ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 14.11.2022, 22:34
من متّهم می‌کنم حکومت و حاکمان فقاهتی را...

فرامرز حیدریان

من نه به نام یک فراکسیون سیاسی با حکّام بی لیاقت و فاقد فرّ در ایران‌زمین مخالفت می‌کنم. نه به نام یک مذهب و دین کتابی و ایدئولوژی و نظریه آکادمیکی. نه به نام منفعت خواهی‌های نجومی و اقتصادی و غیره و ذالک. نه به نام طبقات و قوم‌ها و نژادهای عجیب و غریب. نه به نام قدرت‌پرستی و کسب وزارت سلطنتی مادام‌العمر. نه به نام سهیم شدن در حیف و میل‌های بی‌حساب و کتاب و چپاول‌ها و غارتگری‌ها و مصادره کردن‌ها و تبهکاری‌های حکّام بی‌لیاقت.

من ،«فرامرز حیدریان» به نام «آزادی و گزند ناپذیری جان و زندگی» سخن می‌گویم و در برابر جان‌ستانانی به نام آخوند جماعت از حوزوی‌اش گرفته تا خون‌ریزترین‌اش، عصیان می‌کنم و به نام «آزادی و قداست زندگی و جان» در برابر آنها می‌ایستم و جنایت‌ها و کثافتکاریها و پستی‌ها و ستم‌ها و آزارها و چپاولگری‌ها و دروغ‌وندی‌های آنها را رسوا می‌کنم و اعتراضم را در فریادهایی به سخن درمی‌آورم که از ژرفای مهرورز و پرودگار زندگی و جان وجودم، ریشه می‌گیرند. من مُجریان ولایت فقاهتی را در تمام ابعادش بدون هیچ استثنایی متّهم می‌کنم به این دلایل:

... هیچ حقّانیتی به قدرت‌ورزی ندارند؛ زیرا برگزیده آحاد مردم ایران بدون هیچ استثنایی در یک رقابت سالم و بدون کشتار نیستند. آنها غاصبانی غارتگر هستند که ایران‌زمین را تسخیر کرده‌اند و در سایه‌ی خونریزی و قتل توانسته‌اند تا امروز بر ایران‌زمین حاکم مستبد بمانند.

... از بی‌شرمترین و وقیح‌ترین متولیّان و مُجریان گیوتین اقتلویی بر شاهرگ جوانان و نوجوانان و آزادگان و خدمتگزاران و مردم ایران هستند.

... در خصومت با تاریخ و میراث‌های فرهنگی ایران از تمام خاصمان و مهاجمان به آب و خاک و مردم ایران در تاریخ گذشته، گوی سبقت را ربوده‌اند.

... در آواره کردن بیش از شش میلیون ایرانی، نقش کلیدی داشته‌اند و در سرکوب قوم‌ها و اقلیت‌ها و دگراندیشان و دگرمعتقدان و آزاداندیشان و تکروها و عصیانگران، فقط ماشین کشتار بوده‌اند و هنوز هستند.

... در به غارت دادن ثروت‌ها و منابع طبیعی مردم ایران که حقّ مسلّم تک، تک ایرانی‌ها و نسل‌های امروز و آینده است به منظور اهداف تروریستی و حمایت از گروه‌های خشونت‌گرا در ایران و جهان، فعال مایشاء هستند.

... در کُشتن استعدادها و هنرها و قابلیّت‌های فکری و زایشی و منحصر به فرد ایرانیان می‌خواهند فقط می‌خواهند نقش مُغرض ستمگر و شکنجه‌گر و خونریز را ایفا کنند.

... در خصومت کور و کینه‌توزی‌های هزاره‌ای و عقده‌های وحشتناک خودشان با ابعاد مختلف زندگی خصوصی انسان‌ها و دخالت‌های بی‌جا در نحوه زندگی فردی آنها، نقش اساسی دارند.

... در متلاشی کردن مناسبات باهم‌زیستی ایرانیان و همسایه‌داری و روابط بین‌المللی به وقیح‌ترین فرم ممکن، تقلّا کرده‌اند و همچنان می‌کنند.

... در بر باد دادن آبرو و حیثیت و شرافت و عزّت و کرامت و لیاقت ایرانی و تاریخ و فرهنگش، مذبوحانه تلاش‌ها کرده‌اند و همچنان وقیحانه تقلّا می‌کنند.

... به طور کّلّیّ در آزردن زندگی و جانستانی، یکی از خاصم‌ترین و کینه‌توزترین نظام‌های مخوف تاریخ بشر را به دوش می‌کشند.

... در گسترش توحش و ددّخویی و فروپاشی هر چیزی که نشانه‌ای خردلوار از پرنسیب «منش و فرهنگ و شعور و فهم و آموزش و پرورش و آبادانی» داشته باشد، سهمی توصیف‌ناپذیر و عظیم دارند.

... در تقلیب و تحریف متون نوشتاری و کتبی فرهنگ و تاریخ ایران، نقش کلیدی دارند.

... در متلاشی کردن هر چیزی که بویی از زندگی و خوشی و شادمانی و بوسیدن و عشق ورزی و عاشقی و تفریح و رقص و آواز و امثالهم داشته باشد، رسالت الهی می‌بینند.

کارنامه نکبت‌ها و جنای‌تهای ولایت فقاهتی را در صدها دفتر نیز نمی‌توان برشمارید. برای من نوعی، فقط «آزردن یک مورچه» کافی بود تا برای اعتراض در برابر اقتدار آخوندها و مرام توجیه‌گرشان بایستم و با تمام نیرو در برابر رفتارها و گفتارهای آنها، صف‌آرایی کنم. برای من، در آواره‌گی مردن، شرف دارد به تسلیم شدن و تن در دادن به استبداد جان‌ستانان و خونریزان پست فطرتی که خودشان را قیم ملّـت ایران می‌دانند و تنها رسالت خود را «نابودی ایران و ایرانی» می‌شمارند.

آنانی که هنوز در برابر جنایت‌های این بی‌لیاقتان، سکوت می‌کنند یا با آنها در اعمال و تصمیم‌هایشان هم‌آوازی می‌کنند، همه بدون استثنا در جنایت‌هایشان سهیم و شریک می‌باشند. من، «فرامرز حیدریان» بر شالوده‌ی پرنسیپ ایرانی بودنم و ارج‌گزاری به قداست جان و زندگی، هیچگاه برای زورچپانی و به کرسی نشاندن افکار و ایده‌ها و اعتقاداتم به شمشیر پناه نبردم و هرگز، قطره خونی نیز نریختم. من به جهان و تمام آنچه که در اوست و در ابعاد بسیار رنگارنگ پدیدار می‌شود، مهر می‌ورزم. در هر چیز نامتعارفی، زیبایی زندگی را حسّ می‌کنم؛ ولو در نظر بسیاری از آدم‌ها، زشتی پاهای طاووس باشد یا زشتی زاغ و کرکس باشد. همه اینها بی‌چون و چرا برایم قداست دارند و بالذّات خود، زیبا هستند؛ زیرا نشانه‌ای و چهره‌ای از دلآویزی عطر آگین زندگی در گستره کیهانی هستند.

هم‌چنین انسانها را دوست می‌دارم؛ ولو در زبان اعتقادات پوسیده شما حاکمان بی‌لیاقت،  افرادی کمونیست و ملحد و محارب و مرتد و مفسد و کافر و مشرک و بهایی و بابی و یهودی و مسیحی و هندو و بودیست و غیره و غیره باشند. به هر جانداری و هر چیزی که هستی دارد، مهر می‌ورزم و آن را دوست می‌دارم و برای نگاهبانی از جان و هستی او می‌کوشم.

من نمی‌توانم و هنوز نیز نمی‌خواهم که بر پرنسیپ‌هایم پا بگذارم و همانند آنانی بشوم که بیش از هزار و چهار صد سال است کثیری از ایرانیان را به نام خالق جبّار و قهّار و زشتخوی خود به «مسلخ‌گاه» می‌فرستند؛ ولی آن شعور را ندارند که بفهمند «ایران و ایرانی» پایدار می‌مانند و فقط حکومتگران بی‌فرّ و لیاقت هستند که با خفّت و خواری رفتنی هستند.

آنچه مدام هم‌چون آتش‌فشان فعّال، علیه اقتدار خون‌آلود حُکّام جبّار، قیام پُر صلابت کرده است، خود زندگی‌ست. حُکّام فقاهتی هنوز نفهمیده‌اند که با برپاکردن میلیون‌ها چوبه دار و آباد کردن صدها خاوران و ساختن دهها اوین مخوف در سراسر ایران نخواهند توانست اقتدار ناحقّ خودشان را ابدیّت دهند. آنها همچنان سیاه مست سائقه‌ی قدرت‌پرستی خود هستند و نمی‌دانند که «سیمرغ ایرانیان هرگز نمی‌میرد؛ زیرا اصل و پرنسیپ زندگی‌ست و خیزش‌هایش در برابر جان‌ستانان و خون‌ریزان پایان‌ناپذیر خواهد بود».


تاریخ بازنگارش: ۱۴.۱۱.۲۰۲۲



نظر خوانندگان:


■ با درود، عشق به هرچه وجود بی‌آزار است از واژه واژه شما می‌بارد مثل بارانی بر خشک‌زاری. سپاس و امید اینکه بعد از قرنها قلدری اقتدار و زور، ایران بار دگر برخیزد و سبزه زار عشق و مهربانی گردد. فقط تاریخ بعد از سقوط این جنایتکاران خواهد دانست که این اهریمنان ولایی با ما چه کرده‌اند. پایدار باشید.
ح. ایرانی