ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 21.10.2022, 14:42
لزوم برپایی دولت موقت ملی

بهرام خراسانی


برپایی دولت موقت ملی بایسته‌ترین کاری است که باید هرچه زودتر انجام شود

۱) هم اکنون بیش از ۴۲ سال است که حکومت جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران آن نه تنها ایرانیان، بلکه دولت‌های بزرگ جهان را ترسانیده که ما چنینم و چنان. کسانی و نهادهایی هم از درون و بیرون خیمه‌ی نخ نما شده‌ی جمهوری اسلامی نا آگاهانه یا آگاهانه و به طمع سود خویش، گرداگر آن را گرفته و زینهار می‌دهند که گرد خیمه‌ی این اژدها که نه دو مار بلکه چندین مار زهر آگین بر دوش دارد مگرد. این ترس از همان آغاز و جوانی اژدهای جمهوری اسلامی و تا پیش از آنکه فریدون‌ها و کاوه‌های جوان جنبش انقلابی کنونی گام پیش بگذارند، همچون بهمنی هر روز بزرگتر می‌شد و هزاران تن از ایرانیان و مردمان دیگر کشورها را چه در زندان‌ها و چه در جنگ‌های منطقه‌ای در کام خود می‌کشید. اما اینک و پس از رویدادهای کودکانه‌ای مانند رفتن سپاه با سپر آهنی به جنگ کرونا، پروژه‌ی شکست خورده‌ی «سلام فرمانده» و ده‌ها و سدها پروژه‌ی فساد آلود سیاسی و اقتصادی شکست خورده‌ی دیگر، طبل یا تشت رسوایی و میان تهی رژیم جمهوری اسلامی از بام افتاده است، و ناتوانی رژیم در اداره‌ی سیاسی و اقتصادی کشور را بر دوست و دشمن آشکار ساخته است.

در همین پیوند، آتش داغ و اهورایی خیزش انقلابی کنونی هم نشان داده است که این اژدها با همه‌ی آسیب‌هایی که به کشور زده است، کرمی بیش نیست. کرمی که برخلاف جایگاه کشورداری خود، سازنده نیست بلکه همانند موریانه تاروپود بافتار کشور را میپوساند و می‌خورد. یا کرمی که گرچه نیشی زهر آگین و پوستی شاید سخت دارد، اما بافت تن او نه تنها نرم که از درون پوسیده و میرنده است. در این پیوند، رفتار خردمندانه‌ی نخبگان و مردم ایران می‌تواند یا باید بتواند این پوست سخت یا «قفل پانصد منی» را چه با زور و چه با تدبیر، از تن آن کرم جدا سازد و تن کرم را زیر پای خود له کند. کاری که هم اکنون و پس از رویداد نمادین و غم انگیز کشته شدن مهسا امینی دختر کرد ایرانی به ضرب مشت همان پوست سخت، چندی است آغاز شده است.

رویداد کشته شدن مهسا امینی از آن روی نیز برای ما ایرانیان غم انگیز و احساس برانگیز است که برپایه‌ی داستان‌های شاهنامه، «کردها» مردمانی هستند که پیدایش آنها با مبارزه‌ی ایرانیان برای نابودی ضحاک هم‌پیوند است. به همین دلیل، کاوه‌ی آهنگر نه تنها نزد کردها که نزد همه‌ی ایرانیان، جایگاهی بس ارجمند دارد. همچنین، ابن خیزش توانسته است همهی ایرانیان را هرچه بیشتر به هم نزدیک سازد.

۲) جنبش انقلابی تلاش برای گذار از سامانه‌ی سیاسی جمهوری اسلامی که اینک با فراخوان «زن، زندگی، آزادی» شناخته می‌شود، درست از روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ و کشته شدن مهسا امینی دختر کرد ایرانی آغاز نشد. بلکه این این جنبش دنباله‌ی دستِ‌کم سد سال نبرد نیروهای عدالتخواه و آزادیخواه ایرانی، ده‌ها شکست تراژیک و پیروزی‌های اندک و ناچیز این نیروها، هزاران تن کشته و هزاران سال زندان و شکنجه و تجاوز، سدها ازهم پاشیدگی خانواده‌ها، کوچ ناگزیر میلیون‌ها تن از سرزمین مادری، هزاران نشست با نتیجه و بی‌نتیجه وهم‌ستیزی کنشگران سیاسی و اجتماعی‌، هزارن کتاب و گفتارنامه‌ی ارزشمند یا سست و بی‌پایه، و نمودهای بسیار و بی‌شمار دودلی و بدبینی‌های بی‌جا و ویرانگر، و ناسزاگویی و تهمت‌های آشکار و پنهان میان کسانی بوده است که روزی می‌خواستند میلیون‌ها تن را به بهشت این جهانی و آن جهانی ببرند. اما خود و دیگران سر از دوزخ جمهوری اسلامی درآورده‌اند.

آیا این سرنوشت ناگزیر بود؟ شاید بتوان گفت تا اندازه‌ای آری، و تا اندازه‌ای نه. آیا جنبش انقلابی کنونی هم سرنوشتی همانند سد سال گذشته خواهد داشت؟ بازهم می‌توان گفت شاید آری، و شاید نه. با این تفاوت که امروز، چراغ‌های تجربه، خرد و آموزه‌های تاریخی بیش از گذشته راه کنشگران اجتماعی و همچنین کنش نیروهای واپسگرا را روشن می‌سازد و امیدها به پیروزی بیشتر است. اگر گوش‌ها و چشم‌ها باز باشند، خرد راهنما، و آز اندک. 

۳) تا جایی که من می‌دانم، کمابیش همه‌ی کنشگران اجتماعی سد سال گذشته که هنوز زنده هستند و این نگارنده نیز خود را یکی از آنها می‌داند، هم به تجربه و آزمون‌های شخصی و اجتماعی آن بازه‌ی زمانی دسترسی دارند، هم توان تجزیه و تحلیل تاریخی آن را دارند. اما شوربختانه تا کنون بیشتر کنشگران این گروه در بررسی چرایی کاستی و شکست‌ها و ناکامی‌های گذشته چه در سطح حزب‌ها و گروه‌های سیاسی و اجتماعی و چه در سطح فردی، همه کس را گناهکار می‌دانند جز خودشان را. آنهم گاه با زبان تند و تیز و شاید برپایه‌ی رشک و حسد.

دانشجویی که چندسالی عضو انجمن اسلامی یک دانشگاه و شاید چند ماهی هم زندانی بوده است، به خود حق می‌دهد که خویشتن را برتر از فلان سیاستمدار کهنه کار یا چهره‌ی سیاسی به هر دلیل شناخته شده و پر هوادار مخالف جمهوری اسلامی بپندارد، و علیه او تبلیغ کند. یا اینکه به بهانه‌ی آنکه فلانی فرزند کسی است که روزگاری بخشی از دستگاه اداری جمهوری اسلامی و یا فرزند شاهی بوده است که ۷۰ سال پیش علیه مصدق کودتا کرده است، باید تاوان عملکرد پدرش را بدهد، و از او می‌خواهند که در دادگاه انگیزیسیون ما اعتراف و از خودش و پدر مرحومش «انتقاد» کند، و نباید در آینده هیچ جایگاهی در سیاست ایران داشته باشد. این در حالی است که هیچ نظر یگانه‌ای درباره‌ی آن رویداد کودتا و حتا این اصطلاح وجود ندارد، و گاه کسی که از آن به اصطلاح کودتا انتقاد می‌کند، خود نه تنها مخالف مصددق که مخالفه همه‌ی جهان بوده است. امیدوارم رفتارها بهبود یافته باشد.

۴) دیروز آقای رضا پهلوی در نشستی تلویزیونی خواستار برپایی یک دولت موقت گذار از جمهوری اسلامی و آماده ساختن شرایط برپایی مجلس مؤسسان و گزینش سامانه‌ی فرمانروابی آینده‌ی ایران‌زمین شد. دشواری برپایی چنین دولتی و نهادهای هم‌پیوند آن به ویژه در شرایط کنونی ایران برکسی پوشیده نیست به ویژه آنکه برای چندی شاید ناگزیر باشیم آن را در خارج از کشور برپا کنیم. اما می‌دانیم که این کار هم در تاریخ کشورها شناخته شده است، و هم در انقلاب ۱۳۵۷ گرچه به گونه‌ی غیر رسمی در پاریس تشکیل شد و یاران خمینی از همانجا کار انتقال او به ایران و تشکیل شورای انقلاب را سازمان دادند.

در شرایط کنونی هم می‌توان دولتی موقت با همکاری و همآهنگی نهادی مانند «شورای انقلاب ملی ایران» یا «مدیریت شورای گذار» یا نامی همانند را در خارج از کشور برپا کرد. به‌ویژه امروز که پیوند میان کنشگران به اصطلاح «داخل» و «خارج» از حالت گذشته برون آمده و همآهنگی‌های خوبی میان آنها پدید آمده است. از این‌رو، به گمان این نگارنده برپایی یک دولت موقت یا برپایی نهادی مانند شورای انقلاب یا مانند آن برای گذار از جمهوری اسلامی، هم ناگزیر و هم بایسته است. ما می‌دانیم که فروپاشی و سرنگونی دولت جمهوری اسلامی ناگزیر است. اما نمی‌دانیم زمان این سرنگونی فرجامین کی فرا خواهد رسید. یک ماه دیگر، دو ماه دیگر یا همین فردا. اما هرچه باشد، می‌دانیم که «بی دولتی» خطر بزرگی برای آینده‌ی هر کشور و هر جنبش انقلابی است. این خطر تا جایی‌است که حتا شاید خود مدیران جمهوری اسلامی آگاهانه و یا نا آگاهانه و به دلیل فرار سرمایه و دارایی خود از کشور، زمان سرنگونی خود را پیش اندازند. به گمان من، چنین خطری بسیار جدی است. از این‌رو، برپایی بی‌درنگ نهادی مانند دولت موقت یا شورایی انقلابی از میان نخبگان درون و بیرون از کشور بسیار ناگزیر و بایسته است و باید با همه‌ی نیرو از این پیشنهاد آقای پهلوی پشتیبانی کنیم. این کاری بایسته و شدنی است، و هیچ‌گونه درنگی در آن روا نیست.

گزافه نیست بگوییم که نسبت نخبگان سیاسی ایران به کل جمعیت ایرانی‌تبار یا دارای شناسنامه‌ی ایرانی بیش از هر کشور دیگر جهان است. بخش بزرگی از این جمعیت به گونه‌ای دارای پیشینه‌ی سیاسی در احزاب و یا سازمان‌های سیاسی و یا پیشینه‌ی اجرایی دولت غیردولتی هستند تجربه‌ی اجتماعی خوبی دارند. در همین پیوند، بایسته است به دلیل شرایط آزاد و آشنایی و ارتباط در بیرون از ایران، نخبگان برون‌مرزی هرچه زودتر خود را سازمان دهند، و نخبگان درون مرزی نیز با آگاهی از شرایط امنیت خطرناک، هرچه زودتر خود را پیدا کنند و برای سازمدهی بهتر جنبش خود را آماده سازند.

پیروز باشیم

بهرام خراسانی
۲۹ مهر ماه ۱۴۰۱



نظر خوانندگان:


■ آقای خراسانی گرامی با متن وزین و اندیشیده جنابعالی بسیار موافقم زیرا:
۱- پس از ۴۳ سال که از حاکمیت مشروعه‌طلبان و همدستانشان اصلاح‌طلبان شرکای زر و زور می‌گذرد امروز مهاجرین وطن و آنان که درد وطن دارند در خارج از ایران با برخورداری از جریان آزاد اطلاعات و اندیشه بهین و آنچه که در بیداد بهمن ۱۳۵۷ بر سر وطن آمد و با آگاهی ازمعامله بزرگ قرن خمینی با غرب یکپارچه و متحد به پا خواستند و در تظاهرات متعدد خود در کشور ها و شهرهای مقیم فریاد «زن زندگی آزادی» سر دادند و دولتهای غربی را از خواب و افسون تبلیغات و فریب جمهوری اسلامی بیدار و با واقعیتها روبرویشان ساختند. این گروه ۶ تا ۸ میلیونی ایرانیان مهاجر گفتند که دیگر نمی‌توان آنها را ندیده گرفت و جمهوری اسلامی هم فهمید آنانکه از وطن میروند چه نیرویی ذخیره دارند.
۲- در داخل کشور علی رغم قطع ابزار اطلاع‌رسانی و برای اولین بار اعتراضات به بیش از یکماه تداوم یافته و با تداوم و پیوند این تظاهرات با فعالیت ایرانیان خارج از کشور و اتحاد این دو توان مقاومت و استمرار آن را ممکن کرده است.
۳- من به راستی با واژه «نخبگان» شما در کشور نفت خیز ایران به استناد تاریخ ۱۲۰ سال اخیر ایران و مصادیق این نخبگان در طی این دوران مشکل دارم و آن را نمی‌پذیرم زیرا قرار نیست مشق سابقمان را دوباره رونویسی کنیم تا مهساها را قربانی امیال نخبگان برخوردار ایران کنیم. این جنبش هم در داخل و هم در خارج از کشور به اندازه کافی فرزانگان هوشمند همتراز دارد که از تاریخ معاصر به اندازه کافی به اعتبار جریان آزاد اطلاعات برخوردارند و ذهن خود از جنگهای حیدری-نعمتی پیراسته‌اند و در پی ایجاد سیستمی بی‌تبعیض و دارای حقوق یکسان و تدوین و اجرای حکومت قانون برای تمامی مردم سرزمین ایران‌اند و نخبگان در این عرصه بیکارگانی بیش نیستند چه خود پندارند وچه بخواهند به دیگران آن را بباورانند. نسل به پا خاسته نسل پسا مدیا میباشد و بهتر است آنان را باور کنیم.
۴- در نتیجه و با بهره‌گیری از تجربیات سالهای اخیر از دو کشور عراق و سودان و هم راستا با پیشنهاد شما مبنی بر تشکیل دولت جایگزین و برای گذار از این برزخ قدرت پیشنهاد برگزاری «رفراندوم سراسری مردم ایران زیر نظر ناظران بی‌طرف سازمان ملل متحد» را به منظور انتخاب دولت جایگزین جمهوری اسلامی را می‌دهم. در این نخستین آزمون می‌توان اعتماد از کف رفته تمامی مردم ایران را به طور برابر باز یافت و مردم ایران خواهند دانست که دولتمردان انتخابی آینده از خودشان و برای خودشان و حفظ منافع خودشان تلاش خواهند نمود.
مستفا حقیقی


■ با عرض سلام و درود
معتقدم که یک امکان خوبی که برای تشکیل دولت موقت با تایید حداکثری اپوزیسیون، مردم و پیشکسوتان سیاسی (دمکرات) وجود دارد، بکار گرفتن شخصیت‌های متناسب و مورد تایید عموم و بدون وابستگی سیاسی هست. از آنجمله اساتید دانشگاه با توانمندی و علاقه برای اینکار. در شورایی از سران (دمکرات) اپوزیسیون لیستی از افراد متناسب تهیه گشته و با تماس با این افراد و پذیرش آنها امکان آمدن و اقامت آنها به خارج فراهم و دولت موقت با تایید گروهها و انجمن ها و پیشکسوتان اعلام موجودیت کند.
نیک‌اندیشی


■ با تشکر از آقای خراسانی برای نوشته خوبشان. من معتقدم که تشکیل یک پارلمان در تبعید از طریق برگزاری انتخابات آنلاین مقدم بر ایجاد یک دولت در تبعید است. زیرا یک دولت در تبعید متشکل از هر ترکیبی از سیاسیون باشد اولا با توجه به سابقه چهل و چند ساله رفتار شخصیتهای سیاسی اوپوزیسیون ما بعید است با تایید و همکاری دیگر شخصیتهای سیاسی اوپوزیسیون همراه شود. زیرا هریک از این احزاب و آقایان و خانمها خود را شایسته ریاست دولت انتقالی یا دولت در تبعید میدانند و معتقدند دیگران باید از ایشان تبعیت کنند و ریاست دیگران را قبول نمی کنند.
مثلا مدیریت گذار آقای شریعتمداری، یا شورای تصمیم و غیره چه تعداد از شخصیتهای اوپوزیسیون را توانست جذب کند. دیگر آنکه این دولت در تبعید مشروعیت بالایی نزد مردم به خصوص جوانانی که در خیابانها سرود آزادی میخوانند و شعار دموکراسی خواهی سر می دهد نخواهند داشت زیرا آنها این افراد را انتخاب نکرده اند. و رژیم به این جوانان خواهد گفت شما فداکاری میکنید و خود را به کشتن و زندان میدهید تا اینها به دولت برسند. و احتمالا مردم داخل کشور به فراخوانها و یا رهنمودهای آن دولت در تبعید وقعی نخواهند گذاشت و بعد از مدتی نامربوط شده از یاد خواهند رفت که یکک تجربه منفی دیگری برای اوپوزیسیون خواهد بود. در حالیکه ایجاد یک پارلمان در تبعید مثلا با ۴۰۰ (برای هر ۲۱۰ هزار ایرانی یک نماینده) نماینده پارلمان که در رقابتی آزاد و با رای ایرانیان داخل و خارج انتخاب شود (فناوری و امکانات تکنیکی برگزاری چنین انتخابات آنلاینی از طریق اینترنت وجود دارد و هم اکنون در شماری از ایالتهای آمریکا و توسط شرکتها و سازمانهای بین‌المللی که در کشورهای متعدد فعالیت دارند انجام می شود و رژیم نمی‌توانند مانع رای دادن مردم داخل کشور علاقمند به این موضوع شود ایرانیان خارج از کشور هم به مراتب راحت‌تر می‌توانند رای خود را بدهند و نماینده خود را انتخاب کنند) این امکان را می‌دهد که آگاه ترین و فداکارترین فعالان سیاسی داخل و خارج از کشور که برخی هم اکنون در زندان های رژیم هستند یک پارلمان قوی را ایجاد کنند که جلسات خود را نه به صورت حضوری بلکه بصورت آنلاین و مجازی برگزار می کند.
حال این پارلمان در تبعید می تواند در اولین جلسات خود یک برنامه نجات ملی (تهیه شده توسط کارشناسان که با پارلمان همکاری می کنند) را بررسی و تصویب و یک هیات اجرایی یا دولت در تبعید (متشکل از شخصیتهای برجسته سیاسی و دارای تجربیات اداری و مدیریتی سطح بالا، مثلا نمایندگان سابق مجلس در ایران و سایر کشورها یا شخصیتهای با تجربه وزرات یا سفارت یا دیپلماتهای سابق ملحق شده به اوپوزیسیون و غیره) را انتخاب کند. آنگاه آن دولت در تبعید از دو جهت امتیاز خواهد داشت. نخست آنکه چون برگزیده پارلمان در تبعید است که نمایندگان آن پارلمان خود از احزاب و تشکل های سیاسی بوده و برگزیده مردم هستند طبعا مورد قبول و پشتیبانی و همکاری اکثریت پارلمان در تبعید خواهند بود (یعنی اکثریت اوپوزیسیون) دیگر آنکه این دولت منتخب پارلمان دارای رای اعتماد پارلمان منتخب مردم بوده مشروعیت و حقانیت برای اقدامات خود و برای مذاکره از طرف مردم ایران با نمایندگان دولتها و سازمانهای بین‌المللی خواهد بود. من این پیشنهاد را در چند ماه اخیر مطرح کرده‌ام و امروز هم پس از سخنرانی اخیر شاهزاده رضا پهلوی یک مقاله در همین مورد نوشته‌ام که در خبرنامه گویا منتشر شده است. جزییات بیشتر را آنجا طرح کرده‌ام. در ضمن امروز در خبرها خواندم که مخالفان پوتین اعلام کرده‌اند که در حال ایجاد یک پارلمان موازی (Parallel Parliament) برای مبارزه با پوتین هستند و امیدوارند قبل از هم مردم اوکراین آنها را به رسمیت بشناسند. این خبر مرا خوشحال کرد که این پیشنهاد من بی وجه و صرفا یک ایده نیست بلکه اوپوزیسیون‌های رژیم ای دیکتاتوری دیگر هم در همین مسیر پیش می‌روند.
خسرو خدیو


■ جناب نیک اندیشی، درود بر شما و با سپاس از اینکه نوشتر مرا خواندید. با دیدگاه شما همسو هستم
خراسانی


■ جناب مستفا حقیقی گرامی، درود بر شما. از اینکه نوشتار مر با مهر خوندید و مهر ورزدید، بسیار سپاسگزارم. با بندهای ۱ و ۲ دیدگاه شما سد در سد همسویم و این ۶ یا ۸ میلیون ایرانی تبعیدی یا کوچگر را به ویژه با نمودی که این روزها در تظاهرات آنها در خارج از کشور می‌بینم مایه‌ی دلگرمی هر ایرانی میهن دوستی می‌دانم.. این گروه بزرگ کوچگران معمولاً دانش آموخته، هم به پیشرفت کشوری که به آن کوچ کرده‌اند یاری خواهد رساند، هم به گسترش فرهنگ ایرانی، در آنجا و هم به پیوندهای دوجانبه خوب بین‌المللی در آینده. درباره بند ۳ یادداشت شما، نیاز به آنست که نخبه یا الیت را به خوبی تعریف کنیم. تا جایی که به دیگاه من برمی‌گردد، نخبگی به دانش و خرد و شناخت درست هر کس از زمان خودش و واکنش آگاهانه و اثربخش به آنست. یعنی کسی که بتواند از همه‌ی فرصتهای طبیعی در دسترس، به سود خود و جامعه و انسان بهره برداری کند یا راه آن را باز کند. نخبه شاید نقشی در دستگاه فرمانروایی داشته باشد یا نداشته باشد. کسی که ثروتهای اجتماعی را نابود کند و به نیکروزی جامعه نیندیشد، بیشتر یک پخمه و کودن، و گاه جنایتکار است. اگر بخواهم نظر خود را درباره چند نخبه ایرانی بدهم، آنگاه می‌توانم از کاوه مدنی محیط زیستی و دوستان همکارش، حامد اسماعیلیون و هم اندیشانش در این روزها و یا محمدعلی فروغی، علی‌اکبر داور، و علینقی عالیخانی در گذشته نام ببرم. به همین سان، دانشمندی که در سال‌های نخست انقلاب اسلحه برداشت و به جنگ مردم کردستان رفت و کسی که دوران طلایی فرهنگی تاریخ هم‌روزگار کتاب «فاطمه فاطمه» را می‌نویسد و به امتگرایی در برابر ایران‌گرایی دامن می‌زند، با هر نام و آوازهای که داشته باشد، پخمه‌ای بیش نیست. نمونه‌های بیشتر را خودتان براین فهرست بیفزایید. همسویی من بند ۴ یادداشت شما نیز روشن است.
پیروز باشیم / خراسانی


■ جناب خدیو گرامی. درود و سپاس بر شما. من گفتارنامه (مقاله) شما در گویا نیوز را خواندم. البته من از مبارزه‌ی مردم اوکراین و پارلمان در تبعیدی آن آگاهی ندارم. اما همانگونه که همه می‌دانیم، اعضای هر پارلمان یا مجلس مؤسسان که نماینده‌ی همه‌ی مردم یک کشور است، باید با رأی مستقیم همه‌ی مردم برگزیده می‌شوند. من هیچگونه آگاهی از روش برپایی آن در تبعید ندارم. دولت موقت در تبعید را می‌توان با پیشنهاد شمار نه چندان گسترده‌ای از مردم درون مرز یا برون مرز به رسمیت شناخت. اما برای پارلمان من چنین چیزی را شدنی نمی‌بینم.
شاد و تندرست باشید / خراسانی


■ درود بر آقای خراسانی گرامی. از توضیح وافی شما در مورد نخبگان و نخبه و ذکر مثالهایتان که مورد تایید من و بسیاری دیگر هم هست متشکرم ولی در نظر داشته باشید که ایران ما کشوری نفت خیز با ۲.۶ میلیون بشکه نفت در روز درحد اکثر ظرفیت تولید که به ثبت رسانده و دومین کشور دارنده ذخیره گاز در دنیا هست. بی‌تردید این ثروت ملی در بسیاری انسان پخمه و فرصت‌طلب و شیاد و جنایتکار انگیزه کافی ایجاد می‌کند که به منظور غارت این ثروت ملی خود را در زمره نخبگان و فرهیختگان و فرزانگان جا بزنند و به کمک گروهی از هم‌پالگی‌های خود به پست‌های نان و آبدار خود را برسانند به‌ویژه در شرایطی مثل امروز که بوی کباب از آن به مشام می‌رسد. من که شغلم کتابدار بوده و سال ۱۳۵۷ در پلی تکنیک تهران کتابدار بودم با تجربه اندوخته‌ام آنچه را که نگاشته‌ام آزموده‌ام و در صنعت نفت و گاز ایران رخ داده است و اگر نسبت به این مفهوم و مصادیقش تذکر می‌دهم قصدم روشنگری برای ایرانیانی است که درد وطن دار ند و نگاه من به انسان به عنوان موجودی نفع طلب است. از این دست واژگان در افکار عمومی داخل و خارج بگونه انتقادی و کریتیکال بازنمایی و فاش و تعریف نشده و در باور عموم البته همانست که شما متذکر شده‌اید. اگر مفاخر درگذشته ایران را مثال می‌آورید بدلیل اینست که تناقضی در روایت از زندگی آنان ندیده‌ایم که نشان از دغلی آنها باشد و لی آیندگانی که از معرفی کافی و وافی خود طفره میروند و راست و دروغ در هم می‌آمیزند و به خورد مردمان می‌دهند چگونه می‌توان سره را از ناسره باز شناخت.
موفق باشید. مستفا حقیقی