پرسشی که این روزها برای بسیاری از هموندان مطرح است این است که چرا مسئله حجاب و لباس اینقدر برای حاکمیت جمهوری اسلامی حائز اهمیت است و این همه تاکید بر پوشش اسلامی و سبک خاصی از پوشاک در پی اثبات چه چیزی است. مهسا امینی دختری از دیار کردستان و برآمده از فرهنگ متکثر کردی عازم پایتخت میشود و گشت ارشاد به بهانه عدم انطباق پوشش وی با موازین و معیارهای حاکمیت او را زیر باتوم و لگد میگیرد و میکشد و در پی آن کشور با موجی گسترده از اعتراضات همراه میشود که برای نظام نه تنها هزینههای هنگفتی را تحمیل کرده است در آینده نیز کماکان تاثیری سهمگین بر حال و روز قدرت مستقر خواهد داشت.
واقعیت این است که لباس دارای کاربردی زبانی است و پدیدهای است فرهنگی. تاریخ تحول پوشاک، بخشی از تاریخ تحول تمدن انسانی است. مهمترین وجه لباس پدیدارگی و عمومیت آن است و نشاندهنده ارزشها، عقاید، باورها و تجربههای فردی و جمعی است. لباس هویت افراد را برساخته و به آن عینیت میبخشد. لباس هم وحدتبخش و یکسانساز و هم متمایزکننده و تفاوتآفرین است. لباس اولین و عینیترین وسیله برای قضاوت درباره اشخاص است. و تمام اجزای آن از جنساش گرفته تا برش و رنگ و دوخت و ترکیب رنگ دارای پیام است.
از دید اندیشمندان علوم اجتماعی لباس علاوه برپدیده جنسیت حداقل هفت کد یا پیام را به بیننده انتقال میدهد:
وضعیت اجتماعی
سطح اقتصادی
اعتقادات مذهبی
سطح تحصیلات
سطح موفقیت
ویژگیهای اخلاقی- ارزشی
و سطح پیچیدگی شخصیتی
اجازه بدهید فقط یک مورد را به عنوان مثال ذکر کنیم. رنگ سیاه در غالب فرهنگهای جهان تداعیکننده مرگ و احساس غم و افسردگی است. در متون اسلامی لباس سیاه و پشمین پوشش اهل جهنم به شمار میرود درحالی که حریر و دیبای سبز، لباس اهل بهشت است. مردگان را در کفن سفید میپیچند و عروسان را لباس سفید برتن میکنند.
علامه مجلسی درباره انتخاب رنگ لباس چنین نوشته است: «بهترین رنگها درجامه سفید است و بعد از آن زرد و بعد ازآن سبز و بعد ازآن سرخ نیم رنگ و کبود و عدسی. پوشیدن جامه سیاه کراهت شدید دارد درهمه حال مگر درعمامه و عبا و موزه و البته اگر عمامه و عبا هم سیاه نباشد بهتر است».
لباس سیاه نماد سیاسی خلفای عباسی بود. نظامی در کلیات خمسه اشاره میکند:
روز شنبه ز دیر شماسی / خیمه زد در لباس عباسی
همچنین نماد اندوه و رنج است، چنانچه باز نظامی اشاره میکند:
رنجها دیده با کوشیده / وز تظلم سیاه پوشیده
مخالفت سفیدجامگان و سرخجامگان ایران در برابر خلفای عرب حاوی کد و پیامی خاص بود. جامعه ایرانزمین یا ایرانشهر بزرگ دربرگیرنده طیف وسیعی از اقوام و فرهنگهای بومی بود. از ازبکستان و ترکمنستان و سمرقند و بخارا تا بلخ و هرات و خراسان و کردستان و آذربایجان بخشی از ایران بزرگ و پر از رنگ و نور بودند. تنوع رنگ لباسهای کردی و ترکی و شمالی و جنوبی ایران همه نشاندهنده تعدد و تکثر هستند. این تنوع و تعدد رنگها و ترکیبهای پوشاک اقوام است که در برابر تحمیل یک سبک و یک رنگ از لباس مقاومت میکند.
رنگهای متکثر و سبکهای مختلف دوخت و برش لباس در ایران بازتاب دهنده تنوع و تکثر آرا و ایدهها و باورها و نظامهای هنجاری و ارزشی است. و همین تکثر بزرگترین مانع برای یکدستسازی جامعه و همرنگ سازیاش است. یکدستسازی و همگنسازی که همیشه آرزوی حاکمان تمامتخواه است. همگنسازی و یکدستسازی لباسها و به اصطلاح تحمیل یونیفرمهای نظامی گامی است در راستای تولید فرهنگ پادگانی. حاکمان تمامتخواه و دیکتاتور تلاش میکنند تا کل جامعه را به یک پادگان بزرگ تبدیل کنند با یک فرمان پیشوا یا رهبر همه احترام نظامی را اجرا کنند. فرهنگ پادگانی فرهنگ چون و چرا نیست فرهنگ تقلید و اطاعت محض است.
البته حجاب در طی تاریخ پیامهای متفاوتی داشته است. در آغاز پیدایش خود ابزاری برای متمایز کردن طبقات بالا از طبقات پایین جامعه و نماد تفاخر و بزرگی دارنده آن بود. زنان دربار هخامنشی چادر و شال را به عنوان نمادی از اشرافیت به کار میبردند تا بدین ترتیب از ندیمهها و زیر دستان خود متمایز شوند. در جنوب، زنان و مردان برای پرهیز از آفتاب سوختگی شدید از عقال و دستمال برای پوشاندن چهره و سر استفاده میکردند درحالی که در شمال به علت رطوبت هوا زنان همیشه چهره باز داشتند.
گاهاً اما کارکردهای متفاوتی داشته است. شاردن سیاح فرانسوی اشاره میکند حجاب بین زنان ایرانی جنبه تفاخر و غرور داشت. بدین معنا که زنان اعتقاد داشتند هرکسی لیاقت دیدن زیبایی آنها را ندارد. و یا گاها برای گرفتن مچ همسرانشان از آن استفاده میکردند. صورت و بدن خود را کاملا میپوشاندند و در کوچه راه میرفتند و خود را در معرض دید شوهرانشان قرار میدادند تا میزان وفاداری و کنش رفتاریشان را بسنجند.
با ورود ایران به جهان مدرن و آشنایی ایرانیان با فرهنگ غرب تغییرات عمدهای در پوشاک و لباس مردان و زنان ایرانی پدید آمد. ناصرالدین شاه در سفر به اروپا چنان مفتون رقص بالرینهای سنپطرزبورگی شد که سفارش خرید چند دست لباس بالرینها را داد و دستور داد این لباس را که شلوار بافته چسبان و نازک و بدننما و تنگ بود برای زنان حرم بدوزند تا خیال او از بابت لذات شبانههاش راحت باشد.
کارلا سرنا با دیدن زنان اندرونی کاخ شاه قاجار مینویسد: «لباس خانمها مرکب است از دامنی گشاد و کوتاه مانند دامن رقاصههای ما. زنان نیمتنهای گشاد برتن میکنند که سینه آن باز است نیمتنه زنان شفاف و بدن نماست.»
با ظهور فرقه بابیه و ترویج اندیشههای آنان در زمینه آزادی جنسی زنان، قرهالعین که خود زنی روحانیزاده بود و همسری روحانی داشت از خانواده خویش جدا شده و به این فرقه پیوست. ولی پس از مدتی دستگیر و اعدام شد چون بدون هیج پوشش سری در اجتماعات حاضر میشد.
در اینجا نیز شاهد دونوع برخورد هستیم؛ آنچه برای اندرون و کاخ و دربار خوب است در جامعه و بیرون زشت و مستوجب اعدام و تنبیه است. این تنش ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۱۴ مجلس شورای ملی قانون کشف حجاب را به رسمیت شناخت. در ۱۷ دیماه رضا شاه به همراه همسران و دختران خود بدون حجاب در مراسم جشن فارغالتحصیلی دختران دانشسرای مقدماتی تهران حضور یافت. در این سخنرانی رضا شاه چنین گفت: «باید خیاطها و کلاهدوزها را تشویق کرد که مدهای قشنگ به بازار بیاورند ما میلههای زندان را شکستیم حالا خود زندانی آزاد شده وظیفه دارد که برای خودش به جای قفس خانه قشنگ بسازد».
بعد از کشف حجاب اولین خیاطخانه عمومی درخیابان لاله زار تهران در سال ۱۳۱۰ شمسی به وسیله موسیو گارلی روسی افتتاح شد. بعد خیاطان اروپایی مانند واسیلی گورگادز روسی، سالواریدیس یونانی و امبارسون ارمنیتبار به تهران آمدند.
مهمترین ویژگی لباسهای جدید کمشدن از تعداد قطعات لباس و حجم پارچههای بهکاررفته بود که هزینه کمتری برخانوادهها تحمیل میکرد. همینطور سبکی و راحتی آنها، تنوع در طرح و دوخت و مدام در حال تغییر آن امکان فراگیرشدن آن را فراهم ساخت. درسال ۱۳۲۱ اولین شو لباس زنانه توسط زینت جهانشاه که خیاطی را در فرنگ اموخته بود برپاشد. تا سال ۵۷ شاهد آزادی پوشش زنان خاصه در میان طبقه تحصیلکرده و طبقه متوسط هستیم. اما قشر سنتی جامعه نیز کماکان در پوشش چادر آزاد بود.
با وقوع انقلاب و چرخش هنجاری جامعه بار دیگر شاهد تحولاتی جدید هستیم. اما با تغییراتی که در ذهن زنان و مردان جامعه بوجود آمده بود امکان بازگشت به گذشته ناممکن بود. لباسها اما باردیگر گشادتر و بلندتر و پوشیدهتر شدند. مقنعه عربی نماد اسلام شد و کراوات کنار گذاشته شد که بنیصدر آن را به دم خر تشبیه کرده بود. سیاستهای فرهنگی حکومت در زمینه پوشاک متاثر از گفتمان مذهبی انقلاب بود. در حالی که در همان زمان پوشیدن روسری و مانتو توسط زنان نوعی دهن کجی به مقنعه و چادرسیاه بود.
تا اینکه نسل پساانقلابی آرام آرام سربرآورد. نسلی که به فناوریهای مدرن روز نظیر ماهواره، ویدیو، اینترنت دسترسی داشت. دیگر امکان همشکلسازی جامعه و همگنسازی و اعمال سیاست رسمی از سوی حاکمیت و آن هم از بالا به پایین نه تنها مقدور نبود بلکه فقط حساسیت و عصبانیت جامعه را برمیانگیخت.
مشکلی که قدرت رسمی در ایران دارد زمانپریشی آن است. لباس زنانه در جامعه امروز ایران بیش از همه نماد فردیت، رنگارنگی و تکثر و دمبهدم دگرگونشونده است. مسئله نه برای حاکمیت و نه برای زنان و دختران مدرن جامعه امروز فقط پوشش و ستر عفاف نیست بلکه تنش و مبارزهای است بین یک قرائت رسمی و خشک و دمده از یک سو و قرائتهای متکثر و متعدد سبکهای زیستی مختلف از دیگر سو.
تلاش حاکمیت برای تحمیل یک سبک زیست و سبک پوشش واحد و رسمی به بهانه حفظ شریعت در واقع بهانهای بیش نیست. نیت اصلی حاکمیت زدودن تنوع و تکثر سبکهای زیستی مختلف و تفردجویانه و لیبرالیستی و لیبرتانیانیستی است؛ امری که به مذاق هیچ دیکتاتوری سازگار نیست.
فرهنگ رسمی و تحمیلی و از بالا به پایین حاکمیت در برابر فرهنگ غیررسمی، شبکهای، نوگرا، مدرن، مقرون به صرفه و تفردجویانه نسل امروز چارهای جز عقبنشینی ندارد مگر اینکه به جای چادرهای سیاه کفن سفید بر تن دختران و زنان کند. امری که باید آن را شکل دیگری از آب در هاون کوبیدن دانست.