاد در درجه اول یک آکتیویست سیاسی است. آیا فکر نمیکنید این توصیه شما آن هم در ساحت یک روشنفکر به مردم به رشد بیشتر پوپولیسم در ایران که تا همین جا چنین قوی هست که بر اساس نظرسنجیها اگر انتخابات آزاد برگزار شود امکان پیروزی احمدینژاد کم نیست، بشود؟
ما هم به سیاستمدار احتیاج داریم، هم به اکتیوست سیاسی و هم به روشنفکر. گاهی اوقات و برای برخی افراد این حوزهها همپوشانی دارند، اما نه همیشه.
با احترام/حمید فرخنده
■ اسفندیار عزیز! آیا روشن است که خبرنگار کدام رسانه اسراییلی و در کجا قصد گفتگو با آقای اسماعیلیون را داشته و واکنش او دقیقا چه بوده است؟
با ارادت / احمد پورمندی
■ من هم مانند جناب پورمندی نمیدانم که خبرنگار اسراییلی از کدام رسانه بوده و چه هدفی از گفتگو داشته است که بتوانم دربارهی آن نظری روشن بدهم. اما به ویژه در پیوند با سرشت نه چندان روشن و سازندهی فلسطینیها رگههای تند تروریسم در آنها و همچنین نقش تاکنون زیانبار آنها برای منافع ملی ایران، با کلیات دیدگاه آقای طبری همسویم و آن را درست میدانم.
بهرام خرسانی
■ آقای پورمندی، مگر برای مسابقه ندادن با آن ورزشکار اسراییلی باید پرسید که او چه ورزشکاری بوده، چه باور سیاسی داشته، به کدام حزب یا دستهای تمایل داشته؟ بهتر است که فاصله بگیریم از پرداختن به امور از زاویه باورمندی به چیزی ... بویژه اگر منافع ایران در میان است.
ممنون، نیما
■ آقای طبری،
مشکل فقط خود بزرگ بینی روشنفکران نیست بلکه بیشتر محصول تاثیر چرخش روشنفکری ایرانیان پس از انقلاب مشروطیت از ناسیونالیسم به انترناسیونالیسم است که تبعاتش از جمله اسراییل و امریکا ستیزی و دایه مهربان تر از مادر برای فلسطین شدن است، حتی به قیمت همسویی با رژیم! اگر اسماعیلیون ان مصاحبه را پذیرفت، آیا به اندازه کافی نیروی روشنفکر در مطبوعات ایرانی که هنوز در کنترل چپ های سنتی است وجود دارد که بتواند در مقابل حملات سبعانه علیه او بایستد؟
مهرداد
■ آقای نیمای گرامی! شما اگر از جزییات امر اطلاع دارید، خوشحال میشوم تا روشنگری کنید. مقایسهای که انجام دادید قیاس معالفارق است. بسیاری از روشنفکران در کشور خودشان هم با رسانههای خاصی مصاحبه نمیکنند. در سطح جهان هم همین طور است. اگر یک روشنفکر فرانسوی گفتگو با همشهری یا جوان را رد کند، بدان معنی نیست که او ضد ایران است. این کار ربطی به کشتی نگرفتن تحمیلی یک قهرمان ملی در یک بازی جهانی ندارد.
پورمندی
■ با درود، چگونه میتوان برپایۀ یک خبر ناموثق و یک رشته نظرپردازیهای مغرضانه دربارۀ یک فرد از او بازخواست کرد؟ تا حالا میگفتند حامد اسماعیلیون به مجاهدین نزدیک است. مجاهدین که با اسرائیل رابطۀ خوبی دارند. بس کنیم! بهتر است دربارۀ افکار یک فرد برپایۀ گفتهها و نوشتههای صریح و آشکارش داوری کنیم. این یک اصل نه تنها اخلاقی بلکه علمی است و باید آن را آویزۀ گوش خود کنیم. حامد اسماعیلیون تا اینجا سنجیده گام برداشته. قرار نیست هر آنچه را که ما میپسندیم بر زبان بیاورد یا رفتاری در پیش گیرد که پسند ما باشد. بگذاریم کارش را بکند. چگونه به خود اجازه میدهیم که برای دیگران حد تعیین کنیم. اگر انتقادی به دیدگاهها یا عملکرد او داریم باید مستند و مستدل سخن بگوییم. مگر با یک جوان نابالغ سر و کار داریم که او را اندرز و نصیحت میکنیم.
با احترام، ارمغان پیروز
■ نیما، خبرنگاران ورزشکار نیستند! اگر این روزها سیاست اسرائیل را دنبال کنید، خواهید دید که افراط گرایان قدرت قابل توجهی به دست آوردهاند و من گمان میکنم اگر یک روزنامهنگار مرتبط با آنها بخواهد با او مصاحبه کند، بهتر است از این کار خودداری کند. این فقط یک مثال است. حتی وزیر خزانهداری آمریکا دیروز از دیدار با وزیر خزانه داری اسرائیل امتناع کرد.
علی
■ من بسیار خوشحال می شدم تعریفی از روشنفکر از نقطه نظر آقای طبری به عنوان مدیر علمی انستیتوی پژوهشهای اجتماعی در آلمان بدانم. «البته اگر لطف کنند و به زبان ساده بنویسند»
در این مقالهٔ کوتاه به چندین مقولهٔ مهم اجتماعی اشاره شده است که برای درک بهتر نوشتهٔ آقای طبری می تواند بسیار مفید و کمک کننده باشد، از جمله «رابطهٔ آزادی و دموکراسی» «تاکتیکها و استراتژی در سیاست» «رابطهٔ اخلاق و روشنفکر».
اگر تنها به عملکرد آقای اسماعلیون در رابطه با نپذیرفتن مصاحبه با روزنامهٔ اسرائیلی برگردیم، شاید بهترین و ساده ترین راه، شنیدن علت و یا علتها از خود ایشان باشد «اگر خود را ملزم به جواب دادن بدانند» تا بتوان در مورد تفکرات ایشان«که شناختی نداریم و تنها می دانیم دادخواهی ثابت قدم است» و عملکرد های آیندهٔ ایشان قضاوت کرد.
سلمان گرگانی
■ ممنون از همگی از توجه به این یادداشت. رادیو پیام اسراییل این خبر را منتشر ساخته و تویتر و فیسبوک علیرغم نظرات زیادی که در این باره نوشته شده، متاسفانه تا به امروز واکنشی از سوی حامد اسماعیلیون مشاهده نشده. هدف اندرز دوستانه یا براندازی ایشان نیست، بلکه همانطور که تاکید شده، این است که ایشان پر چنین مسئولیتی مجبور است در همه رفتارهای خود دقت و حساسیت نشان دهد. خوب است که هر کسی به طور آزاد بتواند انتقاد کند با خود ایشان به طور مشخص به آن بپردازند، پیش از اینکه، در رسانههای اجتماعی از یککاه کوه ساخته شود.
در رابطه با روشنفکر: به زبان فارسی به این نوشتهام رجوع میدهم، تحت عنوان «روشنفکر ایرانی و قهرمانپرستی». ولی در اینجا از روشنفکر منظور از روشنفکر خیلی عام است، یعنی کسانی را نیز در بر میگیرد، که شاید به عنوان نخبه سیاسی خود را نیز روشنفکر بدانند.
باز هم سپاس از همگی! / طبری
■ جناب طبری، بعداز انقلاب مشروطه و استبداد صغیر که مجلس به توپ بسته شد و مشروطه خواهان اعدام میشدند. به فرار انقلابین از وطن منجر شد. بعداز انقلاب ۵۷ تا امروز نیز امواج مهاجرت ادامه دارد با این تفاوت که ابعاد این مهاجرت چند میلیونی ست و ترکیبی از اقشار مختلف اجتماعی و نحلههای مختلف فکری و سیاسی. اگر بتوانیم تجربیات انقلابیون مشروطه یا طرفداران انقلاب مشروطه را بیاد بیاوریم. خطوط مشترکی با طرفداران انقلاب ۵۷ که بخاطر استبداد مذهبی مجبور به ترک وطن شدند پیدا میکنیم. سید حسن تقیزاده ها و علیاکبر دهخدا ها و.... وقتی از ایران خارج شدند در جهان آنروز و تجربیاتی که از همسایه شمالی روسیه تزاری و همسایه شرقی یعنی حضور استعمار انگلیس در هندوستان داشتند هر دو با نفوذی که در ایران داشتند چوب لای چرخ جنبش مشروطه گذاشتند. آنها تصور می کردند که در جنگی که آلمان و خلافت عثمانی و... علیه استعمار گران انگلیس، فرانسه و روسیه شروع کرده بودند و به جنگ جهانی اول تبدیل شد. باید در برلین آلمان ساکن شوند.
آنها به خاطر «کینه»ای که از استعمار انگلیس و روس داشتند شروع به سکونت و فعالیت در برلین کردند و نشریه کاوه را منتشر نمودند تا در مورد فرهنگ دو کشور ایران و آلمان تبلیغ کنند.(دشمنِ دشمنِ من ، دوستِ من ست) تحلیل آنها «بهتر» بودن آلمان از انگلیس و فرانسه بود. ولی زندگی طور دیگری رقم خورد، در بحبوحه جنگ در روسیه تزاری انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ صورت گرفت. آلمان در جنگ شکست خورد و سلطنت منحل و جمهوری شد. خلافت عثمانی دود هوا شد و چند کشور جدید با مرزهای تعیین شده تاسیس شد. در ایران انگلستان فاتح جنگ جهانی اول، رهبر بلامنازع سیاسی بدون حضور رقبای سابق روسیه تزاری و خلافت عثمانی شد. کودتای ۱۲۹۹ علیه احمد شاه قاجار برای ایجاد حکومتی «مقتدر» در برابر بلشویک های روسیه انجام شد و سردار سپه نخست وزیر احمد شاه گردید که بعد تاجگزاری کرد.
مشروطه خواهان، انقلابیون و روشنفکران از این وقایع جهانی تاثیر گرفتند و با تغییراتی، گرایش های جدیدی در دیدگاهای آن دیده شد؛ بعضی در مواضع مشروطهخواهی و ملی خود راسخ ایستادند و در حکومت رضاشاه از مواضع خود کوتاه نیامدند خانه نشین و مغضوب شدند. برخی به بلشویکها متمایل شدند سر از زندان رضاشاه در آرودند. بعضی در «قدرت سیاسی» حکومت رضا شاه حل شدند و به تدریج از آرمانهای مشروطه فاصله گرفتند (سید حسن تقیزاده) سناتور محمد رضا هم شدند.
موضوع مهاجرت طرفداران انقلاب ۵۷ در جهانی پیچیدهتر از بعداز انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول و بیش از صد سال تحولات وسیع در جهان می باشد. تنوع نحلههای فکری طرفداران انقلاب ۵۷ نیز بر پیچیدگی موضوع میافزاید. با وجود فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» و با وجود امکانات وسیع رسانهای که دیگر فقط در انحصار قدرتهای بزرگ نیست و رسانه های اجتماعی میتواند نظرات نحلههای مختلف را در سراسر جهان اشاعه دهد. اختلاف نظرهای شدیدی بین نحلههای مختف سیاسی و روشنفکری نسبت به حکومت ارتجاعی و فاشیستی جمهوری اسلامی وجود دارد که در این ۴۴ سال مانع تشکیل جبهه ی واحد علیه حکومت کودک کش گردیده ست.
یکی از اختلافات اساسی بیتوجهی بعضی جریانات سیاسی به دخالتهای قدرتهای جهان در بعداز کودتای ۱۲۹۹ میباشد که در پیشرفت مشروطهخواهی و بنیانهای دموکراسی در ایران نقش مخربی داشته ست. یکی از شدیدترین تعارضات برخورد مخالفان انقلاب ۵۷ و بازماندگان و هواداران حکومت پادشاهی با طرفداران انقلاب ۵۷ و مخالفان استبداد سلطنتی در حکومت گذشته میباشد. طنز تاریخ: بازهم برخی روشنفکران در قبال جنگ روسیه در اوکرائین مانند نسل بعداز انقلاب مشروطه سادهانگارانه برخورد میکنند و به جای بر حذر کردن حکومت جهل و جنون و جنایت از نزدیکی به آتش جنگ در نهایت بچگی همان تز «دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است» را دنیال می کنند. برخی برای روسیه و برخی برای غرب هورا میکشند. در حالیکه در دو جنگ جهانی حکومتهای ایران اعلام بی طرفی کردند. البته مخالفان انقلاب ۵۷ و طرفداران بازگشت حکومت پادشاهی و راست های افراطی و مجاهدین خلق از طریق جنگِ رسانه ای و تقاضای های بمباران تاسیسات اتمی ایران تا حمله نظامی به ایران و متوسل شدن به محافل شناخته شده که یوگسلاوی، لیبی، سوریه، افغانستان، عراق، یمن و... را نابود کردند هرگز کوتاه نیامدهاند. چنین بلبشوئی فقط به نفع حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی بحران خواه و محافل فرصت طلب و پوپولیست خارجی و داخلی تمام خواهد شد. وظیفهی تمام کسانی که برای انقلاب «زن ، زندگی ، آزادی» تلاش می کنند حراست از آرمانهای شریف راهیان این جنبش در داخل ایران ست. وقایع چند ماه اخیر در خارج از کشور پر تناقض بوده ست. ما به کجا میرویم؟
با احترام کامران امیدوار
■ با درود به آقای طبری و البته درود به آقای اسماعیلیون،
چرا آقای اساعیلیون باید اختیار این را نداشته باشد که با خبرنگار اسراییلی مصاحبه نکند!؟ ایشان مثل هرکس دیگر حق دارد به تفکر و نظر خود عمل کند. شما که خانم علینژاد را مثال میزنید، اول اینکه این خانم روشنفکر نیست. او یک کنشگر سیاسی است که در پی راهی است که زنان را علیه یک حکومت تمامیت خواه بسیج کند و زبان زنان را هم میداند و روش خوبی را هم انتخاب کرده است. به هیچ عنوان ایشان نمیتواند ادعای رهبری کند فقط می شود فکر کرد که ایشان زبان زنان کوچه و خیابان را میداند. آقای اسماعیلیون یک نویسنده است و در شرایط خاصی به سیاست پرتاب شده است. انسانی است با اخلاق که فقط به خاطر خوشامد نیروهایی که هدف وسیلهشان را توجیه میکند، نمیتواند اعلام نظر کند. حکومت اسراییل حکومتی جنایتکار است که بیش از ۷۰ سال است که سعی دارد بطور هدفمند تعداد زیادی انسان را که در خانهی خودشان حق زندگی دارند را از صحنهی زندگی حذف کند و تا حدودی هم موفق شده است. حداقل موفق شده است کاری کند که این مردم هیچ نمایندهی واقعی نداشته باشند. مدعیان نمایندگی پولی از غرب (فتح) یا از جمهوری اسلامی (حماس) بگیرند و در نشتهایی در غرب یا در ایران شرکت کنند و اهمتی هم به مردمی که رنج میبرند، ندهند. شباهت حکومت آپارتایدی ایران اگر به روش حکومت یک کشور شبیه باشد، همان اسراییل است با این تفاوت که اسراییل همین روشها را به شکلی مورد پسند حکومتهای مسلط جهان انجام میدهد و البته علیه دشمنانش و حکومت ایران تره هم برای روشهای مورد پسند آن حکومتها خرد نمیکند و برای اسلامی کردن جامعه به سبک پیامبر اسلام، از هر روشی که فکر می کند او را به هدف می رساند را بکار می برد. اینکه حکومت ایران مخالف اسراییل است که البته در واقعیت نیست، به یک انسان آزاده اجازه نمیدهد که با هر کسی که با این حکومت مخالف است در باغ سبز نشان دهد. کسانی که با واسطگی برنارد لوی موفق به دیدار مکرون شدند، اشتباه بزرگی کردند چون این شخص تابلو طرفداری از اسراییل است و در واقع سیاست اسراییل را به هر قیمتی پیاده میکند و البته بگذریم که در دنیای غرب هم آدم بیاعتباری است و کنش هایش به همین واسطگی ها در جهت اهداف اسراییل خلاصه می شود. و آخر اینکه اخلاق که از همه سیاستهای جهان رخت بربسته، پایه اول یک کنشگر سیاسی باید باشد.
ایرانی
■ جناب طبری
با توجه به ارجاع شما در مورد تعریف روشنفکر به مقالهتان «روشنفکر ایرانی و قهرمان پرستی» باید خدمتتان عرض کنم، مقالهٔ بسیار ارزندهای است ولی با توجه به این که ارجاعات «references» در مقالهتان غالباً مشخص نیست و با توجه به نقل قولها از فیلسوفان و جامعهشناسهای بسیار زیاد و در عین حال سختیِ درک ارتباط گفتمانهای آنان در نوشتار شما، فهم و درک روشنفکر از مقالهٔ شما، برای من عملاً غیر ممکن بود. البته باعث مباهات است که شما به این همه نوشتهها اشراف دارید. شاید این مشکل همانطور که اشاره کردهاید به این علت باشد که نوشتار فارسی شما در این زمینه محدود به همان مقاله بوده باشد و در مقالات غیر فارسی بتوان نظرات شما را دانست(؟)
و در انتها آفرینش سوالِ اختلاف روشنفکر ایرانی (قهرمان پرستی) و روشنفکر اروپایی که شما سمبولیک آن را در ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی و سویمی «swimmy» اثر لئو لیونی «leo lionni» بیان کردهاید، بسیار بجا است. علت عملکردهای متفاوت ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی و سویمی «swimmy» اثر لئو لیونی «leo lionni» شاید در تجربیات تاریخی آنان میباشد. سویمی رنسانس و روشنگری و دنیای صنعتی و تمام چالشهایش را پشت سر گذاشته و ماهی سیاه کوچولو هنوز از ناهنجاری ها و ارزیابی های انقلاب مشروطه رها نگشته است.
سلمان گرگانی
■ آقای طبری، همانطور که میدانید، اینروزها و این سالیان بازار مکاره ها گرم گرم است. کنون که بحث واژگان و تعریف درست آنها به میان آمده است، لطف کنید و دو واژه مهم که در فرهنگ سیاسی ایرانیان بیاندازه بداستفاده شده است، را بدون گرایش باورمندی خود شرح دهید: روشنفکر و چپ. برای نخستین که زنده یاد حیدری ملایری، که شما هم به یاد او پیام دادید، واژه درستتر اندیشگر یا اندیشکار را گزیده است. برای وِاژه دوم که نزدینن همه ایرانیان فکر میکنند که هر کسی که کمونیست است، پس چپ است و یا برعکس!!!
پیمان