پیشنهاد سه بندی آقای میرحسین موسوی، در تماشا شورانگیز و در تعمق شگفتانگیز است. این پیشنهاد یا رهیابی، در سنجش با نظریهی به شدت مرتجعانهی «اجرای بیتنازل قانون اساسی» گامی به پیش است، اما نه در شناخت وضعیت و خواست ملت. آقای موسوی در مقدمهی پیشنهاد سه بندی خود مینویسد:
«ایران و ایرانیان نیازمند و مهیای تحولی بنیادیناند، که خطوط اصلیاش را جنبش پاک «زن، زندگی، آزادی» ترسیم میکند. این سه کلمه بذرهای آینده روشناند؛ آیندهای پیراسته از ظلم و فقر و تحقیر و تبعیض. اینها سه واژهاند که با خود تاریخی از تکاپو و تفکر و مبارزه و آرزو حمل میکنند؛ و در میانشان «زن» از همه امیدبخشتر است، زیرا در بین ما سعادت و خیر عمومی به دست نمیآید و مبارزات بزرگ اجتماعی به پیروزی نمیرسند مگر با حضور زنان و مردان در کنار هم. و هیچ مبارزهای نیست که با این شرط به پیروزی نرسد»
احساسات نیکو و به سبک ابدی ایرانی سخن از آرزو در آسمان. اما، در این پیشدرآمد مفهوم «زنان و مردان در کنار هم» چیست؟ معلوم است که در بدترین استبدادها نیز زنان و مردان در کنار هم و در بغل هم هستند. آن چه خواست جنبش مهسا است کنار هم بودن زن و مرد با حقوق کاملا مساوی و با آزادی کامل و مهمتر از همه با حق انتخاب آزادانهی پوشاک است. چرا این کلمات در این پاراگراف از قلم افتادند؟ اولین حرف، مطلقاً اولین حرف در تأیید جنبش زن زندگی آزادی، دفاع از برابری زن و آزادی پوشاک است. انداختن و آتش زدن روسری نماد اصلی و جهانی جنبش مهسا است و هیچ حرفی به این جنبش مربوط نمیشود مگر به احترام آن حجاب تحمیلی از سر و حجاب ابهام از کلام برداشته شود.
آقای موسوی مینویسند:
«همان حقی که شالوده انقلاب مردم در سال ۱۳۵۷ و شالوده قانون اساسی فعلی قرار گرفت برای نسلهای بعدی نیز محرز است، تا اگر تصمیم پیشینیان منجر به گرههای کور در زندگی جامعه شد، یا ابزار سوء استفاده قدرتطلبان بود، بتوانند جهت عبور از بحرانها و گشودن مسیر به سمت آزادی، عدالت، مردمسالاری و توسعه دست به تجدیدنظرهای اساسی بزنند»
این بسی نیک است که حق تغییر قانون اساسی را به مردم میدهند. اما، منظور ایشان از «حقی که شالودهی انتخاب مردم در انقلاب بهمن ۵۷ بود» چیست؟ آیا منظور همان رأی دادن اجباری «نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» به «جمهوری اسلامی است؟» کدام آلترناتیو دیگر را اجازه دادند که به رأی مردم گذشته شود؟ کدام آزادی را دادند که برای مردم توضیح داده شود؟ آیا نه این است که آن رأی باید مؤید سرکوب شروع شده میبود؟ آیا نه این است که رعب و خشونت همان زمان شروع شده بود؟ دور زدن همهی تشکلهای سیاسی و مستقیماً به شور آوردن توده با توهم بهشت و سپس با موتور توده به گونهی نسنجیده یک ابهام بنام جمهوری اسلامی را به کرسی نشاندن چگونه میتواند مرجع مناسب ما برای پذیرش حق مردم برای تجدید نظر باشد؟ این را میگویند «نرخ تعیین کردن وسط دعوا»
آقای موسوی مینویسند:
«اینجانب به عنوان یکی از آحاد ملت ایران با استناد به حق مستمر و غیرقابلسلب انسانها برای تعیین سرنوشت خود پیشنهاد زیر را به پیشگاه مردم ارائه و با تمامی نیروها و شخصیتهای آزادیخواه، مدافع استقلال و یکپارچگی سرزمینی، خشونتپرهیز و توسعهگرا در میان میگذارم»
«اول- برگزاری همهپرسی آزاد و سالم در مورد ضرورت تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید.»
«دوم- در صورت پاسخ مثبت مردم، تشکیل مجلس مؤسسان مرکب از نمایندگان واقعی ملت از طریق انتخاباتی آزاد و منصفانه»
پس از چهل سال اعتراض و مبارزهی مردم، پس از این همه کشته و آسیب دیده، پس از نزدیک به ششصد کشته در جنبش زن زندگی آزادی، آقای موسوی تازه پیشنهاد رفراندوم مشروعیت به رژیم میدهند. مفهوم بند اول پیشنهاد ایشان این است که ولایت فقیه از مردم رأی مشروعیت بگیرد. رفراندوم کنیم تا ببینیم مردم به همین رژیم و همین قانون اساسی و این ولایت فقیه آری میگویند یا نه. آن وقت، «در صورت پاسخ مثبت مردم» تشکیل مجلس مؤسسان. چرا آقای موسوی چهل سال مبارزه مردم را در حد رأی به نامشروع بودن این قانون اساسی نمیدانند؟ چون ایشان قبلا خواستار «اجرای بی تنازل» آن شدند؟ جامعه در هر موج دست به شورش انقلابی میزند، آن وقت ما میخواهیم دو باره بپرسیم که ولایت فقیه و قانون اساسی آن آری یا نه؟
پاسخ به آقای موسوی نه است! پیشنهاد خوش نیت ایشان نیازمند بازنویسی است. با پیشنهادهای کلنگی بار دیگر برای جامعه مشکل درست نکنیم. نامشروع بودن کلیت این وضع مسلم است و توسط مردم اعلام شده است. بحث مردم اصلا مشروعیت این نظام نیست بلکه نفی آن است. نفی استبداد و قانون اساسی آن. این شعار بلند آوازهی جنبش مهسا بوده است. تنزل این خواست جنبش مهسا تا حد پیشنهاد رفراندوم مشروعیت شگفت انگیز است. رفراندوم مشروعیت ذرهای وضعیت موجود را تغییر نخواهد داد.
بند سوم پیشنهاد آقای موسوی اینگونه است:
«سوم - همهپرسی درباره متن مصوب آن مجلس به منظور استقرار نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق با موازین حقوق انسانی و برخاسته از اراده مردم.»
جملهی آقای موسوی، «نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق با موازین حقوق انسانی و برخاسته از اراده مردم» میتواند همین جمهوری اسلامی هم باشد، البته مبتنی بر ادعا. هر کسی به چیزی میگوید قانون و قانونیت. هر کسی به چیزی میگوید موازین حقوق انسانی. مگر خود ایشان خواستار «اجرای بی تنازل» همین قانون اساسی در چارچوب همین رژیم ارتجاعی نبودند؟ مگر امروز آقای خاتمی و بخش مهمی از جبهه اصلاحات همین حرف قدیم ایشان را نمیزند؟ «برخاسته از ارادهی مردم» میتواند فاشیسم هم باشد. اگر آقای موسوی به نیکویی گامی به پیش آمدند و به مواضع نیروهای دموکرات جمهوریخواه نزدیک شدند، اگر آقای موسوی به نیت نیک و در محتوا و بدون نیاز به اعتراف پذیرفتند که نیروهای سکولار دموکرات جمهوریخواه حق داشتند و نظریات مبتنی بر «اجرای بی تنازل قانون اساسی» و «بهسای رفتار رهبری» و «رعایت کرامات اسلامی» برای اصلاح این رژیم بی پایه بودهاند، بهتر است از واژههای رسای جنبش تجدد ایران استفاده کنند. در این صورت، جمله ایشان در بند پایانی چنین بازنویسی میشود:
«سوم ـ همه پرسی در بارهی متن کارشده زیر نظر حقوقدانان و منطبق شده با منشور حقوق بشر و موازین دموکراسی در کشورهای دموکرات و تصویب شده در مجلس مؤسسان، به منظور استقرار نظامی مبرا از پادشیخی؛ پادشاهی و پیشوایی، در شکل جمهوری، بر بنیاد جدایی کامل دین از دولت و برابری کامل زن با مرد و برابر حقوقی مجموع مردم و مجموع خلقها در کشور»
در پایان:
هرگونه پیشنهادی برای گذار مسالمتآمیز از این وضعیت فاجعهبار لازم است با خواست پایان خشونت و سرکوب و فضای امنیتی و لغو حجاب تحمیلی، آزادی زندانیان سیاسی و بازشدن فضای سیاسی آغاز شود. این روند در گام دوم با عفو عمومی، بازگشت پناهندگان سیاسی و آزادی احزاب تکمیل میشود. با آزادی احزاب و دسترسی همهی نیروهای سیاسی به رسانهها و امکانات خود، شرایط مقدماتی برای همایش و رایزنی ملی جهت حل مسایل فراهم میشود. بر این پایه کشور میتواند با مسالمت و رحم و مهربانی، با پرهیز از خشونت و انتقام و تهدید، به سوی تشکیل مجلس مؤسسان جهت رسیدگی به امور و تدوین قانون اساسی جدید پیش برود.
روی میز مجلس مؤسسان لازم است طرحی روشن از چگونگی تأمین دموکراسی در کشور باشد که زیر نظر حقوقدانان و با شرکت نمایندگان همهی احزاب و در انطباق با منشور حقوق بشر و وجوه دموکراتیک قوانین رایج در کشورهای دموکرات تنظیم شده باشد.
با احترام به دین و کارمندان و رهبران دستگاه دین، امر دین لازم است کاملا از امر دولتمداری جدا بماند. پس از تدوین قانون اساسی جدید با شرکت همهی تشکلهای سیاسی، از نمایندگان جنبش اسلامی تا نیروهای ملی و چپ و هواخواهان پادشاهی، سند تصویب شده در مجلس مؤسسان، و سندهای مستقل مربوط به قانون اساسی، با سازماندهی و زیر نظر یک هیأت بینالمللی به رفراندوم گذاشته میشوند. هیچ سند مغایر دموکراسی نباید از صافی مؤسسان بگذرد و هر پیشنهادی لازم است که مبتنی بر رعایت حقوق دموکراتیک مردم باشد.
کشور ما در مسیر از هم گسیختگی است. ما به جان هم افتادیم. ما بدتر از هر دشمنی به جان هم افتادیم. به اکنونیان و آیندگان رحم کنیم. تمام کنید این روند خونبار سرکوب استبدادی را. بگذارید ایران زنده بماند. بگذارید ایران بدون خون و خشونت و انقلاب به آزادی برسد. راه خشونت برای همه خشن است. راه مسالمت برای همه حافظ سلامت است.
■ آقای ممبینی گرامی، به گمان من برداشت شما از گفته میرحسین موسوی آنجا که میگوید «حقی که شالودهی انتخاب مردم درانقلاب بهمن ۵۷ بود»، درست نیست. منظور ایشان «حق تغییر قانون اساسی» است. موضوعی که محور پیشنهادی ایشان برای «تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید است».
موسوی در ابتدا از رفع تبعیض میگوید، سپس از در کنار هم بودن زن و مرد با برجسته کرد «زن» در شعار زن، زندگی، آزادی سخن میگوید. آیا این را به معنای برابری حقوق برابر زن و مرد است از نظر او نمیدانید؟ نکته مهم دیگر اینکه او از «حاکمیت قانون» سخن می گوید. بسیار معنا در همین اصطلاح «حاکمیت قانون» نهفته است و از جمله اینکه هرکس نمیتواند هر قانونی خواست بنویسد، به تصویب برساند و براین مبنا اعمال حاکمیت خود را حاکمیت قانون بنامد.
با احترام/ حمید فرخنده
■ نوشته بسیار موشکافانه و دقیقی به قلم آوردهاید. باید شایان توجه باشد که در این منزلگاه زمانی از جنبش، از گفتار شعارگونه پرهیز کرده و پاسخها را موشکافی کنیم. جناب فرخنده، اگر بجای شما بودم گفتار آقای موسوی را که خود تا چندی پیش به “عصر طلایی امام” مباهات میکرد و تا به امروز هیچ اشاره مستقیمی به نقش خود در استقرار هیولای ج.ا نکرده، با موشکافی بیشری میخواندم و هیچ فرضی را به جای یقین نمیگذاشتم. از دیده من جناب موسوی، هنوز که هنوز است به این حقیقت ارشاد پیدا نکرده که فجایع امروز نتیجه مستقیم آن گفتمان و تفکری بوده است که شورای انقلاب، دولت بازرگان، و دولت موسوی در آن بازیکنان درجه بالایی بودند. چرا به روشنی جدایی دین از دولت، برابری جنسی، و رد ولایت فقیه را بر زبان نمیآورند؟ ایشان هنوز نه به ریشه و ژرفای فاجعهای که خود در آن بازیگر معتبری بودهاند میپردازند و نه راهکاری به پیش میگذارند که بازگشت به این رویدادهای اسفبار ۴۳ سال گذشته را ناممکن کند.
با احترام، بهیار قهرمانی
■ حمید فرخنده گرامی! من هم همین برداشت را کردم و با شما همنظرم. انتقاد من به ارزیابی ایشان از حقی است که گویا آنزمان به مردم داده شد و استفاده آزادانه مردم از آن حق در آن زمان است. در اینجا من با ایشان تفاوت ارزیابی دارم. در واقع جمهوری اسلامی از همان آغاز با سوءاستفاده از توسعهی مسحور شده اعمال دیکتاتوری میکرد و حق مردم فقط تا آنجا بود که همسو با منافع رهبری انقلاب بود. مثال هم روشن است. سرکوب همه تشکلهای سیاسی و معترضان و اقلیتها و حتی متحدان دگراندیش خود آنها. موسوی و کروبی آن گذشته هولناک را برابر میل خود ویرایش میکنند.
مومبینی
■ منظور آقای موسوی از «حقی که شالودهی انتخاب مردم درانقلاب بهمن ۵۷ بود» اشاره به سخنرانی آقای خمینی بود که گفته اگر ۵۰ سال پیش پدران ما حکومتی را انتخاب کردند ما حق داریم که الان دوباره نوع حکومت خود را انتخاب کنیم .... یکبار دیگه نوشته مهندس موسوی رو بخونید و اشاره به نسل بعدی و گره کور ناشی از تصمیم پیشینیان.
فرید
■ به باور من مشگل کشور توسعه نیافتهای همچون ایران بسیار فراتر از نوع قانون اساسی است. حکومت قانون است که بیش از صد سال ما هنوز قادر به پیاده کردن آن نشدهایم. در دوران پهلوی ها هم قانون اجرا نمیشد. بنابر این پیشنهاد آقای موسوی از نظر من شعاری زودرس است که در شرایط حاضر ره به جایی نخواهد برد به این دلیل ساده که رهبران جمهوری اسلامی که در بسیاری از موارد قانون اساسی خودشان را هم زیر پا میگذارند حاضر نخواهند شد به رفراندومی تن بدهند که حکومت را به شکل مسالمتآمیز سرنگون کند. میگویند یکی نان برای خوردن نداشت پیاز میخورد تا اشتهایش باز شود. میدانیم که بسیاری از مخالفان حکومت همین امروز هم از به دار آویختن ملاها میگویند بنابر این هیچ ملای عاقلی به میل خود به پای دار نمیرود. اساسا برای من روشن نیست که مخالفانی که حکومت را اصلاحناپذیر میدانند چگونه از همین “حکومت اصلاحناپذیر” انتظار برگزاری رفراندومی رادارند که به سرنگونی حکومت خواهند انجامید.
کمال
■ آقای مومبینی عزیز، من با نظر جناب فرید موافقم. منظور من از کامنت اولم همین بود که ایشان نوشتهاند. آقای خمینی قبل از پیروزی انقلاب با این استدلال که «پدران ما چه حقی دارند برای نسلهای آینده تصمیم بگیرند» با قانون اساسی مشروطه مخالفت میکرد که خود استدلالش نابجا نبود. اینکه بعدا او و طرفدارانش در رفراندم آری یا نه به جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۵۸ و در همهپرسی قانون اساسی در ۱۱ و ۱۲ آذر ۵۸ قانون اساسی مجلس خبرگان که انتخاباتش آزاد نبود را به تصویب رساندند و بریدند و دوختند آنچه از دیدگاه تنگ اسلامی خود می خواستند، حکایت دیگری است که ربطی به «حقی» که میرحسین موسوی در بیانیه اخیر خود به آن اشاره میکند ندارد.
با احترام/ حمید فرخنده
■ فکر میکنم این اعوجاج فکری در همه آنهایی که تا دیروز مردم را تشویق به انتخاب میان بد و بدتر میکردند وجود دارد. از یک طرف بر اثر فشار جنبش زن زندگی آزادی دیگر حرف از اصلاح رژیم نمیزنند ولی از طرفی دنبال رفراندم و همه پر سی با وجود و در سایه همین رژیم هستند که واقعا شکل خنده داری به خود گرفته است و با اولین صدای ترقه جشن آتشبازی را شروع میکنند. به نظر میآید که نگاهشان بیشتر به سوی اصلاح طلبان قبلیشان باشد تا جنبش آزادی خواهانه جاری. اصلاح طلبانی که معتقد هستند که دیگر از نظام اسلامی عبور کردهاند و اصلاح این نظام را غیر ممکن میدانند، میتوانند با اجماع و یک برنامه روشن با تاکید بر عبور از حکومت اسلامی و اعتقاد به ساختاری سکولار و دمکراتیک در انطباق با منشور حقوق بشر به یک اپوزیسیون واقعی تبدیل شوند که در آن صورت هم میتوانند با احزاب و جریانهای سیاسی دیگر برای ایجاد جبههای واحد بر علیه ارتجاع اسلامی حاکم به گفتگو و تعامل بپردازند. سخنان اخیر آقای امیر ارجمند و جاخالی دادنش در برابر پرسش مصاحبه کننده شبکه BBC در باره گفتگو با جریانهای مخالف جمهوری اسلامی حاکی از این است که بیانیه آقای موسوی را نمیشود زیاد کش داد و باید صبر کرد و حد ذوق زدی را کنترل کرد.
در ضمن آقای مومبینی در “در پایان:” هر چه را که رشته بودند ناخواسته پنبه کردند و با گفتن: “گذار مسالمتآمیز از این وضعیت فاجعهبار لازم است با خواست ....” انگار از حکومت انتظار دارند که خودزنی کند و یا گذار مسالمتآمیز تنها با دعوت از حکومت به خودکشی امکانپذیر است. چون این چیزهایی که بعد از “خواست” آوردهاند تنها با از میان رفتن و انحلال حکومت اسلامی امکانپذیر هستند. ایشان بهتر بود این “در پایان:” را مثل اول نوشته شان فرمولبندی میکردند.
با احترام سالاری
■ آقای سالاری گرامی، هرگاه مردم به شکل گسترده و میلیونی خواهان تغییر باشند و در خیابانها حضور یابند هیچ قدرتی نمی تواند در برابر آنها مخالفت کند. نظام شوروی با آن قدرت آهنین با اراده و حضور مردم و البته اراده تغییر در بالا بدون خشونت از هم پاشید و به یک نظام دیگر متحول شد. در ایران نیز گرچه اختلاف میان بالایی ها تاکنون زیاد دیده نمی شود، اما حضور تعیین کننده مردم و نیروهای سیاسی برای تغییر باعث شکاف در حاکمان نیز خواهد شد. وقتی وزنه مردم سنگین باشد حاکمان مجبور به کوتاه آمدن خواهند شد، همانطور که شاه نیز به اشکال مختلف در سال ۵۷ در برابر مردم عقب نشست، اما مردم آقای خمینی و گروههای سیاسی به چیزی کمتر از سرنگونی، اسقاط نظام یا درهم شکستن ماشین دولتی راضی نبودند.
با احترام/ حمید فرخنده
■ دوستان ارجمند، نویسنده و کاربران علاقمند به رهائی مردم از وضع اسفناک ایران امروز. هیچ یک از دین باوران حکومتی و غیر حکومتی جرات نمی کنند به احکام ضّد زن قران که تمام فقه و شرع را آلوده کرده نزدیک شوند. این خط قرمز نهاد روحانیون ست که اگر کسی احکام ظالمانهی اسلام در مورد حقوق زنان را زیر سئوال ببرد با چوب تکفیر روبرو خواهند شد. بهمین دلیل حتی دین باوران خارج از کشور بخاطر ترس یا تقّدس وارد این حوزه نمی شوند ولی از مهندس میر حسین موسوی حمایت می کنند حتی زندانیان اصلاح طلب حکومتی نیز به این بیانیه پیوسته اند.
ولی اکثر نیروهای عرفی و سکولار که میدانند که نهاد روحانیون چه تاثیرات تاریخی وحشتناک ارتجاعی در راه پیشرفت اجتماعی ایران داشته اند و سایه سنگین آن در اولین قانون اساسی مشروطه نیز خود را نشان داده ست. تا پایان حکومت پادشاهی سال ۵۷، در دیگر قوانین حقوقی قضائی، مدنی و.. نیز تاثیر عمیق داشته ست.
صد البته، بعداز بقدرت رسیدن حکومت اسلامی و ولایت فقیه قانون اساسی مشروعه خواهان بکلی بر اساسی فقه و شرع شیعی طراحی شد که فاجعه ای برای جامعه ایرانی بود.و هست. البته بعضی از نیروهای عرفی و سکولار و چپ در تحلیل های خود با نگاه دیگری به مشروعه خواهان برخورد کرده اند که موضوع بحث نگارنده نیست.
با توجه به این نکات مگر ممکن ست راهیان «زن، زندگی، آزادی» با عوامفریبان زهد فروش و ضد زن سازش کنند؟ با شناختی که از رویدادهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» تا امروز داشته ایم این انقلاب عمیق تر و عمیقر تر می شود و هر روز بیش از بیش در نیروهای حکومتی نیز ترک ها و ریزش های بیشتری ایجاد می کند.
تشخیص صداقت و اصالت نیروهای حکومتی که بعداز ۴۴ سال به انقلاب «زن، زندگی، آزادی» می پیوندند به صرف شعار و اعلام همبستگی و پیشنهادو رهنمود قابل راست آزمائی نیست. اگر این نیروها در فعالیت سیاسی بند ناف خود را از اسلام، فقه و شرع و احکام قران قطع نکنند و به موضوع دین به عنوان عبادت و فریضه و علاقه ی شخصی نگاه نکنند. چگونه می توان به ادعا های آنها اعتماد کرد؟
بیانیه آقای موسوی مرا بیاد آیت الله خمینی می اندازد که بعداز ورود به تهران در ۱۴ بهمن ۵۷ با حکمی مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت اعلام کرد و از او خواست بخاطر تحقق آرزوی مردم در تدارک تشکیل مجلس موسسان باشید تا نمایندگان مردم قانون اساسی تدوین کنند( نقل به مضمون) توجه کنیم که انتخاب واژه ها غیر مذهبی و عرفی بود. از امت و اسلام عزیز اثری نبود.
دیدیم که بعداز چند روز که آقایان سوار قدرت شدند.موضوع بکلی عوض شد و داستان همه پرسی «جمهوری اسلامی آری یانه ؟» مطرح شد. بدون اینکه قانون اساسی تدوین شده باشد و مضمون و محتوی «جهوری اسلامی» بر کسی معلوم باشد. «دولت موقت» بازرگان برخلاف وظائف معمول و رایج «دولت موقت» که باید مطابق قوانین موجود کشور را اداره میکردند. تا با تدوین قانون اساسی جدید در مجلس موسسان و انتخابات مجلس شورای ملی و..... دولت جدید رسمیت پیدا میکرد. بسیاری از کارهای «دولت موقت» بازرگان غیر قانونی بود!
آقایان همه چیز را به میل و اهداف آیت الله خمینی و همفکرانش شمول مهندس میر حسین موسوی تغییر دادند. مجلس خبرگان را عَلَم کردند تا قانون اساسی کذائی مشروعه خواهان را بنویسند و بقیه قضایا....
اگر در سال ۵۷ تحت شرائطی تاریخی و استثنائی مبازرات دائمی مردم ایران بعداز ۷۲ سال از انقلاب مشروطه و کارشکنی ها ی مشروعه خواهان و پادشاهان و تاثیرات دو جنگ بین المللی با فراز و نشیب های فراوان روبرو گشت که بدبختانه در خلاء مطلق سیاسی قدرت به مشروعه خواهان به رهبری خمینی واگذارشد. اگر چند روز بعداز به قدرت رسیدن روحانیون، خمینی در ۱۴ اسفند با وقاحت و توهین موضوع حجاب اجباری را در آستانه روز جهانی زن مطرح کرد که زنان ایرانی به عنوان اولین گروه اجتماعی در روز ۱۷ اسفند ۵۷ ( ۸ مارس ۱۹۷) حماسه آفریدند و پاسخ محکمی به ارتجاع به قدرت رسیده و شخص خمینی دادند. در آن روزها زنان در ایران تنها بودند و توجیهات عجیب و غریبی برای تقویت حکومت اسلامی رایج بود که همه میدانیم.
استبداد و سانسور و اختناق دیرینه در جامعه آبشخور ترویج و رشد عادت های مذهبی و دنباله روی از روحانیون مرتجع شده بود که در بین توده های متوهم موج میزد. اما تحلیل ها و توجیهات سیاسی جریانات مختلف بخصوص نیروهای چپ که برای خمینی و دارو دسته او برای تحکیم حکومت اسلامی می شد غم انگیز بود.
با بالا رفتن حزب الهی ها ازدیوار سفارت آمریکا جانبداری از خمینی مرتجع با صفات «مترقی» و «ضد امپریالیست» گفتمان آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و..... را بکلی صدمه زد. ولی امروز بعداز ۴۴ سال تجربه ی خونبار گمان نکنم که از خمینی حقه باز تر بتواند انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را به سرنوشت انقلاب ۵۷ دچار کند. مگر ممکن ست به همان سادگی سال ۵۷ که خمینی با استقبال میلیونی مردم انقلاب به تهران آمد و دولت موقت تشکیل داد. علی خامنه ای تن به انعطاف بدهد؟ از آن مهم تر چه کسی می تواند، امروز جوانان جانباز و خوش فکر «زن، زندگی، آزادی» را فریب دهد؟ بهتر ست که آقای موسوی و همفکرانش را به چالش بکشیم که در با احکام ضد زن دین و مذهب چه می کند؟
با احترام محسن کوشا
■ درود بر آقای ممبینی!
خیلی موجز و مختصر بگویم. صرف نظر از تمام مواضعی گوناگونی که از طرف مخالفین سیستم فقاهتی از سال ۵۷ تا همین امروز ادامه دارد برای دلایل دوام و استمرار و مقاومت توام با کشتارها و بیدادگریها و تجاوزها و قتلعامها و ترورها و غارتها و غیره و ذالکی که ماهیت عملکردی این سیستم را رسوا و آشکار میکنند، نکتهای کلیدی را تا کنون هیچکس مطرح نکرده و در باره آن، تاملات دقیق نکرده است و آنهم؛ مُعضل چرایی تن در ندادن آخوند جماعت به کناره گیری از قدرت و تسلیم خواست مردم شدن است. آخوند جماعت به طور کُلّی در رفتار عملی خودش به هوش و سیاست مکّارانهای مُجّهز است که حسابهای دراز میکند و امتیازهای قطره چکانی در مواقع خطر به مردم و مخالفین خودش میدهد؛ آنهم به سبک و سیاق تاریخ نکبت بار اسلامیّت و جدالها و جنگهای فرقهای آن که در متون مختلف از آنها حکایتها شده است.
آخوند جماعت میداند که جنبش طوفانی برای سقوط ولایت فقاهتی در ایران، فقط پایان اسلامیّت و کاست آخوند در ایران نیست؛ بلکه کلّ جوامع خاور میانهای و دیگر اقصاء نقاط جهان را متحوّل خواهد کرد. علتش کاملا روشن و گویاست. ایران از کهنترین ایّام به دلیل پُتانسیلهای فرهنگیاش در عرصه جغرافیای خاور میانه، همیشه «الگو و سرمشق انگیزنده» جوامع پیرامونی بوده است. برای اینکه دقیق بدانید که آخوندها از چه چیزی هراس دارند، بردارید کتاب: «تاریخ بیداری ایرانیان/تالیف» ناظم الاسلام کرمانی» را بخوانید. من دقیقا نام آن مرجع تقلید در حافظهام نمونده است، ولی نقل به مضمون در همان بحبوحه انقلاب مشروطیّت به آخوندها و مراجع تقلید و مُتشرّعین گوشزد کرده است که اگر انقلاب مشروطیّت پیروز شود، مردم هرگز دنبال فلان و بیسار غربیها نخواهند رفت؛ بلکه «به کفر قدیم ایران، باز خواهند گشت». کفر قدیم ایران، جهان خدایان رنگارنگ بود و زندگی گیتایی و چندین صدایی و بسیار چهرهای واقعیّت اجتماعی باهمستان انسانها. در حقیقت، جشن خدایان گوناگون در هارمونی خوشزیستی و سرودخوانی و رامشگری در کنار یکدیگر. و این حقیقت فرهنگ ایرانی با حرف اول و آخر اسلامیّت که همان «توحید» است در تقابل متلاشی کننده است. و توحید در اسلامیّت، هیچ چیز دیگری نیست، سوای بحث «مطلقیّت قدرت در چنگال یک مستبد تمام عیار به نام فقیه». بنابر این کسانی که میخواهند، آخوند جماعت را از اریکه قدرت ناحقّ به کنج زندگی معقول و معمولی بنشانند، باید پیشاپیش در این خصوص اندیشیده باشند که در مغز و حال و هوای آخوند جماعت، دقیقا چه خبر است تا بتواند در تصمیمها و مواضعی که میگیرد از پس خنثا کردن ماشین خونریزی و ابزارهای استحکام قدرت آخوندها و ترفندهای به غایت مزوّرانه و مملو از ریاکاریهای سرسامآور آنها برآید و راه برونرفتی را بیافریند؛ وگرنه تمام کش و قوسهای رویارویی با کاست آخوندها و اعوان و انصارشان در چرخهای از کشمکشهای فرساینده و از دست دادن «فرصتهای تاریخی» برای مدتهای نامعلوم طی خواهد شد.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان
■ جناب آقای فرخنده: طبق نوشته شما این میشود سقوط و انحلال رژیم. و بعدش به آن رفراندم هم احتیاجی نخواهد بود. ربط نوشته شما با مطلبی که نوشتم مشخص نیست. مقایسه دیکتاتوری سلطنتی که رفرمپذیر بود با حکومت اسلامی کودککش امریست نابجا و ساده لوحانه خواهد بود پذیرفتن این امر که این درندگان مانند شاه صحنه را ترک کنند. کسی هم از وضعیت انقلابی حرفی نزد و جای میلیونها شهروند مخالف در خیابانها خالیست و مردم هر چند با مشکلات و دلهره به زندگی روزانه مشغولند و فعلا چرخ شکسته نظام را میگردانند. راه طولانی و صعب است و فرصت نجات این سرزمین کوتاه.
موفق باشید با احترام سالاری
■ سلام اگر بپذیریم که در این کشور بدون حزب و تشکیلات، هر فردی معتبر است و رای و نظرش نقد میشود و نیز اگر بپذیریم هیچ فردی هنوز رهبر نیست به این نتیجه میرسیم که آقای مهندس موسوی نیز چون شما حق اظهار نظر دارد و دیگران هم حق نقد کردنش. بنابراین هر کسی نظری داد به ناچیز شمردنش نپردازید، بگذارید گلهای نظر شکوفا شوند و از مجموعه نظرات درختی بر پا شود. نمیدانم روشنفکران را چه شده که دنبال تبادل نظر نمیروند و به رد یکدیگر می پردازند. اگر آقای رضا پهلوی گفت من وکیل الرعایا باشم بعضی به پای بوسی میروند و بعضی به ضدیت می پردازند. اگر آقای موسوی چیزی نوشت بعضی به تمجیدش مینویسند و بعضی های دیگر به تنقید. باهم اگر باشیم زودتر پیروزیم، از هم دور شویم سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن در انتظار نشسته است.
جمشید
■ سخنان آقای موسوی را باید از دو زاویه نگریست، یکی آنکه چه کسی با چه پیشینه سیاسی این سخنان را میگوید، دوم آنکه این موضع گیری بدون اشاره به منشاء ان چه وزنی در شرایط کنونی دارد.
بله، تردیدهای بسیار به گذشته سیاسی موسوی وجود دارد، اما به نظر من ایشان همواره در چارچوب جنبش اصلاحطلبی قرار داشتهاند، با تمام ضعفها و قوتها. ایشان را شریک جنایتهای رژیم نمیدانم، ولی در آیندهای باید سکوت خود را در برابر آن قساوتها توضیح دهند.
اما در مورد محتوای بیانیه باید گفت که گامی به جلوست، ای کاش چنین موضع گیری در بین ملی مذهبیها به جریان غالب تبدیل شود. اصلاحطلبان ایران همیشه در مورد هسته مرکزی ج.ا. در توهم بودهاند و همچنان هستند، من هرگز در آنها نمیبینم که ماهیت واقعی ج.ا. را به درستی ببینند، این یک ضعف تاریخی ست و خارج از محدوده این بحث. ولی مهم تر از همه پیوستن موسوی و طبعا بخشی از اصلاحطلبان به جبهه گذر از جمهوری اسلامی است. دیر و سست آمدند، اما چه خوب که بالاخره آمدند.
مومبینی عزیز از ضرورت خشونت زدایی گفت. هر چه نیروهای بیشتری از اطراف رژیم کنده شود توان و جسارت رژیم در اعمال قهر و خشونت کمتر میشود. موضع گیری های بهتر و مردمی تر اصلاح طلبان را نباید پس زد ، بلکه باید از آنها خواست توضیح بیشتری بدهند در مورد دموکراسی خواهی و مشخصا نیروهایی که در جمع جبهه مردمی میگنجند. امروز تقابل جدی در بین اصلاح طلبان ایران پا گرفته. باید هوشیارانه با ان برخورد کرد.
درود بر شما / پیروز
■ دوستان گرامی!
قضاوت ما در باره این جمله از گفتههای آقای موسوی که «همان حقی که شالوده انقلاب مردم در سال ۱۳۵۷ و شالوده قانون اساسی فعلی قرار گرفت برای نسلهای بعدی نیز محرز است . . . » بستگی به برداشت ما از انقلاب بهمن دارد. کسانی چون من که انقلاب بهمن را تحقق مجدد یک تحول، مبتنی بر تحریک غیرت ارتجاعی ـ باستانی توده از یک سو و نقشهی رندانهی قدرتهای خارجی از سوی دیگر میدانند، برداشتی دیگر دارند.
انقلاب بهمن تحقق حق مردم برای انقلاب آگاهانه نبود. انقلاب بهمن ناشی از تحریک طولانی مدت توده توسط بخش ارتجاعی روحانیت علیه تحولات مثبت جامعه بود، که با نقشهی خارجی جهت مهار حرکت به پیش جامعه ایران و قرار دادن آن در کمربند سبز محاصره شوروی همساز شد. در این انقلاب نه تنها حق هوشیارانه مردم برای تحول متحقق نشد بلکه با گیج کردن توده و مستانه به پیش کشاندن آن توسط روحانیت؛ آن را به کاری واداشتند که تا یک سال پیش از آن فکرش را هم نمیکرد. امضای این مردم پای قانون اساسی جدید نیز در حالت گیجی و مستی انقلابی و با تحریک و تحمیق مذهبی، و با عدم اطلاع از محتوای آن صورت گرفت. مصداق تحقق این حالت امروز در حرکت باگشت سلطنت دیده میشود. انقلاب مشروطیت، پادشاهی رضا شاه، کودتای بیست و هشت مرداد، قیام 22 خرداد؛ انقلاب بهمن، و حالا جنبش بازگشت پادشاهی، همه و همه مبتنی بر همین ترکیب کمدانی و تحریک غیرت ارتجاعی ـ باستانی خلایق با نقشهی ظریف و منفی قدرتهای خارجی بوده و هست. آقای موسوی که بهره مند انقلاب بهمن و کرامات امام بود و به شدت به امام علاقه مند است، به این آسانی نیروی تجدد نخواهد شد. او همیشه یک دنباله رو موج بوده و توسط جنبش ها هدایت شده است. موسوی و کروبی و خاتمی هنوز نیروی درآمیزی ارتجاع انقلاب بهمنی با نوعی حقوق بشر و دموکراسی تغییر فرم داده هستند. هر وقت اینان به گونه ای از دموکراسی دفاع کردند که عنصر لغو حجاب و جدایی کامل دین از دولت در آن مستتر بود من هم بدان امید خواهم بست. پس، ضمن مثبت شمردن حرکت او احساسات در ماهیتابهی سیاست روی اجاق نمیگذارم و با دقت حرکت او و تحول خواهان دیگر را زیر نظر میگیریم و پا به پای روندها پیش میروم، با یک شک تاریخی به میل عامهی ایرانی برای دموکراسی.
امیر مومبینی
■ از قدیم گفتهاند مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد، این اصطلاح مصداق حال و روز گروهی از روشنفکران سنتی ایران است، زیرا هنوز بعد از ۴۴ سال نتوانسته اند یاد بگیرند چگونه تفاوت میان مار و ریسمان را باید بفهمند.
آمارها و واکنشهای مردمیِ موجود و عملکردهای رژیم نشان دهندهٔ عبورِ اکثریت قاطعی از نظام ج.ا. است، اما همهٔ مردم هم زمان و همدل و هم رای از این رژیم عبور نکرده اند.
با نگاهی گذرا، بعد از انقلاب ۵۷ عبور از ج.ا. اسلامی با گروه فرقان آغاز شد و هنوز ادامه دارد و الزاماً همهٔ عبور کنندگان و یا اولین عبور کنندگان خصوصاً تشکلات موجود در سالهای ۵۷ـ۶۲، دموکرات و باورمند به حقوق بشر نبودند.
میرحسین موسوی با نوشتن این اعلامیه به عنوان یک چهرهٔ شناخته شدهٔ ضد رژیم خامنه ای، توانایی در همراهی با جنبش و خواستهای مردم را نشان داده است و چه بسا تواناییِ کمی هم در به جلو راندن جنبش و به حرکت آوردن قشر خاکستری در مقابل ج.ا. نباشد.
ایشان اشاره میکنند: این پیشنهاد با ابهاماتی همراه است. کمترینش آنکه چه کسی قرار است آن را بپذیرد یا به اجرا بگذارد. از آن بالاتر چه باید کرد تا چهل سال بعد از نو به همین نقطه باز نگردیم و از سوی آیندگان سرزنش نشویم. از آن مبرمتر، چگونه به تواناییمان برای عبور از این مرحله ایمان بیاوریم.
مته روی خشخاش گذاشتن دال بر موشکافی نمیتواند باشد. عصارهٔ کلام ایشان عبور از ج.ا. و آزادیِ سیاسی، اجتماعی برای ایرانیان است به باور من، حالا هر کسی میتواند تفاسیر خاص خود را داشته باشد و به نام آزاد اندیشی نقد کند.
از خصوصیات فردیِ موسوی بی اعتنایی به قدرت و صداقت ایشان در گفتار و عملکرد است، که کالایی کمیاب در بازار سیاسی کاران ایرانی است، اما با تمام این خصوصیات ایشان در مورد اعدامهای دههٔ ۶۰ و یا باورهای آرمانی اسلامی خود، خارج از محیط شخصی باید پاسخگو باشند، همانطوری که افرادی در اپوزیسیون سنتی باید جواب گویِ عملکردهایشان بعد از انقلاب و حتی در مهاجرت به کشورهای سوسیالیستی باشند. بدون شک موسوی به این امر واقف است، و باز چنین موضع گیری را مقابل ج.ا. دارد، که نشان دهندهٔ صداقت ایشان است.
اگر در رفراندم جمهوری اسلامی چندین آلترناتیو دموکراتیک هم بود باز اکثریت مردم به همانی که خمینی نظر داشت و آن ج.ا. بود رای میداند زیرا تودهٔ ناآگاهی که محمد رضا پهلوی به کمک روحانیت پرورش داده بودند به دنبال رهبر ملکوتی بودند.
و در انتها ابزارها و روشهای مبارزات سیاسی و فرهنگی می تواند متفاوت باشد، استفاده از روشهای سیاسی در مبارزات فرهنگی می تواند نتایج معکوس دهد و نمونهٔ بارز آن ج.آ. در شکل مذهبی و اتحاد جماهیر شوروی نمونه سوسیالیستی آن است.
ابزارها و روشهای مبارزه با اسلام و ج.ا. یکی نیست، دوستانی که ابزارو روشهای یکسان در این دو مبارزه برمیگزینند نتایج مفیدی نخواهند گرفت.
سلمان گرگانی
■ آقای گرگانی گرامی!
در نوشته شما هم تعمق و هم ابهام وجود دارد. بخشی را همنظریم و بخشی دیگر را نه. نوشتید: عصارهٔ کلام ایشان عبور از ج.ا. و آزادیِ سیاسی، اجتماعی برای ایرانیان است به باور من»
باور و احساس و حدس و گمان برای طراحی نقشه راه معتبر نیستند. شما با فاکت نشان دهید که موسوی آن است که شما میگویید. گفتههای او را که مؤید نظر شما است بیاورید. ممکن است من در جا قبول کنم. البته دنبال ابهام آخوندی نمیگردم. جمله مشخص سکولار از زبان ایشان منظور است. آقای موسوی واضع یکی از مرتجعانهترین استراتژیها در جنبش سیاسی انتقادی ایران بود، به نام اجرای بیتنازل قانون اساسی. این فکر با دو فکر ارتجاعی دیگر به نام کرامت اسلامی و بهسازی رفتار رهبری تکمیل شده بودند. منظور من از ارتجاعی معنای فنی این افکار است نه پرخاشگری. اکنون با همین بیانیه ایشان از فکر قبلی خود برگشتند. پس باید در همین فاصله برای شما ثابت کرده باشند که میخواهند از جمهوری اسلامی گذر کنند. ممنون میشوم که منبع مشخص از زبان ایشان را در اینجا ذکر کنید. واقعا میتواند به ما کمک کند. آرزو میکنم که او واقعا مایل به گذار باشد.
امیر مومبینی
■ از دیالوگ صمیمانه و مسئولانهای که در اینجا هست خوشحالم. امیدوارم همگانی گشته و بدون پرخاش و تندی مسائل کلیدی به بحث و گفتگو گذاشته شوند. با وجود تنوع عقاید این طریق ما را بهم نزدیک میکند تا مشترکات خویش را بیشتر ببینیم. دست همه شما را میفشارم و با تشکر از ایران امروز. حقیقت در اختیار یک فرد یا گروه نیست.
با احترام سالاری
■ دوستان گرامی!
آنچه من نوشتم با در نظر گرفتن یک منظره عمومی از نمودهای برخی تحولات در اوضاع سیاسی است. از یک سو ما شاهد فعال شدن آقای پهلوی و نزدیکان ایشان برای سازمان دادن یک اتحاد از نیروهای خودی هستیم، از سوی دیگر خبر از عفو هزاران زندانی در ایران است و آزاد شدن چند تن از زندانیان سیاسی، به حرکت درآمدن آقای خاتمی و به میدان آمدن مجدد آقای موسوی، بدون این که رژیم آقای خامنهای هنوز برخوردی مثل قبل با آنها انجام دهد. فراموش نکنیم که برخی از این سران اصلاحات ممنوع التصویر و کلام بودند. پس این دو جناح اپوزیسیون داخلی و خارجی مقداری تحرک یافتند و شاید با هدفهای جدیدی حرکت آغاز کردند.
جناح سوم، یعنی جمهوریخواهان سکولار دموکرات پراکنده در گروه های گوناگون مدتهاست که میکوشند بین خود اتحادی برقرار کنند و تاحدی پیش رفتند. اما این نیروهای سخت هوادار مبارزه مسالمت آمیز در این لحظ به ارزیابی موضع خود در رابطه با آن دو نیرو روبرو هستند. نیروی جمهوریخواه سکولا دموکرات نیروی عمده در میان بخش کاربنیاد یا شاغل کارگری و کارمندی و در میان روشنفکران است. این اقشار که هم خواهان تحولات بنیادی هستند و هم سخت نگران تحولات منفی هستند هنوز تمام قد وارد میدان نشدند.
در چنین شرایطی، نیروی جمهوریخواه با اشراف به پایگاه خود باید با درنگ و تفکر پیش برود. هرگونه شابناک برخورد کردن و احساسات تند نشان دادن برای این و آن به زیان این جنبش است. حتی جلب نظر مثبت این جنبش از سوی دیگران باید قیمت خاص خود را داشته باشد و مبتنی بر پذیرش شروطی باشد. این نیرو نه تنها یک راه سوم است بلکه راه اصلی است. چرا؟ چون از انقلاب مشروطیت به اینسو همواره آرمان جمهوری و دموکراسی چراغ راهنمای پیشرفت بوده است. پس از انقلاب بهمن و ربوده شدن آرزوهای نیروهای دموکرات و جمهوری خواه وظیفه و خواست این نیرو است که راه خود را با اعتماد به نفس پی بگیرد و از سه عنصر جمهوری، دموکراسی و سکولاریسم چیزی را به کسی نبخشد.
اکنون نوبت دستیابی ایران به یک جمهوری دموکرات و سکولار است.
بر این پایه، نقد من از سیاست اعلام شده آقای موسوی در فراسوی سیاستهای ما حمایت میکنیم و ما میپوندیم و غیره است. ما لازم است با موشکافی کامل رد هدفهای خود را در برنامه دیگرن بجوییم و هر کجا آنها را نیابیم بروشنی بیان کنیم. ما به عنوای یک پای عمده اپوزیسیون حامی این و آن نیستیم بلکه میتواند در وجوهی به توافق رسیده با این و آن باشیم و شرط این کار گفتگوی متقابل روی موضوعات مشخص مورد علاقه طرفین است. ما به هیچ وجه نباید از نیرویی حمایت کنیم که میخواهد ما را حذف کند. دو جریان پادشاهی و حکومت مذهبی امتحان خود را پس دادند و شکست خوردند. خود این شکست مؤید حقانیت اندشیه جمهوری سکولار دموکرات است. چرا که جمهوری مدرن متکی بر رأی مردم است و نیاز مردم به انقلاب را منتفی میکند و از این طریق نیاز به تعویض نظام سیاسی را منتفی میکند. در حالی که نظام های بستهی پادشاهی و پادشیخی همیشه در معرض نیازمندی مردم به براندازی آنها هستند. آیا آقای موسوی به این سمتگیری میخواهد کمک کند؟ یا این که پس از تز اجرای بیتنازل قانون اساسی میخواهد قانون اساسی موجود را بهسازی کند. بهسازی بسیار خوب است اما به شرط این که جانمایه آن الغای ولایت فقیه، جدایی دین از دولت، و دستیابی به یک جمهوری دموکرات و سکولار باشد.
بدون روشن شدن این مسایل نمیتوان موضعگیری نهایی در مورد حرکت آقای موسوی کرد. ما نیم قرن هزینه داده ایم. به طور کلی حرکت ایشان مثبت و امید بخش است و گام بلندی در نزدیک شدن به مواضع جمهویخواهان سکولار. اما به طور مشخص هنوز نمیدانیم برنامه ایشان چیست. نوشته من هم نگاه مثبت به حرکت ایشان است و هم برای درنگ در مجموع این مسایل نوشته شده است.
با سپاس از توجه دوستان امیر ممبینی
■ جناب ممبینی عزیز. تایید و سپس ربوده شدن انقلاب بر این پایه که دیکتاتوری سلطنتی را ساقط کرده است مبنای درستی ندارد. و جمهوریخواهی بر این مبنا هم بیپایه است و احیانا از تراوشات چپ سنتی به اصطلاح ضدامپریالیسم که نظام قبلی را نوکر آن میخواند. انقلاب اسلامی گفتمان غالبش تمدنستیزی و بازگشت به گذشته بود و جهانبینی قشر به اصطلاح روشنفکرش هم ملغمهای از لنینیسم “مارکسیسم روسی شده”، اسلام و شرقگرایی (شریعتی و آل احمدی و مجاهدی) و آشیانه مناسبی برای ظهور یک حکومت اسلامی. این را نمیشود زیر فرش جارو کرد و خود را فریب خورده و دیگری را راهزن خواند. حمایت ملیون و ملیمذهبی ها و اسلامیون به اصطلاح مدرن و چپها از خمینی و جمع شدن زیر علم اسلامیاش از روی جهل و باورهای ضددمکراتیک بود. خمینی آنچه را دنبالش بود قبلا گفته بود ولی همه جز چند استثنا میخواستند او را همان طور خود میخواهند ببینند.
سیاسیونی دینخو که به ایدههای خود رنگ دیگری میزدند و در ماهیت فاصله چندانی از رهبر نهضت اسلامی نداشتند. با این مسئله باید در گیر باشیم و ماهیت آن را با شجاعت به نقد بکشیم تا قادر به ساختن دنیایی بهتر باشیم. چه طرفدار جمهوری باشیم و چه طرفدار مشروطه پادشاهی. این بلا را خودمان بر سرمان آوردیم. شجاعت داشته و گناهش را به گردن دیگران نیندازیم. کسی که گول مرتجعی مثل خمینی را بخورد فردیست دینزده و تهی از پرنسیبهای دمکراتیک. کسی چیزی از ما ندزدیده خود تقدیمش کردیم. اساسنامه او و هم مسلکانش اصلا وارونه نشان دادن جهان است، همیشه و اساساً مثل اسلافش خدعهگر بود و دیگران کور. طرفدار شادروان مصدق بودن تاییدی بر انقلاب ارتجاعی بر ضددیکتاتوری پهلوی نیست. باید به این روضهخوانی پایانی بگذاریم.
با درود سالاری
■ آقای مومبینی
به باور من سیاستمداری که بحرانهای ذکر شده توسط آقای موسوی را در ساختار سیاسی یک کشور بازگو و باور کند و غیر قابل دوام بودن نظام اساسی (نظام ج.ا. )کشور را با صدایی رسا اعلام کند طبیعتاً از آن نظام عبور کرده است. (رجوع شود به مقالهٔ آقای موسوی)
کسانی که برای تعیین قانون اساسی و آیندهٔ یک کشور خواستار مشارکت تمام پتانسیلهای قومی و گرایشات سیاسی و عقیدتی باشند، نمی توانند در عمل سکولار نباشند «هرچند در در حوزه شخصی ایدئولوژیک باشند»، مگر آنکه قصد فریب داشته باشند.
فکر میکنم شرایط محیطی و تاریخیِ آقای موسوی را نیز در تفسیر و نقد گفتارهای فعلی ایشان باید مورد توجه قرار داد و فراموش نکرد که همانطور که افراد در جنبش های اجتماعی تاثیر گذار هستند، جنبش های اجتماعی نیز تاثیر خود را بر افرادِ دخیل در آن جنبش دارند.
متاسفانه مجالی بیش از این نیست که در مورد تمام نظرات شما که که در بخش نظرات نوشتهاید به بحث نشست، اما خواهش میکنم در گفتار خود: «حتی جلب نظر مثبت این جنبش از سوی دیگران باید قیمت خاص خود را داشته باشد و مبتنی بر پذیرش شروطی باشد. این نیرو نه تنها یک راه سوم است بلکه راه اصلی است». کمی تعقل کنید و جوابی را که برایش نوشتهاید را شفافتر و مصداقیتر مطرح کنید. به باور من همه میتوانند بدونه هیچ شرطی در جنبش ضد دیکتاتوری شرکت کنند و خواستها و انتظارات خود را مطرح کنند.
در انتها تعمقی در نظر قبلی من نبوده است، و علت این پیش داوری و حساسیت را فکر میکنم باید در افکار خود جستجو کنید.
سلمان گرگانی
■ پیروز گرامی!
حق با شماست که نوشتید: موضع گیری های بهتر و مردمی تر اصلاح طلبان را نباید پس زد. من هم این کار را هرگز نکردم. هر نیرویی که ذرهای کار مثبت انجام دهد محترم است. اما قبول دارید که این مبین سازش با ایِدئولوژی و طرز فکر و نقشه راه آنها نیست. ما آینده دیگری برای کشور در نظر داریم و لزوما باید به نقد حریفان بپردازیم.
با سپاس / امیر ممبینی