اکتبر ۲۰۲۲
از قدیم گفتهاند که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. برای بسیاری از روشفکران ایران این مار، انقلاب بهمن ۵۷ است. برخی آنقدر از خود حساسیت نشان میدهند، که از شنیدن واژه انقلاب یا مرگ دچار تنگ نفس میشوند. باید از اصلاحات سخن گفت و نه انقلاب و برخی معجونی از آن به نام “اصقلاب” را ترجیح میدهند.
ریشه این ترس قابلفهم است: این جمهوری اسلامی نه یک مار گزنده بلکه یک افعی است که چهل سال است به غارت جان و مال مملکت پرداخته و همه چیز را قربانی اسلام ساخته و پرداخته خود کرده. اما وظیفه ما به عنوان یک انسان متعهد این است که هر چیز را همچون ریسمان سیاه و سفید نبینیم و اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم. نسل انقلاب ۵۷ بدهکار این نسلی است که امروز بدون ترس و واهمه حاضر است جان خود را برای رسیدن به آزادی و دمکراسی فدا کند.
نسل انقلاب ۵۷ از انقلاب میترسد و استفاده از واژه انقلاب برای تحولات و جنبشهای کنونی پرهیز میکند. دلیل او این است: انقلاب ساختارهای جامعه را ویران میسازد، همانگونه که انقلاب بهمن نیز چنین کرد!
اما این یک ترس واهی است و نشان میدهد، این دسته از اصلاحطلبان چه در ایران و چه در خارج کمتر به این پرسش فکر کردهاند، که کدام انقلاب، چه ساختاری را از بین برده؟ اگر منظور انقلاب بهمن ۵۷ است، که باید گفت، که این یک توهم است و باور غلطی است که انقلاب بهمن ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را ویران کرد: انقلاب بهمن هیچ سختاری را ویران نکرد بلکه برساختارهای به ارث رسیده از انقلاب مشروطه، ساختارهای ضد دمکراتیک افزود:
- ساختار ارتش را نگه داشت ولی ساختار سپاه را بر آن افزود.
- مجلس شورای ملی را نگه داشت ولی مجلس خبرگان و ولایت فقیه را بر آن افزود.
- سیستم آموزش و پرورش را نگه داشت ولی از روحانیت یک نهاد وزارت خانه بزرگی ساخت و در تمامی ساختارها افزود.
- قانون اساسی را پذیرفت ولی قانون شرع اسلامی را بر آن افزود.
....
در حقیقت آنچه که بهمن ۵۷ رخ داد صرفا یک تغییر حکومت یا “انقلاب در روبنای سیاسی” بود و انقلابی همچون انقلاب مشروطه نبود. حتی قابل یادآوری است، که چه در جریان انقلاب بهمن و چه پس از آن، سیستم بوروکراتیک قبل از انقلاب، بدون وقفه به کار خود ادامه داد. حتی کارمندان و مستخدمان دولتی بدون وقفه حقوق ماهیانه خود را دریافت کردند. از هم فروپاشگی در مفهوم ساختاری رخ نداد. سیستم مشروطه به مفهومی که واقعا خمینی به ان اعتقاد داشت اسلامیزه شد.
اسلامیزه شدن در دو عرصه بود: یکی در همین ساختارهای اضافی ضد مردمی، چون خود خمینی هم صریحا در کتاب خود هم نوشت و بارها گفته بود، که ملاک، اسلام است و نماینده خدا و امام زمان، ولی فقیه، تصمیمگیرنده اصلی است نه مردم. دوم اینکه او به تخصص اعتقاد نداشت و واقعا فکر میکرد، هر که به مفهوم واقعی کلمه او اسلامی باشد، قادر به حل همه مشکلات هست. به همین دلیل نیز او بارها گفت که ملاک تخصص نیست بلکه اسلام است و ما به متخصص احتیاج نداریم بلکه به مسلمان واقعی!
امروز هر چیز که به درستی کار میکند، میراث همان ساختارهای اولیه مشروطه است و هر چه که جامعه را مختل کرده یا به فساد کشانده، پیامد آن ساختارهای اضافی اسلامی است. حال من فکر نمیکنم که اصلاحطلبی وجود داشته باشد که خواهان نگه داشتن این ساختارهای اضافی اسلامی پس از انقلاب بهمن باشد! اگر چنین باشد که نام اصلاحطلبی هم بر او زیاد است. این کاملا بدیهی است که تحت پوشش چنین ساختارهایی یک انتخاب آزاد غیرممکن است و اصلاحطلبان نیز خواهان انتخابات آزاد هستند. و این هم بدیهی است که با چنین افراد نالایقی که مسئولیت وزارتخانه را به عهده دارند، راه پیشرفت و اصلاحات نیز نمیتواند ممکن باشد.
دوران انقلابهای ساختاری همچون انقلاب فرانسه یا انقلاب مشروطه سپری شده است. در کشورهای همچون ایران تمامی جنبشها و حرکتها نه در جهت از بین بردن ساختار، بلکه در اصلاح، یا همچون انقلاب بهمن، تنظیم آن از طریق سختارهای اضافی دینی بوده است. پس این ترس هیچ پایه منطقی و تجربی ندارد، که اگر امروز در ایران انقلابی شود، تمامی ساختارها به هم میریزد. البته که ساختارهای دینی همچون ولایت فقیه و خبرگان باید به هم بریزد و در این سطح هر انقلابی در ایران، از سطح یک انقلاب سیاسی نمیتواند فراتر رود.
اما ترسی دیگر در رابطه با تحولات کنونی در ایران وجود دارد، که بسیار از آن مارگزیدگان را به شک و تردید انداخته است: این جنبش فاقد رهبری است و بدون رهبری ظرفیت یک تحول عمیق سیاسی را ندارد.
ظاهرا زمان برای این دسته از مارگزیدگان انقلاب ۵۷ ساکنمانده و به تحولات عمیق رسانهای در این دوران دیجیتالی بیتوجهی میکنند. در اینجا از تئوری صرفنظر میکنم و صرفا به یک تجربه انقلابی در همین چند سال پیش میپردازم:
انقلاب سودان ۸ ماه طول کشید: از دسامبر ۲۰۱۸ تا اگوست ۲۰۱۹. هیچکس تصور نمیکرد، که عمر البشر به این سرعت سقوط کند: گرانی و مشکلات اقتصادی انگیزه اصلی این انقلاب بود. در آغاز، تظاهراتهای پراکنده در خیابان آغاز شد، که در رسانههای دیجیتالی رفتار خشن پلیس توجه جامعه جهانی را جلب کرد. نیروهای مسلح بشیر به سرکوب شدید پرداختند، بسیاری را دستگیر کردند، اما چون جنبش رهبر متمرکز و شناخت شدهای نداشت، سرکوب موفق نبود. پس از چند ماه تظاهرات خیابانی و سرکوب شدید، مقاومت مدنی آغاز شد و اعتصابات جامعه را فلج کرد. تحریمهای خارجی نیز بسیار مفید واقع شد. پس از چهار ماه بشیر مجبور به کنارهگیری شد و نیروهای مسلح قدرت را به دست گرفتند. اما جنبش ادامه یافت تا اینکه ارتش سودان به توافق با “شورای رهبری” انقلاب میرسد. در این انقلاب ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و غیره ویران نشدند.
به عبارت دیگر، به قول معروف سر بزنگاه، یک شورای رهبری موقت از سوی جنبش مردمی برای مذاکره با ارتش انتخاب شد.
آنچه که انقلاب سودان را به این جنبش امروز در ایران، که به نظر من ابعاد یک انقلاب سیاسی همچون بهمن ۵۷ اما در یک بافت دمکراتیک را دارد، پیوند میدهد، شرایط بسیار متفاوت این دو کشور و دو ملت نیست، بلکه سیستم “اتصالی” دیجیتالی است، که به عنوان ابزار بسیار مفید، انسانها را وصل میکند و این جنبشها را از جنبشهای کلاسیک متمایز میسازد.
رابطه بین دو مفهوم اتصال Connectivity و اجتماع Collectivity جنبشهای کلاسیک را از جنبشهای مدرن امروزین متمایز میسازد. جنبشهای کلاسیک همچون انقلاب بهمن، جنبشهایی بر اساس کلکتیویتی یا اجتماع بودهاند. اما این امر برای به ثمر رسیدن انقلاب کافی نیست. باید اجتماعهای متفاوت را متصل کرد، تا امر سازماندهی ممکن شود. در غیر اینصورت اجتماع یک توده بیشکل و فرم و پراکنده است. سیستمهای دیجیتالی و رسانههای اجتماعی امروز این وظیفه اتصال را به عهده میگیرند، به طوریکه اتصال به شکل غیر متمرکز ممکن میشود. چنین جنبشهایی احتیاجی به یک رهبر ندارند، بلکه در مرحله لازم که گفتمان ممکن باشد، به یک شورای رهبری موقت میرسند.
در پایان این ادعا که جمهورای اسلامی آلترناتیوی ندارد، توهینی بزرگ به مردم ایران است، اگر تنها به نخبگانی که در زندانهای رژیم به سر میبرند، بیاندیشیم یا به جوانهای روشناندیش که بدون ترس وارد میدان مبارزه با این رژیم وحشی شدهاند. چه اهانتی بزرگتر از این، که این دزدان احمق و جنایتکار هیچ الترناتیوی در این میهن بزرگ و عزیز ما نداشته باشند.
■ آقای طبری گرامی. فکر نمیکنم که اینها از انقلاب بترسند. وقتی در این گیر و دار از مرجع مورد نظرشان که اصلاحطلبان متعهد به ولایت فقیه و نو اصولگرایان هستند صحبت میکنند و متعجب از سکوت و غیبت آنان هستند و با فانوس دنبالشان میگردند. اشکال در نحوه سیستم فکری اینان است. گاهی آدم خندهاش میگیرد که عدهای از اینها برای سیاهکل سالانه میگیرند ولی سنگ انداختن جوانان بیدفاع را خشونت میدانند و مدام زنهار میدهند. حدس زدن ریشه و چرای این نوع نگرشها زیاد مشکل نیست.
با احترام سالاری
■ بسیار ممنون از مقاله خواندنیتان. من تا حدودی خودم را منظور نظر قسمت اول مقاله میبینم. ضمن اینکه در مفیدبودن اون قسمت مقاله هم تردیدی ندارم، مایلم لااقل در مورد خودم این نکته را اضافه کنم: من در شرایط فعلی با تمام وجود در جهت انقلاب مردم هستم. در زمانی که اما شرایط انقلابی موجود نبود، معتقد به صرفنظرکردن از فعالیتهای اصلاحی نبودم و طرفدار مشارکت در هر فعالیتی بودم که حتی چندصباحی شرایط را کمی بهتر برای زندگی روزمره مردم کند. این دو مطلب را ناقض همدیگر نمیبینم، بلکه بهترین مکملهای یکدیگر. بهنظرم، کیفیت بالای مرحله فعلی نتیجه فعالیتهای مراحل قبلی هست.
دوست دارم این را هم بهطور کلی اضافه کنم و پرواضح است که منظورم بههیچوجه این نیست که آقای طبری چنین کاری کردهاند: بهنظرم، نباید همانند ج.ا. بهدنبال غربال کردن و خالصشدن و کوبیدن تفاوتها بود. فقط همین تفاوتها و امکان همزیستیشان در کنار هم هست که میتواند ما را به سرمنزل «زن، زندگی، آزادی» برساند. برخلاف گذشته، آغوشمان باید برای همگانی که حتا خیلی دیر به این احترام به همزیستی و تعامل در عین رنگارنگی میرسند، باز باشد. هر یک نفر مهم است.
سعید
■ چند روز پیش با یکی از بستگان خودم در ایران که هر روز در تظاهرات شرکت میکند صحبت میکردم و از او پرسیدم سرانجام این اعتراضات به کجا ختم خواهد شد و آلترناتیو چیست؟ او گفت امروز فقط ۵ در صد مردم در تظاهرات شرکت میکنند و اگر ۲۰ یا ۳۰ درصد مردم به خیابان بیایند حکومت سرنگون شده و رضا پهلوی قدرت را به دست میگیرد و من تعجب کردم چون نشانی از حمایت مردم از رضا پهلوی در تظاهرات ندیدهام با این وجود نمیتوان انکار کرد که بخشی از همین مردمی که در خیابان هستند ممکن است خواهان نظام پادشاهی به رهبری رضا پهلوی باشند ولی این پایان ماجرا نیست شواهد نشان میدهد که هواداران فرقه اسلامگرای رجوی هم فعال هستند این فرقه خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی میداند، از طرف دیگر چپهای رادیکال هم بسیار فعال هستند و شعار میدهند “مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر “. از آنطرف مناطق قومی را داریم که نمیتوان انکار کرد که عناصر علاقمند به تجزیه و جدایی از ایران هم در آنها وجود دارد. حالا پرسش من از آقای طبری این است که در این شهرآشوب با این گروههایی که نام بردم به اضافه دستجات بسیار دیگری که خواهان سهم خود از کیک قدرت هستند و هیچکدام هم یکدیگر را قبول ندارند چگونه شورای رهبری تشکیل خواهد شد، اعضای این شورا در ایران خواهند بود یا در خارج و نام آنها چیست؟ امثال مصطفی تاجزاده اصلاحطلب که در زندان هستند چه جایگاهی در این شورا دارند؟ اساسا نمایندگان چپ های رادیکال، اسلامگرایان فرقه رجوی، سلطنت طلبان, ملیون و اعتدالیون و قومیتها میتوانند بدون زد و خورد در کنار یکدیگر بنشینند؟ ای کاش من هم میتوانستم همچون آقای طبری خوشبین باشم. من اساسا بر این باورم که علیرغم شعارهای مرگ بر این و آنی که در تظاهرات میبینیم این جنبش مطالباتی است و در راس این مطالبات هم محدودیتهای های مذهبی و مشگلات اقتصادی است بنابر این به باور من هنوز زود است که بخواهیم از رهبری جنبشی با هدف سرنگونی حکومت صحبت کنیم.
کمال
■ دوست گرامی کمال،
أصلا نکته من این بود که این بحث رهبری در حال حاضر مهم نیست و درون جنبش رو به تکامل به این نتیجه می رسد. رایزنی هم در این باره بیمورد است. و مسئله هم خوشبینی یا بدبینی من و شما نیست، چون تغییری در رویداد ها نمیدهد. این نسلی که به خیابان ریخته تصمیم خود را گرفته. مهم واقعیت این است که نسلی با اراده قوی و منسجم هرروز در خیابان است. و وظیفه ما حمایت بیچون و چرا از این مردم است. امروز زنها بدون حجاب در خیابان میروند. این خود یک پیروزی مرحلهای بسیار بزرگی است. این است که این نسل جوان در ایران امیدوار است و یقین به تغییر دارد. سپاس از توجه شما و هم چنین ممنون از توجه جناب سالاری و سعید.
اسفندیار
■ ممنون جناب اسفندیار طبری گرامی!
با انقلاب مشروطیت، مجلس شورای ملی، برای اولین بار در سپهر سیاسی کشور ایجاد شد، قانون اساسی نوشته شد، قوای اداره کشور از هم منفک شدند و ساختار سیاسی حاکمیت به شکل جوامع رشد یافته آن زمان پی ریزی و نهادینه شدند. توضیح شما در باره انقلاب ۵۷ و افزوده شدن نهادهائی که مانند بختک بر تمام شئون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کشور، چنگ انداخته است کاملاً درست و گویاست. در انقلاب ۵۷ نهاد سلطنت فرو پاشید و روحانیت شیعه، این رقیب و متحد تاریخی دربار سلطنت، تمام قدرت را قبضه کرد. در تأیید گفته شما در باره ی آلترناتیو رژیم اسلامی حاکم با تأکید عرض میکنم که اینک پس از چند دهه ستمکاری و ویرانگری حکومت اسلامی شیعی، نوبت به جمهور مردم ایران رسیده است مردمی که از چنبره صغارت خودخواسته بیرون آمدند و خط بطلان بر رهبرمحوری یا ولایت محوری از این دو نوع و هر نوع ایدئولوژی کشیدند. امروز ساختار جمهوری پارلمانی و سکولار مبتنی بر حقوق بشر، آزادی، برابر حقوقی زنان و مردان، تأمین حقوق شهروندی و حقوق اقلیتهای قومی و ..... همچون چتری فراگیر ملی به نیاز مبرم حیات سیاسی کشور تبدیل شده است.
با تشکر نقی حمیدیان