ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 11.11.2022, 22:44
ترس از که و باک از چه؟

فاضل غیبی

«سی‌مرغ» ایرانی یکدیگر را یافتند و «سیمرغ» نوینی زایش یافت. چپ‌هایی که در سُرنای «خطر تجزیه» می‌دمیدند، ببینند که چگونه بانگ «از سنندج تا زاهدان، جانم فدای ایران!» اشک شوق بر چشم ایرانیان می‌نشاند و گجستگانی که پیروان آیین‌های ایرانی را ناپاک («نجس») می‌نامیدند، بر خود بلرزند که چگونه ایرانیان از هر آیین و باوری دست در دست هم ندای «ما همه با هم هستیم!» سر می‌دهند.

اما دشمنان ایران به «مقتضای طبیعت» خود همواره دربارۀ «خطری دیگر» هشدار می‌دهند، تا بیم در دلها بیافکنند. از آخرین ترفندها «زنگ خطر ناسیونالیسم» است! آنان با ملتی که ۲۵۰۰ سال پیش ساختار کشورداری «شاه‌نشینی»(فدرالی) را نوآوری کرد از خطر «شووینیسم» می‌گویند و مردم «غیرخودی» را که چهار دهه وحشی‌گری ملایان را تاب آورده‌اند، اگر از نقش مهاجمان عرب مسلمان در ویرانی تمدن و فرهنگ ایرانی بگویند، به تمایلات راسیستی متهم می‌کنند. جماعتی که با قدرت حکومتی ایرانیان را برای زندگی در میهن خود به دورویی و ناراستی وادار کردند، از هیچ بیشرمی در آلودن تاریخ گذشتگان ما و شکایت از «خلقیات ایرانیان» ابا نداشتند.

اما اینک پردۀ تیره‌ای که دو سده بر فراز جامعۀ ایران تنیده بودند، دریده شده و روشنی خرد و گرمی مهر بر ایرانیان می‌تابد و رنگارنگی سیمرغ ایرانی را به جهانیان می‌نمایاند.

اما هنوز هم دشمنان کوردل می‌کوشند واهمه در دل ایرانیان بیاندازند، که با خطر دیکتاتوری دیگر و استبدادی نوین چه خواهید کرد؟ پاسخ جوانان ایرانی به اینان این است که اگر ما توانستیم وحشی‌ترین و مکارترین رژیم تاریخ را به زانو درآوریم، از لغزش به هر ناراستی دیگری نیز جلوگیری خواهیم کرد. ما جایگاه شایستۀ خود را با سرافرازی در تاریخ ایران و جهان یافته‌ایم و هر روزه در خیابان‌های ایران درمی‌یابیم، که «دست به شمشیر نزدن در برابر دشمن وحشی، به دلاوری بزرگتری نیاز دارد.» (نیچه)

از یک سو آخوندها به هر دروغی دست می‌زنند، تا ادعا کنند، خیزش ایران آشوبی است به هدایت رسانه‌های خارجی و از سوی دیگر چپ‌ها مدعی‌اند، اینک باید از ندای «زن، زندگی، آزادی» گذشت و به خواسته‌های جدّی صنفی و سیاسی پرداخت!

چپ اسلامی در دو دهۀ گذشته با استفاده از امکانات رسانه‌های اینترنتی توانست با ماسک اصلاح‌طلبی بخش بزرگی از جامعۀ ایران را در چنبرۀ بیم و امید اسیر کند. اما از سوی دیگر، جوانان ما از رسانه‌ها برای آشنایی با نیازها و امکانات دنیای مدرن سود بردند و ندای «زن، زندگی، آزادی» نشان می‌دهد که تا چه حدّ در این راه کامیاب بودند.

ندایی که با توجه به ورود دنیا به «عصر اطلاعات و ارتباطات» بیشک بنا به برتری‌ بارز زنان در این زمینه، آنان را به جایگاهی والاتر خواهد رساند. ندایی که با «زندگی»، نه تنها سرخوشی و سرافرازی انسانی را در کانون زندگی قرار می دهد، بلکه به هرگونه مرگ اندیشی نه می‌گوید. و در نهایت با «آزادی»، راه آیندۀ انسان را بر فراز زمان و مکان روشنی می‌بخشد.

بدین نگرش، پس از دو سده از انقلاب فرانسه، شعار دورانساز آن: «آزادی، برابری، برادری» در ندای «زن، زندگی و آزادی» گزینه‌ای امروزی یافته است. گزینه‌ای که آغازی را نشانه‌گذاری می‌کند، که منزلگه پایانی آن تحقق بهشت بر کرۀ خاک است. انقلاب فرانسه با سلب مالکیت از مالداران، به نفرت طبقاتی و خونریزی بسیار دامن زد، اما رستاخیز ایران (همچون انقلاب آمریکا) فرهنگی سیاسی است و در گستره‌ای بزرگ، از یکسو با ابتکارات فرهنگی از پایکوبی در خیابان، تا «آغوش مهربانی» برای تحقق انسانیتی دیگر می کوشد و از سوی دیگر، با تدابیری مانند عمامه‌پرانی و شادی‌آفرینی از حاکمان مغز پوسیدۀ مذهبی تقدس‌زدایی می‌کند. هر روز بر دامنۀ چنین ابتکاراتی افزوده خواهد شد، تا آنکه ریزش حاکمیت مذهبی، پیروزی رستاخیزی نوین و نادیده را در تاریخ بشر رقم زند و خواب خشونت‌گرایانی را که خواستار سقوط به شیوه‌های انقلاب ۵۷ هستند، نقش بر آب کند.

بدین معنی مهمترین دستاورد رستاخیز ملت ایران، بازیافت سرافرازی، همبستگی و خردورزی جمعی است. «ملت» در دنیای مدرن نه با زبان مشترک، نه با گذشتۀ تاریخی مشترک و نه حتی با سرزمین مشترک شناخته می‌شود، بلکه شاخصۀ اصلی آن خودآگاهی تاریخی مردمانی است که اراده دارند، دست در دست هم برای رفاه، آزادی و سربلندی یکدیگر بکوشند.

خیزش نوین «ملت ایران» به بلوغی نادیده دست یافته، که او را در نبرد با هر مشکلی روئین‌تن‌‌تر می‌کند؛ خیزشی که تکیه‌گاه دو چندانش شانه‌های زنان و مردان ایرانی است و امروز ایران را به «زیباترین زن دنیا»* بدل ساخته است.

۱۱ نوامبر ۲۰۲۲

* این گزاره را از «مزدک بامدادان» وام گرفتم.



نظر خوانندگان:


■ درود بر آقای غیبی عزیز!
من قبلا در طول بیست سال گذشته در زمینه فاجعه‌ای که خودش را چپ می‌نامد و کلّا با فرهنگ و تاریخ و مردم ایران در معنای وسیع جغرافیایی آن از خوارزم گرفته تا دورترین نقاط کره زمین، مفصّل بحث کرده‌ام. مُعضل کلیدی این طیفی که خودش را چپ می‌نامد، مُعضل ایمان کور است. آنها در پروسه گسستن از اسلامیّت و سپس، بازیابی و آفرینش مغز اندیشنده خود، از ریشه ناکامیاب و سترون بوده‌اند. تنها همّتی که اینها کرده‌اند فقط تقلید و مطابعت کردن از مراجع تقلید روسی با لعاب غربی بوده است. شما در میان این‌همه سیاهی لشگر که خودش را چپ می‌نامد، نمی‌توانید یک نفر را پیدا کنید که با تمام ادّعاهای کائنات‌سوزش، یک پاراگراف بنویسد که تک تک کلماتش را خودش اندیشیده باشد. امکان ندارد پیدا کنید. اینها حتّا به حرف‌های یه نفر با استعداد در میان خودشان به نام «مصطفی شعاعیان» گوش نکردند که بیش از دهها صفحه در باره آخوند جماعت در کتاب «شوروی و نهضت جنگل» نوشت و مدام هشدار داد که مبادا فریب این اخانید را بخورید حضرات. و لیکن طیف چپ، بیش از چهل سال است که خواسته و ناخواسته فقط رکابدار آخوند و حاکمیّت شمشیر اقتلویی‌اش بوده است. خصومت اینها با فرهنگ ایران، عدم آگاهی سنجش‌گرانه است از تاریخ و بُن‌مایه‌های فرهنگ ایران از عصر اساطیری تا همین امروز.
بدترین ویژگی این طیف آنست که هیچ درک و سررشته‌ای نیز از تحوّلات تاریخی و فرهنگی و اجتماعی کشورهای باختری، به‌وِیژه یونان و آلمان و فرانسه و ایتالیا و انگلیس، اصلا و ابدا ندارند. بی‌اطلاعی این طیف را از سیاه‌مشق‌هایی که به وفور در کتابها و نشریات و سایتهای اینترنتی منتشر می‌کنند و همچنین حضوری که در انواع و اقسام فرستنده‌های رادیویی و تلویزیونی دارند، می‌توان به عیان دید. بدبختی بزرگ این است که همه جا را نیز قُرُق کرده‌اند. آنچه خودش را چپ می‌داند، روی دیگر سکه اسلامیّت شمشیر اقتلویی با تمام مخلّفات جورواجورش است و کوچکترین تمایزی از لحاظ نظری و عملی با همدیگر ندارند. چپ در کشورهای باختری از برآیندهای جنبش‌های اجتماعی و فرهنگی و فکری مردم باختر است. چپ ایرانی، زمانی چپ ایرانی و اصیل خواهد بود که دیدگاههای فکری و پراکتیکی و نظری‌اش از ایده «مهر و داد و راستی و گزند ناپذیری جان و زندگی» ریشه گرفته باشند.
طیف چپ، گویا با خودش عهد کرده است که هرگز از تاریخ و فرهنگ و مردم ایران، هیچ درسی نیاموزد و نداند. مسئله «ناسیونالیسم، شووینیسم و امثال اینگونه خزعبلات»، پدیده‌هایی کاملا اروپایی هستند و هیچ ربطی با تاریخ و فرهنگ مردم ایران در معنای وسیعش ندارند. این طیف اصلا استعداد اندیشیدن در باره مفاهیم و محتویات به غایت پیچیده و تجربیات نهفته در مفاهیم را ندارند. هر مدّعی و کنشگر مثلا سیاسی و غیره و ذالک، اگر آن شعور و فهم را نداشته باشد که در پسزمینه تمام آثار «افلاطون»، سیمای اساطیر یونان را ببیند، مطمئنا کورفهم و احمق است. کلمات و مفاهیم برای این طیف، این‌همانی لغت‌نامه‌ای دارند و بس. من یک مثال ساده را از آنچه در ذهنم مونده برایتان می‌گویم که بدانید، فاجعه عدم آگاهی طیف چپ از تاریخ و فرهنگ ایران و همچنین کلیّه تحولات فرهنگی و تاریخی و فکری باختر زمینیان چقدر است.
«ارنستو گراسی» در کتاب با ارزشش به نام «توان‌هسته فانتزی، در باره تاریخ تفکّر باختر زمینیان» خاطره‌ای را از دیدارش با «ادموند هوسرل» نقل می‌کند که پاسخ هوسرل به سوال گراسی، فوق‌العاده شایان تفکر است. نقل به مضمون اینست که گراسی شروع می‌کند به یابس و طوبا بافی‌هایی عین تحصیل‌کردگان ایرانی که در یک مقاله دو صفحه‌ای تمام آرا متفکران و فیلسوفان باختری را بلعیده و دائم نقل قول می‌کنند. هوسرل در جواب اراجیف گویی گراسی پاسخ می‌دهد که «شما ایتالیایی‌ها خیلی خوشبخت هستید، چونکه بی‌میانجی و سرراست می‌توانید با اساطیر و تجربیات مایه‌ای خودتان، پیوند برقرار کنید و به اندیشیدن بکوشید. ولی ما آلمانی‌ها، خیلی بدبخت و خوار و زار هستیم، چونکه هر مفهومی را که متفکّری و فیلسوفی به کار برده است، باید اونقدر پشتک و وارو بزنیم تا بفهمیم اون متفکّر و فیلسوف، منظور نظرش چی بوده واقعا». حالا حکایت امروز ماست با طیف چپ و مشق‌نویسی‌های گراسی وارش».
من برغم تمام این مصیبتی که خودش را چپ می‌داند و اصلا حواسشان نیست که کی هستند و چی هستند و چه می‌خواهند، همچنان یقین دارم که نسل امروز ایران، دقیقا می‌داند چه می‌خواهد و به کدام سمت و سو و با چه اهداف و آرمان و ایده آلهایی گام بردارد.
شاد زی و دیر زی / فرامرز حیدریان