بیآنکه بخواهم دلایل دیگری اضافه کنم، نخست ارزیابی عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیل گرسیاسی را در اینجا بازگو می کنم. او می گوید: “با اطمینان، صددر صد، عین روز روشن اعلام میکنم ادامه این وضع برای یکی دو سال هم غیرممکنه. در سیاست داخلی پردهدریهایی که در این سه ماهه رخ داده به سادگی قابل ترمیم نیست. در سیاست خارجی هیچ راهی برای بازگشت به حالت نرمال وجود ندارد. در اقتصاد هیچ گزاره امید بخشی وجود ندارد.” از نظر او با “ادامه وضعیت کنونی یا جنگ خواهد شد، یا درگیری و یا فروپاشی.”
عبدی در ادامه ارزیابی خود می افزاید: «بخشهای زیادی درسیستم به این نتیجه رسیدند که وضعیت فعلی را نمیتوان ادامه داد. ولی به سهولت هم نمیتوان راهحلی برای آن پیدا کرد. مگر اینکه مخالفان و منتقدان وضع موجود بتوانند برنامهای روی میز بگذارند که چشمانداز مثبتی را به مردم ارائه کند و اعتمادی را هم در سیستم ایجاد کند».
اما من معتقدم عقبنشینی نظام و انجام اصلاحاتی که بتواند مشکلات را برطرف کرده و رضایت مردم را جلب کند ممکن نیست. رژیم ساختاری درست کرده است که اصلاحناپذیر است؛ آنها اصلاحات را برابر با ریزش حکومت میبینند. ادامه این وضعیت نیز انقلاب، جنگ، سرنگونی رژیم و البته پیآمدهای مخرب ناشناخته شدهای خواهد بود. رژیم نمیتواند روی آرایش کنونی نیروهای نظامی ایران حساب دائمی باز کند. آنها نیز به موازات مردم ریزش خواهند کرد.
راه سوم، تنها یک راه
سران نظام بیشک مقصر و مسبب وضعیت کنونیاند، نه هیچ نیروی دیگر داخلی یا خارجی. زیرا آنها تمام قدرت و امکانات جامعه را برای ۴۴ سال در انحصار خود داشتهاند. برای دوری از انقلاب، جنگ، خشم انباشته شده مردم و پیآمدهای ناشناختهی دیگر، از جمله نابودی حکومتگران و وابستگان آنها و قربانی شدن مردم عادی.
سران نظام باید قدرت را در یک فرایند آرام و خالی از خشونت به مردم واگذار کنند و اگر جان خود را در خطر میبینند از ایران خارج شوند. آینده ایران را واگذار به نسلهایی کنند که در ساخت وضعیت کنونی نقشی نداشتهاند. با شکلگیری یک دولت سکولار، دموکراتیک منتخب و پاسخگو میتوان همراه با پشتوانه سرمایه فکری و مالی ایرانیان داخل و خارج و همراهی غرب و کشورهای همسایه، جامعه ایران را بازسازی کرد و کشور را در ریل توسعه و پیشرف قرارداد.
سران رژیم باید بدانند که مبارزات مردم با کاربرد سرکوب و نیروی امنیتی “جمع کردنی” نیست، و بالا و پائین کردن حجاب اجباری نیز کوچکترین دردی از دردهای انباشته شده و برآمده از نظام جمهوری اسلامی را دوا نخواهد کرد. آنها باید فکر کنند چرا مردم از این نظام و متولیان آن بیزار شدهاند، و در این بیزاری جایی برای ادامه حکومت اسلامی و یا اصلاح آن باقی نمانده است. بنابراین راهحل همانا خروج سران نظام از قدرت و از ایران است. فرایند و چگونگی این دگرگونی میتواند با نظارت کامل نهادهای بینالمللی با کمترین خونریزی و خشونت و ویرانی انجام بپذیرد.
پایان
■ سلام آقای علمداری گرامی، حتما قبول دارید که «مردم» یک شکل نیستند، چنانکه عبدی در مصاحبه اخیر خود میگوید بخشی از مردم معترضان کف خیابان هستند، گروه بزرگتری ناراضیان ساکت هستند، گروهی نیز ساکت هستند و گروه کوچکی موافق حکومت. پس ما با «مردم» توده وار مقابل حکومت مانند انقلاب ۵۷ روبرو نیستیم. کافی است حکومت کارآمد شود، نظم جهانی را قبول کند به تکنوازاتها و شایسته سالاری میدان دهد، خیلی از مسائل حل میشود. هرچند چنانکه عبدی هم اشاره میکند حل مشکلات اقتصادی که اولین و مهمترین مشکل مردم است در گرو حداقلی از تحول سیاسی در کشور است. به گمان من با توجه به تجربه انقلاب ۵۷ و نگرانی مردم از سرنگونی یا فروپاشی کل نظام و عروج مشکلات جدید، اگر حکومت تدبیر بخرج دهد و تا حدی پیشنهادهایی که عبدی می دهد را عملی کند یا حداقل اگر هم حکومت بسته است اما کارآمد در عرصه اقتصاد، محیط زیست و روابط خارجی معقول باشد، بخش مهمی از مشکلات کشور حل میشود و از نارضایتی ها کاسته میشود. به سخن دیگر مردم از عقبنشینی حکومت برای حمله بیشتر به قصد براندازی نظام چنانکه در روند انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد، استفاده نمیکنند.
با احترام/ حمید فرخنده
■ عقل سلیم حکم بر پذیرش پیشنهاد جناب فرخنده میدهد، اما عقل سلیم نخست باید از ناحیه حکومت به کار گرفته شود چون قدرت سیاسی و اقتصادی ونظامی و... در دست آن است. آیا جناب فرخنده، بینی و بین الله، در این حکومت بچهکش که حتا به خاطر آموزش کتلت در اینستاگرام شخصی را میگیرند، حتا بارقهای از عقل سلیم میبیند؟
شاهین خسروی
■ آقای خسروی گرامی، من نگفتم حتما حکومت این کار را می کند یا نه. تا بحال نیز عقل سلیم از خود نشان نداده است، من فقط گفتم «اگر» و این اگر مهمی است، عقب نشینی بکند بخش عمده مردم بخاطر سابقه تاریخی انقلاب و اینکه قدر عقب نشینی شاه را از تابستان ۵۷ به بعد را ندانستند، به حکومت فرصت میدهند. البته بخشی از معترضان به طرح خواستههای حداکثری خود ادامه میدهند. هیچ دیکتاتوری نیز شیک و متمدنانه چنانکه آقای علمداری پیشنهاد میدهد قدرت را به آسانی واگذار نمیکند و به راحتی کشور را ترک نمیکند. فراموش نکنیم تا یک هفته قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برای پایان دادن به جنگ هنوز در سال ۶۷ شعار میدادند راه قدس از کربلا میگذرد و جنگ جنگ تا پیروزی. گاهی وقتها فشار واقعیت شاید کمی عقل سلیم را به دیکتاتورها بدهد.
با احترام/حمید فرخنده
■ آقای فرخنده عزیز، مسئله اینست که با توجه به ساختار حکومت اسلامی و رفتاری که در چهل و چهار سال گذشته داشته چقدر احتمال تحقق آن “اگر” که شما مفروض میدارید، وجود دارد؟ آیا فکر نمیکنید که در شرایط کنونی که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران حکومتی غیردینی مطلوب نظرشان است، امکان پذیرش این خواست از طرف حکومتی که اساساش با ولایت و نظارت و اولویت مذهب بر زندگی اجتماعی مردم بسته است, احتمالش نزدیک به صفر است؟
با درود فرهاد
■ بنظر من راه حل پیشنهادی دکتر علمداری عاقلانه و شرافتمندانه بوده، نشان از پختگی سیاسی وی دارد. بنظر من هر کس که از «اصلاح پذیری» این نظام صحبت می کند یا قانون اساسی جمهوری اسلامی را به دقت نخوانده، یا به حقوق بشر معتقد نیست، یا خود را به نادانی میزند و یا با بقیه شوخی دارد.
بند دو ماده بیست و یک اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید «اساس و منشا قدرت حکومت، اراده مردم است». در صورتیکه زیربنای فلسفی و ایدولوژیک جمهوری اسلامی، اسلام شیعی دوازده امامی است و از اینروست که قانون اساسی جمهوری اسلامی در مقدمه میگوید «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بر اساس اصول و ضوابط اسلامی است...» و یا در اصل اول میگوید «حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینه اش به حکومت حق و عدل قرآن...» طبیعی است که هیچ یک از اصول بعدی قانون اساسی نمی توانند مخالف مقدمه و اصل اول باشند. به عنوان مثال، اصل نوزدهم میگوید «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود». در اینجا مخصوصا برابری جنسیتی را ذکر نمیکند چون در اسلام مرد و زن برابر نیستند و حقوق زنان کمتر از مردان است و یا در اصل بیست و هفتم میگوید «تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است» یعنی شما مجاز نیستید که بطور مسالمت آمیز دور هم جمع شوید و راجع به اصول علمی فرگشت یا تکامل صحبت کنید چون مخل مبانی اسلام است. همانطور که می بینید، این حکومت و قوانین اش و حکمروانی اش منجمله کشت و کشتارش همه و همه روبنا و تجلی زیربنای فلسفی و ایدولوژیک آن است که در نقطه مقابل حقوق برابر انسانهاست. حالا می ببیند که چرا تجربه چهل و چهار ساله نشان میدهد که خانه نظام جمهوری اسلامی از پای بست ویران است و چرا شعار «زن-زندگی-آزادی» اینقدر عمیق و دقیق است!
با احترام - احمد رضا کمرهای
■ جناب فرخنده گرامی،
شما نوشتهاید: “کافی است حکومت کارآمد شود، نظم جهانی را قبول کند به تکنوکراتها و شایستهسالاری میدان دهد، خیلی از مسائل حل میشود.” اگر مشکل جمهوری اسلامی با این پیشنهاد شما حل میشد چرا انجام نمیدهد و خطر انقلاب و سرنگونی را رفع نمیکند و به جای آن سرکوب خونین معترضان را انتخاب کرده است؟ من در این یاداشت نخواستم وارد جزئیات شوم. اما به نظرم ارزیابی عباس عبدی دور از واقعیت نیست. رژیم در لبه پرتگاه است. ساختار ولایت مطلقه فقیه اصلاحناپذیر است. این ساختار رفسنجانی و علی لاریجانی را هم نمیتوانست تحمل کند. این حکومت به دست کودنترین افراد که راهی جز سرکوب برای مهار جامعه نمیشناسند افتاده است.
علمداری
■ آقای علمداری، با موافقت اصولی با شما در مورد نظر عبدی، راه حال اراعه شده شما “واگذاری بیخشونت قدرت به مردم” نیز از طرف چنین رژیمی بسیار بسیار نامحتمل است. به این ترتیب باز هم برمیگردیم به همان نتیجه نهایی یعنی جنگ، درگیری، و فروپاشی. دلخوشی عبدی به اتحاد مخالفان و منتقدان رژیم و ارائه بدیل، ناشی از ترس او از سقوط نظام است. شخصا این رژیم را قادر به انجام هیچ کدام از رفرمهای بالا نمیبینم. مگر اینکه فشار از پایین و جبههگیری سیاسی و اقتصادی بینالمللی در مقابل ماشین سرکوب مذهبی ناخن اینها را بکشد.
مهرداد
■ مردم ایران تجربه و حافظه رویدادهای انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را از سر گذرانده و در خاطر دارند. البته منابع و مستندات تاریخی چندی از آن رویداد نیز چاپ و نشر یافته که زوایای تاریک آن رویداد را روشن میکند و یکی از این منابع معتبر کتاب: خاطرات دو سفیر از ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، ترجمه محمود طلوعی. چاپ دوم. انتشارات علم ۱۳۷۳ است که هر بار چاپ و نشر آن ۲۰۰۰ نسخه و مجموع نسخههای نشر یافته ۴۰۰۰ نسخه برای مطالعه کتابخوانهای ایرانی بوده است. با توجه به فقر کتابخوانی و آگاهی بخشی بین ایرانیان معاصر در هر زمینه بویژه در مورد تحولات اجتماعی معاصر میخواهم یادآوری کنم که باتوجه به مستنداتی که در این خاطرات ارائه میشود اداره حکمرانی شاه بدون در نظر داشتن مشورتهای ممتد و مستمر محمد رضاشاه با این دو سفیر که در سال ۵۷ هر هفته با پارسونز و هر روزه با سولیوان انجام میگرفت با توجه به مریضی سرطان شاه امکانپذیر نبوده و با توجه به شناخت و تجربه دیپلماتیک این دو سفیر کار آزموده و نیز تجربه سیاسی سلطنت ۵۷ ساله خاندان پهلوی و از همه مهمتر موقعیت ژئوپولیتیک ایران در منطقه خاور میانه اتخاذ تصمیم بر فروپاشی رژیم شاه نه تنها در ایران و بوسیله مردم ایران گرفته نشد بلکه این تصمیم از طرف کاخ سفید و بوسیله سولیوان به شاه ابلاغ میشود که باید ایران را ترک کند. و او چنین میکند. حال اکثریت خاکستری با توجه به رویدادهای اخیر اگر چه در دل از جنبش زن زندگی آزادی حمایت میکند و ذهنیت دهه هشتادی و نودیها پرداخته آگاهیهای پدران و مادرانشان بوده است ولی برای تضمین موفقیت این جنبش نگاه به مواضع دولت ایالات متحده امریکا دارد و حاکمان خودکامه امید به سازش در وین و بدست آوردن منابع مالی تحت تحریم و فرج اقتصادیاند و این راه حل از این
ستون به آن ستون جوابگوی مسائل بیشمار بحرانزای ۴۳ ساله نیست. پس به گمان من راه حل چیست؟
«ائتلافی از نیروهای مبارز جوان داخل کشور با نیروهای آگاه و با تجربه خارج از کشور بدون در نظر گرفتن گرایشات فکری و سیاسی آنها و تدوین برنامه و نقشه راه مبارزاتی برای دوران گذار و پس از گذار با مشورت با یکدیگر و نهایی کردن این نقشه راه و سر انجام ارائه آن به محضر تمامی مردم ایران. این مردم ایرانند که باید بدانند برای چه هدفی به میدان مبارزه پا مینهند و سیر مبارزه شان به کجا می انجامد.»
به امید روزگاری بدون خدعه برای مردم ایران
مستفا حقیقی
■ آقای علمداری سنگ بزرگ علامت نزدن است. از نظر من احتمال اینکه سران نظام قدرت را واگذار کنند (به چه کسی؟) و برای حفظ جان خود از ایران خارج شوند تقریبا صفر است. طرح چنین دیدگاههای غیر واقعی به سردر گمی و ناامیدی مردم میانجامد. من هم با نظر عبدی و حمید فرخنده موافقم. به باور من همه سران نظام از جنس حسین شریعتمداری و همفکران او نیستند و بخش قابل توجهی از آنها هم به دنبال برون رفت از این بنبست خطرناک هستند. برخورد مسولانه مخالفان حکومت می تواند به غلبه نیروهای پراگماتیسم بر افراطیون درون حکومت کمک کند. من راه دیگری نمیبینم. ادامه شرایط کنونی میتواند به فروپاشی کل کشور منجر شود.
کمال
■ جناب علمداری آیا واقعا از صمیم قلب به راه پیشنهادی خود باور دارید؟ آیا چنین ظرفیتی در رژیم حاکم و شخص خامنهای سراغ دارید؟ آیا یک درصد امکان و ظرفبت در این رژیم میبینید که چنین از نظر من آرزوی محالی را مطرح میسازید؟ آرزوئی که میتواند نه خلل در نگاه رهبر بلکه در دل برخی که هنوز دل در گرو اسلام رحمانی دارند بیاندازد و خدشه در حمایت از جوانانی بیاندازند که بدون آن هم به ماجراجوئی متنهم میشوند. از نظر من روح نوشته از نظر کلی بصورت یک راه درست است. اما نه با جمهوری اسلامی! که هیچ گزینهای جز سرکوب زندان و اعدام ندارد. مقایسه جام زهر خوردن خمینی همیشه صادق نیست. هر چند خمینی هم اگر در برابر خیزش انقلابی مردم قرار میگرفت هرگز به هیچ عنوان جام زهر را سر نمی کشید او ترسش از شکست در برابر صدام بود برای حفظ حکومت اسلامی. در حفظ نظام جای هیچ نرمشی نیست. در میارزهای چنین نفسگیر و سنگین از نظر من بهترین حمایت تلاش است برای شکل دادن به اتحاد گسترده برای سرنگونی. حمایت و نهادن اعتبار اجتماعی خود در راه نیرو بخشیدن به مبارزان درون کشور. بدون هیچ گونه جایگاهی، هیچ چشمداشتی .. گاه نبردی است که جز همدلی، شهامت، مداومت تا پای جان مبارزان داخل. برای ما پیرشدگان در غربت نهادن تمامی ظرفیتهای باقی مانده در جسم و خرد حاصل از سالها تجربه در خدمت به جنبش آزادی خواهانه و سرنگون کننده حکومت نیست. وگرنه شکل دیگری از بازی اصلاح طلبان حکومتی خواهد بود در لباسی دیگر. این در هزاران بار از طروق مختلف کوبیده شده. امید هیچ گشایشی نیست جز دامن زدن به توهم این که چه دیدی ممکن است خامنهای سر عقل آید و دری بگشاید. راهی جز مبارزه متحدانه و قدرتمند و کشاندن مردم به مبارزه نیست. قلم این زمان قلم بسیجگر و واقعبینانه منبعث از واقعیت حاصل از عملکرد ۴۴ ساله و بر خورد سرکوبگرانه دیروز و امروز حکومت باید باشد. راهی جز بسیج هر چه بیشتر مردم وتلاش برای کشاندن آنها به مبارزه جهت نهادن نقطه پایان بر این همه فشاد وجنایت نیست.
با احترام ابوالفضل محققی
■ من به راهی که اقای علمداری پیشنهاد میکنند علاقمندم ولی فکر میکنم احتمال وقوع آن خیلی نزدیک به صفر است. همچنین با تحلیل همدوره و همدانشکدهام اقای عبدی موافق نیستم. نه فروپاشی نه جنگ داخلی نه هیچ چیز هیجانانگیز دیگری در دو سال آینده اتفاق نخواهد افتاد. ۴۳ سال است به این وضع گرفتار هستیم. امید کاذب به تغییر فقط نتیجهاش یاس و نومیدی است. تا زمانی که نیروهای رژیم با هم بر سر منافع درگیر نشوند همین وضع باقی خواهد بود. حیف جان ان جوانانی که بخاطر کتلت و یا بودن در جای غلط در وقت غلط از بین میرود. با خودم فکر میکنم کاش اصلا زن زندگی ازادی پیش نمیآمد. ضررهاش خیلی بیش از فایده هاش بود.
حمید
■ باید به عقل سليم کسانی که أنتظار اصلاح این رژیم را دارند شک کرد. رژیم قاتلی که یک ساعت پیش دو جوان معترض را به دار آویخت.
معروفی
■ آقای ابوالفضل محققی عزیز، مایلم توجه جنابعالی را به این جمله نوشتار آقای علمداری جلب نمایم: «برای دوری از انقلاب، جنگ، خشم انباشته شده مردم و پیآمدهای ناشناختهی دیگر، از جمله نابودی حکومت گران و وابستگان آنها و قربانی شدن مردم عادی، سران نظام باید قدرت را در یک فرایند آرام و خالی از خشونت به مردم واگذار کنند و اگر جان خود را در خطر میبینند از ایران خارج شوند.»
این از خورشید روشنتر است که برای مبارزه و پایین کشیدن یک نظام استبدادی بیرحم و خشونتگرا، اتحاد و مبارزه عملی همه مردم ضروری است ولی ارسال چنین پیامهایی به رهبران و پیروان رژیم، مکمل و تقویت کننده اتحاد و مبارزه مردم است. بنظر من، نشان دادن مکرر تنها راه خروج دشمن از بن بست به او یک قدم هوشمندانه در این مبارزه نفسگیر است.
با احترام - احمد رضا کمرهای
■ با سلام و سپاس برای کامنتهای مفید و سازنده شما، به جای آنکه به یک یک نکات انتقادی پاسخ دهم یاداشتی در توضیح بیشتر نوشته خود اضافه میکنم.
یاداشت کوتاه من دو بخش یا پیام ساده دارد؛ و من کوتاه نوشتم که آن دو پیام گم نشوند. بخش نخست ارزیابی از وضعیت کنونی است که نظر عباس عبدی را به واقعیت نزدیک دیدهام. اما او تنها شخصی نیست که وضعیت جامعه ایران را وخیم و انفجاری میبیند. حسین راغفر، اقتصاددان دلسوز در ایران زمانی که از دلایل فجایع اقتصادی ایران سخن میگفت برای آنچه برسر اقتصاد آوردهاند و آنچه در انتظار ایران است جلوی دوربین تلویزیون گریست. خود توضیحات اورا بشنوید. این وضعیت میتواند جامعه را به انفجار بزرگی بکشاند. صبر و تحمل مردم به آخر میرسد. شاید حکومت نمیداند و نمیگوید بر سر این کشور چه آمده است. برای پوشاندن آن میتواند مرتکب جنایتهای کور و بزرگتری هم بشود و نه تنها ایران بلکه کل منطقه را به درگیری و ویرانی بکشاند. آنها برای این هدف به اندازه کافی موشک در انبارها ذخیره کردهاند.
واقعیت این است که در میان حاکمان افراد دانا و دلسوز اگر باشند بسیار اندکاند. بخش بزرگی از حکومتگران واقعن کودناند و به چیزی جز آنچه به دست آوردهاند، چه مالی و چه دینی/عقیدتی، نمیتوانند بیاندیشند. آنها افراد بیرحم و نادانتر از خودشان را هم به نگهبانی از این “غنایم” به دست آمده گماشتهاند و چیزکی هم به آنها میدهند. باید در باره این واقعیتها اندیشید.
بخش دوم یا پیام دوم یاداشت کوتاه من به هر دو بخش جامعه و حکومت است. آن بخش از سران حکومت (خواص) که پیآمدهای وضعیت کنونی را حس کرده است در برابر اصرار خامنهای و رئیسی برای دفاع از سیاستهای سرکوب مردم سکوت را بر گزیده است و اگر کسی مانند آیتالله قمی اعتراض کند به سرعت سر او را زیر آب میکنند. (فیلم آنرا ببینید) فقهای بزرگ این را خوب میدانند. آنها در تبعیت از علی خامنهای و دستگاه امنیتی او، از امتیازهای فراوان برخوردار شده و میشوند. اما باید به نوعی آنها را متوجه آینده خودشان کرد. این مهم است که مردم معترض و فراوان صدمه دیده خشم خود را مهار کنند و آن بخش را تهدید و تحریک نکنند که با سیاست ضد بشری خامنهای همراه شوند. برعکس، باید برای آنها راه گریز و جدایی از دستگاه حکومتی نشان داده شود. هزینه رها کردن جامعه به حال خود یعنی وخامت بیشتر و انباشت خشم بیشتر و تنها راه تعیین تکلیف در میدان جنگ تمام عیار چه انقلاب باشد و چه جنگ داخلی و چه مداخله اجباری قدرت های خارجی. در این میان چه از ایران می ماند؟
چند نکته در حاشیه اگر فرصت و حوصله خواندن آن را دارید:
کارشناسان سازمان برنامه در باره یکی از شاخصهای مهم اقتصاد ایران، یعنی ارزش ارز داخلی، اعلام کردهاند که در ۵ سال یا ۷ سال دیگر به رقم ۲۸۵ هزار تومان در برابر یک دلار خواهد رسید. همین منبع ۵ یا ۷ سال قبل پیش بینی کرده بود که ارزش دلار در سال ۱۴۰۱، ۳۵ هزار تومان خواهد شد. برخی آنرا اغراق میدانستند. اما در واقعیت رقم ۴۳ هزار تومان در برابر یک دلار هم تجربه شد. افزایش ارزش دلار شیوهای برای چاپ اسکناس بیشتر و نتیجهی آن تورم بیشتر و خالی کردن جیب مردم بوده است. در تمام دولتهای گذشته از این شیوه برای پیشبرد کارهای روزمرهشان استفاده کردهاند.
شکست سیاست “نگاه به شرق” جمهوری اسلامی و به دام پوتین افتادن در تجاوز نظامی روسیه با خیال واهی نابودی غرب خطر دیگری را متوجه ایران کرده است. چین تکیهگاه نگاه به شرق جمهوری اسلامی در قرارداد جدید با کشورهای عرب نشان داد که درگیر بازیهای سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی نخواهد شد. آنها در پی گسترش نفوذ اقتصادی خود در جهاناند و جمهوری اسلامی را مخل این سیاست میبینند. بنابراین تا آنجا که میتوانند از منابع طبیعی ارزان ایران استفاده کنند با رژیم حاکم کنار میآیند نه بیش از آن. آنها حتا یکی از کلیدراههای مهم جاده ابریشم نوین که از ایران میگذرد را رها کردهاند. (من این نکات را در مقاله مفصلی زیر عنوان نگاه به شرق و نظم نوین جهانی توضیح دادهام) کسانی پیرامون رژیم آینده این وضعیت را گوشزد می کنند اما آنها انبارهای موشک و تهدید منطقه و غرب را به رخ میکشند. پیآمد این تهدیدها وضعیت داخلی ایران را وخیمتر خواهد کرد. شتاب گرفتن مهاجرت یا بقولی فرار صاحبان تخصص و سرمایه را باید به این عوامل افزود.(مقاله “ما داریم کارخانههایمان را جمع میکنیم” را در سایت ایران امروز بخوانید)، همچنین به عوامل دیگری که میتواند انسان را متقاعد کند با ادامه جمهوری اسلامی آینده خطرناکی در انتظار ایرانیان است و باید اندیشید چه راه و راههایی وجود دارد که میتواند این مسیر را تغییر دهد. حتمن حذف جمهوری اسلامی اساسیترین راه است. اما چگونه؟ نوشته من نگاهی در این رابطه بوده است.
با احترام و سپاس، کاظم علمداری
■ با آقای علمداری کاملا موافقم و اضافه کنم که اجماع همه گروههای صلح طلب از طیف آقای عباس عبدی تا کنشگران میلیونی جنبش زن-زندگی-آزادی حول این پیام به حکومت که ما عداوت شخصی با کسی نداریم و خواهان پاسخگو شدن حکومت و التزام آن به حقوق بشر و ایجاد ساز و کارهای لازم برای آبادی و رفاه هستیم میتواند راه گشا باشد. چنین پیامی با پشتوانه وسیع مردمی میتواند جایگزین رفراندمی شود که همه خواهان آن هستیم و حکومت طبعا آنرا انجام نخواهد داد. حکومت رفراندم برگزار نمیکند، این رفراندم را، با تاکید بر رد انتقام جویی، شایسته است که مردم برگزار کنند.
مسعود
■ متاسفانه نه حکومت توانایی کوتاه آمدن بهرشکل ممکنی را دارد و نه اپوزسیون از جمله خود آقای علمداری گرامی توانستند ابتداییترین همراهی را ، (اتحاد و ائتلاف و مانند اینها که هیچ) همراهی بین دو یا سه گروه مخالف جمهوری اسلامی را بوجود آورند. تواناییها نه بخاطر ندانستن بلکه به دلیل نداشتن امکانات فیزیکی مانند دیدارهای منظم روزانه (نه هفتگی و ماهانه) منتخبین نحلههای سیاسی در یک ستاد مبارزه ۲۴ ساعته نفسگیر است که امکانات مالی زیادی را هم میطلبد. تنها راه پیروزی ملت ایران بهپاخاستن مردم ایران و پیوستن آن ها به جوانان است که بیش از صد روز است کشته میدهند و ایستادگی می کنند. تمام توان اپوزسیون (الف)باید در راه تشویق مردم به برخاستن در شکل مبارزه ای مدنی و آرام و (ب) اطمینان دادن به ملت برای همکاری با مردم برای رسیدن به قدرت از راه صندوقهای رای و نه کشمکشهای غیر مدنی و خشونتزا خواهد بود. در این صورت امکان بهپاخاستن مردم خیلی بیشتر می شود. لذا وطیفه اصلی اپوزیسیون اطمینان دادن به ملت که اپوزیسیون راه مبارزه کاملا دمکراتیک و مدنی را انتخاب کرده و در فردای آزادی در پی ایجاد آشوب جنگ نیست و تشریح و تفهیم اینکه راه دیگری جز خیزش خود مردم (هرچه بیشتر پیروزی سریعتر ) باقی نمانده و نیست. با آغاز چنین فرمی از مبارزه به سرعت ریزشها از سوی پرسنل نظامی و دولتیها به سود ملت آغاز میشود و سران رژیم هم فرصت فرار یا مهاجرت! را خواهند داشت (ملت توان درگیریهای بیشتر را فعلا ندارد)که گام اصلی بدون خونریزی و خونخواهی و بگیر و ببند باید باشد. نخست ایجاد امنیت و سپس درخواست کمک از جهانیان برای پر کردن انبارهای غذایی و دارو و مورد نیازها تا چرخهای کشور به چرخش در آید. پس گام نخست تجمیع نمایندگان نحلههای سیاسی در یک ستاد هماهنگی سپس یاری خواستن از مردم با دلیل نیرومند که کلید رهایی فقط در دست آنهاست... بقیه کارها را درایت ستاد همراهی یا هماهنگی تنظیم و اجرا خواهد کرد.
بد نیست فرهیختگان سیاسی جامعه مانند خود دکتر علمداری گرامی یک قانون جمع و جور کوتاه ولی محکم همکاری، برای ستاد مبارزه بنویسند و منتخبین ستاد آن را موظف به اجرا شوند. از این راه عملیتر، سادهتر، کم هزینهتر و آرامتر اگر راهی وجود دارد اعلام شود و فقط موضوع بدست فراموشی نرود.
سه توضیح، این نوشته بدون چرکنویس و پاکنویس کردن بدون پالایش نوشته شد میبخشید. دوم در صورت پیشرفت کار امکانات مالی تا حدودی وجود دارد و میشود دنبالش رفت. سوم مسلم است به جنایتکاران اصلی مانند خامنهای ، رئیسی، قاضی صلواتی، اژهای، علم الهدی ، قالیباف، حداد عادل و... فرصت فرار نباید داد.
به امید پیروزی. بیداری
■ جناب علمداری نوشتید “سران نظام باید قدرت را در یک فرایند آرام و خالی از خشونت به مردم واگذار کنند و اگر جان خود را در خطر میبینند از ایران خارج شوند.” مطمئن باشید این اتفاق بعید است به حقیقت بپیوندد! هرگز این نظام کودککش که قرار است کشتار را ادامه دهد “قدرت را در یک فرایند آرام” به مردم واگذار نخواهدکرد. من قول میدهم چنین نخواهد شد. راه دیگری پیشنهاد کنید.
با احترام زرگریان
■ باید روی این اصل مهم پا فشاری کرد که انتخاب حکومت حق مسلم مردم است. خامنهای نمیتواند و نباید یک تنه آنهم بعد از ۳۳ سال قدرت مطلقه، این حق را از مردم سلب کند. راهی که من پیشنهاد کردهام یک معامله برای دستیابی به این حق است، نگاه پراگماتیستی، و در عین حال اخلاقی است. تلافی به مثل نیست. آنچه در ذهن من میگذرد موارد مانند رژیم آپارتاید و رژیم نظامی لهستان است که سر آخر از راه معامله (مصالحه) پایان یافت.
بدون شک جنبش بدون سازماندهی، نهاد رهبری، و بدیل حکومتی به جایی نخواهد رسید. رژیم تمام تلاشش را انجام می دهد که این ضرورتها عملی نشود و در خارج هم توافقی در سطح کلان و خرد وجود ندارد. من فکر میکنم باید وارد یک معامله با رژیم شد. رژیم یکدست نیست. همه درگیر جرم و جنایت نبودهاند. باید شیوهای اتخاذ کرد که این واقعیت شکل بیرونی پیدا کند و رژیم از درون ترک بردارد. این هم یکی دیگر از ضرورتهای پیروزی در کنار تشکیلات، رهبری و حکومت بدیل است.
آنچه من بطور خام در این مقاله یک صفحهای طرح کردهام فرستادن پیام به جناحهای رژیم و مردم است که روی یک معامله هم فکر کنند. طنابکشی خیزشهای اخیر راه به جایی نبرده است. نباید مردم بیش از این قربانی بدهند و شاید اگر سران رژیم هم تهدید به مجازات نشود راهش را بکشد برود. آیا هسته سخت نظام حاضر میشود در ازای اطمینان حاصل کردن از نبود مجازات، قدرت را به مردم واگذار کند و در صورت نگرانی از جان خود از ایران خارج شوند به عراق و سوریه و لبنان و هر جایی که خود میدانند بروند؟ پاسخ فوری این است که خیر. اما زمانی که بخشی از حکومت به ویژه نیروی نظامی به این بدیل هم اندیشید آنها پشت خود را خالی میبینند. درست است حتی بخشی از مردم هم حاضر به این معامله نیستند. همانگونه که نوشتم من در این معامله جنبشهایی مانند آفریقای جنوبی و لهستان را در ذهن دارم. شاید در زمانی تصور می شد که رژیم آپارتاید و یا رژیم نظامی لهستان حاضر به معامله با جنبشهای انقلابی نشوند. اما تاریخ نشان داد که نباید بر روی یک فرض پافشاری کرد. به ویژه آنکه در ایران امکان پیشبرد شیوه های دیگر گذار از جمهوری اسلامی چندان روشن نیست.
با احترام، علمداری
■ بسیار ممنون از آقای علمداری و توضیح تکمیلی و روشنگرانه ایشان. راهبرد انتقال قدرت از طریق اصل توافق حداکثری ملی در توافق با جناحی از قدرت حاکم برای گذار به یک حکومت متنخب مردم شبیه لهستان و آفریقا جنوبی؛ دقیق یک استراتژی گذار از وضع موجود را مشخص روشن کردید.
دراین جمله و یا پاراگراف رهائی بخش ملی چنین فرمولبندی شده است “اما تاریخ نشان داد که نباید بر روی یک فرض پافشاری کرد. به ویژه آنکه در ایران امکان پیشبرد شیوههای دیگر گذار از جمهوری اسلامی چندان روشن نیست.”
بگمانم نوع گذار از جمهوری اسلامی که شما مطرح کردید هم اکنون در داخل کشور هم از پایگاه اجتماعی حداکثری برخوردار است و هم در میان تشکلهای سیاسی و سازمان های مدنی ... بین سوریه شدن؛ عراق شدن و... من گمان میکنم تجربه لهستان و آفریقا محتملتر و مورد حمایت اکثزیت ملت ما قرار خواهد گرفت. آینده نشان خواهد داد که فرضیه شما تاچه حد و تاکجا با شرایط این منطبق میباشد. من به این استراتژی باور دارم و امیدوارم چنین شود.
با تشکر، زرگریان
■ آقای علمداری گرامی، با تشکر از مطلب خوب شما لازم دیدم چند نکته مهم را در رابطه با موضوع شما بیان کنم. من شخصاً هیچ مشکلی با «گذار توافقی» - این ترمی است که برای این نوع گذار بکار میرود - ندارم و فکر میکنم که هزینه کمتری دارد، اما تا انجاییکه من اطلاع دارم این نوع گذار نیاز به سه شرط دارد:
شرط اول این است که دولت و یا در مورد ایران یک رهبری «معتدل» بر سر کار باشد که تا حد زیادی منطقی برخورد کند. در مورد ایران این دولت نیست، بلکه رهبر جمهوری اسلامی است که این تصمیم را میگیرد و من فکر نمی کنم که این فرد لجباز اصلاً قابل مذاکره باشد. در افریقای جنوبی بعد از سر کار آمدن دبیلیو دوکلرک که معتدلتر از نخستوزیر قبلی پی دبلیو بوتا که انسان نژادپرستی بود مذاکرات آغاز شد. بوتا تا اخرین لحظه مخالف مذاکره بود.
شرط دوم این است که نیروهایی که با حکومت مذاکره میکنند نیز معتدل باشد و مذاکره را منع ندانند. البته در مجموع اکثریت نیروهای سیاسی ایران چنین هستند، اما ما نهادی مثل کنگره ملی افریقای جنوبی نداریم که در مجموع از رهبر ماندلا دفاع کنند. البته در همین کنگره مخالفین زیادی بودند که مخالف مذاکره بودند، اما قدرت ماندلا و طرفدارانش بیشتر بود.
شرط سوم این است که جنبش همچنان در خیابان و در جامعه حضور داشته باشد و فشار خود را حفظ کند. در چنین شرایطی امکان گذار توافقی وجود دارد. سوال این است که بجز حضور جنبش ایا ما بقیه شرایط گذار توافقی را داریم؟
با احترام محمد برزنجه
■ جناب برزنجه گرامی،
سخنان شما درست است. بله این سه شرط و شاید شرطهای دیگر هم بشود به آن افزود هنوز وجود ندارد. هدف این مطلب این است که نقشآفرینان در دو سوی حکومت و مردم به این بدیل هم فکر کنند و این شرایط را بوجود آورند. خامنهای تصمیم گیرینده اصلی قدرت و شرایط کنونی نیست. نقش نیروی نظامی و امکان ترک در آن را نمی تواند نادیده گرفت. همچنین مشخص نیست تا چه میزان “خواص” یا باندها و جناحها و طایفههای درون نظام با او همراهی کنند. فعلا آنها سکوت کردهاند و به خواست خامنهای و رئیسی برای دفاع از سرکوب مردم پاسخ مثبت ندادهاند. این سرکوبهای وحشیانه برخی از آنها را هم به وحشت انداخته است. چون ممکن است در آتشی که خامنهای بر افروخته است آنها هم بسوزند. خامنهای راه گریز ندارد، بسیاری از آنها دارند. میتوان با این طرح با هر اسمی، خواص مورد نظر خامنهای را به صدا در آورد. اگر آنها احساس کنند که جو انتقامجویی و کاربرد خشونت وجود ندارد شانس همراهی با مردم بالا میرود. اگر خامنه پشتش خالی شود، دیگر خامنهای امروز و دیروز نخواهد بود. باید راههای ممکن برای آشکار شدن شکاف درون رژیم را تقویت کرد.
قبلا نوشتم و باز هم مینویسم، رژیم را نباید یکدست فرض کرد. تأکید میکنم؛ به نظر میرسد که کنار زدن رژیمی که تمام تلاشش از روز نخست ساخت دستگاههای موازی نظامی، پلیسی، امنیتی برای کنترل و مجازات مردم بوده تا نظامش را حفظ کند، نه جلب رضایت مردم، اگر کنار زدن قهری آن عملی هم بشود باید هزینه انسانی زیاد با پیآمدهای نا شناخته روبرو شد. هدف این طرح این است که مردم بیش از این قربانی نظام ولایت فقیه نشوند.
ایجاد سازمان ضروری برای مقابله با رژیم هم با توجه به اختلافات خرد و کلان زیادی که در میان مخالفان جمهوری اسلامی وجود دارد کار آسان و شسته رفتهای نیست. تازه اگر توان قهری حذف رژیم هم وجود داشته باشد مشخص نیست آینده آرامی در انتظار ایران باشد. اگر این ارزیابیها درست باشد، باید به بدیلهای فکر که ضمن گذار از نظام کنونی با پرهیز از انتقامجویی و مجازات جنایتکاران هزینه انسانی مردم را کاهش داد و تاریک و روشن آینده را هم بشود در فضای خالی از قهر و خونریزی دید.
با احترام، علمداری
در ضمن ایران آکادمیا، کلاس این ترم جنبشهای اجتماعی خود را به جنبش “زن، زندگی، آزادی” اختصاص داده است. آنها از من خواستهاند که در برنامه این هفته آنها که روز شنبه ساعت ده صبح به وقت کالیفرنیا برگزار میشود شرکت کنم تا در باره این طرح تبادل نظر انجام بگیرد. شرکت در این کلاسها برای همگان آزاد است.