با خون کیان، حالا چهار نسل شدهایم. نسل ما را که در بهمن ۵۷ برایتان رکاب گرفتیم تا از قله قدرت بالا بروید، در دهه شصت قتل عام کردید. فقط در تابستان ۶۷ بیش از ۵ هزار نفر از نسل ما را که اسیر شما بودیم، از دم تیغ گذراندید. آنها که جان به سلامت به در بردند، یا در جهنم شما چهار دهه سوختند یا در مهاجرت و در به دری پیر شدند. سوختیم و پیر شدیم. اما ماندیم و فراموش نکردیم. نه جنایات شما را و نه خون یارانمان را.
نسل بعد از ما، خواست با شما راه بیاید. به کمترینها راضی شد تا به شما فرصت بدهد که خود را اصلاح کنید. نکردید و آنگاه که با دهان بسته، در جسجوی برگه مچاله شدهای که به سختی، «برگه رای» بود، به خیابان آمدند به رویشان آتش گشودید و کهریزکی کردید دختران و پسران سبز را تا خون آنها به خونهای هنوز جوشان یاران نسل ما بپیوندد. این نسل صبر و استقامت پیشه کرد. بهروز شد و در دامن خود نسلی را تربیت کرد که از جنس زمان و جهان است. نسلی که مرز نمیشناسد. با همسالانش در همه دنیا گفتوگو دارد. زبانش جهانی است. افکارش جهانی است. دانشش جهانی است. سرعتش و ... همه چیزش! نسلی که به موج چهارم تعلق دارد. فاصلهاش با شما حجرهنشینان، به سال نوری است!
این نسل با شعارهای اجقوجق نسلهای پیشین و سرعت عصر شتر وارد نشده است. با «زن، زندگی، آزادی» و با سرعت نور آمده است. لوکوموتیوی است که مادر، مادر بزرگ، پدر و پدر بزرگ را هم راه انداخته است. همه جا هست و هیچ جا نیست و هر روز به حیلهای، شما را در شطرنج زندگی کیش میکند. شاه شما حالا گرفتار کیش دایم شده است و هر بار برای فرار، سوار یا پیادهای را قربانی میکند. بیهوده است، اما! اهل شطرنج میدانند که «سوگ سوانگ» * یعنی چه! فقیه-شاه سیاه شما، تکان بخورد یا نخورد، باخته است!
این بازیگران از جنس آتشاند. وقتی پای در خیابان میگذارند، به زلالی یک قطره باران، در اکانتهای خود مینویسند: «بچهها! اگر برنگشتم و همدیگر را ندیدم، بدرود!» همین! ریختن خون این بچهها و پر کردن زندانها جواب نمیدهد. شک نکنید!
این آتشپارهها، پریروز روسری در آتش افکندند، دیروز عمامههای شما را پراندند، امروز حوزههای مثلا «علمیه» شما و خانه امامتان را شوخی-شوخی طعمه کوکتل میکنند و فردا را کسی ندیده!
خون کیان نه ساله که دیروز بر زمین ریخت، یک پیام روشن برایتان دارد: این نسل دانش، زندگی و سرعت نور، برادران و خواهرانی دارد که مادر دهر ندیده و نزاییده!
دوران شما فسیلهای عصر دقیانوس دیرگاهی است که تمام شده است. شما از اول هم وصله ناچسپ بودید. غده سرطانی بودید. ابتلا بودید!
این نسل میخواهد، به پشتیبانی نسلهای پیش و پس از خود، میهنش، خانه مشترکمان را، با پرتودرمانی از دست سرطان دینسالاری، اوباشسالاری، ملاسالاری و دزدسالاری رها کند. اشعههای پرتو درمانی میسوزانند و گاه خشک و تر را! این عزم و اراده را باور کنید و پیش از آنکه بسوزید، از سر راه کنار بروید! رهبر درمانده را به حال خودش بگذارید، شاید نجات یافتید.
ما ایرانمان را میخواهیم. زنده، سالم و شاداب! برای همین مراقبیم که پزشکان جوانمان در جریان عملیات پرتودرمانی، به هیچ سلول سالمی آسیب نرسانند. تا دیرتر از این نشده، پشت ایران پناه بگیرید. ایران، مادری بزرگ و بخشنده است. مادری که پاسدار زندگی و آزادی است و دلی به بزرگی خورشید دارد!
* zugzwang