برگردان به فارسی: فواد روستائی
* فرهاد خسرو خاور جامعهشناس و مدیر ممتازِ پژوهش در مدرسهی مطالعات عالی علوم اجتماعی پاریس است.
* این مقاله در تاریخ ١٧فوریهی سال جاری در روزنانهی فرانسوی «لوموند» منتشر شده است.
خیزش مردم ایران بدون یک پشتیبانی واقعی از نفسخواهد افتاد
جامعهشناس ایرانی با تأسّف بر این نکته انگشت میگذارد که مماشاتِ کشورهای عربِ منطقه با جمهوری اسلامی ایران بهخاطر ترسشان از سرایتِ خیزشِ دموکراتیک مردم ایران به آن کشورها و بسندهکردنِ غرب به تحریمهای مالی و سیاسی، جنبش مردم ایران را که نیازمند پشتیبانیای چشمگیر و مهم است تضعیف کردهاست.
جنبش زنان ایران که از میانهی ماه سپتامبر گذشته و در پی کشته شدن مهسا امینی در جریان بازداشت توسّطِ گشت ارشاد آغاز شد هماکنون با بحران رو به روست. اعتراضها در شهرهای بزرگ کموبیش سرکوب شدهاند. اعتراضهائی که کماکان ادامهدارد بیشتر شبها و بر بامها صورت میگیرد. گهگاه ده تا صد جوان نیز در خیابانها خودی نشان میدهند. تنها دو منطقهی قومی یعنی کردستان در غرب و بلوچستان در جنوبِ شرق کشور به اعتراض و تظاهرات ادامه میدهند امّا ایستادگی و استمرار آنان به حاشیه راندهشده و در دیگر مناطق کشور بازتابی ندارد.
از چند هفتهی پیش، در اثر سرکوبِ سنگین و شدید (سرکوبی با بیش از پانصد کشته و بیستهزار زندانی) این جنبش دموکراسی خواهی بهگونهای درجا میزند. بهمجرد ظهور رهبرانی در سطح محلی، سرنوشتِ آنان دستگیری و مرگ خواهدبود. اقدام دولت مبنی بر بستن اینترنت و محرومکردن مردم از دسترسی به آن موجب تشدید دشواری بسیجِ مردم میشود. مردمی که از سرکوب شدید و نبود چشماندازی در پیشِرو خسته و بهستوه آمدهاند. راهبرد یا استراتژی رژیم نابودکردن یک نسل به امید برقرای آرامشی نسبی بهجای پرداختن به مشکلات اجتماعی و پاسخ دادن به مطالبات مردم و گشودن فضای سیاسی است.
جامعهی در حالِ فقیرشدن
این جنبش از همان آغاز به خاطرِ فقدانِ رهبری و سازماندهی ( دو پدیدهای که سرکوبشدید تحقّقِشان را ناممکن ساخته) شکننده بودهاست. باوجود این و بهرغم این دو کمبود، جنبش پیش از آنکه کمتوان شود رژیم ملّایان را بهلرزه درآورده و طَیِّ هفتهها مقاومت و ایستادگی قهرمانانه عدم مشروعیت آن را نشان دادهاست. در جریان این سرکوب بیرحمانه و خشن- سرکوبی الگوگرفته از شیوهی رژیم سوریه در برخورد با مخالفان- نسلی از کنشگران و فعالان (به ویژه جوانان و نوجوانان) را اگر نه نابود دستِکم ساکت کردهاست.
در مورد دو نسل دیگر یعنی پدران و پدربزرگان نسل کنونی باید بر این نکته تأکید کرد که این دو نسل که پیشتر در جنبشهای اعتراضی سالهای ١٣٨٨(٢٠٠٩)، ١٣٩٤ (٢٠١٥)، ١٣٩٥(٢٠١٦) و (٢٠١٨)١٣٩٧ طعمِ سرکوبِ رژیم را چشیدهاند و در تأمین معیشتِ روزانه با مشکل روبه رو هستند این بار جرأتِ ریختن به خیابانها رانیافتهاند. جوانان در جنبش کنونی مجبور بودند به تنهائی وارد میدان شوند. خیزش و طغیانِ این جوانان برای بهزانو درآوردنِ رژیمِ تادندان مسلّحِ از توانِ کافی برخوردار نبود. تنها نهادهای کارآمدِ این رژیم «مرگسالار» (تاناتوکراتیک) نهادهای سرکوبِ کور اعّم از نابودکردن یا به زندان انداختنِ مردم است.
باوجود این، جامعه ایران تسلیم رژیمی منفور که مردم با فریاد «مرگ بر دیکتاتور» خواهان سرنگونی آن هستند نخواهدشد. بخشِ فعّالِ جوانان سر به شورش برداشتهی ایران را زندان، تبعید یا کشتهشدن از میدان بهدر کردهاست. جامعه روز به روز فقیرتر میشود(طیِّ چهار ماه نرخ برابری دلار پنجاه درصد افزایش داشته و در نتیجه نرخِ تورّم اوج گرفتهاست). در حال حاضر، طبقهی متوّسط به طبقهی فقیر میپیوندد و زیرِ فشار کمبودها و افزایش قیمتها کمر خم میکند.
در خارج از ایران، اختلاف و تضاد میان طرفداران نظام پادشاهی و هواداران جمهوری از یک سو و میان راستگرایان و چپگرایان از دیگرسو به قوّت خود باقیاست و برغم موفقیت توأم با تاخیر رضا پهلوی، فرزند شاه پیشینِ ایران، درگردآوردی بخشی از اپوزیسیون بهدور خود این دیاسپورای بیش از سه میلیون نفری را از متحد و یکپارچه شدن بازداشتهاست. درعوض، رژیم خداسالار حاکم یکپارچگی خود را به ویژه در سطح نهادهای سرکوب حفظکرده و به دستگیری، شکنجه و اعدام معترضان برای خاموشکردن صدای این جنبش ادامه میدهد.
تحریمها و مجازاتهای نمادین
تحریمها و مجازاتهای وضعشده علیه رژیم از سوی اتحادیهی اروپا پیش از هر جیز تحریمهایی سمبولیک یا نمادیناند. بهعنوانِ مثال، منع سفر و اقامت در اروپا تأثیری بر زندگی بلندپایگان رژیم که خود را با غرب در گسست و خصومت میبینند ندارد. و امّا در مورد آمریکائیان باید بر این نکته انگشت بگذاریم که در ارتباط با جمهوری اسلامی میان آرزوی رسیدن به توافقی با تهران بر سر پروندهی هستهای و جلوگیری از اشاعهی تسلیحات هستهای و کمک به جنبش اعتراضی و دموکراتیک مردم ایران در نوسان و درگیر تردیدند. تردیدی که موجب ناکامی آنان در برخوردارکردن معترضان ایرانی از دسترسی بهموقع به اینترنت شد. باوجود این، آمریکائیان کوشش کردهاند فروش نفت ایران را کاهشدهند (نفتی که چین کماکان به قیمت پایین از ایران میخرد) و عر اق را که یکی از منابعِ ارزی رژیم است زیر نظر داشتهباشند.
امّا راهبرد یا استراتژی آنان بهسرعت محدودیّتهای خود را به نمایش گذاشتهاست. در حقیقت، رژیم تهران از توانائی دورزدن تحریمها و دادوستد در بازار سیاه برخوردار است. تهران از طریقِ فروش نفت با تخفیفهای درخورد توجّه و مهم به بازرگانان ترکیهای و دادوستد با همدستانی که در روسیه و امارات دارد منابع ارزی مورد نیاز برای بقای خود و ادامهی حیاتِ نیروهای سرکوبی که جامعهی مدنی ایران را بهشدت درفشارگذاشتهاند تأمین میکند. از سوی دیگر از یاد نبریم که در پی سقوطِ پهپادهای ساختِ ایران در اوکراین اکنون میدانیم که چه تعداد از قطعات استفادهشده در ساخت این پهپادها در آمریکا و اروپا تولیدشدهاند.
ایران در اتحّادِ موسوم به «هلال شیعی» (مرکب از سوریه، حزبالله لبنان و عراق) تضعیفشدهاست امّا این جبهه کماکان از قدرتِ آسیبرسانی ولو بدون دریافت کمکِ مالی از تهران برخوردار است.
رژیمهای خودکامهی عرب نیز بهنوبهی خویش در عین حالی که از رژیم تهران متنّفر بوده و از آن بیمناکاند با این رژیم مماشات میکنند. این کشورها از آن بیمدارند که پیروزی جنبش اعتنراضی ایرانیان با شعار «زن، زندگی، ازادی» به پدرسالاری و سلطهی آنان بر زنان در این کشورها پایاندهد. کشورهای عرب منطقه ادامهی حیات یک جمهوری اسلامیِ از نظر اقتصادی و سیاسی مهارشده و سرِ جای خود نشسته را به سرنگونی رژیم و بروزِ بیثباتی در منطقه ترجیح میدهند. چنین بهنظر میرسد که غرب نیز چشم برجنبش دموکراتیک مردم ایران بسته و همان خظِّمشی کشورهای عرب منطقه را دنبال میکند. سیاستی که به زیان جنبش مردم ایران است. جنبشی که بدونِ دریافت یک کمک مهم و چشمگیر بادشواری بسیار روبهرو ست.
■ آقای خسروخاور گرامی،
مگر کشورهای غربی بر اساس منافع ملی خودشان تصمیم نمی گیرند؟ نوشته اید غرب ایران را تحریم سیاسی، شاید منظورتان تحریم اقتصادی و متعاقب آن تحریم مالی. آنها بجز دیدار های سمبلیک با چهره های اپوزیسیون و حمایت از حقوق بشر که البته اولویت اول آنها نیست چه کار دیگری می توانند بکنند؟ تا آنجا که من دنبال کردهام شما موافق حمله نظامی نیز نیستید. چرا کمبودهای داخلی خودمان در جنبش زن زندگی آزادی را به پای عدم حمایت غرب و ترس اعراب از جمهوری اسلامی بدانیم؟
با احترام/ حمید فرخنده
■ درود بر آقای خسروخاور!
من نمیدانم آیا شما نظرم را میخوانید یا نه. ولی در خصوص مقاله شما لازم دیدم به چند مورد که سالیان سال است از ابعاد مختلف بر آنها تاکید کرده ام، مجدّدا اشاره ای کوتاه بکنم. اخیرا در یکی از مقالاتم که در همین سایت «ایران امروز» منتشر شد، پاراگرف: یقین به خویشتن و خویشکاری، با تکیه به ضرب المثل: «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من و داستان بلدرچین و برزگر» در باره موضع کشورهای باختری نسبت به وقایع ایران، گوشزد کرده بودم. علنا نوشته ام که حکومت فقاهتی و اسلامیّت، مشکل مردم ایران است نه دولتها و مردم دیگر کشورها.
اینکه چرا برغم حکومت بیش از چهل ساله فقاهتی که هر روزش با قتل و کشتار و سرکوب و اعدام و شکنجه و غارت و پایمالی حقوق حقّه انسانها و ویرانی وجب به وجب خاک ایران و چپاول و بر باد دادن تمامی ثروتهای این سرزمین در راه اشاعه تروریسم و بلاهت و جنایت و خانمانسوزی همراه بوده است و نیازی به تکرار هزار بار گفتنش نیست، هنوز که هنوز است آتش ویرانگر این حکومت خونریز الهی با شدّت تمام و وقاحتی توصیف نشدنی به عیان برای جهانیان پیداست و متداوم است، میتوان برای پاسخ به چرایی اش به فاکتورهای گوناگونی استناد کرد.
معضلی که دوام اینهمه جنایتکاران الهی را از معمّمش گرفته تا فُکل کراواتی اش تضمین کرده است، فقط ماشین سرکوب و کشتار و تبلیغات و دستگاهای دماگوژیکی او نیست؛ بلکه نحوه رویارو شدن و رفتار و صف آرایی مخالفان این سیستم مخوف نیز نقش کلیدی در دوام و بقای جنایتکاران الهی یا واژگونی و اضمحلال آن ایفا میکند. اگر کلّ مخالفان حکومت فقاهتی را برای نمونه در چشم انداز پانورامایی در مدّ نظر بگیریم، میتوان بفهمی نفهمی آنها را در شش دسته رده بندی کرد:
- چپها در معنای وسیع کلمه (بدون در نظر گرفتن تفاوتهای مثلا عقیدتی و رفتاری و چارچوبهای حزبی و مناسبات آنها)
- ملّیها و لیبرالها
- هواخواهان پادشاهی؛ بویژه گرایشی که در صف شاهزاده رضا پهلوی هستند
- مذهبیونی تقریبا شبیه افرادی مثل ابوالحسن بنی صدر
- مذهبیونی مثل مجاهدین خلق
- و همچنین شخصیتها و کنشگران و دسته ها و اساتید و پژوهشگران و افرادی که مستقل از گرایشهای فوق هستند.
چیزی که در میان این مخالفین، مخرج مشترک است، فروپاشی سیستم فقاهتی است. امّا اینکه چه چیزی باید جایگزین آن شود، موضوع کشمکشهای شبانه روزی آنهاست تا امروز و احتمالا تا فرداهایی که مثلا چنانچه حکومت فقاهتی به قول خلخالی هزار سال دوام آورد یا به قول خامنه ای قرنهای قرن. مسئله جمهوری اسلامی برای حکومت فقاهتی کاملا روشن و واضح است. استقامت و دوام حکومت فقاهتی به هر قیمتی که میخواهد باشد؛ ولو روزانه برای تضمین دوام و بقای خودش، صدها هزار انسان را قربانی کند و خونشان را بریزد. برای مخالفین فقاهتی، مسئله امّا در این است که به دلیل اختلافات عقیدتی و گرایشها و خصومتها و درگیریهایی که در گذشته با یکدیگر داشته اند و همچنین سمتگیری برای تسخیر قدرت سیاسی با این توهّم خانمانسوز که حقّ با من است و من میدانم سعادت مردمم در چیست؟، راه را برای هرگونه گفت و شنود و همبستگی و همپایی و همعزمی و سنجشگری بر یکدیگر بسته اند. گردانندگان حکومت فقاهتی به این موضوع کلیدی مخالفان خودشان دقیقا آگاهند و بر حسب همین اختلافات مخالفان است که تاکتیکهای اجرایی خود را هم در مقابل مردم، هم در مقابل کشورهای دیگر، برنامه ریزی میکنند. در این میان، نام ملّت ایران فقط «بهانه و ابزار» است در دست این گرایشهای مختلف عرصه سیاست.
تا زمانی که مخالفان حکومت فقاهتی به «شاهکلید سرنگونی و متلاشی کردن حکومت فقاهتی» پی نبرند و بر آن صحّه نگذارند که «ایران و مردمش در جامعیّت وجودی به همراه پرنسیپهای فرهنگ باهمستانشان: گزند ناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی»، راهکار و صخره مقابله با حکومت فقاهتی و شیرازه بند همبستگی و همکوشی مخالفان برای ایستادن در کنار مردم خود است، واقعیّت تلخ و گزنده اقتدار فقاهتی با تمام ابزارهای خشونت آمیزش دوام خواهد آورد.
هدف از همبستگی باید مردم را به طور کلّی و ایران را فرای هر نوع اتیکت و برچسب از پیش تعیین شده در چارچوب گرایشهای عقیدتی و آرمانخواهیهای حزبی و گروهی و سازمانی و فرقه ای و غیره و ذالک بگذارد. مخالفین حکومت فقاهتی باید دلیرانه بپذیرند که مردم ایران هستند که تعیین کننده سرنوشت خودشان هستند؛ نه گرایشهای سیاسی. هر گرایش سیاسی میتواند فقط عرضه کننده برنامه و ایده آلها و اهداف خودش باشد. امّا مردم هستند که حقّ انتخاب دارند و برای آنکه بتوان مردم را به حقّشان رسانید، باید پیشاپیش، آنها را از زنجیرهای اسارتی آزاد کرد؛ نه اینکه زنجیرهایی را گسلاند و بدترین آهن آلات دیگر را به دست و پایشان بست. هیچ گرایشی حقّ ندارد خودش را حکومت و دولت به حقّ بشمارد و بداند و ارزیابی کند. مخالف حکومتگران فقاهتی به معنای این نیست که من، محقّم حکومت کنم؛ چونکه مخالف حکومت آخوندی هستم!. چنین تصوّر و تلقینی، خیالی احمقانه و ادّعایی بلاهت آمیز است. مخالفت با اقتدار آخوندهای الهی هرگز به من حقّانیّت به حکومت کردن نمیدهد؛ بلکه فروزه های فردی و لیاقت و تخصّص و شعور و فهم و درایت و امثالهم هستند که مرا در نظر مردم، شایسته انتخاب شدن میدانند. پیکارگری که علیه حکومت فقاهتی میرزمد، پیشاپیش و از خود جوش، هیچ حقّانیّتی به حکومت کردن ندارد و بدیل حکومت فقاهتی نیز نیست؛ زیرا مردم در ابتدا باید عملا ببینند و بفهمند و احساس کنند که رهاننده از زنجیر، داروغه زنجیرساز نیست؛ بلکه «رستم دستان» است که آزادی و سرفرازی و عزّت و کرامت و شرف و شادکامی او را آرزومند است. ملّت در آزادی است که میتواند از بین تنوّع گرایشها، لایقترینها را برگزیند، خواه در صف، چپها باشند. خواه در صف لیبرالها باشند. خواه در صف مذهبیها و ملّیها و مستقلها باشند. اصل کلیدی همبستگی باید حول محور «آزادی» بچرخد تا کوششهای مخالفین حکومت فقاهتی به ثمر برسد و کارگذار شود. ملّت تا به چنین یقینی نرسد، کشاکش حاکمان نالایق و درگیریهای مخالفان گیجسر به قوّت خودش باقی خواهد ماند و دولتهای غربی نیز مثل همیشه رفتارشان در تاریخ گذشته و اکنون با دولتهای حاکم بر ایران و ایرانیان به مماشاتهای عشوه گرانه با احترامات فائقه حقوق بشری ادامه خواهند داد.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان.