آقای احمد زیدآبادی اعلام کرده است که به خاطر حملات توهین آمیزی که در فضای مجازی به او میشود از عرصه سیاست کنارهگیری میکند. این تصمیم آقای زیدآبادی طبیعتا تنها نتیجه توهینها و تهدیدهای زیادی که روزهای گذشته به ایشان در پی نوشتن نامهای سرگشاده به آقای حامد اسماعیلیون شده است، نیست. هرچند ظاهرا اینبار حجم زیاد فحاشی به ایشان در فضای مجازی، کاسه صبر این انسان زندانکشیده، انفرادیدیده و صبور را لبریز کرده و به چنین تصمیمی رسانده است.
این خبر هرچند برای جامعه سیاسی ایران مایه تاسف است، اما طبیعتا باید به انتخاب انسانها احترام گذاشت و برای ایشان در عرصههای دیگری که قصد پرداختن به آنها دارد آرزوی موفقیت کرد.
ماجرای آقای زیدآبادی و حملهها و فحاشیهایی که به ایشان شده منحصر به ایشان نیست و پرده از رفتاری برمیدارد که در فضای سیاسی ایران از نیمه سال ۹۶ به بعد سیر صعودی داشته است.
واقعیت این است که با اعتراضات ۹۶ و چرخهایی که نواصولگرایان لای چرخ دولت روحانی گذاشتند و همزمان با خروج ترامپ از برجام، بنبست اصلاحطلبان بیش از پیش نمایان شد. یکی از پیآمدهای این موضوع افزایش طیف طرفداران گذار از جمهوری اسلامی و یا براندازان و طرفداران انقلاب بود. از این دوران به بعد جو سیاسی در میان منتقدان و مخالفان حکومت به سوی دو قطبی شدن سیر کرد.
حتی کسانی که نقدهای جدی به اصلاحطلبان داشتند اما از راهبرد اصلاحطلبی در برابر انقلاب و براندازی دفاع میکردند مورد حملات و توهین در فضای مجازی قرار گرفتند. چندین بار روشنفکران، نخبگان و روزنامهنگاران در مورد اوجگیری این رفتار پوپولیستی هشدار دادند. در این میان گسترش امکانات دسترسی به فضای مجازی و رسانههای اجتماعی نیز از یکسو به سود گردش آزاد خبر در کشور بود اما سویه منفی آن گسترش دامنه فحاشی به مخالفان فکری و رواج نفی به جای نقد بود.
سرکوب اعتراضات ۹۸، سرنگونی هواپیمای اوکراین، محروم کردن مردم از دسترسی به واکسن و افزایش تلفات در ایران به این علت و برگزاری دستکاریشده انتخابات ۱۴۰۰ به این فضای دوقطبی افزود. نهایتا با شروع جنبش اعتراضی اخیر به اوج خود رسید. اکنون فضایی ایجاد شده است که زیدآبادی که جای خود دارد، حتی اگر افرادی از کمتر از انقلاب و سرنگونی نظام بگویند، از برخی شعارهای رکیک معترضان و برخی رفتارهای آنها نیز انتقاد کنند، به جای پاسخ به انتقادات، مورد حمله و فحاشی قرار میگیرند.
حتی روشنفکران دینی که از این جنبش حمایت میکنند و گاها بسیار هم بر اصلاحطلبان یا اصلاحطلبی نقد دارند چون بهزعم فحاشان هنوز دین را رها نکردهاند با اتهام پنجاه هفتی، وسطباز و یا شریک ایدئولوژیک نظام مورد توهین قرار میگیرند. این درحالی است که بسیاری از نواندیشان دینی ایران قربانی سرکوب حکومت هستند. البته بخش بزرگی از این فحاشان ارتش سایبری وابسته به جمهوری اسلامی هستند و آگاهانه برای اختلاف اندازی میان مخالفان وارد این عرصه میشوند. اما هستند گروهی که فکر میکنند جنبش اعتراضی اخیر و شعارهای آن فرصتی فراهم آورده تا با روشنفکران دینی یا دخالت دین در سیاست تعیین تکلیف کنند.
مهم این است که هر دو طرف به جای نفی همدیگر به نقد راه و روش یکدیگر بپردازند، مبارزه با دیکتاتوری مذهبی در ایران به همدلی و همبستگی اقشار خاکستری نیاز دارد. انقلابیون حق دارند اصلاحطلبی را نقد کنند اما فحاشی به مخالفان فکری که چشمانداز روشنی در انقلابی دیگر نمیبینند و یا مخاطرات آن را گوشزد میکنند، بویژه به روزنامهنگاران هزینهدادهای مانند احمد زیدآبادی که حتی همین فحاشان روزگاری او را شرف اهل قلم مینامیدند، نه منصفانه است و نه به سود هدف انقلابیون.
■ هتک حرمت زیدآبادی حملهای است نه تنها بر آزادی بیان بلکه بر آزادی اندیشه که جزو لاینفک یکدیگر هستند. حملات وحشیانه کلامی که در تاریکخانههای اینترنتی صورت میگیرد از طرف کسانی است که ترسو هستند و از شجاعت بیان آزاد چیزی سرشان نمیشود. و یا بدتر، مزدوران مفتضحی هستند که به خاطر پول حاضرند دست به هر عملی بزنند. چنین اشخاصی دارای هیچگونه کرامت انسانی نیستند و سزاوار بردگی از صاحبان قدرت و پول را دارند.
این حق واضح دکتر زیدآبادی است که از گفتمان خشونتپرهیزی دفاع کند. و در این راه ایشان همراهان فکری بسیاری هم در تاریخ افراد برگزیده دنیا دارد و هم در خیزش ملی که اکنون جاری است. اگر این خیزش ملی بتواند از خشونت پرهیز کند و به موفقیت سیاسی نایلاید، تردیدی نیست که این خیزش قابلیت آن را پیدا میکند که به دمکراسی حکومت مردم بر مردم در جهت منافع مردم برسد. و الا هیچگونه امیدی نمیتوان از دستهای که با کشتار مخالفین خود به قدرت سیاسی رسیدهاند دل بست. تاریخ شاهد و گواه این نوع فکر است. یکخشونتپرهیز حاضر است به خاطر عقیدهاش جان خود را ببازد ولی حاضر نیست به کشتار کسی دست بزند. این است مفهوم درست خشونت پرهیزی.
ایکاش راهی بود که از این مرد محترم، احمد زیدآبادی توانست دلجویی کردن. او با شجاعت آماده است بر خلاف جریانات جاری قلم بزند. و از این نظر یک روشنفکر و روشنگر درست و حسابی است و نه از دسته فرصتطلبانی که در جهت وزش باد قلمفرسایی میکنند. بله، در سال ۱۳۵۷ وقتی که محمد رضا شاه اعلام کرد که صدای انقلاب مردم را شنیده است وظیفه هر ایرانی با شرفی این بود که بپرسد منظورش چیست؟ و حاضر به چه نوع سازشکاری میباشد. و اگر در حین این خیزش ملی حکومت اسلامی آماده است تا سازش کند (مثلا با یک رفراندوم ملی زیر نظر مقامات صلاحیتدار موافقت کند) وظیفه هر ایرانی با شرفی این است که به صمیمی بودن چنین پیشنهادی پرسوجو کند و اگر دید پیشنهاد جدی است بدان تن در دهد و از هزینههای گزاف جانی و مالی بیشتر و چه بسا غیر قابل جبران دیگر جلوگیری کند. اگر قرار شد در مقابل چنین معادلهای دست به افاضهی ارفاقهایی برای سران رژیم داد، فبها! دیگر خون ریزی و خشونت بس است!
فرهنگ ایرانی فرهنگ خشونت پرهیزی است و بر همهی ما است که از چنین فرهنگ والایی حمایت کنیم. انتقامجویی از انسانهای پست با افق فکری محدود صادر میشود و عاقبت نیکویی بر آن متصور نیست. احمد زید آبادی حرفش همین است. و نباید مورد هتک حرمت قرار گیرد. او بهای گرانی برای بیان درست اندیشه هایش داده است. زیدآبادی مورد احترام همه آزاداندیشان در هر کجای دنیا میباشد و قدمش روی چشم ما جا دارد.
عزیزی
■ حمید فرخنده گرامی. با شما موافقم.
بااحترام. حسین جرجانی
■ «راه شهر عقل از شهر آشوب میگذرد» یک طنز نویس روس
یکم. من هم متن خطاب به آقای اسماعیلیون از طرف آقای زیدآبادی و هم متن کناره گیری از نویسندگی سیاسی ایشان را دیروز در سایت گویا خواندم. ایکاش در آنجا میتوانستم پاسخی چند خطی برایشان مینوشتم ولی نشد و اکنون و اینجا همان پاسخ.
دوم. هواپیمای مسافری اوکراینی را با موشک دوتا میزنند که سقوط کند و سه روز انکار میکنند و پس از آن رذیلانه این جرم مشهود را میپیچانند و از سر باز میکنند و تا کنون محاکمه فرمایشی مربوط به آن را کش دادهاند و به آزار قربانیان و خانوادههاشان پرداختهاند و آقای اسماعیلیون که دختر و همسرش از قربانیان این فاجعه است و دادخواه و این حق اوست و حق تمامی قربانیان آقای زیدآبادی از ایشان میخواهند که از دادخواهی دست بدارند چون آقای زیدآبادی در فردای ایران حمام خون میبینند. من از فردای انتخاب خاتمی نگاشتههای زیدآبادی را در اکثر روزنامه های آن دوران تا به حال خواندهام و ایشان را نویسندهای متوسط ارزیابی میکنم و نه نویسندهای روشنگر و حتی متعهد زیرا خواستگاه و پایگاه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایشان جریان اصلاحات بوده و هست و طبیعی است که اکنون که جامعه بیآینده ایران این را فهمیده و درصدد تغییر آن است ایشان سر زا برود .چون نویسنده برای خودش و حزبش نمینویسد برای من خواننده و اقناع من و دیگران مینویسد تا حزب و گروه وابستهاش را تثبیت و ارضا کند و چون این حنا دیگر رنگی ندارد لذا روی به سکتاریسم و خودکشی سیاسی میآورد و آن را علنن مینویسد و با فرافکنی تقصیر آن را به گردن فحاشان می اندازد.
سوم. آیا زیدآبادی تازه پا به فضای اینترنت گذاشته بود که انتظار تمجید و تعریف از فعالان در این فضا را دارد؟ ایشان به عنوان نویسنده جریان اصلاحات بگویند تا حال برای تعدیل خودکامگی خونریز کنونی چه پیشنهاد اصلاحی اجابت شده ارائه دادهاند؟ کجا مشکلی حل کردهاند تا من به ایشان تعظیم کنم و به احترامشان کلاه از سر بردارم. مشکل ایشان و خیلی از نویسندگان جنبش اصلاحات اینست که در سایه قدرت و رانتهای حاصل از آن خوب خورده و بعوض اینکه تحولات فکری قرن ۱۷ تا قرن ۲۰ اروپا را مطالعه کنند و بشناسند و عقب ماندگیهای علمی و ذهنی خود را بر طرف کنند از کنار مشکلات حاد جامعه گذر کردهاند و گاهی هم چند خطی برای رفع تکلیف نگاشتهاند.
چهارم. من با اطمینان میگویم که کنار کشیدن و قهر کردن زیدآبادی از نویسندگی سیاسی در مطبوعات اخته امروز ایران نه تنها تبعات منفی ندارد بلکه طلیعهای نوین است. ایشان با زیر پا گذاشتن اصل بیطرفی و اخلاق حرفهای و تعهد در روشنگر نوشتن دست به خودکشی سیاسی زدهاند و همینقدر بدانند که از دادخواهان سیلی سختی خوردهاند.
مستفا حقیقی
■ آقای فرخنده گرامی
ممنون که شجاعت اخلاقی لازم برای بیان اندیشهی خود در مورد این خشونت سربرآورده عریان را در سالهای اخیر داشتید. متاسفانه جامعهی روشنفکری ما هنوز این شجاعت را پیدا نکرده که چون شما در بارهی ابن پدیدهی بسیار خطرناک در فرهنگ سیاسی ایران چیزی بگوید. هم از ترس فحاشی و هم برای محبوب ماندن!! غافل از این که سراغ همهی ما خواهند آمد.
ن. عظیمی
■ هرچند با بسیاری از نظرات زیدآبادی از جمله نگرانیاش از سوریه شدن ایران مخالفم اما این اصلاحطلب رادیکال حق داشت هر طور که میاندیشد قلم زند و حقوق فردی و اجتماعیاش محترم شمرده شود. هدف جنبش زن زندگی آزادی رسیدن به جامعهای دمکرات و سکولار است که افراد آن با رواداری در کنار تمام اندیشهها و ایدئولوژیها زندگی کنند. اگر کسانی این حق را برای مخالفینشان قائل نیستند بهتر است در رفتار و کردارشان تجدید نظر کنند چرا که چنین رویکردها و ایدئولوژی ها میتواند در صورت تسلط بر کشور، دیکتاتوری تازهای را به مردمان رنجدیده این کشور تحمیل کند.
شهرام
■ چیزی که باعث تعجب من هست انتخاب موضوعات نویسنده مقاله میباشد. ایشان در میان دود و آتش و گلوله از کسی که در این اوضاع از گل نازکتر بهش گفته شده دفاع میکنند و قلمشان مثل همیشه ناتوان از بازگو کردن خشونت حکومت اسلامی. سیاست آقای زیدآبادی را کنار گذاشته و لزومی به استعفا کردن ایشان نیست. هر چیزی یک تاریخ مصرفی دارد. امید دادن به دیگران که به اصلاح چنین نظام درندهای باور داشته باشند دیگر ناآگاهی یا حتی خودفریبی نیز نیست بلکه دفاع از توحش است. به بهانه فحاشی در قضای مجازی “که البته نمیشود در آن شرکت داشت و به جان نخریدش” زیر آبی زدن و از ایده اصلاحطلبیای که به عمق و دامنهاش همه واقفیم دفاع کردن، شگرد چپهای طرفدار اصلاحطلبان حکومتی و تشویقکنندگان مردم برای انتخاب بد در برابر بدتر میباشد. نویسنده این مقاله مسئلهاش شخص آقای زیدآبادی نیست انگیزه نوشتنش چیز دیگرست که در لفافه دفاع از پاکیزگی سخن پنهانش کرده است. امیدوارم آقای زیدآبادی به قولشان وفا کنند و آگر بد عهدی کردند جای درستی را انتخاب کنند. به امید پیروزی مردم به جان آمده با کمترین هزینه.
سالاری
■ روزگار غریبی ست نازنین! برای رسیدن به “حقوق بشر”، حقوق بشر را پایمال میكنیم، برای رسیدن به كرامت انسانی، از ابزار فحش و توهین و تهدید استفاده میكنیم. رسیدن به مدینه فاضله از راه فاضلابهای متعفن؟! روزگار غریبیست نازنین. برای مبارزه با لمپنیسم، رفتار و زبان وكلام لمپن ها را انتخاب میكنیم؟! و روشنفكران ما اینهمه را توجیه میكنند! روزگار غریبی ست نازنین!
مسعود
■ جناب زیدابادی به عنوان یه انسان آزاده کاملا حق دارند عقاید خود را بین کنند. فحاشی در اونلاین مدیا چیز جدیدی نیست و البته هر چه تاپیک داغتر باشد بیشتر از این گونه کامنتها را خواهیم داشت، چه از طرف افراد خشمگین و البته به مقدار خیلی بیشتر از جانب سربازان گمنام. به نظرم دکتر زیدآبادی باید همون کاری را بکنند که اکثر افراد که حضور فعال در اونلاین مدیا دارند میکنند، یعنی چندان توجهی به کامنتها نکند. تعجب میکنم که ایشان به خودشان این زجر خواندن خزعبلت فحاشی اونلاین را میدهند که اینطور باعث به هم ریختنشن بشود!!
رضا نظامی
■ خداحافظی آقای زید آبادی از سیاسی نویسی حتما مقبول نیست بلکه ضرر هم دارد. متاسفانه یا خوشبختانه من از مخالفین نقدهای ایشان هستم و نوشتههایشان را در فضای التهابی-انقلابی امروز جامعه ایران را گامی شکسته میدانم با این حال به مصداق اینکه هر کس دیدگاه مخالفی را نپذیرد دموکرات نیست توهین های شخصی را بر نمیتابم. هر کسی هر در توان دارد میتواند در نقد دیگری بنویسد و حتی فحشهای سیاسی هم بدهد اما توهین شخصی و فامیلی و بدتر تهدید اصلا قابل تحمل نیست. در تشکیلات درون گروهی شما میتوانید از این هم پا را فرا تر بگذارید و عیوب شخصی و خصلت های ناپسند یکی را زیر ذره بین ببرید اما در فضای عمومی این حد هم صحیح نیست و باید برخورد شود.
ممنون اکرم
■ جناب سالاری، در انقلاب ۵۷ هم به نام اتحاد و «مسائل مهمتر» بحث درباره محتوای انقلاب و نقد انقلابیون به بعد از پیروزی انقلاب موکول شد. سرکوب حکومت و کشتار مردم هم اظهر من الشمس است هم بسیاری از افراد در رسانهها و فضای مجازی به آن می پردازند. این بار باید بحث و نقد قبل از مرگ شاه باشد تا بعد از انقلاب احتمالی به مشکل آزادی بیان دچار نشویم.
با احترام؛ فرخنده
■ آقای فرخنده حق با شماست سرکوب حکومت و کشتار مردم را همه مینویسند. وظیفه شما هم مثل همیشه دفاع از کسانی است که مخالف زیاد شدن مخالفان حکومت هستند و به قول بازرگان دوست دارند که جدا شدگان از نظام اسلامی در خندق آنها بیفتند. ولی خوشبختانه این خندق با شجاعت جوانان ایران چنان باریک شده که کسی در آن جای نمیگیرد. اینکه فحاشی امری نکوهیده است در آن شکی نیست حرف بر سر نوع نگاه و انتخابتان به مسائل است. در ضمن معلوم نیست که جناب زیدآبادی به خاطر فحاشی جبهه را ترک کرده باشند چون اخیرا ایشان به دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شدند. ای کاش ممنوع الخروجی شان لغو شود و ایشان به یادِ لحظههای غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن شده و آرامش نصیبشان شود.
با احترام سالاری
■ از تحلیل آقای فرخنده سپاسگزارم و کاملا با ان موافقم بر یک نکته تاکید میکنم. ارتش سایبری سپاه نقش بسزائی در گل آلود کردن فضای سیاسی امروز ایران دارد. به بن بست رسیدن جمهوری اسلامی آنها را بیش از پیش فعال کرده. در نظر داشته باشید: این فعالیت نیاز به منبع مالی بسیار، نیروی حرفهای و سازمان یافته دارد. در صحنه سیاسی ایران ج.ا. هیچ رقیبی در این زمینه ندارد. در غیاب یک رهبری سازمانیافته که سیل اپوزیسیون ایران امکاناتشان را به اشتراک بگذارند، ج.ا. توانایی ضربه زدن به جنبش را از طرق مختلف پیدا میکند. هوشیار باشیم. در مقابل پدیده فحاشی و هتاکی سیاسی لازم میدانم هموطنان که درگیر چالشهای سیاسی اجتماعی هستند خشونتستیزی را بیش از پیش برجسته کنند. حتی در مقابل ج.ا. از روحیه انتقام پرهیز شود، که کار سختی است. بزرگترین دشمن استراتژیک ما خشونت زدگی و پرخاشگری است. عزیزان راه دراز است و میان بر وجود ندارد. ما برای فرزندان فرزندانمان و نسلهای بعد از آنها تلاش میکنیم. جمهوری اسلامی به لحاظ منشهای انسانی و اجتماعی ایران را به قهقرا برده است و ترمیم ان تلاش دو چندان می طلبد.
نادر
■ من نوشتههای آقای زیدآبادی را همیشه دنبال میکردم. قبل از بازداشت شدن ایشان این نوشتهها از بهترین تحلیلهایی بود. که در روزنامهها و وبسایتهای فارسی زبان در دسترس بود اما در سالهای اخیر از آن تحلیلهای جدی هیچ خبری نبود. یک تحلیلگر متبحر مسایل بینالملل تبدیل شده بود به یک نیروی خنثی و بیتاثیر. با کمال تعجب از شروع اعتراضات دو ماه گذشته آقای زیدآبادی به یک نیروی منفی تبدیل شده که میتواند به این حرکتی جمعی در ایران لطمه بزند. من با وجود اینکه از توانایی ایشان مطلع هستم از کناره گیری ایشان از سیاست استقبال میکنم.
ارش شادفر
■ نظر خود احمد زیدآبادی:
«فحش باد هواست و شاید دل کسی را خنک کند و موجب رنجش کس دیگری شود، اما اثر عملی بر آن مترتب نیست. ماجرای من اما سختتر و پیچیدهتر از این حرف ها شده است. ماجرا از این قرار است که در این شرایط “مافوق حساس کنونی”! کنشگری به شیوۀ مألوف من، به امری پرهزینه و بیفایده تبدیل شده است و به زودی حتی غیرممکن میشود.»
■ من نظرات آقای زیدآبادی را دنبال میکنم حتا اگر این اواخر با نظرات ایشان موافق نبودهام. ایشان تحلیلگر فرهیخته و با صداقتی است. اتهام با حکومت بود به ایشان نمی چسبد. نگرانی ایشان برای آیندهی ایران هم قابل فهم است. هشدار ایشان به آقای اسماعیلیون حاوی مسائل بسیار مهمی است ولی اینکه حرکت آقای اسماعیلیون را به خشم نسبت دادن، نشان خشم خود ایشان به دیگران است که دیگر نمیخواهند به هیچ قیمتی خامنهای و باند به درستی مافیاییش دار و ندار این کشور را به جیب عدهای معدود بریزند. مردم میخواهند این بساط که بساطی نیست را جمع کنند چون صلاح کار این باند جنایتکار را صلاح مملکت نمیداند. کاری که حامد اسماعیلیون میکند فقط آگاهی دادن در مورد رژیمی است که علنا خود را به همه جهان حکومتی تعریف میکند که به طور قانونی آپارتایدی در همه سطوح را در این کشور حاکم کرده است. حکومتی که جمعی اراذل و اوباش ادارهاش می کنند. آقای زیدآبادی میخواهد ما قبول کنیم که بر صندلی قدرت نشانندگان امثال رییسی و نمایندگان مجلسی رسوا، قابل اصلاح است ولیکن خنده میآید بدین بازوی بیزورش.
ح. ایرانی
■ با درود، سپاس از توجه و شجاعت شما که در این وانفسای تهمت و نکبت مطلب فوق را مرقوم فرمودید که به نظرم پیش از دفاع از آقای زیدابادی دفاع از حق آزادی بیان و اندیشه میباشد. فقط سئوالی که بنده از منتقدین ایشان دارم این است که چرا هیچگاه در نقد و رد نظر و نگرانیهای عمیق ایشان مبنی بر جنگ داخلی و به راه افتادن حمام خون در ایران و عواقب وحشتناک این وضعیت برای جامعه ایران یا اینکه اگر در انقلاب ۵۷ با گفتگوی انقلابیون با شاه سرنوشت دیگری برای ایران رقم میخورد اثری قابل توجه مکتوب نفرمودهاند و عموما به حملات و هتک حرمت شخصی و به سخره گرفتن باورهای شخصی ایشان بسنده کردهاند؟ به نظرم سئوال خیل عظیمی از اهل فکر و نظر این است که این جماعت که اکنون در مصدر قدرت نیستند با مخالفین فکری خود اینچنین رفتار میکنند و اگر به قدرت برسند با شهروندان چه خواهند کرد؟
علی
■ دوستان آقای زیدآبادی زورشان را زدند تا مردم را قانع کنند که میشود از درون جعبه هر چند سیاه این نظام کبوتر سفیدی را بیرون آورد. و همه کسانی را که می خواستند از این نظام عبور کنند خصوصا اپوزیسیون خارج کشور با القابی همچون بازیگران کثیف زمین ترامپ مفتخر کردند و خود نیز در برنامه تلویزیونی رژیم که جای نور چشمیها است شرکت کردند. عارفبازی و خشونتپرهیزتر از گاندی و ماندلا شدن نوعی ننه من غریبم بازی را تداعی میکند. حال که مردم از دغلبازیهای چند دهه اصلاح طلبان عبور کردهاند ایشان دیگر مشتری چندانی برای دکانشان ندارند. و در جای درست هم قرار گرفتن برایشان هزینه دارد. مطمئن باشید فقدان نوشتههای ایشان حس نخواهد شد. و مخالفین نظراتشان از چزاندن “ادبیات ایشان” در امان خواهند بود. آقای زیدآبادی انقدر شناخت دارد که بداند این رژیم اصلاح شدنی نیست اشکالش این است که ایشان در جبهه مردم جایی برای خودشان در نظر نگرفتهاند. خانم شیرین عبادی گفتند که اگر به تظاهرات مردم حمله شد حق دفاع از خود امری طبیعی است و حرف از نبرد مسلحانه و سلاح نزد ولی ببینید آقای زید آبادی چه میگویند: “اما کشوری هم مثل آفریقای جنوبی بوده که حتی برای مقابله به صورت مسلحانه جواز بینالمللی داشته، چون نظام آپارتاید بوده و همه راهها را بسته بوده، اما در بقیه کشورها که ممکن است استبدادی، نیمه استبدادی یا نیمه دموکراتیک باشند، کسی نمیآید این را مطرح کند که پلیس موجود نامشروعی است و اگر به تو فرمانی داد؛ هم فرمان نبری و هم اینکه اگر بخواهد بگیرد تو تقلا کنی و او را بزنی، این جواز دو کار خطرناک است. در مرحله اول وقتی طرف مقابل مسلح است و به لحاظ وابستگی به دولت، جواز استفاده از زور را در مقابل کسی که سلاح ندارد، داشته است و این در ابتدا به نفع او و به ضرر شهروندی است که چیزی در دستاش نیست، یعنی وقتی با دست خالی به مصاف او بروی کتک میخوری، زندانی میشوی و ممکن است کشته شوی. وقتی این اتفاقات میافتد، اینها شروع میکنند به این زمزمه که تو هم باید سلاح به دست آوری.”
مردم در خیابان بدون دفاع از خود کتک خورده و به گلوله بسته میشوند و ایشان این را خوب میدانند. خشونت پرهیزی یعنی کتک به قصد کشتن بخوری و صدایت در نیاید. یا که بهتر است در خانه بمانی و کار را بسپاری به دست آقای زیدآبادی و شرکاء. چرا که عبور از حکومت اسلامی برای ایشان مثل جن و بسمالله است.
با آرزوی روزها بهتر برای مردمان وطنمان/ سالاری
■ با سلام به آقای فرخنده، دوستان ایران امروز و نظردهندگان، تا آنجا که نگارنده میداند این نوشتهی آقای احمد زیدآبادی به آقای حامد اسماعیلیون اولین مورد نبود که مورد اعتراض، انتقاد و پاسخگوئی دیگران با اندیشههای متفاوت قرار گرفت. بر این باور هم نیستم “تمام” انتقادات، اعتراضات و واکنشها نسبت به نوشتههای پیشین زیدآبادی توام با اهانت و اساعه ادب و...... بوده ، اتفاقا بسیاری خیلی دوستانه و خیرخواهانه دُرشتی های زیدآبادی به نیروهای اپوزیسیون و دگر اندایش را به نقد کشیدند و از برخوردهای دور از انتظار او تعجب میکردند. در یادداشت آخر زیدآبادی «برسد بدست به حامد اسماعیلیون» وقتی خواندم:
“حامد اسماعیلیون، همسر و دختر نازنینش را در فاجعۀ ساقط کردن هواپیمای اوکراینی از دست داده است. تحمل چنین مصیبتی فوق طاقتِ بشری است… به آقای اسماعیلیون توصیه میکنم که با این حجم از خشم و کینهای که به “حق” به دل گرفته، وارد سیاست نشود.» (پایان نقل قول از نوشته ی زید آبادی)
این پیام زیدآبادی به حامد اسماعیلیون از طریق رسانه های اجتماعی با شیوه ی سنّتی «ای نامه که میروی به سویش ..» بیان شده ست که از صدر (رهبر حکومت) تا چماقداران و کودککشان حکومت نیز احتمالا مطلع شدهاند. مهم نیست که ممکن ست از مضمون پیام زیدآبادی خیال کنند شاید یکی از قربانیان آنها از صحنه خارج شود. ولی از اینکه زیدآبادی چنین «ایثار»ی برای آنها میکند جرّیتر نخواهند شد؟ حال باید زیدآبادی فکر کند نقل قول بالا چه تاثیری بر هزاران تلاشگر جنبش دادخواهی قربانیان ۴۴ سال حکومت اسلامی خواهد گذاشت؟ چه تاثیری بر زندانیان سیاسی خواهد گذاشت؟ آیا این طور که به حامد اسماعیلیون نوشته: “توصیه میکنم که با این حجم از خشم و کینهای که به “حق” به دل گرفته، وارد سیاست نشود...” به رهبر حکومت و دیگر سران آدمکش حکومت نیز نوشته ست؟
به باور نگارنده نوشته های زیدآبادی همیشه با چنین برخوردهای تحریک آمیز آمیخته بود که خطاب به شخص خاص یا جریان خاصی نوشته ست که واکنش مختلفی ایجاد کرده ست. همانطور که دیگر دوستان نوشتهاند تهدید، ارعاب، اهانت در رسانههای اجتماعی و دنیای مجازی جهانی ست و چیز تازه ای نیست. منتهی زیدآبادی یک شخصیت حقیقی ست و نقل قولی که از او آوردم کافیست که خوانندگان را در این روزگار که حکومت بیرحمانهترین برخورد های خود را به مردم ایران و جهانیان نشان داده ست را به اشکال مختلف برنجاند و برخی بپرسند: زید آبادی در کجای جامعهی ایرانی ایستاده ست؟
با احترام / هومن دبیری
■ آقای زیدآبادی باز نامه نگاری به شیوهی سیاستنامه های پیشین کرده، آنهم به حامد اسماعیلیون. نامه پس از مقدمات صحرای کربلایی، و اشارهی دیپلماتیک به اندوه این نویسنده داغدار(که تصور نمیکنم کتابی از ایشان را خوانده باشند)، به چند نکته میپردازد: ۱- پرهیز از خشم در سیاست، ۲- پرهیز از ساحل نشینان خارجنشین
نخست- من یکی از آن ساحل نشینان در گمان آقا زیدآبادی هستم که در دورهی میدانداری سیاسی ایشان در عصر طلایی امام راحل و پس از جنگ به ساحل امن گریختم. در اینجا به اسلام رحمانی شیخ اصلاحطلبان سوگند میخورم که هرگز و تاکید میکنم هرگز من در سخن، سیما و حتی اشارهای جز اندوه جانسوز و سوگ در آقای اسماعیلیون حس نکردهام. بنابراین گمان کنم منظور آقا زیدآبادی شاید دادخواهی باشد که در فرهنگ زبانی مسلمان سیاسی با خشم یکی است.
دو- چرا برای نامهنگاری از شخصیتهای دردمند و پر از رنجی که در میان ایرانیان بسیارند آقای اسماعیلیون را برگزیدهآند. مثلن قهرمانانی چون توماج، خانم ناهید شیر پیشه، گوهر عشقی، منوچهر بختیاری، نوریزاد ... و بسیاری دیگر که داغدار و دربندند، آیا خشمشان از نگاه آقا زیدآبادی زیانی برای وطن اسلامیشان ندارند؟
برداشت و گمان تجربی من، یک وکیل دادگستری ساحلنشین از اندرزنامهی سیاسی آقا زیدآبادی در کوتاه سخن چنین است: گزینش آقای حامد اسماعیلیون برای اندرزگویی منبری اصلاحطلبان پشت جبهه ج.ا نگرانی خردکننده از نمایندگی آقای اسماعیلیون از سوی صدها هزار تظاهر کننده و میلیونها ایرانیان رانده شده از ایران است، و شایستگی کمنظیر این نویسنده داغدار و دادخواه در گفتاری و گفتمانسازی دادخواهی است. ولی چرا آقا زیدآبادی و دیگر آقایان چنین نامهنگاریها و اندرزنامه سیاسی برای زنان و مردان برجستهی دادخواه در داخل ایران نمینویسند، در یک جمله این است دادخواهی حامد اسماعیلیونهای داخل کشور را با گلوله و زندان میشود پاسخ داد نیازی به اندرزنامه نویسی اهل منبر نیست.
م. بابکی
■ آقای دبیری گرامی و بقیه دوستان در ایران امروز. مشکل آقای زیدآبادی دینزدگی است و حفظ این نظام با تعلقات اسلامیاش برای ایشان مهمتر از ایران است. این جماعت بیعمامه و عبا هر چه در چنته دارند برای اسلامشان ولو به ضرر ایران خرج میکنند. اینکه اخیرا همه اینها چه با دعوت چه بدون دعوت از طرف حکومت به نظام ساپورت میدهند و میخواهند نقش محلل را بازی کنند بیدلیل نیست اینها با بندهای ایدئولوژیک و وصلتهای خانوادگی به نظام مورد علاقه شان وصلاند. همه این داد و قالها که فحاشی میکنند و.... برای پاک کردن رد پای رفت و آمد و دلبری آشکار و پنهانشان به حریم حکومت است. کنارهگیری شان از سیاست که همیشه در جهت حمایت از نظام اسلامی بوده را باید به فال نیک گرفت. حکومت یکی دیگر از همراهانش را به دلیل نادانی یا سوخته شدنش از دست داد. باشد که بقیه عافیتطلبان هم صحنه را ترک کرده تا ملت بدون دغدغه و مزاحمت اینان به کار خویش بپردازند.
قلمتان توانا رویا