چرتم پاره شد! مینویسم، فریاد میکنم، جار میزنم، تا چرت شما هم پاره بشود. تا همه آنها که توی گوششان پنبه چپاندهاند و چشم بند زدهاند، هم چرتشان پاره بشود: «منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران» در آمد.
نیمه شب بود، نیمه شب هست. هنوز شب است. همین چند دقیقه پیش بود که این پیام از رفیقی رسید: «دوستان اين منشور را خواندم. عالى ست. ... اين منشور الان نشان از يك جامعهِ مدنى توانا و مرتبط است. بايد يار و همراه شان باشيم!»
لینک مربوطه را باز کردم. و تیتر خبرش این بود: «از سوی ۲۰ تشکل و به نام زن، زندگی، آزادی اعلام شد: منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی ایران»
و صدای فریادی که در آن نوشته بود، در گوش جانم پیچید:
«ما تشکل ها و نهادهای صنفی و مدنی امضا کننده این منشور با تمرکز بر اتحاد و به هم پیوستگی جنبشهای اجتماعی و مطالباتی و تمرکز بر مبارزه برای پایان دادن به وضعیت ضدانسانی و ویرانگر موجود، تحقق خواستهای حداقلی زیر را به مثابه اولین فرامین و نتیجهی اعتراضات بنیادین مردم ایران، یگانه راه پی افکنی ساختمان جامعهای نوین و مدرن و انسانی در کشور میدانیم و از همه انسانهای شریف که دل در گرو آزادی و برابری و رهائی دارند، میخواهیم از کارخانه تا دانشگاه و مدارس و محلات، تا صحنه جهانی، پرچم این مطالبات حداقلی را بر بلندای قله رفیع آزادیخواهی بر افراشته دارند.
۱- آزادی فوری و بیقید و شرط همه زندانیان سیاسی، منع جرم انگاری فعالیت سیاسی و صنفی و مدنی و محاکمه علنی آمرین و عاملین سرکوب اعتراضات مردمی.
۲- آزادی بیقید و شرط عقیده، بیان و اندیشه، مطبوعات، تحزب، تشکلهای محلی و سراسری صنفی و مردمی، اجتماعات، اعتصاب، راهپیمایی، شبکههای اجتماعی و رسانههای صوتی و تصویری.
۳-لغو فوری صدور و اجرای هر نوع مجازات مرگ، اعدام، قصاص و ممنوعیت هر قسم شکنجه روحی و جسمی.
۴- اعلام بلادرنگ برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمامی عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی، امحا و لغو بی قید و شرط قوانین و فرمهای تبعیض آمیز علیه تعلقات و گرایشهای جنسی و جنسیتی، به رسمیت شناختن جامعهی رنگین کمانیِ “الجیبیتیکیوآیایپلاس”، جرم زدایی از همه تعلقات و گرایشات جنسیتی و پایبندی بدون قید و شرط به تمامی حقوق زنان بر بدن و سرنوشت خود و جلوگیری از اعمال کنترل مردسالارانه.
۵- مذهب امر خصوصی افراد است و نباید در مقررات و قوانین سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور دخالت و حضور داشته باشد.
۶- تامین ایمنی کار، امنیت شغلی و افزایش فوری حقوق کارگران، معلمان، کارمندان و همه زحمتکشان شاغل و بازنشسته با حضور و دخالت و توافق نمایندههای منتخب تشکلهای مستقل و سراسری آنان.
۷- امحا قوانین و هر گونه نگرش مبتنی بر تبعیض و ستم ملی و مذهبی و ایجاد زیر ساختهای مناسب حمایتی و توزیع عادلانه و برابر امکانات دولتی برای رشد فرهنگ و هنر در همه مناطق کشور و فراهم کردن تسهیلات لازم و برابر برای یادگیری و آموزش همه زبانهای رایج در جامعه.
۸- برچیده شدن ارگانهای سرکوب، محدود کردن اختیارات دولت و دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری. عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی باید جزو حقوق بنیادین انتخاب کنندگان باشد.
۹- مصادره اموال همه اشخاص حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی و خصوصی که با غارت مستقیم و یا رانت حکومتی، اموال و ثروتهای اجتماعی مردم ایران را به یغما بردهاند. ثروت حاصل از این مصادرهها، باید به فوریت صرف مدرن سازی و بازسازی آموزش و پرورش، صندوقهای بازنشستگی، محیط زیست و نیازهای مناطق و اقشاری از مردم ایران شود که در دو حکومت جمهوری اسلامی و رژیم سلطنتی، محروم و از امکانات کمتری برخوردار بودهاند.
۱۰- پایان دادن به تخریبهای زیست محیطی، اجرای سیاستهای بنیادین برای احیای زیرساختهای زیست محیطی که در طول یکصد سال گذشته تخریب شدهاند و مشاع و عمومی کردن آن بخشهایی از طبیعت (همچون مراتع، سواحل، جنگلها و کوهپایهها) که در قالب خصوصی سازی حق عمومی مردم نسبت به آنها سلب شده است.
۱۱- ممنوعیت کار کودکان و تامین زندگی و آموزش آنان جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده. ایجاد رفاه همگانی از طریق بیمه بیکاری و تامین اجتماعی قدرتمند برای همه افراد دارای سن قانونی آماده بهکار و یا فاقد توانایی کار. رایگان سازی آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای همه مردم.
۱۲- عادی سازی روابط خارجی در بالاترین سطوح با همه کشورهای جهان بر مبنای روابطی عادلانه و احترام متقابل، ممنوعیت دستیابی به سلاح اتمی و تلاش برای صلح جهانی».
در زیر این منشور نام و امضای بیست تشکل صنفی و سیاسی نقش بسته بود. تشکلهایی که رهبران و وابستگانشان، برخی همین دیروز از زندان آزاد شدند و برخی دیگر هنوز در زیر مهمیز شکنجه نشستهاند و خم به ابرو نمیآورند.
به رفیقی که خبر فوق را برایم فرستاد، زنگ زدم. بیدار بود. همیشه بیدار است. خواب حرام است، وقتی که زمان تنگ میشود. ذوق میکرد، میگفت: فلانی، دیدی که چگونه میبالیم و به هم پیوند میخوریم! خواندی منشوری را که قرار بود در اتحاد هشت نفره جرج تاون در بیاید، در تهران متولد شد؟
گفتم: مبارک است. گفتم: خوشا به اقبال ما ملت که فقیر نیستیم. گفتم: خوشا به سعادت مردمی که قهرمانش علی کریمی باشد و خبرنگارش بانو علینژاد و بازیگرانش بانوان بنیادی و فراهانی و چشمان اندوهبار مردی چون حامد، پیامآور روزهای بیمرگی...!
گفتم: حقوقدانی، برنده جایزه نوبل در پی احقاق حقوق ماست. گفتم، همه برندگان جوایز نوبل با ما هستند. از پزشکان گقتم که صدایشان را در داخل و خارج بلند کردهاند و از دانشگاهیان، از استادان، از موسیقیدانان، از هنرمندان...!
از بلوچستان گفتم و نمازگزارانش و پیشنمازی که سخن از برابری و برادری می کند و از نماینده مردم کردستان، که از وحدت و اتحاد ملی سخن میگوید. گفتم، این همه اگر ثروت نیست، پس چیست؟
گفتم: فراموش نکن، ما شاهزادهای هم داریم که نمیخواهد شاه بشود؛ نه به دنبال تاج و تخت، که برای رهایی ملتی از جور نکبتی تاریخی، در کنار مردم ایستاده است. این مورد هم در تاریخ کم نظیر است و غرور برانگیز!
گفتم: نه، دیگر از گفتن و تکرار عنوان «شاهزاده» کهیر نمیزنم. که با او در یک صف ایستادن و سوار بر یک اتوبوس شدن، نه ننگ، که افتخار است.
از بیانیه موسوی گفتم و از همدلی مرددانه خاتمی و از بانو فاطمه سپهری و از تاجزاده و دیگران و دیگران،...که ما بسیاریم!
گفتم، اتوبوس گویا مدتی است که راه افتاده است. بگذار من هم با پای لنگ به دنبالش بدوم، شاید بتوانم هنوز پا بر رکابش بگذارم!
گفتم که بزرگ است و بیکران آغوش ملتی که داغ ستم بر پیشانی دارد و سری بلند!
مهربان باشیم
عطا گیلانی
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
■ آقای عطا گیلانی عزیز، فکر میکنید اگر امضاکنندگان این منشور از مردم و بویژه جوانان کشور برای دفاع از این منشور روز مشخصی را اعلام کنند و از ایرانیان بخواهند آن روز بطور مسالمت آمیز در تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور به خیابانها بیایند، تا چه میزان در شرایط فعلی مردم در خیابانها حضور پیدا می کنند؟
حمید فرخنده
■ آقای گیلانی عزیز، از خواندن مقاله شما بینهایت لذت بردم و اشک ذوق در چشمانم حلقه زد. خصوصا در شرایطی که بعضی از مفسران و فعالین سیاسی و حتی افراد به نامی که القاب و عناوین دانشگاهی را هم با خود به یدک میکشند و در زمره اساتید هستند، در شرایط خطیر امروز ایران، با لجاجت و بد فهمی و عناد، کمترین اغماض و سعه صدر در گفتهها و نوشتههایشان به چشم نمیخورد، و به گمان خامشان میپندارند که تحقیر و تمسخر دیگران میتواند دستمایهای شود برای برائت و پاکدامنی خود. زهی خیال باطل. شما با این نوشته زیبا نشان دادید که پتانسیل مثبت اندیشیدن، بردباری و سعه صدر داشتن و آن را در عمل نشان دادن چه موجی از نیرو و انرژی برای سازندگی و پیشرفت را میتواند برایمان به ارمغان بیاورد. با فروتنی نوشتید که با پای لنگ بدنبال اتوبوس دوان هستید، به باور من شما با این نوشته و با این دیدگاه که «مهربان باشیم» نه تنها بدنبال آن اتوبوس دوان نیستید، بلکه با فهمی عمیق از شرایط کنونی، در حد و قامت راننده آن اتوبوس ظاهر شدید که برای هر کس که عشق ایران در قلب و جان خود دارد، نیم ترمزی میزنید و سوارش می کنید، بی مزد و منت، و چه بسا با لبخندی بزرگ به پهنای صورتتان.
جانتان خوش / شهرام خضوعی
■ آقای گیلانی در زیر مقاله شما دو کامنت هست یکی تلخ و با روحی یخ زده که با گفتن تنها بخشی از واقعیت هم چنان بر آن است که نبود جنبش زن زندگی آزادی بهتر از بودنش میباشد. و دیگری از اشک شوقی که بر اثر آرام آرام فراگیر شدن جنبش در چشمتان جمع شدهاند سخن میگوید. واقعا عقب نشینی تاکتیکی اخیر حکومت برای چیست؟ ایرانیان داخل جنبشی را آغاز کردند و حکومت را از لحاظ فرهنگی و اجتماعی کاملا برهنه کردند و ایرانیان خارج با پیگیری خود این برهنگی را جلو چشم جهانیان گذاشتن و بعد سیاسی آن را تشدید کردند. آقای فرخنده اگر مایل باشند و لطف کنند بد نیست به چند سوال جواب بدهند و بعد تف در آش دیگران بیاندازند:
۱-گذاشتن سپاه پاسداران در لیست تروریستها
۲-انتخاب بین خاتمی طرفدار اصلاح نظام و موسوی
۳- جنایتکار بودن قاسم سلیمانی ۴-ائتلاف موقت مشروطه خواهان و جمهوری خواهان برای گذار از حکومت اسلامی
۵-چگونه دیدن رابطه حکومت اسلامی با چین و شوروی, قرار دادها و معاملاتها
۶-محکوم کردن تجاوز روسیه به اوکراین بدون اما و اگر
۷-تحریم حکومت اسلامی. که ضررش به جنایتکاران و بستن دستشان برای غارت و فروش منابع ملی و خرج بخشی از آن برای نیروی سرکوب در داخل و مزدوران خارجی خیلی بیش از ضرر به مردم ایران است.
۸- موضعشان در باره فداییان اکثریت و حزب توده
۹- حق دفاع مشروع مبارزان در برابر سرکوب و خشونت حکومتی
جواب این سؤالها جهت گیری و اردوگاه سیاسی را مشخص میکند.
در ایران جنبشی آغاز شده که دیگر از اصلاح نظام آن طوری که آقای فرخنده و هم فکرانش میخواستند عبور کرده و بازگشت ناپذیر است. راه دراز و پایداری همراه با صبری آگاهانه میطلبد تا آرام آرام همه به میدان بیایند. همه میبینند که هنوز میلیونها به خیابان نیامدهاند و اینکه مدام آن را تکرر کنی ناشی از اعتقاد به تغییری دیگر که همان اصلاح نظام از درون است میباشد نه گفتن واقعیت که عیان است. تخم یاس پاشیدن در جنبشی که دارد فراگیر میشود ناشی از در جا زدن در همان ایده اصلاح طلبانه قبلی و معروف است. به امید فراگیر شدن هر بیشتر جنبش و همیاری اصلاح طلبان رادیکال و بریده از نظامی ضدبشری.
با درود سالاری
■ آقای سالاری عزیز، به سوالات شما در فرصت دیگری خواهم پرداخت. اجمالا این را بگویم که شما از کامنت من برداشت درستی نکردهاید. اتفاقا من موافق مطالبه محوری هستم (هرچند برخی مطالبات مطرح شده در این منشور متناقض است و یا حتی مردم سوئد و سویس نیز برای دست یابی کامل به آنها مبارزه می کنند). من اتفاقا منظورم از این سوال این بود که مردم در همین حد که برای جنبش زن زندگی آزادی بیرون آمدند برای مطالبه محوری در مورد مطالبات مشخص به خیابان نمیآیند، کاش میآمدند. مردم و بویژه جوانان برای شعار علیه کل نظام یا سرنگونی بیشتر حاضرند تظاهرات خیابانی کنند تا برای مطالبه محوری.
با احترام/ حمید فرخنده
■ و خوشا به حال ملتی که قلمزنی مانند شما هم دارد، آقای گیلانی. و من نمیدانم دوستمان جناب فرخنده چرا اینقدر تعجیل فراخوان دارند. مگر قرار است مردم بیست و چهار ساعت در خیابان باشند؟ جنبش زن زندگی آزادی، بسان گلولهای برفی از قله های رفیع ایران سرازیر شده و شاهدیم که هم اکنون تبدیل به بهمن عظیمی گردیده. یک نمونه بارزاش همین منشور است. اجازه دهیم دوستان و مخالفین نیز، فرصت هضم ودرک این حرکت بیبازگشت را داشته باشند. هرچه این اتوبوس با سرعت منطقی حرکت کند، دوستان بیشتری فرصت سوار شدن در آن مییابند. در عین حال، بخش وسیعتری از نه تنها خاکستریان که حتی مخالفان نیز یا سوار قطار ، زن زندگی آزادی می شوند یا حداقل کمتر چوب لای چرخ نهاده، خسارات غیر قابل جبران زده و مانع میشوند. منفعت ملی ایرانیان وگذار هر چه کم هزینهتر برای شرایط مورد نظر در “منشور مطالبات حداقلی.......” سعه صدر وحوصله میطلبد. وضعیت فعلی که بنظر می رسد گونهای آتشبس میان مردم و حکومت است، دال بر توقف جنبش نیست. میبینیم که “هردم ازاین باغ بری می رسد!”. عقل و درایت ملی ایجاب میکند که حتی به حکومت نیز فرصت باز اندیشی و تصمیم عاقلانه داده شود. به امید گشایش دروازه توسعه پایدار در ایران!
حسن قجاوند
■ جناب آقای فرخنده. کامنت شما چیزی به جز یک جور سرکوفت زدن و نفی و عجله در جواب دادن را نداشت. به همه لطف کرده و صبر کنید اگر حرفتان و منظورتان پخته شد قلم بزنید. تا مجبور به توضیح یا تصحیح نظرتان بعد از انتقاد نشوید. نوشته من در ارتباطی منسجم با دیگر مقالات و کامنتهای شماست و برداشتی تقریبا درست در آن رابطه. برای نمونه لطفا نگاهی بیندازید به بقیه کامنتها در اینجا در جواب به کامنت کوتاه خودتان. عجلهای برای سوار شدن به این قطار نیست منتظر شما و همفکرانتان هم خواهیم ماند و دستتان را هم خواهیم فشرد.
موفق باشید. سالاری