دی دارد تمام میشود، بهمن میرسد با تمام خاطرات تلخ و شیرینش! بهمنی که مردم از انقلاب تا آزادی - هنوز اسمش شهیاد بود، خدا بیامرزدش - راه پیمایی میکردند، پا میکوبیدند، فریاد میکشیدند «تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود»! شاه کفن شد ولی این وطن وطن نشد.
آن روزها شهر با اعلانها پر شده بود: «دیو چو بیرون رود، فرشته در آید!» شاه رفت و خمینی آمد. بعدها معلوم شد، نه آن که رفته بود، خیلی دیو بود، نه آن که آمده بود، فرشته بود. خمینی حکومت خود را از بهشت زهرا شروع کرد. از نخستین حرفهایی که زد این بود: «من دولت تعیین میکنم، من توی دهن دولت میزنم!»
لعنتی آمده بود، از روز اول «من» بگوید، و به دیگران نصیحت کند که «این قدر نگوئید من!» و شد آن چه که دیدید و دیدیم و در این چهل و چند سال کشیدیم. خمینی و خمینیچیها فقط به دهن دولت نزدند، به دهن مجلس هم زدند، به دهن وکیل هم زدند، به دهن دانشجو و دانشگاه، به نویسندگان، به هنرمندان، به بازاریها، و حتی به نظامیها!
خمینی ارتشیان را خطاب میکرد: «ما میخواهیم شما آقا باشید، شما نمیخواهید آقا باشید؟ میخواهید نوکر باشید؟»
چندی نگذشت، آقاییی نظامیان خود را هم دیدیم، آن جا که خمینی بر منبر مینشست و نظامیان خاک بر سر روی زمین، زانو به زانو، گله به گله، ریش به ریش! و این ذلت هنوز هم...
وقتی که خمینی آمد و کتاب ولایت فقیه خود را زیر جلک داشت، هر جا که صدای مخالفی در میآمد، جمعیتی بودند که چماق تفرقه پراکنی بر سر گوینده میزدند و نعره میکشیدند: «بحث بعد از مرگ شاه!» و شاه بیچاره در غربتی غریب مرد. مرگی بیبحث، بیصدا، بیافتخار و بیمضمون! چرا که او بود که بعد از پیروزی بر رقبایش، چنان بال و پری گرفته بود که هم زمان با پیریزی بنای «شهیاد»، حزبالهی به نام رستاخیز ساخته بود و ادعای آن که: «هرکسی نمیپسندد، برود!» به کجا؟
راستی چرا شاه نام آن برج کذایی را شهیاد گذاشت؟ چرا بر آن نامی ننهاد تا خود هم نامدار بشود؟ چرا آن را برج ایران، یا برج آزادی نه نامید؟
شاهنامه را وقتی که به پایان میرسانی، سوالات بسیاری به ذهن میآید: آیا میشد این کتاب را طوری دیگر نوشت که پایانی خوش میداشت؟
شاه رفت. دوران شاه با رستاخیزش گذشت و حسرتی که داغش بر دل مردم ماند. خمینی هم رفت و لعن و نفرین مادران داغدیده بسیاری بدرقه اوست. دیوانه افسارگسیختهای عنان اختیار مملکت و ملت را به دست گرفته است و عیان میگوید: «ارادهاش برای ماندن، قویتر است!» و مردمی که با تمام تشتت آرا به چیزی کمتر از «آخوند بره گم بشه!» رضایت نمیدهند.
در این کارزار که اتحاد اپوزیسیون پیشفرض هر کورسوی امیدی به آینده است، فرزند همان شاه پا به میدان گذاشته است و میخواهد که به او «وکالت» بدهند تا سخنگوی اپوزیسیون باشد. خب چه بهتر!
آقای پهلوی، دوست محترم! من شخصاً برای مادر گرامی شما احترامی فوقالعاده قائلم که انسانی خیرخواه است. نسبت به پدر جنابعالی هم دیگر پدرکشتگی ندارم، هر چه بود، گذشت. اصلاً هم معتقد نیستم که «پسر کو ندارد نشان از پدر...» و از این مزخرفات. مگر کسی حق دارد، برای من غلط املایی و انشایی بگیرد، به علت آن که پدر یا پدر بزرگ من بیسواد و یا کم سواد بودهاند! من هم نه افتخارات و نه تقصیرات ابوی و جد شما را به پای شما نخواهم نوشت. اصلاً گیرم پدر تو بود فاضل! بحث بر سر فضیلت خود شماست و بیرودربایستی از بابت شخصیتی که شما از خودت در طول این سالها ساختهاید، آفرین میگویم.
شما در طول این چهل و اند سالی که به سان من و بسیاری دیگر از کسانی که جلای وطن کردهاند، اگر در میزان مال و منال مثل هم نباشیم، در اندوه و ملال غربت مثل هم هستیم. غم غربت شاه و گدا نمیشناسد. اینک فصل نوینی در زندگی سیاسی و اجتماعی ایران و ایرانیان آغاز شده است. رژیم پوسیده ملایان میرود که آخرین مراحل فروپاشی را طی کند. هیچ کس نمیداند، این مرحله چند روز، چند ماه یا چند سال طول خواهد کشید. کشاکش سختی در پیش است. به قولی، سرنگونی و جایگزینی یک رژیم، تعویض کفشی نیست که پا را آزار میدهد. کار بسیار میطلبد و فداکاری و قربانی!
حالا که به این جا رسیدهایم و شما میخواهید وکالت ما بیزبانها را برعهده بگیرید، باید قول بدهید، آن نشود که در زمان کریمخان زند پیش آمد. آن خدا نیامرز هم که دست میبرید و پا میبرید و کور میکرد و اخته میکرد، خودش را «وکیلالرعایا» مینامید.
آن یکی دیگر هم، نادرقلی را میگویم، مجلس مؤسسانی در دشت مغان تشکیل داد و به لویه جرگهای که از قبایل دلخواهش دعوت کرده بود، اختیارات «تام» داد تا از میان او و کودکی شیرخواره و یا هر کسی دیگر یکی را به شاهی انتخاب کنند. انتخابی که نتیجهاش را از پشت صندوق رای هم میشد خواند. همان صندوق ماند و به رضا خان رسید و این جا هم مجلسیان مختار شده بودند میان احمدشاه مخلوع و یک کودک و شخص شخیص رضاخان، یکی را به پادشاهی انتخاب کنند.
آن صندوق از بین نرفت، نپوسید، آتش نگرفت. آن صندوق به دست خمینی و بعد به دست جانشینش افتاد و کلید آن در زیر تشکچه پیر فرتوت نود و هفت سالهای است و هر وقت که سر دماغ باشد، کلید را در قفل صندوق میچرخاند و هر گندی را که بخواهد از آن بیرون میکشد.
بالاغیرتاً اگر وکیل شدی، سعی کن، آن صندوق را بگیری و در آتش بیندازی.
من شخصاً در زندگی نسبتاً دراز خود، هرگز نه وکیل داشتم، نه نیاز به وکیل. نه جرم و جنایتی کرده بودم، نه بدهکار کسی شدم و نه از کسی طلبکار بودم. اگر هم نیازی به وکیل پیش میآمد، وسعش را نداشتم، این بود که خودم آموختم که نامههای خودم را بنویسم و زبان الکن خودم را در دفاع از خود بجنبانم. حالا که لطف شما شامل شده است، وکالت ما را پذیرفتهاید، لطفاً این زحمت را هم خودتان بپذیرید و سیاههای بنویسید که در چه مواردی وارد دعوا خواهید شد و محدوده وکالت شما تا کجاست؟ تا من هم با طیب خاطر بنویسم: #من_وکالت_میدهم!
راستی..، تا یادم نرفته، لطفا بیاما و اگر و تعارفات معمول و مرسوم و من بمیرم و تو بمیری، از همین الان «حقالوکاله» را هم اعلام بفرمائید، تا فردا مجبور نباشیم، ملک را بفروشیم تا از خجالت جناب عالی دربیائیم!
ارادتمند
عطا گیلانی
۲۹ دی ۱۴۰۱
■ عطا گیلانی عزیز! این یادداشت شما در حوزه طنز سیاسی، کمنظیر است. قلمتان سبز. رضا پهلوی دارد روی دو فقره پوست موز اسکی میکند. از یک طرف افراطیون راست با شعارهای جاوید شاه، یا پهلوی یا اجنبی، مرگ بر سه فاسد و... کسانی مثل هادی خرسندی، عالیپیام و عبادی را هو کردند که هیچ وقت دشمن رضا پهلوی و مادرشان نبودند و از طرف دیگر «انقلابیون توییتری» کمپین وکالت راه انداختند تا با تریکهایی که میدانیم و میدانند، آمارسازی و رضا پهلوی را دچار توهم علاجناپذیر «رهبر فقط فلانی» کنند. در فوتبال فرار از گوش چپ یا راست، مرسوم و لازم است، اما وای بر بازیکنی که بیموقع فرار کند. رضا پهلوی را وادار کردهاند روی دو پوست موز فرار پیش از موقع کند. خدا عاقبت ایشان را خیر کند.
پورمندی
■ من هم در طول زندگی در تبعید ناخواسته، یادگرفتم که از دانایان مارگزیده یاد بگیرم. آقای عطا گیلانی حرف بدی نمی زند. روال همین است، اگر قرار بر روال است.
جواد پارسای
■ جناب گیلانی درود بر شما و سپاس که نوشتی آنچه را می اندیشی.. به گمان من چه شاهزاده چه آخوند و چه جمهوری و چه پادشاهی، دموکراتیک بودن و ماندن یک نظام سیاسی، تنها و تنها بستگی به بیداری و دانایی مردم و بویژه سازمانهای مدنی قوی و بیدار وابسته است که نگذارند شاه یا ریس جمهور به بیراه روند. به زبانی دیگر با نبودن جامعه مدنی دانا و توانا هر حکومتی میتواند فاسد و ستمگر شود. قول شاهزاده کافی نیست، دینامیک انقلاب و روند جامعه به قول و سوگند پایبند نیست. باز هم به دید من، حتی خمینی و جمهوری اسلامی میتوانست جوری دیگر و بهتر از آب در آید اگر در ۵۷ یک جامعه گردنکلفت و بیدار مدنی که خواستار آزادی و دموکراسی راستین باشد، میبود. در همین دموکراسی های غربی صدها سازمان و نهاد مدنی هستند که مانند عقاب، کار و حرکت دولتها را زیر زرهبین دارند و هر ناراستی آنها را به چالش میکشند. باز هم به زبانی دیگر دموکراسی به پایش و تیمار و نگهبانی پیوسته نیاز دارد، اگر چنین نباشد هر دموکراسی به بیراه کشیده می شود. از همین رو من به هیچ قول و قرار باور ندارم، بلکه باید حکومتیان را مجبور به رعایت آزادی و عدالت کرد. وکالت به شاهزاده یا هر کس دیگر تنها و تنها تا زمانی پایدار است که او به این اصول پایبند و در راه بهبود آن گام بر دارد. من با اینکه به شاهزاده کفالت میدهم و خواستار یک پادشاهی دموکرات هستم، اگر روزی او کاری نادرست کند یک دم هم صبر نخواهم کرد تا از او روی بر گردانم، هم چنانکه اگر روزی در میهن ما از هر حزبی کسی بهتر از او پیدا شود من حتما او را خواهم بر گزید، مهم نیست جمهوریخواه یا پادشاهیخواه. باز هم از نوشته شما سپاسگذارم.
تندرست و شاد باشید کاوه
■ جناب عطا گیلانی، نادرشاه اگر بیعتی کرد و وکالتی پذیرفت از اشخاص حقیقی بود. در این کارزار مجازی که که به گفته خود صاحبش ایلان ماسک، میلیونها اکانت فیک و جعلی در آن وجود دارد اعتبار نادر را از بین میبرد. سزاوار نیست!
م. رحمانی
■ نوشتهای از کسی که گذشته خود را هم به یاد نمیآورد و هم طلبکار شاهزاده است که فضل پدر تو را چه حاصل! نخیر قربان شما وقتی برای تبدیل ایران به یکی از اقمار شوروی تلاش میکردی، شاه میخواست این مملکت نفرینشده را به سر انجامی برساند نگویید که نقشی نداشتید. گفت حاصل صحبت شاهزاده چیست؟ جواب آمد: حداقل پاره کردن چرت رفقا! این دستآورد را کم نگیرید!
با احترام بهروز فتحعلی
■ طنز نویسی انهم ظنز سیاسی هنری است که نزد همه نیست بل چند نفری انگشت شمار. اقای گیلانی نشان داد که از این هنر برخوردار است اما شما اقای پورمندی بهرهای از این هنر ندارید، پس چه بهتر که کما فی السابق جدی بنوسید چه مرز توهین و ظنز را مراعات نکردهاید. از طرفی مگر شما سلطنتطلب هستی که از فرار بیموقع اقای رضا پهلوی نگران شدی. شما بر عکس باید خوشحال شوی که رقیب سیاسی تو خطا کرده. ظاهرا لذت آنی پهلویستیزی بر نبرد سیاسی میچربد.
آرش
■ اقدام شاهزاده یک ابتکار سیاسی است نه حقوقی. برای اقدام سیاسی نیز از رقیب اجازه نمیگیرند. مخالفان نظام پادشاهی باید ابتکار خود را به جامعه عرضه کنند.
حمید فرخنده
■ آقای پهلوی با عدم موضع گیری در مقابل این شعار های سلطنت طلبان: مرگ بر سه فاسد: ملا، چپی، مجاهد “توییت شعار شده خانم یاسمین پهلوی” و یا “رهبر ما پهلویه هر که نگه اجنبیه” که اخیرا از جان و دل برایش یقه جر میدهند چه چیزی را نشانمان میدهد؟ اصولا با حفظ فراحزبی عمل کردن و عدم قبول مسئولیتی تشکیلاتی بهتر نیست صراحتا بگویند که می خواهند پادشاه بعدی باشند؟ مطلقه یا دمکرات بودن شان را میشود نه در حرف بلکه در عمل شان دید. ملا و مجاهد به کنار ولی در اردوگاه چپ سوای توده ای ها و نو چه های ریز و درشتش و گیر کرده های ۵۷ انسانهای شریف و مبارز و مستقلی هم هستند.
شاید بشود گفت چون خر آقای پهلوی هنوز از پل نگذشته و به بقیه اپوزیسیون احتیاج دارد حرفهای شیرین هم میزند، ولی خوب طرفدارها چون ظرافت سیاست را یاد نگرفتهاند تند میروند و برای ایشان دردسر ایجاد میکنند. و ایشان هم صریحا و واضح از این جماعت “به هر حال طرفدار” اعلام برائت نمیکند.
از آن سو ولی وظیفه اپوزیسیون دمکرات جذب کردن اینگونه شخصیتها است تا فردیت را به سوی تشکیلاتی بودن هدایت کند تا از این طریق دامنه ائتلاف گسترده تر شود و نمایندگی ملت نه به فرد بلکه به نهاد سپرده شود
با احترام سالاری
■ دوستان آقای رضا پهلوی در مصاحبه های اخیر صحبتهای منطقی و قابل احترامی داشتهاند ولی در چهل سال گذشته مشغول به زندگی خانوادگی خود بوده و هرگز عملی قابل تامل انجام نداده که بصورت مثبت و یا منفی ارزیابی کرد من و امثال من هنگامی وکالت مشروط به این فرد میدهیم که با یک کنفرانس مطبوعاتی به چند سئوال ساده ابراز نظر کند،
۱- آیا انحلال کلیه احزاب موجود در ایران و اعلام تک حزب رستاخیز و نیز دستور تیرباران مخالفان این طرح از طرف پدرش را محکوم میکند؟
۲- صرفنظر از اعدام گلسرخی بیژن جزنی و یاران انها که بدلیل و بهانه اعلام جنگ مسلحانه اعدام شدند ، اعدام فردی سیاسی و همردیف دیپلماتهای اروپایی فعلی آقای دکترفاطمی با روشن کردن شمع در وجودش توسط اشرف پهلوی عمه آقای رضا پهلوی را محکوم میکند؟
۳- ممنوع کردن سرود ملی و پر افتخار ایران ای مرز پرگهر که توسط پدرش تا سقوط ایشان ممنوع بود را ارزیابی کند/
۴- شعار خدا شاه میهن که اجبار مدارس و جامعه بود و شاه ترجیحی بر مردم بود را چگونه تحلیل میکند؟
با جواب به این سئوالات آقای رضا پهلوی گفتار دلنشین و میهن پرستی خود را میتواند در کردار به میهنپرستی خود اثبات کند و وکالت مارا نیز بگیرد، امثال اقای علی کریمی وکالت به روحانی و غیره نیز داده بودند شش ماه قبل در حکومت اسلامی کاندید ریاست فدراسیون فوتبال ایران بودند و همانند حمید فرخنژاد که چهل سال کارگردانی فرهنگ اسلام حکومتی بودند و امروز بعد از در رفتن به دیار رفاه در کنار مرفهان قرار گرفتهاند نمیتوانند معیار عقل سیاسی یک کشور باشند.
حکومت ننگین اسلامی به زودی فروپاشی خواهد کرد زیرا قبلا تهی از مغز بودند و صرفا با قدرت پول حکومت کردند همینک نه تنها عقلی ندارند بلکه پولی نیز در بساط نمانده، رهبری جنبش برای سرنگونی رژیم کمک میکند ولی برای فروپاشی بیلیاقتی و بیمغزی کافی هست نگران نباشید بعد از فروپاشی میلیونها بالادستتر از ایشان در کشور آماده نظم کشوری هستند، به کسی وکالت غیر مشروط ندهید. من به ناخدایی وکالت میدهم که در کشتی غرق شده همچنان ایستاده است.
بهمن
■ ملت ایران مارگزیده است و از ریسمان سیاه و سفید هم میترسد. مگر همین خمینی نبود که گفت «من یک طلبه هستم و کاری به سیاست ندارم». بعد شد «اگر همهی مردم ایران هم بگویند بله من میگویم نه». حال آنهایی که مشغول انتخاب وکیل هستند بفرمایند اگر ایشان هم وقتی یواش یواش زیرپایش محکم شد تغییر روش داد وجودش را دارند که بزیرش بکشند یا فقط فرار میکنند و میروند خارج و ملت ایران میماند با یک دیکتاتور تازه نفس.
حامد
■ متاسفانه آقای پهلوی کمترین موضع مخالفی در مقابل طرفداران شعبان بی مخ خود نگرفته است. پس اینکه ایشان هم مانند خمینی بگوید بعد می رود و زنگیش را می کند، باور مارگزیده هایی چون ما را قانع نمی کند . این شعبان بی مخهای طرفدار ایشان همان لباس شخصی های حکومت اسلامی و همان رجاله های کامیون سواری هستند که در خیابانهای تهران شعار مصدق کله کدو رفت زیر پتو یا مرگ بر مصدق، زنده باد شاه، می دادند. آقای پهلوی هنوز هم می گوید که عزل مصدق توسط شاه قانونی بوده است. این لباس شخصی هایی که فعلا همان شعارهایی را آقا یا خانم سالاری به آنها اشاره کردند، مرتب تکرار می کنند و آقای پهلوی هم فعلا آنها را نادیده می گیرد، بترسید از فردای پیروزی انقلاب. در ضمن، با احترام به آقا یا خانم سالاری، از ایشان می پرسم چرا ملا و مجاهد به کنار. این هر دو در جمع، به ایران و مردم آن بسیار خیانت کرده اند و در این باره شکی نیست ولی در حذف را باز کردن، خشک و تر را به خروج هول می دهد. در ضمن اقای پورمندی تحلیلگر خوبی هستند چه اهمتی دارد که به طنز تحلیل کنند یا به جد. جواب ایشان بسیار متین بود. با تشکر از آقای گیلانی که بحث را شروع کردند.
ایرانی
■ به نام زن زندگی آزادی! من به خانم نسرین ستوده به عنوان اولین رئیس جمهور ایران برای تشکیل دولت موقت و برای تدارک انتخاباتی آزاد و گذار به یک ایرانی آزاد و دمکراتیک رای میدهم. این جنبش اولین کلمه اش زن است و شیر زنان این سرزمین پیشاهنگان این جنبش بوده و هستد. زندانهای ایران مملو از نسرینها هستند. زندان زنان اوین هسته اصلی حکومت موقت آینده ایران میتواند باشد. آقای رضا پهلوی تا سرنگونی این رژیم من با وکالت به شما هیچ مخالفتی آیا شما و همراهانتان از این پیشنهاد حمایت میکنند.
احمد سرباز
■ ۱- ایشان مانند ۵۷ها با واژهها بازی کرده است.
۲- همسنگی شرایط کنونی با گذشتهها توهین به مردم و انقلاب ملی ماست.
۳- شاهزاده در مورد درونمایه و چیستی وکالت در همان مصاحبه و بارها پیشتر به روشنی توضیح دادهاند.
۴- ایشان با دستکاری مفهوم وکالت و ایجاد توهم نسبت به آن، خودشان با خودشان حرف زده و به خودشان پاسخ خودشان را میدهند.
امیر
■ هیاهوی این ابتکار اثر گذار خواهد گذشت اما مخالفین آن بجاست که بخود آیند و پیش از آنکه دیر شود و قبل از آنکه وکالت به بیعت با شاه برسد “وکیل” خود را بیابند و معرفی کنند. پیشبرد امر سیاست به مشروعیت اجتماعی نیاز دارد و ایشان در صدد به دست آوردن آن است و ابتکار ” وکالت” دست او را در بهره وری از دستاوردهای اعتراضات باز کرده و دامنه نفوذ اندیشه پادشاهی را بیشتر میکند. “دیگران” مدعی، اگر به خود نیایند به اجبار اپوزیسیون در اپوزیسیون میشوند بدون اینکه بتوانند برای آرزوهای “نیک” خویش گامی بردارند.
احمد کاظمزاده
■ این کامنتها و دیگر مخالفتها با این اقدام و پیشنهاد آقای پهلوی که اکثرن با نامهای دروغین مجازی میباشند هیچ کمکی به حل مشکل نمیکنند. آقایان ما میخواهییم که زندگی کنیم، ما میخواهیم که این رژیم ایران نابود کن را برکنیم. ما میخواهیم مانند همه آدمهای کشورهای دیگر خیلی عادی زندگی کنیم. این را نیروهای چپ و یا فرقه رجوی به ما نمیتوانند بدهند. من نمیفهمم شماها را؟ اگر باز رژیم شاهی سوار شود که آنرا راحتتر میشود سرنگون کرد تا یک رژیم چپ را. نگاه کنید به ونزولا، به نیکاراگویه و یا پوتین و یا چین.؟؟ هراس از چه دارید؟ شماها با هم بر علیه آقای پهلوی متحد میباشید، پس چرا اینطوری متحد بر علیه نطام اسلامی نیستید و یک سر برای خود معرفی نمیکنید؟
ممنون / آزاده
■ مشهور است که سیاستمداران برای سر کار آمدن تا می توانند دروغ میگویند. الان هم هدف این خیمه شب بازی (وکالت میدهم) دروغ بزرگیست مبنی بر این که جامعه جهانی باید میزان طرفداران رضا پهلوی را بداند. در صورتی که هدف این جار و جنجال فقط تبلیغ رضا پهلوی در بین ایرانیان است، والا دولتمردان خارجی همه میدانند وزن رضا پهلوی چقدر است و احتیاج به وکالت دادن هم نیست. این سلبریتیهای عرصههای مختلف هم جملگی یک بیماری دارند که عاشق مطرح شدن و روی صحنه رفتن هستند یعنی حاضرند بدنام باشند ولی گمنام نباشند. در هیچ کجای دنیا افراد تک تک نمیآیند وسط خیابون (و در دنیای مدرن توی کامپیوتر) یقه هم را بگیرند و جار بزنند که من طرفدار فلانکس هستم. هستی که هستی. این جار زدن تو یعنی می خواهی برای فلانی تبلیغ کنی و ضمنا خودت را مطرح کنی. فکر میکنی کسی هستی. کار سیاسی کار سازمانها و نهاد هاست. چه راست و چه چپ. در درون سازمان و حزب است که فرد بدون آن که بخواهد خودنمایی کند به پیشبرد کار گروهی یاری می رساند. تا اینجا معلوم است که رضا پهلوی از برج عاج نمیآید پایین و سازمان درست کردن را وظیفه رعایا میداند تا هر وقت او را دیدند دستش را ببوسند. ولی باید پرسید این شخصیتهای بسیار اندیشمند و فداکار که می خواهند وکالت دهند چرا بیسر و صدا نمیروند عضو یکی از این سازمانهای چند نفره شوند که رضا پهلوی را به رهبری قبول دارند.
گیتیگرا
■ عطا جان دستت درد نکند.
ارادتمند. بهزاد