مقدمه:
یکی از عمدهترین وجوه هر جنبش اجتماعی و سیاسی، تولید شعارهای ویژه آن جنبش است. در میان انبوهی از شعارها، همواره یکی از آنها به عمدهترین نماد خواستههای هر جنبش تبدیل میشود. شعار، بر خلاف شعر که فضای وسیعی تری برای بیان مضمون و عواطف سراینده آن عرضه میکند، بایستی رسا، کوتاه، موثر، تا حدی موزون، و جامع و مانع باشد. به عبارت دیگر، یک شعار خوب نه تنها به نحو جامع عمدهترین خواستههای شرکتکنندگان در جنبش را بیان میکند، بلکه مانع از ورود مفاهیم و خواستههایی که مورد نظر آنان نیست، نیز میشود.
شعارها علیرغم جامعیت و کلی بودن مفاهیم، از ایهام و ابهامی که از خصوصیات بیان شاعرانه است، به دورند. موزون بودن نسبی شعار و کوتاهی آن هم موجب میشود که شرکت کنندگانی که با ادراکات شخصی و نظری گوناگون در آن جنبش مشارکت کردهاند، آن شعار را به آسانی به خاطر بسپارند و در شرایط عاطفی و ایمنی دشواری که آنها را احاطه کرده است، فریاد بزنند.
در میان دهها شعاری که توسط هزاران مشارکت کننده در یک جنبش اجتماعی تکرار میگردند، برخی پس از گذشت زمانی کوتاه فراموش میشوند. اما، تعداد اندکی از آنها همانند آتشی که در خرمن خشک در گیرد، با سرعتی شگفتانگیز گسترش یافته و به نماد اصلی و سراسری آن جنبش تبدیل میگردند. به نظر میرسد که میان “شعار” و “جنبش”، نوعی رابطه متقابل برقرار است: یک جنبش اجتماعی و سیاسی میکوشد تا شعارهایی را که به موثرترین شکل معرف تجمیع عمومیترین خواستهایش در آن برهه تاریخی هستند، تولید کند. ولی در عین حال، کیفیت و گویایی آن شعارهای بر گزیده نیز بر مشارکت، مقبولیت، و گسترش عام جنبش مزبور تاثیر متقابل مینهد.
به عبارت دیگر، شعارهایی که معرف مرحله واقعی یک جنبش اجتماعی نباشند، ممکن أست بر گسترش، تعمیق، و در نتیجه موفقیت آن بطور نسبی تاثیر منفی گذارند. بنابراین، تحلیل محتوای اصلیترین شعار یک جنبش اجتماعی و ارتباط آن با عمق تجربه تاریخی مشارکت کنندگان در آن جنبش، به نظر ضروری میرسد.
بر اساس مقدمه بالا، در سطور زیر سعی خواهد شد که اجزای شعار “زن، زندگی، آزادی” که امروز در سراسر ایران و جهان طنین انذار است، بررسی شود.
”زن، زندگی، آزادی”:
بر خلاف آنچه برخی ناظران اظهار میکنند، جنبش فعلی مردم ایران جنبشی صرفا “زنانه” (فمینیستی) نیست، اگر چه زنان و بهویژه زنان جوان بهنحو بسیار گستردهای صفوف مقدم آن را به خود اختصاص دادهاند! هزاران زن و مرد جوان ایرانی، شانه به شانه یکدیگر، مطالبات وسیع دموکراتیک و عدالتطلباته خود، از جمله حق آزادی پوشش و لغو قوانین تبعیضآلود حجاب اجباری را خواستارند. اجازه دهید اندکی بر اجزاء شعار فوق تامل کنیم:
الف؛ “زن”:
نهادهای فرهنگی و سنتی در جامعه ایران به لحاظ تاریخی، به شدت “مرد سالارند”. امتزاج فقه شیعی با سنت دیرینه پادشاهی ایرانی طی چندین قرن، در تشدید ابعاد مردسالارانه این فرهنگ نقش عمده داشته است.
تحمیل در تغییر نوع پوشش زنان از جانب نهادهای حکومتی مردانه علیرغم خواست شخصی زنان - در اشکال کشف اجباری حجاب در دوران پهلوی اول و سپس بازگرداندن خشونت بار آن پس از انقلاب اسلامی با اعلام ” روسری یا تو سری”- فقط یکی از جنبههای برخورد غیر دموکراتیک با حقوق اولیه شخصی و انسانی زنان در تاریخ معاصر ایران أست. اما مساله حجاب و تحمیل خشونتبار آن تنها وجه تضییع این حقوق اولیه نیست. حقوق زنان ایرانی در بسیاری از قوانین موجود در ایران که سابقه برخی به دوران قبل از جمهوری اسلامی باز میگردد نیز مورد تضییع واقع میشوند.
به عنوان مثال، مقررات ناظر به ازدواج دایم و موقت، طلاق ، نفقه و تقسیم دارایی میان مرد و زن، سهم الارث زنان ، حق حضانت و سرپرستی کودک در قوانین مدنی ایران، جرم انگاری سقط جنین، دیه زن در مقابسه با دیه مرد و...، ار زمره دهها مورد از چنین تبعیضات مرد سالارانه است که گفتگو در مورد آنها کمتر از امر حجاب به عرصه مجادلات اجتماعی کشیده میشود.
همچنین، به لحاظ عملی، زنان امروزه از حضور در بسیاری عرصههای اجتماعی که به روی همگنان مردشان گشوده است، باز داشته میشوند. ورود به میادین ورزشی و مشارکت عمومی در بسیاری فعالیتهایهای ورزشی، تحصیل در بعضی رشتههای دانشگاهی، مشارکت در بسیاری فعالیتهای هنری، اقامت در هتل و استراحتگاهها بدون همراهی با یک مرد “محرم” و صدها مورد دیگر از زمره تبعیضهایی است که زنان ایرانی در زندگی روزمره خود به دفعات بیشمار در معرض آنها قرار میگیرند.
اساسا، زنان و بویژه تودههای عظیم زنان زحمتکش، از دو جنبه مورد ستم واقع میگردند: از یک سو، همانند همگنان مرد خود از نابرابریها و سختیهای نظام دستمزدی و شکاف گسترده طبقاتی ، نابسامانی و تبعیضهای محیط کار در کارگاه، کارخانه، مزرعه، اداره و...رنج میبرند و از سوی دیگر به عنوان “زن” در محیط کار، جامعه و حتی خانواده از جانب همکاران مرد، مسؤلان حکومتی، پدران، برادران، همسران و دیگر منسوبان مردشان هم تحت فشار قرار میگیرند و بر علیهشان تبعییض روا میشود.
این ستم دوگانه در جوامع به غایت مردسالار به اوج خود میرسد. مقوله غیرت مردانه، ناموس و ناموسپرستی و خشونتهای مرتبط با آن از زمره فاجعه بارترین مصادیق این مساله أست. بنابراین، کلام “زن” در شعار “زن، زندگی، آزادی” تنها معرف مبارزه بر علیه حجاب و تحمیل پوشش اجباری نیست. اگر چه، الغای رسمی این امر به عنوان تثبیت اولین قدم مرحلهای پیروزمندانه، میتواند انرژی عظیمی به این جنبش القاء نماید و آن را به سطوح بسیار بالاتر سیاسی و اجتماعی ارتقاء دهد.
باید به این امر توجه کرد که نیل به تغییرات عمیق در تبعیضات فوق الذکر برای زنان ایرانی ، ناچارا به یک تحول و دگردیسی اساسی در بنیادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، قانونی، و اقتصادی در جامعه ایران خواهد انجامید. حضور گسترده زنان در صفوف مقدم این جنبش، وقوع این چنین دگردیسی را در بلند مدت تضمین و احتمالا بازگشت ناپذیر خواهد ساخت.
همچنین، حضور فعال عامل “زن” در رهبری جنبش اجتماعی، احتمال ظهور گسترده و کنترلناپذیر پدیده “خشونت سازمانیافته” را که در جوامع مردسالار عمدتا امری “مردانه” است، کاهش میدهد. کاهش خشونت به گستردگی صفوف مشارکتکنندگان در جنبش یاری میرساند و هزینه انسانی برای کسب و تثبیت پیروزیهای مقطعی و یا بلند مدت و پایهای را کمتر میکند. بنابراین، “زن”، آنچنان که برخی استدلال کردهاند، کلام جایگزین “مرد” در این شعار نیست، بلکه ترجمان دستبابی به تغییراتی أست که نه تنها جایگاه زنان، بلکه موقعیت مسلط مردان و دیدگاه مردسالارانه در جامعه ایران و فرهنگ آن را به نحو بنیادی متحول و منقلب خواهد ساخت.
ب؛ زندگی”:
از آنجا که مشارکت کنندگان در این جنبش فریاد “زندگی” سر میدهند، نشان آن است که آنچه آنان اکنون در ایران تجربه میکنند، با زندگی مطلوب انسانی مورد نظرشان فاصلهای طولانی دارد” بگذارید کمی بیشتر به این موضوع بپردازیم:
اول، زندگی بهلحاظ اقتصادی:
اقتصاد کنونی ایران در گیر یکی از شدیدترین اشکال “رکود تورمی” (stagflation) است که ترکیب همزمان نرخ شدید تورم وافزایش سریع شاخص سالانه قیمتها با درصد بسیار بالای نرخ بیکاری در میان جمعیت جویای کار میباشد. این امر موجب کاهش روزمره قدرت خرید مردم، بویژه اقشار متوسط و تنگدست شده است. مردم فقیر به نحوه روزمره فقیرتر میشوند و بخش وسیعی از طبقه متوسط هم با از دست دادن مداوم قدرت خرید و امکانات اشتغال و گذران معاش، به فقرا میپیوندد.
این امر در عین حال موجب گسترش سریع فاصله طبقاتی عمیق در جامعه ایران گردیده که در آن اقلیت بسیار کوچکی امکان برخورداری از بهترین مواهب زندگی مادی را دارند ولی بخش عظیم مردم، علی الخصوص در مناطق دورافتاده و محرومتر کشور، برای تامین نیازهای اولیه و ضروری زندگی خود در رنج و عذاب هر روزه به سر میبرند. بنابراین،مطالبه “زندگی” بهتر اقتصادی در شعار فوق ریشه در واقعیات دردناک زندگی اقتصادی روزمره ملیونها زن و مرد ایرانی دارد.
دوم، زندگی بهلحاظ اجتماعی:
مداخله روزمره و دایمی نهادهای حکومتی در کوچکترین و شخصیترین جوانب زندگی و ایجاد محدودیتهای روزمره در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، و تفریحی عرصه را بر آحاد مردم بشدت تنگ کرده است. این امر در مورد جوانان و مخصوصا زنان جوان شدت و حدت بسیار بیشتر دارد.
از سوی دیگر، این جوانان به خاطر تواناییهای برتر تکنولوژیک برای حضور در فضای مجازی و شبکههای مختلف اجتماعی، با زندگی و نحوه زیست همگنان خود در دیگر نقاط جهان آشنایی بیشتر دارند. آنان مداخله روزمره نهادهای حکومتی در زندگی خود را بر نمیتابند و آن را همچون مانعی در برابر تنفس آزادنه در زندگی فردی و اجتماعی خویش تلقی میکنند. این امر دلیل دیگری برای به خیابان آمدن و مطالبه یک “زندگی” توام با آسایش و کرامت انسانی توسط زنان و مردان جوان ایرانی أست.
سوم، زندگی بهلحاظ فساد گسترده و تخریب و آلودگی شدید محیط زیست:
چشم پوشی سازمانهای ذیربط دولتی بر حفاظت از محیط زیست و تسلط سود جویی و فساد گسترده بوروکراتیک، به اعطای رانتهای دولتی به وابستگان کشوری و لشگری نظام حکومتی انجامیده است. اینان با سوء استفاده از آن رانتها به چپاول و بهره برداریهای نابخردانه از منابع طبیعی کشور مشغولند. این امر به چنان تخریبی در آن منابع و همچنین ایجاد آلودگی در محیط زیست کشور انجامیده که بسیاری از مناطق شهری و روستایی را برای زیست سالم مردمان نامناسب و حتی مضر ساخته است. امحاء منابع آبهای زیرزمینی با حفر بی رویه هزاران حلقه چاه عمیق، خشک شدن رودها و دریاچهها، پخش ریزگردها و مواد بسیار مضر تنفسی و ... از موارد فوق الذکرند.
هر گونه اعتراض مسالمت آمیز از جانب فعالان محیط زیست بر علیه این وضعیت نیز همواره با فشار و تهدیدات امنیتی و زندان مواجه میشود. نسل جوان حاضر در میدان به تخریب و آلودگی فوق الذکر همچون تخریب حیاط خانه خود مینگرد و آن را به “تضببع زندگی “خود تلقی میکند.
پ؛ “آزادی”:
اول، آزادیهای شخصی:
آنچنان که در بالا ذکر شد، گسترش روزمره قوانین و مقررات مداخله گرانه و محدود کننده از جانب نهادهای حکومتی و سعی در اعمال آنها به ابتدائیترین و ناشیانهترین اشکال پلیسی و انتظامی، راه تنفس در فضای زندگی شخصی را بر ملیونها جوان ایرانی تنگ کرده است. همانطور که اشاره شد، ماهیت مرد سالارانه فرهنگی نیز موجب میگردد تا سختگیری در محتوا و همچنین اشکال اعمال این محدودیتها در مورد زنان و بویژه زنان جوان، حتی در مقایسه با مردان جوان هم سن و سال، شدت بیشتری داشته باشد.
اگر آمار معتبری در مورد قعالیت “گشت ارشاد” وجود میداشت، بررسی آن نشان میداد که بزرگترین بخش آن فعالیت بر نظارت، اعمال محدودیت، و دستگیری زنان جوان متمرکز بوده است. رفتار جنایتباری که به مرگ فاجعه بار “مهسا (ژینا) امینی منجر گردید، معرف تمرکز فعالیتهای فوق الذکر بر زنان جوان است. راز تبدیل شدن “مهسا” به سمبل مظلومیت زنان شاید در آن نهفته باشد که وی نه فرد مشهوری (سلبریتی یا فعال سیاسی) بود و نه حتی عامدانه قصد نقض محدودیتهای حجاب اجباری را داشت. او نمونهای از میلیونها زن ایرانی بود که مجبور به پذیرش و رعایت پوشش اجباری شدهاند. بنابراین، جنایتی که در مورد وی مرتکب شدند، میتواند به سادگی و به نحو تصادفی در مورد هر زن جوان دیگر نیز به وقوع پیوندد و این امر أست که خشم و اعتراض هزاران دختر جوان را بر میانگیزد.
“آزادیهای شخصی” در بسیاری از نظامهای تمامیتخواه و استبدادی، تا آنجا که شکل اعتراض مستقیم بر علیه نهادهای سیاسی مستقر در آن جوامع را به خود نگیرند، از جانب حاکمان آن جوامع تحمل میشوند. آزادی انتخاب لباس و پوشش، مشارکت در تجمعات تفریحی، استفاده از محصولات هنری و سرگرم کننده و صدها مورد دیگر از این زمرهاند. در دوران پهلوی دوم نیز، علیرغم اعمال محدودیتهای شدید برفعالیتهای سیاسیی، آزادیهای شخصی حتی در شکل پوشیدن چادر توسط زنان مذهبی و محجبه، از جانب دستگاههای حکومتی محدود نمیشدند.
تداخل مداوم اصول مذهبی اسلام شیعی با زندگی سیاسی و اجتماعی - حتی بر خلاف بسیاری کشورهای اسلامی در زمان حاضر- تنظیم و تضییق زندگی شخصی مخصوصا برای زنان را، به یکی از عمدهترین جوانب زمامداری نظام جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. بنابراین، اعتراض به جنبه محدودیت آزادیهای شخصی، بخشی از فریاد کلمه “آزادی” در شعار غالب در جنبش امروزی مردم ایران است.
دوم، آزادیهای سیاسی:
راقم این سطور در این مختصر قصد مرور تاریخ معاصر را ایران ندارد اما میخواهد بر این امر تاکید ورزد که مطالبات دموکراتیک و برقراری حکومت قانون در ایران سابقه طولانی دارد که به انقلاب مشروطیت باز میگردد. این مطالبات آزادیخواهانه همواره عمده تربن عنصر حنبشهای اجتماعی و سیاسی در ایران از زمان انقلاب مشروطه بودهاند. مطالبه “آزادی” یکی از عمدهترین خواستهای مردم ایران در جریان انقلاب سال ١٣٥٧ نیز بود. اما نظام اسلامی برخاسته از آن انقلاب قدم به قدم در مسیر محدود کردن آزادیهای اساسی مردم ایران- حتی علیرغم پذیرش اصولی بسیاری از آنها در قانون اساسی خود- گام برداشته است.
سرکوب و حذف تدریجی و مداوم احزاب و جمعیتهای سیاسی دگراندیش، سازمانهای حرفه ای، صنفی، و اتحادیههای مستقل کارگری و دیگر سازمانهای جامعه مدنی، اعمال محدویتهای شدید بر مطبوعات، نشر کتاب، اکران فیلم، و دیگر محصولات فرهنگی و هنری، مهندسی انتخابات عمومی در سطوح گوناگون، همگی در جهت از میان برداشتن آن حقوق و آزایهای اساسی بوده که انقلاب بهمن ١٣٥٧ در جهت دستیابی و استقرار آنها به وقوع پیوست.
بنابر دلایل فوق الذکر، میتوان حضور پر رنگ مطالبه “آزادی”های شخصی، اجتماعی، و سیاسی را در شعار اصلی جنبش موجود زنان و مردان جوان ایرانی، دریافت.
در پایان این گفتار میخواهم چنین نتیجه گیری کنم که جنبش فعلی زنان و مردان حوان ایرانی با شعار محوری “زن، زندگی، آزادی” تداوم منطقی تلاش و مبارزه حماسی و خستگی ناپذیر بیش از صد ساله مردم ایران در مطالبه یک جامعه دموکراتیک است. تضمین و احترام به آزادیها و حقوق بنیادین انسانی، حذف اشکال گوناگون تبعیضات قومی، نژادی، مذهبی، و جنسیتی مردسالارانه، و رعایت کرامت شهروندان پایههای آن جامعه مطلوب را تشکیل میدهند.
البته تغییرات دموگرافیک و تکنولوژبک دو دهه گذشته از یک سو و در هم آمیختگی شدید دین سالاری مردانه با نظام سیاسی موجود از سوی دیگر، باعث شده که نسل زنان جوان در همراهی با مردان جوان به طلایه داران امروزی این جنبش طولانی تاریخی تبدیل شوند.