ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 15.10.2022, 17:54
«جنبش مهسا»، آموزه‌ها و تاثیر آن برای آینده ایران

جواد کوروشی

کشته شدن مهسا (ژینا) امینی بدست مزدوران علی خامنه‌ای و واکنش جوانان، به ویژه شیردختران و شیرزنان در ایران به این جنایت، نه تنها جهان را شگفت زده کرد، که نظام فاسد و آدمکش خامنه‌ای و شخص او را هم غافلگیر کرد. بازتاب این غافلگیری اراجیفی بود که «رهبر»، پس از دو هفته غیبت تاکتیکی خود، هفته گذشته تحویل مزدوران و هوادارانش داد. علی خامنه‌ای مانند همیشه، جوانان معترض به قتل و ضرب و شتم را «عوامل آمریکا و اسرائیل» خواند و بر لجبازی‌های توهم‌آمیز خود اصرار ورزید. غافل از این که رزمندگان جوان ایران دیگر پشیزی به اراجیف این «رهبر» خـَــرزاده و دیوانه ارزش نمی‌دهند و مصمم بر سرنگونی نظام ضد بشری جمهوری اسلامی هستند.

اعتراض‌های مهر ماه جوانان ایران که به حق می‌توان نام آن را «جنبش مهسا» گذاشت، درس‌های بزرگی برای رزمندگان و پشتیبانان آنان در خارج از کشور داشت، که برای خیزش‌های تازه در آینده‌ای نه چندان دور، بسیار آموزنده و مفید‌اند.

درس آغازین جنبش مهسا این بود که جوانان ایران در مبارزه خود با رژیم آدمکشان نه می‌توانند به کشورها و قدرت‌های خارجی چشم بدوزند و نه به احزاب و گروه‌های اینترنتی و فیسبوکی اپوزیسیون خارج از کشور امیدی داشته باشند. راه‌پیمایی‌ها، گردهم‌آیی‌های ایرانیان خارج از کشور در دفاع و پشتیبانی از جنبش مهسا هم عمدتا فعالیت‌های خودجوش ایرانیان بود و نه برنامه‌ریزی‌های «مونارشیست‌های پر توقع»، «شورای مدیریت گذار»، «شورای تصمیم» و یا ده‌ها حزب و گروه رنگارنگ دیجیتالی دیگر. کشورهای غربی با حرکت از منافع خودشان با مبارزات جوانان ایران، با رژیم جمهوری اسلامی، با بیم و هراس رفتار می‌کنند.

اتحادیه اروپا از یک سو به شدت هراسناک است که در صورت بروز ناآرامی‌ها در ایران و سقوط جمهوری اسلامی، موجی از پناهجویان پشت دروازه‌های اروپا هجوم آورند. از سوی دیگر اروپا در چارچوب جنگ خود با روسیه نیاز به نفت و گاز دارد و در ماه‌های گذشته تلاش زیادی کرد بلکه با جمهوری اسلامی بر سر برنامه هسته‌ای به توافق برسد.

برای ایالات متحد آمریکا هم ادامه زیست حکومت جمهوری اسلامی به صرفه‌تر است تا آینده احتمالن ناروشن پس از سقوط آن. آمریکا از برکت حکومت گزاف‌گوی جمهوری اسلامی، سالانه صد‌ها میلیارد دلار سلاح می‌فروشد و توانسته است اعراب و اسراییل را با هم متحد کند و دلیلی ندارد گاو شیرده جمهوری اسلامی را به کشتارگاه بفرستد. بنابراین جنبش مهسا و خیزش‌های آینده نباید چشم‌داشتی به غرب داشته باشند.

جنبش مهسا نباید از اپوزیسیون خارج از کشور هم انتظاری داشته باشد و فکر می‌کنم هم که چشم‌داشتی ندارد، چون این نهادهای دیجیتالی، از نظر نام، پر طمطراق، بیشتر اینترنتی و فیسبوکی و مجازی هستند تا واقعی. دری به تخته خورده پولی گیر آورده‌اند و امرار معاش می‌کنند و موضع گیری‌هایی هم می‌کنند. اما از این امام‌زاده‌ها نباید انتظار معجزه داشت. خانواده پهلوی هم در حد دیگر ایرانیان خارج از کشور در حرکات اعتراضی خارج از کشور مانند راه‌پیمایی  و دادن پیام‌هایی بسنده می‌کنند چون کار دیگری، جز سلفی گرفتن در تظاهرات، نمی‌تواند انجام دهد.

ما دیدیم که اتفاقن نه خاندان پهلوی و مونارشیست‌های سینه چاک او، نه شورای گذار و نه شورای تصمیم حتا عرضه و توان برنامه‌ریزی دو راهپیمایی سراسری در اروپا و آمریکا را هم نداشتند. در حالی که باید با مارشی از سراسر اروپا به بروکسل، مرکز اتحادیه اروپا، و در آمریکا به واشینگتن، صد‌ها هزار ایرانی را در پشتیبانی از جنبش مهسا، بسیج می‌کردند و دولت‌های اروپایی و آمریکا را به موضع‌گیری وامی‌داشتند. اما دیدیم که هنوز هیچی نشده، چهره‌های شاخص و یا پر سرو صدای اپوزیسیون خارج بر سر رهبری جنبش مهسا همدیگر رو لت و پار می‌کنند، یعنی همزمان با خون دادن جوانان در خیابان‌های تهران و دیگر شهرها، مدعیان خارج‌نشین «رهبری» جنبش مهسا به نمایش فرومایگی خود پرداخته‌اند.

اما باید گفت که سرنوشت رژیم ضدانسانی جمهوری اسلامی و آینده ایران در خیابان‌های ایران رقم خواهد خورد و نه با پیام‌ها و پز دادن سلطنت‌طلبان و دیگر گروه‌های مدعی قدرت.

درس دیگر جنبش مهسا این بود که رسانه‌های فارسی‌زبان برون مرزی، که عمدتا در اختیار «اصلاح‌طلب‌های پیشین جمهوری اسلامی» قرار دارند، به رغم تلاش‌های تحسین‌برانگیز خود برای شکستن دیوار سانسور و سکوت، هنوز از اخلاق حرفه‌ای رسانه‌ای، به دلایلی که باید بررسی شود، بدورند. روزنامه‌نگاران یکی از این رسانه‌ها با بزرگ جلوه دادن خطر «سوریه‌ای شدن» ایران عملا نگران به خطر افتادن ادامه حیات نظام جنایتکار جمهوری اسلامی‌اند و این واقعیت را مسکوت می‌گذارند که، همان گونه که در سوریه بشار اسد مقصر اصلی «سوریه‌ای شدن» سوریه بود، در ایران هم علی خامنه‌ای است که به دلیل لجاجت، توهم و حماقت خود تنها پاسخی که به مطالبات انسانی، قانونی و مسالمت‌آمیز شهروندان می‌دهد، خشونت است و با این سیاست و برای حفظ خود، حاضر به «سوریه‌ای شدن ایران»، هم هست.

آن دیگر رسانه هم  مانند صداوسیما این‌جا و آنجا به «خودی‌ها» تریبون می‌دهد و شعارهای رزمندگان جوان در خیابان‌های ایران، مانند «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» را سانسور می‌کند، چون ظاهرا خودش را وامدار مونارشیست‌ها می‌دانند. سایت‌های اینترنتی دیگری مانند ک. هم هستند که به نام اپوزیسیون روزانه دروغ‌پراکنی می‌کنند و تا کنون ده‌ها بار خامنه‌ای را مرده و زنده کرده‌اند. این سوداگران روان‌پریش فکر نمی‌کنند که خبرهای دروغ در نهایت و تنها، به رژیم دروغ‌پرداز خدمت می‌کند، و نه به مخالفین و مبارزین با این رژیم. 

هیجان‌آفرینی و القائات احساسی و دور از شناخت برخی رسانه‌های خارج از کشور و تحلیل‌گران آن‌ها که رژیم جمهوری اسلامی را در حال سقوط می‌دانسته و می‌دانند، هم کمکی به جان بر کفان در خیابان‌ها نمی‌کند. چون پر واضح بود و هست که این رژیم تا دندان مسلح با نیروهای سرکوبگر خود هنوز در آستانه سرنگونی قرار نگرفته است و به دلیل تناسب قوای حاکم، جوانان دلاور ایران هنوز راه سخت و دشواری را در پیش دارند. چون خنثی و ناکارآمد کردن نهادهای سرکوب و نهادهای دروغ‌پراکنی خامنه‌ای از یک سو و دست‌یابی به همبستگی عمومی برای گذار از جمهوری اسلامی از سوی دیگر، نیاز به زمان و تلاش دارد.

درس مهم‌تر از همه این درس‌ها اما این بود که دختران و پسران شرکت‌کننده در جنبش مهسا، به مانند خیزش‌گران سال‌های پیش، تنها ماندند و از پشتیبانی دیگر نیروهای اجتماعی مانند کارگران، کارمندان، معلمان و نیروهایی که در یکی دوسال گذشته مرتب به خیابان آمده بودند، هنوز محروم‌اند. این اولین‌بار نیست که چنین اتفاقی می‌افتد. پس از حادثه کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸، دانشجویان تنها بودند، در جریان اعتراض به دزدی آرای مردم در انتخابات ۱۳۸۸ و راهپیمایی‌های دو - سه میلیونی و چند روزه اقشار میانی جامعه هم، دیگر اقشار به آنان نپیوستند.

در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ هم اعتراض‌ها سرکوب شدند، چون همه اقشار جامعه متحد نبودند و به میدان نیامدند. تنها گذاشتن بخشی از جامعه، توسط دیگر اقشار و طبقات اجتماعی، در میدان مبارزات، رویداد سرنوشت‌سازی است، که تحلیل و واکاوی ریشه‌های این جدایی و یا ناظر ماندن و نظاره جنگ جوانان با رژیم ستمگرشدن، به عهده اندیشمندان درون کشور است.

جنبش مهسا، حتا اگر رژیم بتواند آن را مهار کند، برگ زرین دیگری در تاریخچه مقابله شهروندان با نظام دینی فاسد و جنایتکار جمهوری اسلامی است و هم اکنون مهر خود را بر چهره خشن و کریه جمهوری اسلامی کوبیده است.

اما پرسش مهم و آینده‌ساز این است که چگونه باید با این حکومت فاسد، بی‌اخلاق، بی‌رحم و دروغ‌پرداز و مزدوران وحشی او در آینده روبرو شد. حکومتی که نه حقوق بشر را قبول دارد و نه به قانون اساسی خودش پایبند است. حکومتی که خود را قدر قدرت می‌داند و کوچکترین مطالبه شهروندان را، هر اندازه هم که مسالمت‌آمیز باشد، با وحشیانه‌ترین خشونت سرکوب می‌کند.

زنده یاد مهدی بازرگان سال ۱۳۴۲ در دادگاهی که او و یارانش را محاکمه می‌کرد گفت: «ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم، این پیام را به شخص اول [مملکت] برسانید.» منظور مهندس بازرگان این بود که تا کنون ما در برابر حکومت پادشاهی با مسالمت، حقوق قانونی خود را مطالبه کرده‌ایم ولی بدانید که نسل‌های آینده با شما با زبان خودتان، یعنی با خشونت سخن می‌گویند و جلوتان می‌ایستند. و پیش‌بینی مهندس بازرگان درست از آب درآمد و چند سال بعد سازمان‌های مسلح شکل گرفتند و دیدیم که چه شد.

نگارنده با کاربرد خشونت برای مبارزه سیاسی مخالف است. اما پرسشی که اکنون برای مطالبه‌گران جوان مطرح است این است که با رژیم جمهوری اسلامی و شخص خامنه‌ای، به عنوان سرکرده باند فاسد و آدم‌کش این رژیم، که نه به حقوق بشر و حقوق شهروندی و قانون اساسی خود اعتقادی دارد، نه به افکار عمومی جامعه اعتنائی می‌کند و نه نهادهای مدافع حقوق بشر در جهان را به رسمیت می‌شناسد و نه ظرفیت اصلاحات دارد، چکار باید کرد؟

علی خامنه‌ای با زر و زورهای بی‌حسابی که در اختیار دارد، بخش عمده‌ای از منابع ملی متعلق به شهروندان را هزینه دستگاه‌های عریض و طویل مسلح، خبرچین و زندان‌های خود و سرکوب همان شهروندان می‌کند و به اعتبار این امکانات برای مردم شاخ و شانه می‌کشد. خامنه‌ای روی همه جنایت‌کاران و دیکتاتورهای پس از جنگ جهانی دوم از موسی چومبه، عیدی امین، آگوستو پینوشه گرفته، تا صدام، قذافی و حسن البشیر را سفید کرده است. در خامنه‌ای، به‌رغم ریزش شدید هواداران خود، هیچ نشانه‌ای از درس گرفتن از رویدادها و مطالبات شهروندان و توجه به دغدغه‌ها ونگرانی‌های آنان دیده نمی‌شود و ظاهرا هیچ توصیه‌ای را هم قبول نمی‌کند. این واقعیت‌ها باید جوانان را به فکر وادارد که در خیزش‌های خود چگونه می‌توانند کمترین هزینه‌ها را متحمل شوند.

بنابراین و با واقف بودن به این امر که مقاومت نیاز به سازماندهی دارد، باید شهروندان در جنبش‌ها و خیزش‌های خود با جمع‌بندی تجربه‌های دو دهه گذشته، با آمادگی پیشین راه‌های شناسایی، مقابله و رویایی با نیروهای سرکوب اعم از لباس شخصی‌های موتور سوار و نیروهای انتظامی، یگان ویژه، ثارالله و... را پیدا کنند. آینده به این جوانان تعلق دارد و زمان در خدمت آن‌هاست، چون حتا اگر این‌بار هم رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب خونین اعتراض‌ها موفق شود، جنبش مهسا او را یک مرحله به سقوط نزدیک‌تر کرده است.