وکالتخواهی یا پیوستن به ائتلافی فراگیر بر مبنای یک رشته اصول و موازین مشترک؟
خیزش پرشور و یکپارچهای که کشته شدن مهسا امینی، دختر جوان و زیبای کرد تبار به دست “گشت ارشاد”، یکی از ابزار سرکوب استبداد دینی حاکم دامن زد، این چشمانداز امیدوار کننده را پدید آورد که پس از نزدیک به چهل و چهار سال تفرقه و پراکندگی میان گرایشهای گوناگون سیاسی در برابر نظام واپسگرا و ضدایرانی جمهوری اسلامی، زمینهای در جهت پیدایش همبستگی و همصدایی در حال شکل گرفتن است تا آزادیخواهان ایران در پرتو هماهنگی و هم گامی کار ساز سرانجام بتوانند به یاری یکدیگر غُدّۀ بدخیم و متعفن استیداد دینی را از پیکر رنجور میهنمان بزدایند. از آن هنگام تاکنون با وجود سرکوبهای سبعانۀ مردم به پاخاسته و جان باختن چندین صد نفر از هم میهنان دلیر و آزاده، آن چشمانداز نه تنها محو نشده، بلکه با تبدیل به تکیه گاه معنوی خیزش، موجبات تداوم بیوقفۀ آن را از نزدیک به پنج ماه پیش پیش تا کنون فراهم آورده است.
اکثریت گروههای سیاسی که در چند دهۀ گذشته هر یک ساز جداگانهای میزدند و کمتر سخنی از هماهنگی و همگامی بر زبان میراندند، زیر تأثیر چنین فضایی ضرورت یک ائتلاف فراگیر را برای وارد آوردن ضربات کاریتر بر ارکان در حال فرسایش استبداد دینی حاکم دریافته و آن را چون ترجیعبندی در بیانیّهها و قطعنامههای خود به شکل مکرر خاطرنشان ساختهاند. در همین اوضاع و احوال، حامد اسمعیلیون، سخنگوی باز ماندگان فاجعۀ سرنگون ساختن عمدی هواپیمای اوکرایینی در آسمان تهران به دست عوامل بیآزرم حکومت، توانایی خود را در سازمان دادن اجتماعات عظیم در پشتیبانی از ادامۀ خیزش چه در داخل کشور و چه در میان ایرانیان برون مرزی در سرتاسر جهان نشان داد و به عنوان یکی از رهبران بالقوۀ چنان ائتلافی چهره کرد.
در این میان امّا هواداران رضا پهلوی که از چندی پیش خود را “پادشاهیخواه” مینامند، با وجود پشتیبانی لفظی و ظاهری شاهزاده از فکر ائتلاف و اتّحاد، به رسم همیشگی خود نعرههای مصروعانۀ مخالفخوانی را همراه با اخلالگری و شعارهای نفاقافکنانه در همۀ اجتماعات ایرانیان سر دادند. با اندوه باید بسیار باید گفت که مثل همیشه هیچ سخنی هم به شکل قاطع از آقای پهلوی در فراخواندن این عناصر لجام گسیخته به آرامش و تعادل شنیده نشده است. برخی از برجستگان این جماعت نیز در سایتها و رسانههای هوادار سلطنت که با پول عربستان و اسرائیل میچرخند، به خرده گیریهای بیمنطق و رشک ورزانه از آقای اسمعیلیون و سابقه سازیهای نا درست برای او پرداختند.
با این همه چون آقای رضا پهلوی هنوز به طور رسمی اعلام موضع نکرده بود، انتظار میرفت که او با توجه به ادّعاهای گاه گاهش دایر بر چشم نداشتن به قدرت شخصی، هرچه زودتر و فراتر از حرف و شعار، از فکر یک ائتلاف فراگیر در میان گروههای “اپوزیسیون” به شکل جدّی حمایت کند و برای تحقق آن گامهای عملی بردارد.
ولی او با وجود پدید آمدن چنین حال و هوای امیدبخشی نه تنها چنین نکرد بلکه ناگهان با به راه انداختن جنجال وکالت خواهی با این هدف که بیاعتنا دیگر نیروهای حاضر در صحنه شخصا مبارزه با جمهوری اسلامی را از جانب ایرانیان پیش ببرد ، فضای زیبای همدلی و هماهنگی میان تشّکلهای سیاسی را در جهت یک ائتلاف فراگیر- ائتلافی که او هوادارانش هم میتوانستند بخشی از آن باشند - به هم زد و دچار تشنّج و تفرقه کرد. این حرکت ناسودمند و خود محورانه در واقع هدیۀ نامنتظری بود که از سوی او به پای جمهوری اسلامی نثار شد و خامنهای و همدستانش را که در نتیجۀ مبارزات پیگیر و دلیرانه زنان و مردان نسل جوان در داخل کشور آشکارا احساس درماندگی میکردند و از دورنمای شکل گرفتن جبهۀ واحدی از گروههای سیاسی برون مرزی و مبارزان درون کشور به هراس افتاده بودند، تا حد ز یادی از نگرانی رهانید.
نگاهی به سابقه
رضا پهلوی که در نهم آبان ۱۳۳۹ تولد یافته، پس از مرگ پدرش در پنجم مرداد ۱۳۵۹ در قاهره، در سالروز بیست سالگیاش طی مراسمی در همان شهر با ادای سوگند خود را جانشین پدر و شاه ایران اعلام داشت. وی تا به امروز سخنی در نقض آن سوگند و انصراف از پادشاهی ایران بر لب نیاورده است. سلطنت طلبان ادعا میکنند که این کار طبق قانون اساسی مشروطه که سن ولیعهد را برای پادشاه شدن بیست سال کمتر تعیین کرده صورت گرفته است. آنها فراموش میکنند که اصل ۳۹ متمم همان قانون مقرر داشته است که ادای سوگند باید در مجلس شورای ملّی و در حضور نمایندگان مردم انجام گیرد، در حالی که چنین شرطی در یک کشور خارجی و بتا از میان رفتن نظام پادشاهی به هیچ روی فراهم نبوده است. افزوده بر این، گفته میشود که شاهزاده از چندی پیش به تابعیت آمریکا در آمده است و اگر چنین باشد و همان قانون اساسی مشروطه را ملاک بگیریم، صلاحیت برای عهدهدار شدن پادشاهی ایران از وی سلب میشود.
تحصیلات و آموزشهای دیگر
رضا پهلوی که عنوان رسمیاش در ایران “والاحضرت ولایتعهد” بود، تحصیلات خود را در وطن تا سطح دبیرستان به پایان رسانید. او بنا بر تمایل شاه که خلبان ماهری هم بود در پایگاه وحدتی دزفول دورۀ مقدماتی خلبانی را دید و برای تکمیل آموزش خود در هدایت هواپیماهای جنگنده عازم آمریکا شد. در ارتباط با نخستین پرواز ولیعهد پیشین ایران اشارۀ جالبی در صفجۀ ۸۳ از جلد چهارم یادداشتهای عَلَم دیده میشود که نشان دهندۀ نگاه تحقیر آمیز شاه به مطبوات است: “در مورد پرواز والاحضرت همایونی من عرض کردم مثل این که فرمودید سر و صدایی نشود، به این جهت من هم عریضه تبریکی به والاحضرت عرض کردم نمیفرستم. فرمودند برعکس بفرستید، خود روزنامهها چیزی ننوشتند. به این جاکشها بگو، پرواز ولیعهد کشور حتی از خبر یک چاقوکشی هم کمتر است که هیچ نمینویسید؟ نمیخواهیم فشار بیاوریم، بالاخره حیای گربه کجاست؟»
در مورد ادامۀ تحصیلات شاهزاده، میگویند او در ۱۹۸۵ از راه مکاتبه با دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دانشنامۀ لیسانس گرفته است، ولی طبق تحقیق کنجکاوان دانشگاه یاد شده هیچگاه برنامهای برای دورۀ لیسانس از طریق مکاتبه نداشته است.
فراز نشیب فعالیت سیاسی آقای رضا پهلوی بعد از انقلاب
یک سال بعد از وقوع انقلاب در ۱۹۵۸، جبهۀ “نجات ایران” به ریاست علی امینی نخست وزیر پیشین و سیاستمدار کهنه کار با حمایت مالی آمریکا تشکیل شد. امکانات این تشکل که هدف خود را ایجاد همبستگی میان همۀ گروههای مخالف جمهوری اسلامی اعلام داشته بود در عمل بیشتر در اختیار سلطنت طلبان و در واقع کسانی قرار گرفت که در کنار رضا پهلوی گرد آمده بودند. در ۱۳۶۱ “رادیو نجات ایران” در قاهره زیر نظر کامبیز آتابای از دستیاران نزدیک ولیعهد پیشین به راه افتاد و چندی روزانه چهار ساعت برنامه داشت. بودجۀ تأسیس این فرستندۀ رادیویی، به نوشتۀ احمد علی انصاری، از محارم پیشین دربار پهلوی و خویشاوند نزدیک شهبانو در کتاب “پس از سقوط: سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی”، توسط سازمان سیا تأمین شد ولی با آنکه اشرف پهلوی هم پنج میلیون دلار برای تداوم کار آن در اختیار فرح گذاشت این پول به مصرف واقعی خود نرسید و رادیو پس از مدتی تعطیل شد.
احمدعلی انصاری که چندین سال کار حسابهای رضا پهلوی را در دست داشت پس از این که در دهۀ ۱۳۷۰ بر سر مسائل مالی با او اختلاف پیدا کرد به ایران رفت و خود را به دامان جمهوری اسلامی انداخت. احتمال دارد که به پاداش این خوش خدمتی اموال مصادره شدۀ او و خانوادهاش هم آزاد شده باشد. وی از آن پس افزوده بر انتشار چند کتاب افشاگرانه در بارۀ رویدادهای درونی دربار شاه و زندگی خصوصی خاندان سلطنتی سابق، از طریق رسانههای تبلیغاتی رژیم هم بارها در همین زمینهها صحبت کرده و همچنان با عوامل آن دستگاه در حال همکاری است. هرچند قول کسی که گفته میشود به خاطر پول نزدیکترین خویشاوندان خود را به جمهوری اسلامی فروخته تاحد زیادی اعتبار خود را از دست میدهد؛، ولی در لا به لای نوشتهها و گفتههای او احتمالا حقایقی هم بُر خوردهاند.
آقای رضا پهلوی که پس از مرگ پدر مدتی در مصر و مراکش (مغرب) به سر برد، از سال ۱۹۸۴ در آمریکا مستقر شد و از آن پس فعالیتهای خود را با ا قوّت و ضعف متناوب ادامه داده است. در چند دهۀ گذشته این فعالیتها به تبعیت از روند سیاست ورزی آمریکا و تحولات سیاسی ایران فراز و نشیب بسیار داشته است. البته پیش از اقامت گزیدن در آمریکا گویا تماسهایی از سوی مقامات دولت ریگن از جمله ویلیام کیسی، رئیس وقت سازمان سیا در ارتباط با طرح آمریکا برای سازمان دادن کودتایی با همکاری آریل شارون نخست وزیر پیشین اسرائیل در ایران - که هرگز به مرحلۀ اجرا نرسید- با وی گرفته شده بود.
در ضمن احمد علی انصاری در کتاب “من و خاندان پهلوی” (صفحات ۲۲۳ و ۲۲۴) مدعی شده که رضا پهلوی در فهرست حقوق بگیران سازمان سیا قرار داشته و صد و پنجاه هزار دلار به صورت ماهانه از آن سازمان در یافت میکرده است. او حتی جز ئیات مصرف آن پول از جمله اختصاس رقم شایان توجهی را به پرویز ثابتی، چهرۀ بدنام ساواک ذکر کرده است.
البته چنانکه اشاره رفت، نوشتههای و گفتههای آقای انصاری را باید به دیدۀ احتیاط تلقی کرد، با این همه از آنجا که قوانین محکمی در آمریکا بر ضد افتراها و اتهامات بیاساس وجود دارد، برخی میپرسند چگونه است که شاهزادۀ پهاوی هیچگونه شکایتی علیه آقای انصاری به خاطر چنین این ادّعا و اتهاماتی مطرح نساخته است. او البته طی مصاحبهای در ژوئن ۲۰۰۹ با نیویرک تایمز ادّعاهای مسعود انصاری را دایر بر دریافت پول از سازمان سیا قاطعانه تکذیب کرد.
فراز و نشیب فعالیتها
سلطنت طلبان ایرانی به طور کلّی خود را به جمهوریخواهان آمریکا بیشتر از دموکراتها نزدیک میبینند. کودتای بیست و هشت مرداد هم که شا ه را به سلطنت باز گرداند در زمان تصدی رئیس جمهوری از حزب جمهوریخواه سازمان یافت و اوج حمایت آمریکا از شاه و بیشترین رونق روابط دو طرف نیز با دورۀ ریاست جمهوری ریچارد نیکسون مقارن بود. به همین سبب در دوازده سالی که ریاست جمهوری رونالد ریگن و جورج بوش اول به درازا کشید فرصت خوبی برای فعالیتهای رضا پهلوی و پیرامونیانش - صرفنظر از این که به چه نتیجهای رسید- فرهم آورد.
فعالیتهای شاهزادۀ پهلوی با تحولات داخلی ایران نیز بیارتباط نبوده است. انتخاب نا منتظر محمّد خاتمی به ریاست جمهوری در ۱۳۷۶ که با باز شدن نسبی فضا، رونق مطبوات، بهبود روابط با همسایگان و نیز بهبود نسبی اقتصاد همراه بود تحرّک سیاسی رضا پهلوی را به شکل چشمگیری کاهش داد، بویژه که یک رئیس جمهوری دمکرات (بیل کلینتون) هم در کاخ سفید مستقر شده بود. امّا پیروزی جورج بوش (پسر) در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۰ و دورۀ هشت سالۀ تصدی او بار دیگر رضا پهلوی و حامیان و دستیارانش را به جنب و جوش در آورد. پس از رویداد یازده سپتامبر در ۲۰۰۱، علیرغم همکاری مؤثر جمهوری اسلامی با آمریکا در افغانستان، جورج بوش (پسر) ایران را همراه با کرۀ شمالی و عراقِ صدّام حسین “محور شرارت” نامید. مقارن همان زمان بود که دولت خاتمی پیشنهادی برای آغاز مذاکرات میان تهران و واشنگتن بر سر همۀ موضوعات مورد اختلاف میان دو کشور به دولت آمریکا ارائه کرد که یکسر نادیده گرفته شد.
همانگونه که میدانیم جورج دبلیو بوش به جای بهره گیری از تجربۀ سیاستمداران کارآزمودهای که با پدرش همکاری داشتند پیرامون خود را از عناصر افراطی راست و هوادران اسراییل، معروف به “نئو کانها”، انباشت. آنها از همان آغاز دورۀ تصدی جورج دبلیو بوش بر روی نقشهای برای حملۀ نظامی به عراق و حذف صدّام حسین و نیز حمله به ایران در نوبت بعدی کار میکردند. به همین دلیل هم بود که کوشش دولت خاتمی برای گشودن باب گفتگو با آمریکا به جایی نرسید. در این دوره مصاحبهها و موضع گیریهای رضا پهلوی و سخنان ضد و نقیض او به شکل محسوسی افزایش یافت. پس از آغاز حملۀ نظامی آمریکا به عراق، اظهاراتی چه به تلویح و چه به صورت آشکار از برخی از دستیاران نزدیک رضا پهلوی در استقبال از این که ایران در نوبت بعدی آماج حملۀ آمریکا قرار گیرد شنیده شد.
مقارن با حملۀ آمریکا به عراق، رضا پهلوی تشکیل “بنیاد دموکراسی ایران” را با قصد آشکار مبارزۀ سیاسی با جمهوری اسلامی اعلام داشت. در همان هنگام سَم براونبک، سناتور جمهوریخواه از کانزاس اختصاص صد ملیون دلار را به اپوزیسون ایران (که مقصود سلطنت طلبان بودند) به کنگره ۀ آمریکا پیشنهاد کرد ولی مورد تصویب قرار نگرفت. گفته میشود که سخنرانی رضا پهلوی مقارن آن زمان در کنگره با استفاده از ضمیر “ما” که گویی از جانب آمریکاییان صحبت میکند، در نمایندگان کنگره تأثیر خوبی به جا نگذاشته بود.
دورۀ ریاست جمهوری اوباما برای سلطنت طلبان به سبب کوشش دولت او برای برقراری ارتباط با جمهوری اسلامی چندان خوشایند نبود. پس از این که مجاهدین خلق در سال ۲۰۰۲ از فعالیتهای پنهان هستهای جمهوری اسلامی و ایجاد یک آزمایشگاه زیر زمینی در نطنز برای غنی سازی اورانیوم پرده برداشتند، نگرانی از این که استبداد دینی حاکم بر ایران به سلاح اتمی مجهّز شود در محافل سیاسی آمریکا به شدت افزایش یافت و در پی آن دولت دبلیو بوش تحریمهای وسیعی را علیه جمهوری اسلامی به اجرا گذاشت. البته از آنجا که نتوانست اروپا را با خود همراه کند تأثیر چندانی از آن اقدام حاصل نشد.
برعکس دولت اوباما در جلب همکاری اروپا برای برقراری تحریمهای وسیع اقتصادی علیه رژیم تهران موفق بود و سر انجام در نتیجۀ بروز تنگناهای متعدد اقتصادی برای جمهوری اسلامی، خامنهای ناگزیر شد به هیأتی به ریاست جواد ظریف وزیر خارجۀ وقت اجازه دهد با آمریکا و چهار عضو دیگر دائمی شورای امنیت به اضافۀ آلمان، وارد مذاکره شود. گفتگوها که در ۲۰۱۲ آغاز گردید در ۲۰۱۵ به امضای توافق معروف به برجام انجامید و به این امیدواری دامن زد که با براشتن تحریمها و افزایش ارتباط اقتصادی و بازرگانی جمهوری اسلامی با دنیای آزاد ایران به تدریج از انزوای بلند مدت خود بیرون آید و به جامعۀ بین المللی بپیوند.
امّا این امیدواری زودهنگام بود و برجام تنها دوسال بعد پیش از اینکه آثار عملی خود را ظاهر کند، هرچند که یک توافق چند جانبۀ بین المللی بود، به صورت یکجانبه توسّط دونالد ترامپ رئیس جمهوری بعدی برای خوشایند اسرائیل و عربستان سعودی و جلب کمک مالی میلیاردرهای یهودی لغو شد و تحریمها که هنوز به طور کامل لغو نشده بود بار دیگر با قوت برقرار گردید.
ناگفته نماند که در اواخر نخستین دورۀ ریاست جمهوری اوباما (۲۰۱۱)، به پا خاستن جنبش معروف به “بهار عربی” بر ضد حکومتهای خو کامۀ عرب باردیگر جرقّۀ امیدی در دل رضا پهلوی و هوارانش روشن کرد و با این امید که ایران هم در شعاع تأثیر آن قرار خواهد گرفت تحرّک دوباره ا در صف آنها پدید آورد. آمّا آن خیزش هرچند فراگیر شد و خوش درخشید، دولت مستعجل بود و چندان مدتی نگذشت که در همۀ کشورهای عرب جز تونس - که نقطۀ آغاز جنبش بود - به سختی سرکوب و خاموش شد. با این همه، تحرّک سلطنت طلبان تا چندی بعد با تشکیل “شورای انتقالی و “شورای ملّی ایرن برای انتخابات آزاد” که رضا پهلوی به عنون رهبر و سخنگوی آن برگزیده شد، با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی ادامه یافت.
امّا پیروزی دونالد ترامپ در انتخابت ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا رضا پهلوی و هواداران و هم اندیشانش را به را سخت به وجد آورد، بویژه آنکه نزدیک ترین دستیاران او را عناصر دست راست افراطی مانند جان بولتون و مایک پومبئو تشکیل میداند. او در دسامبر همان سال نامۀ تبریکی به ترامپ فرستاد و پس از یاد آوری (درست) تلاشهای جمهوری اسلامی برای صدور ایدئولژی خود به بقیۀ خاور میانه از راه ترور و کشتار جمعی و تعرضات نیابتی و گروگان گیری و پول شویی افزود: “مردم خاورمیانه از اسلام رادیکال که محصول خمینیسم و انقلاب ۱۹۷۹ ایران است رنج میبرند.”
این سخن چندان دقیق به نظر نمیرسد زیرا رنج سنگین برخاسته از” اسلام رادیکال” خمینی را مردم ایران به تنهایی به دوش کشیدند. برعکس، برخی از کشورهای خاورمیانه مانند لبنان و سوریه و یمن و عرق (بعد از سقوط صدّام حسین) خیلی هم از دست و دل بازیهای آخوندهای وارث خمینی یه رهبری خامنهای با هدف صدور انقلاب و نفوذ خود در منطقه بهره مند شدهاند.
از اواخر دهۀ هزار و سیصد و شصت به این سو هرسال چند میلیون دیگر از ایرانیان به زیر خط فقر رفتهاند تا خامنهای و همدستانش بتوانند معادل میلیاردها دلار نفت رایگان در اختیار نظام خودکامۀ بشّار اسد بگذارند، با صرف میلیاردها دلار حزب الله لبنان را عَلَم کنند و به صورت یکی از بازیگران اصلی در صحنۀ سیاست آن کشور در آورند، به حوثیهای یمن پول و جنگ افزر برسانند و یا بعد از سقوط صدّام حسین نیروهای چریکی شیعی مانند “حشد الشعبی” را در عراق با هدف حفظ نفوذ خود در دستگاه حاکمۀ آن کشور با تمام توان تقویت کنند.
البته اشاره به این واقعیت هم بیجا نیست که در دستگاه ترامپ بر سر حمایت از مخالفان جمهوری اسلامی دو دستگی وجود داشت. در حالی که مایک پمپئو، وزیر خارجه و جَرِد کوشنر، داماد رئیس جمهوری، حامی رضا پهلوی بودند، رودی جولیانی وکیل شخصی ترامپ و جان بولتن مشاور امنیت ملّی او از سازمان مجاهدین حمایت میکردند. این حمایت بیدلیل هم نبود، چون این دو بارها در ازاء چند دقیقه صحبت در اجتماعات مجاهدین پولهای کلانی دریافت داشته بودند.
موضعگیریهای ضد و نقیض
با وجود اطلاعات دقیقی که با انتشار اسناد محرمانۀ کودتای بیست و هشت مرداد در دسترس همگان قرار گرفته و مقامات آمریکایی بارها به صراحت نقش تعیین کنندۀ ایالات متّحده را در سازمان دادن آن رویداد مورد تأیید قرار دادهاند، آقای رضا پهلوی صحبت از کودتا را “افسانه پرازی” توصیف میکند. هرچند که او گاه پشت کردن مردم را به پدرش در ۱۳۵۷ به طور تلویحی پذیرفته، امّا همواره از قبول فقدان آزادی بیان و اجتماعات و انتخابات آزاد و اجحافات ساواک در بیست و پنج سالۀ بعد از کودتا با سخنانی از این قبیل طفره رفته است: “بحث من همیشه این بوده که بحث امروز ما این که گذشتۀ ما چی بوده، خوب بوده، بد بوده، اشتباه شده یا نشده، نیست. دغدغۀ ما نبودن فضای آزاد سیاسی است.”
ولی میدانیم که خود شاه در آستانۀ سقوط نظام سلطنتی ضمن اعلامِ شنیدن صدای انقلاب گفت: “شما ملّت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ایران نمیتواند مورد تأیید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد.” امّا ولیعهد پیشین برای توجیه استبداد پدرش میگوید: “پدرم بر این باور بود که ابتدا باید به مردم تا حدّی آموزش دهد تا دموکراسی امکان پذیر شود.” و دیدیم که شاه سایق چگونه آموزشی داد.
آقای رضا پهلوی البته در یکی دو سالۀ اخیر تعیین نظام حکومتی آینده را در ایران به رأی مردم منوط کرده و اعلام داشته که جویای رسیدن به قدرت نیست: “من نه دغدغۀ حکومت دارم نه قدرت. در این سنّی هم که رسیده ام بهترین نقشی که میتوانم برای هموطنانم ایفا کنم نفش مشورتی و نصیحتی است.” با این همه در گذشتۀ نزدیک ما سخنان کاملا متفاوتی از وی شنیده ایم. به عنوان مثال در ۲۰۱۲ وقتی خبرنگاری از وی پرسید که آیا هنوز سلطنت را نظام حکومتی مناسبی برای ایران میداند، پاسخ داد: “بله، شخص شاه مهم است زیرا ایران کشوری چند قومیتی است که به شخصیتی بیطرف برای وحدت نیاز دارد. در دیگر کشورهایی هم که جامعۀ یکدست ندارند سلطنت توانسته نقش ثبات دهندهای داشته باشد.”
او سپس به سلطنت خوان کارلوس در اسپانیا پس از مرگ فرانکو به عنوان نمونه اشاره کرد. باید پرسید که آیا حضور تشریفاتی خوان کارلوس به عنوان پادشاه اسپانیا که پس از دیکتاتوری فرانکو همۀ مظاهر یک نظام دموکراتیک (آزادی انتخابات، آزادی بیان، آزادی مطبوات و استقلال دستگاه قضا) مانند دیگر دوکراسیهای اروپای غربی در آن تحقق یافت، با شیوۀ حکمرانی خودکامۀ محمّد رضاشاه کمترین شباهتی داشت؟ او در جایی هم به این پرسش که آیا بیشتر دوست دارد پادشاه باشد یا رئیس جمهور، چنین پاسخ داده است: “اگر بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی بهتر از من برای ادارۀ امور مملکت پیدا نمیکنید، بیایید بگویید، بیا بشو رئیس جمهور، من هم کاندیداش میشوم، یا اگر بگویید اکثریت ما پادشاهی میخواهیم، شما همانجا باش به عنوان سمبل.”
البته اگر ولیعهد پیشین با افزایش سن و پختگی و بصیرت بیشتر، دیگر در پی کسب قدرت شخصی نباشد باید این گرایش را باید به فال نیک گرفت، بویژه آنکه در یکی از مصاحبههای اخیر خود با بیبیسی میگوید نظام جمهوری را به پادشاهی ترجیح میدهد، چون “یک دوره انتخاباتی مشخص دارد و افراد مسوول هستند.” ولی فراموش نکنیم که پدر بزرگ و پدرش هر دو در آغاز پادشاهی خود در برابر مجلس شورای ملّی و مردم ایران رسما سوگند یاد کردند که قانون اساسی مشروطه را محترم خواهند شمرد و اصول آن را بیکم و کاست به کار خواهند بست، امّا دیدیم که در عمل چه کردند تا سرانجام کشور به چنگال خونین دستار بندان افتاد.
دیدارهای مکرر با چهرههای راست افراطی در آمریکا
آقای رضا پهلوی از هنگام استقرار در آمریکا بیشتر با شخصیتهای راست گرای افراطی که هموره از دخالت نظامی در کشورهای دیگر جانبداری کردهاند دیدار داشته و این برای هواداران دموکراسی چندان نوید بخش نبوده است. از آن جمله میتوان به ملاقاتهای او با سناتو متوفی مک کین که چند سال پیش در یکی از سخنرانیهایش آهنگ “بمب بمب ایران” را خواند، اُرن هچ از یوتاه،، لویی گومت از تکزاس، پیتر روسکم از آریزونا، شِرِد برمن از کالیفرنیا واستیو کینگ از نیویورک اشاره کرد.
ملاقات او هم با شلدون اَدِلسون، میلاردر و قمار خانه دار یزرگ که از حامیان اصلی بنیامین نتانیاهو و مرتجع ترین احزاب اسرائیلی بود و چندی پیش در گذشت، از نظرها پنهان نمانده است.
اعلام تشکلهای متعدد بیثبات و بیآینده در چند دهۀ گذشه
آقای رضا پهلوی یا هوادارنش با تأیید او، طی چندین دهه حضور و فعالیت در صحنۀ سیاسی به دنبال درگذشت شاه در قاهره، ایجاد تشکلهای گوناگونی را برای پیشبرد مقاصد خود اعلام داشتهاند ولی بعد از خوابیدن سر و صداهای اولیه مدّت هیچیک دوام چندانی نیافته و یکی پس از دیگری فرو پاشیده و از یادها فراموش شدهاند. به طور دقیق معلوم نیست چرا سلطنت طلبان تا کنون نتوانستهاند یک نهاد ماندگار که پشتوانۀ استواری برای فعالیتهای آنها تأمین و تعداد هرچه بیشتری از ایرانیان را به درون خود جذب کند به وجود آورند. در زیر به تعدادی از معروف ترین این تشکیلات زودگذر اشاره میشود:
- بنیاد دموکراسی برای ایران که مقارن با حملۀ نظامی آمریکا به عراق اعلام موجودیت کرد. رضا پهلوی خود پس از مدتی از این به اصطلاح “بنیاد” کناره گرفت و پس از آن دیگر کسی که بتواند آن را سرِپا نگهدارد در جمع سلطنت طلبان پیدا نشد.
- شورای انتقالی. تا آنجا که نگارنده به یاد دارد این شورا به منظور زمینه سازی برای انتقال قدرت سیاسی از جمهوری اسلامی به نظام مشروطۀ سلطنتی مقارن با جنبش معروف به “بهار عربی” شکل گرفت، ولی امروز از آن شورا جز نام چیزی برجا نمانده است. منظور از “بهار عربی” اشاره به خیزش نافرجام مردم در مصر و چندین کشور عرب زبان دیگر در ۲۰۱۱ به پیروی از رویدادهای تونس در همان سال بود. در تونس کشته شدن یک فروشندۀ دوره گر به دست پلیس به یک قیام عمومی دامن زد و به فرار بن علی دیکتاتور آن کشور و تغییر نظام حکومتی در آن کشور انجامید.
- شورای ملّی ایرانیان برای انتخابات آزاد که موجودیّت آن در ۲۷ و ۲۸ آوریل ۲۰۱۳ در پاریس اعلام شد. آقای رضا پهلوی به عنوان سخنگو برگزیده شد و مدتی بعد و به درخواست اعضای شورا ریاست آن را به عهده گرفت. او در نشست ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۷ (۲۵ شهریور ۱۳۹۶) از ریاست این شورا کنارهگیری کرد. از آن پس از چگونگی فعالیت شورا که نازیلا گلستان، رضا پیرزاده، نوشین مشکاتی، زرین محی الدین، شهرزاد کریمی، امیرحسین مهدی و سعید جباری به عنوان اعضای دفترسیاسی آن انتخاب شدند و ۲۷ گروه به سلطنت طلب هم در روی کاغذ، از آن پشتیبانی کرده بودند در دست نیست
فَرَشگَرد یا (Iran Revival) به عنوان یک “سازوکار سیاسی” در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۹۷ با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی با شعار «ایران را پس میگیریم و دوباره میسازیم»، اعلام موجودیت کرد.این واژه از زبان پهلوی وام گرفته شده و معنای تقریبی آن “کوشش برای رسیدن به کمال” است. فَرَشگَرد موجودیّت خود را نه به عنوان یک حزب یا تشکل سیاسی مستقل بلکه یک “شبکۀ سیاسی وابسته به شاهزاده رضا پهلوی” معرفی کرد. ادعا شد که تشکیل فرشگرد حاصل ائتلافی از جمهوریخواهان و پادشاهیخواهان مشروطه طلب است.
امضا کنندگان نخستین بیانیۀ آن که شمارشان به چهل تن میرسید جمهوری اسلامی را نظامی اصلاح نا پذیر توصیف کردند و خواستار سرنگونی آن شدند. تا امروز که نزدیک به چهارسال از تشکیل فرشگرد میگذارد هیچگونه تأثیر گذادری عملی از فعالیت این گروه به ظهور نرسیده است. فرشگرد در ۱۸ دی ماه ۱۴۰۱ اعلام داشت که از این پس فعالیت خود را زیر عنوان “حزب ایران نوین” دنبال خواهد کرد. این نام بیشک خاطرۀ خوشی در ایرانیان بر نمیانگیزد. “ایران نوین” و “مردم” دو حزب فرمایشی دوران شاه بودند که سرانجام وی آنها را هم تحمّل نکرد و در ۱۱ اسفنماه ۱۳۵۳ ضمن اعلام انحلالشان تشکیل حزب واحد “رستاخیز” را اعلام داشت و این خود سرآغاز سیر نظام پادشاهی به سوی فروپاشی بود.
پروژۀ ققنوس ایران. موجودیت این گروه در سوم اسفند۱۳۹۷برابربا ۲۲ فوریه ۲۰۱۹ در شهر واشنگتن اعلام شد و تلویزیون ایران اینترنشنال برگزاری نشست آغازین آن را به صورت زنده و با آب و تاب تمام پوشش داد. ققنوس پرندهای است افسانهای که میگویند هر هزارسال یک بار از خاکستر خود دوباره زاده میشود. پس از تشکیل این گروه آقای رضا پهلوی در یک گفتگوی خبری در دانشگاه جرج واشنگتن گفت که گروه بزرگی از متخصصان و دانشمندان ایرانی در این سازمان پژوهشی مشارکت دارند و دانش و کارشناسی خود را به منظور یافتن راه حلهای مناسب برای بازسازی کشور به کار خواهند بست. امّا “پروژۀ ققنوس” نیز تا کنون نتوانسته منشاء اثر چندانی باشد و امروز دقیقا معلوم نیست در چه وضعیتی به سر میبرد.
پیمان نوین. رضا پهلوی در ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۰ در پیامی خطاب به مردم ایران از “پیمان نوین” خود با آنها سخن گفت. وی در بخشی از این پیام اعلام داشت: “این پیمان نوین، رسیدن به قدرت سیاسی نیست، بلکه تلاش برای برقراری سیستمی است که در آن، قدرت هرگز در انحصار یک فرد یا یک گروه نباشد. تک تک مردم ایران در سراسر کشور، فارغ از جنسیت، قومیت، مذهب و گرایش فکر و سبک زندگی، ضمن قبول مسئولیت، در تصمیم گیری برای آینده خود و کشورشان باید به یک اندازه سهیم باشند.”
او در “پیام نوین” به ارتش و “بدنۀ” سپاه پاسداران توجه ویژه مطوف داشت. ارتشیان را به حفظ تمامیت ارضی کشور فرا خواند و با بدندۀ سپاه از فساد فرماندهان آن و اقدامات ضد مردمی بسیج سخن گفت. در بخش دیگری از پیام مردم را به “اعتصابات و اعتراضات و نافرمانیهای مدنی در نقاط مختلف کشور و در واحدهای کار و محلات” دعوت کرد، ولی اعتصاب و اعتراضی در پی این فراخوان در هیچ جای ایران روی نداد. در شهریور ۱۴۰۱ قتل مهسا امینی به دست گشت ارشاد به خیزش بزرگی که تاکنون ادامه دارد دامن زد ولی این خیزش ارتباطی با آن فراخوان نداشت.
ماجرای وکالت خواهی- شاهزادۀ پهلوی که به نظر میرسید در بعد از خیزش بزرگ مردم در برابر جمهوری اسلامی متمایل به ائتلاف و همگامی با گروههای دیگر سیاسی است، معلوم نیست به چه انگیزهای ناگهان به فکر وکالت خواهی و رهبری شخصی مبارزه با نظام حاکم مذهبی افتاد، حال آنکه همانگونه که در بالا به اختصار نشان دادیم، در کارنامۀ مبارزاتی چهل و چند سالۀ آقای رضا پهلوی، با وجود برخورداری از حمایت مالی و سیاسی آمریکا وبعضی کشورهای دیگر، هیچ ردپایی از موفقیت نمیتوان یافت و امیدواری به این که این آخرین تلاش برای آنکه خیزش “زن، زندگی، آزادی”به تختۀ پرشی برای وی و هوادارانش تبدیل شود بسیار اندک است. بنا بر این به اعتقاد نگارنده تنها راهی که شاهزادۀ پهلوی بتواند در این برحۀ استثنائی و تاریخی نقش مثبت و سازندهای ایفا کند پیوستن به انتلافی است که همۀ گروهای سیاسی شناخته شده را که در چهل و چهار سال گذشته با استبداد دینی مستقر در ایران در حد توانایی خود مبارززه کردهاند در بر گیرد. آقای رضا پهلوی به جای وکالت خواهی خود محورانه میتواند با شهرت گسترده و محبوبیتی که بیشک نزد بخشی از ایرانیان برون مرزی و هم میهنان داخل کشور دارد در بنیان گذاری این ائتلاف نقش ارزندهای ایفا کند.
ضرورت ائتلاف فراگیر بر مبنای یک رشته اصول و مبانی مشترک
جنبش دورانساز “زن، زندگی، آزادی” که زنان و مردان نسل جوان ایران با همّت و فداکاری و شجاعتی بیمانند پیشتاز آن بودهاند بار دیگر بارقّۀ امید را در دلهای محزون و مأیوس از آیندۀ ایرانیان روشن ساخته است. در این شرایط آیا وقت آن نرسیده که همۀ تشکّلهای خواستار آزادی و دموکراسی و حاکمیّت ملّی برای ایران به خود آیند و در ائتلافی بر مبنای یک رشته اصول و موازینی که در آنها با هم اشتراک نظر دارند برای پشنیبانی از این خیزش تحول آفرین و به پیروزی رساندن آن دست یاری به یکدیگر دهند؟ همه میدانیم که ائتلاف با اتحاد فرق دارد و برای مدّت محدود و در اوضاع و احوال ویژه تشکیل میشود.
پس از پیروزی در دستیابی به هدف مشترک - که در این مرحله براندازی نظام قرون وسطایی جمهوری اسلامی است - میتوان ائتلاف را بر اساس مصالح ملّی برای رسیدن به هدف بعدی که بنیانگذاری یک نظام حکومتی دموکراتیک بر مبنای رأی آزادنۀ شهر وندان است حفظ کرد یا بدون خدشه دار کردن مصالح ملّی و روح همکاری، به آن پایان داد. نگارنده با مغتم شمردن این فرصت اصولی را که فکر میکند گروههای فعال سیاسی میتوانند ائتلاف مؤثری بر اساس آنها تشکیل دهند و در جهت پایان دادن به کابوس جمهوری اسلامی با نسل جوان به پا خاسته هم گام و همراه شوند، به شرح زیر پیشنهاد میکند. بیشک ممکن است اصول دیگری را هم که اعضای ائتلاف دربارۀ آنها موضع مشترک داشته باشند بر آنچه در زیر میآید افزود.
- تشکیل یک شورای موقت رهبری که اعضای آن با تعهد به پذیرش اصول پیشنهادی زیر بتوانند در تحقق بخشیدن به آنها با یکدیگر همکاری کنند.
- تعیین نظام سیاسی آیندۀ ایران بر مبنای یک همه پرسی آزاد به محض پیدایش اوضاع و ا حوال مساعد در کشور، که برخلاف رفراندوم مربوط به برقراری جمهور اسلامی پاسخ آن یک آری و نه ساده نباشد و در شرایط کاملا آزاد و بدون مشروط سازی و جوِّ ارعاب و اجبار برگزار شود. در این همه پرسی با فرض این که ممکن است رأی اکثریت به باز گشت مشروطۀ پادشاهی تعلّق گیرد، باید تضمینهای مؤثر قانونی برای حفظ عدم مسؤلیت پادشاه و پیشگیری بیدرنگ از هرگونه تمایل به باز تولید استبداد سلطنتی با برکناری سریع پادشاهی که چنین تمایلی از وی بروز کند، پیش بینی شود.
- خدشه ناپذیری تمامیّت سرزمینی ایران و پذیرش زبان فارسی، که همۀ اقوام تشکیل دهندۀ ملّت ایران را به هم پیوند میدهد، به عنوان زبان مشترک. این اصل باید با تأکید بر احترام به همۀ زبانهای قومی و محلّی و برانگیختن وسایل لازم برای آموزش آنها به مردم با هزینۀ عمومی همراه باشد.
- تضمین آزادی بیان، آزادی مطبوعات،آزادی تحزب و آزادیهای مذهبی.
- برگزاری انتخابات آزاد در نخستین فرصت مناسب به نحوی که مردم بتوانند نمایندگان خود را برای وضع قوانین لازم و نظارت بر کار دولت و امور عمومی در فضایی رها از هرگونه تهدید و ارعاب و اِعمال نفوذ برگزینند. تکلیف این که انتخابات پارلمانی در چه فواصلی برگزار شود و نیز داشتن یک یا دو مجلس قانونگزاری، باید به موقع خود به وسیلۀ مراجع ذیصلاح که نمایندۀ خواست اکثریت باشند روشن شود.
- پذیرش اصل تفکیک قوای تقنینی، اجرایی و قضایی از یکدیگر و تضمین استقلال آنها. در این میان تضمین استقلال قضات از اهمیّت ویژه برخورار است و بدون آن مانند وضع موجود در جمهوری اسلامی، امنیت و عدالت و آزادی بنیان محکمی نخواهد یافت و دستیابی به یک جامعۀ سالم برمبنای برابری در پیشگاه قانون همچنان به صورت رؤیایی دور دست باقی خوهد ماند.
- جدایی کامل دین از سیاست به نحوی که دین در ایران آینده یک امر شخصی و خصوصی تلقی شود و مانند همۀ نظامهای متّکی بر اصول دموکراتیک، ایران آینده از اعلام دین رسمی احتراز ورزد و دولت هیچ دینی را بر دین دیگر برتری ندهد.
■ درود بر آقای لطفعلیان!
بحث در باره ذینفعان حکومت فقاهتی را که دوام اقتدار الهی را قرنهای قرن آرزو مندند و پاسخگوی هیچ کدام از جنایتهایشان نیز نیستند، فعلا به کنار بگذاریم، مایلم نکته ای را من اشاره ای کنم. اگر ایرانیان در معنای وسیع کلمه، قلبا و وجدانا و اصولا تصمیم قاطع گرفته باشند که به دوام ولایت فقاهتی یا به عبارت رسمی آن «جمهوری اسلامی ایران» برای همیشه پایان بدهند، آنگاه پرسشهایی مطرح میشوند که پاسخ به آنها، میزان دوراندیشی و عمق شعور و فهم و آگاهی و ارزش تحصیلاتی و همچنین استحکام و پویایی اراده ایرانیان تغییر خواه را اثبات میکند.
وقتی که قرار است به قول شما از دعوت «فراگیر» صحبت شود، آنگاه نمیتوان پیشینه و سوابق گرایشی را در سهیم شدن به «میدان فراگیر»، تابلو عمومی کرد و زاغ او را کوبید. چونکه فرض کنیم در سهیم شدن «میدان فراگیر»، گرایشهایی مثل «حزب توده، حزب چپ، جبهه ملی، لیبرالها و غیره و ذالک» نیز شرکت کنند، آنگاه با ردیف کردن مثلا تاریخ و سبقه و غیره و ذالک تک تک این حضرات عرصه سیاست، پیشاپیش، ایده «میدان فراگیر» را از یک طرف، محدود و مسدود و مقیّد کرده ایم و از طرف دیگر، شانس بازاندیشی و جبران خطاها و حماقتها و تلاش برای زایش انسانهای نو را در هماوردیهای اکنون و آینده ناممکن کرده ایم؛ اگر نگویم نیست و نابود. به نظر من، شایسته است که «سنجشگری کارنامه» سوابق گرایشها و احزاب و گروهها و سازمانها و نحله ها و امثالهم را به «پژوهشهای دانشگاهی» واگذاریم؛ آنهم اگر روزی روزگاری، این وطن، وطن شد.
آنچه در تحت شرایط فعلی ایران، اهمیّت کلیدی دارد، پروسه همبستگی و همعزمی و هماندیشی و همپایی و استمرار خاموش نشدنی، خیزابهای اعتراضی در خارج برای همسویی با اعتراضات داخل ایران و فشارهای دیپلماتیک به دولتهای غربی است. پرنسیپ کلیدی برای آنکه ایده «میدان فراگیر»، واقعیّت ملموس و کارگذار و موثّر در ابعاد میهنی و جهانی داشته باشد، اینست که «آزادی ایران و خوشزیستی و کرامت مردمش در کلیّت جغرافیایی» مدّ نظر باشند؛ چونکه تمرکز بر اهداف و محتویات و ارزیابی نتایج از مدام زوم کردن بر «پرونده سوابق» و چوبزنی زاغ همدیگر، بیشتر راهگشای مسائل است. تا جایی که من در خصوص تاریخ معاصر ایران مطالعه کرده ام، هیچ گروه سیاسی، پرونده تمییز و ستودنی و خالی از خطا و شیک و پیک و کراواتی اتوکشیده نداشته است.
دیگر اینکه، هر انسانی و نحله ای و گروهی و فرقه ای و سازمانی و شخصیّتی و غیره و ذالک را بر حسب نتایج «رفتارها و کردارها و گفتارهایش در عرصه میهنی» ارزیابی و داوری کنیم؛ نه فقط دربست و مطلق بر حسب « دیدگاهها و نظرات مخالفین و دشمنان و خاصمان و رقیبانش». ایده «میدان فراگیر» باید بتواند فراعقیدتی و فراحزبی و فراگروهی و فرافرقه ای باشد تا مثمر ثمر شود؛ آنهم با سمت و سوی «ایراندوستی و جهانمحوری و آزادی و زندگی شرافتمند» برای ملّتی که هزاره هاست در تمام جلوه های فرهنگی و ادبی اش، حسرت زیستن ساده را آرزو کرده و هر بار در سلّاخ خانه مقتدرین عقده ای، فریب خورده و فقط تکه تکه شده است.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان