در تظاهرات عظیم و تاریخی برلین که جلوهای باشکوه از همبستگی ایرانیان خارج کشور با معترضان داخل کشور را به نمایش گذاشت، شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» در میان شعارها اعلام شده از سوی برگذارکنندگان غایب بود.
در انقلاب ۵۷ شعار این شعار در اغلب تظاهرات و راهپیماییها سر داده میشد یا بر روی باندرولها نوشته شده بود. همه نیروهای سیاسی و مردم شرکتکننده در تظاهرات بر سر خواست آزادی زندانیان سیاسی همنظر و همصدا بودند. هرچند با بسط شعار «زن، زندگی، آزادی» میتوان خواست آزادی زندانیان سیاسی را در ذیل آن طرح شده محسوب کرد، اما غیبت این شعار به شکل صریح و سرندادن آن از بلندگوها و تریبون تظاهرات یا از سوی سخنرانان کمبود این نمایش بزرگ همبستگی ملی ایرانیان خارج کشور بود. در داخل کشور نیز شعار آزادی زندانیان سیاسی چندان در میان جوانان طنینانداز نیست.
طرفه اینکه در انقلاب ۵۷ باوجود اینکه «آزادی» خواسته همه نیروهای سیاسی بود اما اغلب این نیروها «آزادی» را در آزادی همفکران خود محصور و محدود میکردند و درکی عمیق و مدرن از مفهوم آن نداشتند، اما باوجود این بر روی خواست آزادی همه زندانیان سیاسی مصمم و متفقالقول بودند. در جریان جنبش اعتراضی اخیر با وجود اینکه شرکتکنندگان در تظاهرات بهویژه اقشار جوان درکی بسیار عمیقتر و مدرن از آزادی دارند، اما صدای درخواست آزادی زندانیان سیاسی یا شنیده نمیشود و یا بسیار ضعیف است.
شاید بشود گفت بهخاطر اینکه همه نیروهایی سیاسی ایران از اصلاحطلبان، تحولخواهان و انقلابیون و براندازان داخل و خارج نتوانستهاند در برخورد با سد سکندر حکومت غیرپاسخگو، حرکت یا پیشنهادی در جهت خروج از بنبست سیاست ایجاد کنند، جوانانی که اکنون ابتکار اعتراض و حرکت را خود شجاعانه در خیابانها، دانشگاهها و مدارس بدست گرفتهاند، به شدت از برچسب طرفداری از گروههای سیاسیخوردن یا طرفداری از فلان گروه یا شخصیت سیاسی داخل یا خارج کشور، پرهیز دارند.
این درحالیست که تعداد معترضان دستگیر شده در خیابانها و فعالان سیاسی، دانشجویان و روزنامهنگاران بازداشت شده از آغاز شروع اعتراضات بسیار بیشتر از دورههای قبل است. از قبل نیز چهرههای سیاسی مانند میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی، مصطفی تاجزاده، فعالان دانشجویی مانند بهاره هدایت، فعالان حقوق بشری مثل نرگس محمدی، نسرین ستوده، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، سعید مدنی و تعدادی از فعالان صنفی و محیط زیستی، هنرمندانی چون جعفر پناهی و محمد رسولاوف و فعالان دانشجویی مانند مجید توکلی و حسین رونقی در زندان هستند.
این همه چهرههای زندانی و هزینه داده از طیف های مختلف سیاسی، حقوق بشری و صنفی از یک سو و نبودن فریاد برای آزادی آنها، نبودن عکسها و نامهایشان در تظاهرات برلین که سخنرانان متکثری در آن حضور داشتند، کمبود این نمایش بزرگ همبستگی بود.
آیا بوجود آمدن فضایی در رسانههای اجتماعی و تلویزیونهای فارسی زبان خارج کشور که نگاه مدیران و عمده خبرنگاران و مفسران آنها خواست معترضان را چیزی جز سرنگونی نظام اعلام نمیکنند، نامی کمتر از انقلاب را برای جنبش اعتراضی اخیر نمیپذیرند و هرکس درخواستی کمتر از سرنگونی نظام را مطرح کند را با عباراتی مانند سازشکار، وسطباز، موسویچی یا پنجاه و هفتی یا عقبماندگان از قافله مینامند، در بهوجود آوردن چنین سکوتی در مورد درخواست آزادی زندان زندانیان سیاسی و حضور نام و نشان آنها در تظاهرات ایرانیان در برلین یا در خیابان های ایران موثر نبوده است؟