ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 22.09.2006, 3:56
نامه  به  آمریکا

اکبر گنجی
پنجشنبه ٢١ سپتامبر ٢٠٠٦




ایران چه می‌خواهد؟ چه تصوری از ایران بهینه است؟ آیا ایران در حکومت آن خلاصه ‏می‌شود؟ شایسته است که ایالات متحده چه سیاستی در قبال ایران پیش گیرد؟ کوشش می‌کنم در این ‏گفتار به این پرسشها پاسخ دهم. پیشتر لازم است بگویم که سفر من به ایالات متحده که در فاصله‌ی ‏کوتاهی پس از آزادی از یک دوره‌ی شش ساله‌ی زندان صورت گرفته است، به نیت ارائه‌ی پیام ‏جنبشی است که حاملان آن در تلاشند تا در کشور ارزشهایی نظیر دموکراسی، حقوق بشر، عدالت ‏اجتماعی و آزادیهای مدنی را نهادینه سازند و این امکان را به وجود آورند که ایران نقشی شایسته و ‏در خور ظرفیتهای فراوان خود را در برقراری صلح، ثبات و توسعه‌ی پایدار در منطقه و در سطح ‏جهانی ایفا کند. تحقق این آرمان در گرو همدلی و همراهی بقیه‌ی اعضای خانواده‌ی بزرگ جهانی و ‏بویژه کشور پهناور و قدرتمند ایالات متحده است که در زمانه‌ی کنونی نقش عمده‌ای را در شکل ‏دادن به روند های بین المللی ایفا می‌کند.‏‎ ‎اگر صدای این جنبش شنیده و جدی گرفته شود، راه صلح ‏و دموکراسی هموار خواهد شد.‏

از ایران نباید فقط صدای حکومت آن را شنید. ایران در حکومت خود خلاصه نمی‌شود. اصولا ‏هیچ حکومتی آینه‌ی تمام نمای مردمی نیست که بر آنان حکم می‌راند. کژنمایی تصویری که ‏حکومت از مردم می‌دهد، در دیکتاتوری‌ها از حد معمول می‌گذرد. تحریف در دیکتاتوری‌های ‏ایدئولوژیک به افراط می‌رسد. در این دیکتاتوری‌ها مردم و تاریخ و سنت آنان را از نو تعریف ‏می‌کنند و تعریف خود را به‌عنوانِ تعریف حقیقی جا می‌زنند. کسی که در این تعریف نگنجد، خائن ‏به خلق تلقی می‌شود. دستگاه دیکتاتوریِ ایدئولوژیک، رو به بیرون، خود را بسیار یکپارچه جلوه ‏می‌دهد. مدام تبلیغ می‌کند که تمامی مردم، به جز عده‌ای که به اصطلاح فریب‌خورده‌اند، پشت سر ‏نظام ایستاده است. این خصوصیات را به نحو بارزی در رژیم ایران می‌بینیم. آنگاه که نیروهای ‏آزادیخواه با افکار عمومی جهانی سخن می‌گویند، طبعا مایلند این خواست را در میان بگذارند که ‏تصویر نظام یکپارچه و مردمی که همه گوش به فرمان رژیم هستند، تصویری کاملا تحریف‌شده ‏است.‏

مردم ایران زمانی به رژیم برآمده از انقلاب ضد سلطنتی امید بسته بودند. در راه انقلاب ‏فداکاری کرده بودند و این خوش‌بینی را داشتند که همه چیز بهتر خواهد شد و دوره‌ی ناملایمات و ‏ندانم‌کاری‌ها به زودی به پایان خواهد رسید. آنان اما در این مدت چیزی جز فشار بر خویش و ‏جهالت در مدیریت اجتماعی ندیدند. فاصله‌ی مردم با حکومت از همان روزهای آغاز پیروزی ‏انقلاب مشخص شد. مردم عدالت و آزادی می‌خواستند، رژیم اما فقط در اندیشه‌ی ارزشهای ‏ایدئولوژیک خود و تقسیم قدرت میان یک اقلیت ایدئولوژیک بود. رژیم به جای گشودن خویش به ‏روی همه‌ی نیروهای اجتماعی خود را بست و به انتقادها با سرکوب پاسخ داد، سرکوب به توسط ‏گروهی خشک‌مغز و تحریک‌شده، که به آنها می‌گفتند مخالفان می‌خواهند دین را از میان ببرند و ‏کشور را به دست بیگانگان بسپارند. به زودی زندانها پر از زندانی شد. دو سال پس از پیروزی ‏انقلاب اختناق خونباری بر کشور حاکم شد. در میان گروهی از مردم باز این تصور قوی بود که ‏این وضعیت گذراست، باید به سازندگی پرداخت و امید داشت که سرانجام آرامش و عقلانیت ‏برقرار شود و دوره‌ی آزادی فرارسد. جنگ با عراق به نفع حاکمیت شد. از جنگ برای پراکندن ‏تخم تعصب کور در میان مردم استفاده کردند. اگر کشور با خرد مدیریت می‌شد، این جنگ ۸ سال ‏طول نمی‌کشید. رژیم اما در پیشبرد جنگ، فقط به قدرت و انگیزه‌های ایدئولوژیک خویش فکر ‏می‌کرد. زمانی از جنگ دست کشید، که کشور در آستانه‌ی ورشکستگی کامل بود.‏

انقلاب به تاریخ مخوف زندان سیاسی در ایران پایان نداد. آزار و شکنجه شدت بیشتری گرفت. ‏دو سال از انقلاب نگذشته بود، که رژیم هر روز در رسانه‌هایش بی هیچ شرمی فهرست طویل ‏اعدام‌شدگان را اعلام می‌کرد. پایان جنگ را با کشتار سراسری زندانیان سیاسی همراه کردند. ‏خواستند با کشتار مسئله‌ی زندان سیاسی را حل کنند. مسئله همچنان باقی ماند. وحشت بزرگ، ‏خفقانی را که مطلوب رژیم بود، ایجاد نکرد. جامعه تب و تاب خود را حفظ کرد. ‏

پس از جنگ باز هم این امید پدید آمد که شاید دیگر دوران تعصبات به پایان رسیده باشد و ‏شاید دیگر رژیم بپذیرد که مردم زندگی می‌خواهند و لازمه‌ی زندگی آزادی و شادی و برخورداری ‏از حداقلی از امکانات رفاهی است این امید بود که از جمله در جنبش اصلاح‌طلبی، که با انتخاب ‏محمد خاتمی به ریاست جمهوری در حاکمیت نیز جای پایی پیدا کرد، بازتاب یافت. در دوره‌ی دوم ‏ریاست جمهوری خاتمی این امید دیگر زایل شده بود. خاتمی رئیس جمهور بود، اما رژیم از همان ‏دوره‌ی ، اول با دست باز سرکوب دانشجویان و روشنفکران و زنان و کارگران و اعتراضات ‏توده‌‌های عاصی را پیش می‌برد. در این دوره بود که قتلهای زنجیره‌ای روشنفکران و مخالفان فراز ‏تازه‌ای گرفت. کشتار مخالفان علاوه بر زندان در بیرون از زندان نیز رویه‌ای بود که از همان ‏ماههای اول به قدرت رسیدن رژیم، معمول شده بود. باندهایی شکل گرفتند که بدون ترس از هیچ ‏مجازاتی مخالفان را می‌ریودند و آزار می‌دادند و می‌کشتند. در مقطعی که عنوان قتلهای زنجیره‌ای ‏زبانزد شد، آشکار شد که باندهای آدم‌کش از بالاترین مراجع امنیتی دستور می‌گرفته‌اند. معلوم شد ‏که آدم‌کشی یکی از کارکردهای طبیعی و معمول دستگاه است و به هیچ رو پدیده‌ای حاشیه‌ای یا ‏احیانا ناشی از خودسری محسوب نمی‌شود.‏

امیدی که اصلاح‌طلبی ایجاد کرده بود، بسی زود زایل شد. دوره‌ی اصلاح‌طلبی به پایان رسید و ‏شکاف مردم و حاکمیت، که تصور می‌شد با سیاستهای اصلاحی پر خواهد شد، بازتر شد. اساس ‏سیاست رژیم برای بقا اکنون سه چیز است: ۱.سرکوب شدیدتر مردم ، ۲. استفاده از پول نفت، که ‏مدام بر حجم آن افزوده شد و همچنان می‌شود، به صورت پخش و پلا کردن رشوه‌وار آن، ۳. نقش ‏بالاتر استراتژی نظامی در کل استراتژی قدرت و در رابطه با آن قدرت‌گیری بیشتر امرای نظامی ‏و حضور آنها در همه‌ی عرصه‌ها از جمله فرهنگ و اقتصاد. تأکید رژیم برای دستیابی به ‏تکنولوژی اتمی تابع نظامی شدن بیشتر استراتژی قدرت است.‏
‏ ‏
رژیم ایران رژیمی چون رژیم صدام حسین نیست. این رژیم، به دلیل این که از دل یک انقلاب ‏درآمده و در کشوری به قدرت رسیده که مستبدان بر آن حکومت کرده‌اند، اما تاریخ سیاست در آن ‏در کودتاهای نظامی و حضور تانکها در خیابانها خلاصه نمی‌شود، از آغاز وارد تعاملی با جامعه ‏شده که علی‌رغم آن که معادلات آن ایدئولوژیک است و به هیچ وجه به نفع مردم نیست، سیمای آن ‏را شبه‌دموکراتیک کرده است. شگرد حکومتگران در ایران سرکوب مردم به نام خود مردم است. ‏آنان سرکوب می‌کنند، رشوه می‌دهند و از تلاش برای داشتن جای پایی در جامعه بازنمی‌ایستند. ‏آنالیز آمارهایی که از انتخابات مختلف در ایران داریم، نشان می‌دهد که این رژیم می‌تواند روی ‏حمایت حدود ۱۰ درصد از مردم حساب کند. این نیرویی عظیم است، بویژه وقتی که با توانایی‌های ‏حیرت‌آور تبلیغاتی روحانیون حاکم ترکیب شود. این نیرو ناچیز است، اگر فضای سیاسی شکننده ‏شود و نیروهای دموکراتیک بتوانند بحران هژمونی در جامعه‌ی ایران را به نفع خود حل کنند.‏

اندیشه‌ی کنار گذاشتن رژیم ایران از طریق نظامی ساده‌نگر و به شدت خطرناک است. بخش ‏بزرگی از مردمی نیز که نیروی حامی رژیم نیستند، دخالت نظامی از بیرون را دخالت در کشور ‏خود تلقی کرده، آن را نقض استقلال ایران دانسته و به مخالفت با آن برخواهند خواست. به نظر من ‏ایالات متحده‌ی آمریکا در حل مسائل خود با رژیم ایران، نباید هیچ لحظه‌ای حساسیتها و خواسته‌های ‏مردم ایران را از نظر دور دارد. فکر کردن به مردم ایران، از جمله ایجاب می‌کند که برای رفع ‏کدورتهای تاریخی و سوِتفاهم‌ها تلاش شود. مردم ایران نیز بایستی تصویری واقعی از ایالات متحده ‏داشته باشند و به بازخوانی انتقادی تاریخ مناسبات با آمریکا بپردازند.‏


به نظر من کشورهایی چون ایران، برای حل اختلافهای واقعی یا سوءتفاهم‌هایی که میان آنها و ‏دولت ایالات متحده وجود دارد، می‌باید توجه بیشتری به حس آزادی‌خواهی مردم ایالات متحده و ‏حس همبستگی طبیعی‌ای که آنان با آزادی‌خواهی، عدالت‌خواهی و استقلال‌طلبی دارند، مبذول کنند. ‏بر سر حق همگانی برای دستیابی به سعادت و این که سعادتمندی امتیاز طبقات و ملل خاصی نیست ‏و پایداری آن در گرو سعادت همگانی است، به سادگی می‌توان توافق داشت. در همین جا لازم است ‏بگویم که این تصور غلط است که گویا درکی که مردم کشورهایی چون ایران از شادی و سعادت ‏دارند، به کلی متفاوت از درک مردم آمریکا یا اروپاست. موقعیتهای وجودی انسانها اشتراکات و ‏شباهتهای فراوانی دارند. احساس درد در میان آدمیان مشترک است و انگیزه‌ها برای غلبه بر دردها ‏و رنجها به یکدیگر شبیه هستند. همه آرامش، آسایش و شادی می‌خواهیم و در صورت برخورداری ‏از سلامت عقلی و پاکیزگی اخلاقی از جنگ بیزار هستیم. همه هر آنچه را که مانع حرکت آزاد ما و ‏بیان آزادانه‌ی عقایدمان می‌شود، بد می‌دانیم. فرهنگها و سنتهای مختلف باعث می‌شوند از مفهومهای ‏مختلفی برای بیان خواسته‌هایمان استفاده کنیم، تأکیدهای خاصی در پیگیری خواسته‌هایمان داشته ‏باشیم و طبعاً ملاحظات خاصی. اینها مانع دستیابی به راه‌حلهای مشترک و مشابه بر سر مسائلی که ‏برای ساکنان کره ما مطرح است، نیست.‏

تجربه‌ی تاریخ کشورها و ملتها نشان می‌دهد که در سیر طولانی بلوغ یافتن خرد انسانی و ‏درس‌آموزی نقادانه از رفتار های گذشتگان و به محک زدن اندیشه های نو، واگرایی در شیوه های ‏عمل و در حوزه‌ی نظر تا حد زیادی جای خود را به همگرایی در اخذ و انتخاب مدلهای بهینه برای ‏بهبود بخشیدن به حیات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ابناء بشر، از هر قوم و نژاد، بخشیده است. ‏یک نمونه‌ی مثال زدنی در این زمینه مفهوم تاسیس نظام سیاسی با تکیه بر قانون اساسی است. ‏تاریخ آمریکا با ایده‌ی تأسیس درآمیخته است. مردم ایالات متحده شالوده‌ی کشور خود را با اندیشه‌ی ‏تأسیس پی ریخته و دستشان برای انتخاب ارزشها باز بوده است.‏

تجربه‌ی تأسیس نظامی متکی به قانون اساسی در ایران معاصر نسبتا نوپاست و با انقلاب ‏مشروطیت، که امسال صدمین سالگرد آن را جشن گرفته‌ایم، همراه بوده است. ما هنوز در حال ‏تأسیس هستیم ، طبعاً از صفر نمی آغازیم و به عنوان ملتی کهن سال نمی‌توانیم به ارزشهای ‏پیشینیان خود بی تفاوت باشیم. ما در تاسیس گری در درون خودمان نیاز به تفاهم داریم . انتظارمان ‏از جهانیان نیز تفاهم است.‏

گفتیم که ما نیز در حال تأسیس هستیم. انقلاب 1357 ایران نتوانست ایده‌ی تأسیس در انقلاب ‏‏1285 را به درستی پی گیرد. قدرت سیاسی و ایدئولوژیکی که بر آن غلبه یافت، مانع از آن شد که ‏مردم ایران آزادانه راهها وشیوه‌های سعادتمند شدن خود را برگزینند. ایدئولوژی رسمی حکومت ‏فقها در ایران، همه‌ی انسانها را صغیر می‌داند و معتقد است مردم بدون سرپرستی روحانیون ‏رفتارهایی چون اطفال و دیوانگان دارند. به نظر حکومتگران، مردم وقتی صالح هستند که گوش ‏‏‌فرمان بالا باشند. تصور کنید ایده‌ی "شبان-گوسفند" که ایده‌ی شناخته‌شده‌ای در کلیسای مسیحی ‏است، یک‌سر به جهان سیاست انتقال یابد. هر انسان آزاداندیشی فوراً نابهنجاری این ایده را درک ‏می‌کند. ایدئولوژی رسمی حکومت ما پیاده کردن چنین ایده ای در حوزه سیاست است. این ‏ایدئولوژی مخصوص جهان اسلام نیست. همه‌ی اشکال بنیاد گرایی – اسلامی، مسیحی، یهودی، ‏سیک و هندو غیره – در تحقیر مردم و رد و نفی حق آنان برای آزاد بودن اشتراک نظر دارند. ‏مبارزه‌ی آزادی خواهان با کسانی که مردم را بی‌شعور می دانند و بی‌شعور می‌خواهند، مردم را ‏لایق آزادی نمی‌دانند، تحقیرشان می‌کنند و می‌خواهند به شکلهای مختلف، از نَرم گرفته تا سخت و ‏خشن بر آنان سروری کنند، مبارزه ای در بُعد جهانی است و به کشور خاصی منحصر نمی شود.‏

ما در ایران در حال تفکر، جمع کردن نیرو، آگاهگری و کسب انرژی و شور برای تأسیس ‏تازه‌ای هستیم، نه از راه اعمال قهر، بلکه از راه یک مبارزه‌ی دموکراتیک صلح‌آمیز. ما در این ‏مبارزه به حمایت معنوی و اخلاقی همه‌ی جهانیان خاصه مردم ایالات متحده‌ی آمریکا نیازمندیم. ‏خواست اول ما این است که صدای آزادی‌خواهی و صلح طلبی ما شنیده شود. خواست ما این است ‏که تصور نشود حاکمان بر جامعه‌ی ما، کل جامعه‌ی ما را نمایندگی می‌کنند. ما امیدواریم جهانیان ‏دریابند، که دین حاکمان ما شاخصِ دیانت مردم ایران نیست. دینداران پارسا همگی با آزادی‌کشی و ‏بیدادگری رژیم مخالفند و میان دیانت با آزادی و حقوق بشر منافاتی نمی‌بینند. خواست ما این است ‏که آمریکا در طراحی هر سیاستی در قبال رژیم ایران، به طور اکید منافع جامعه‌ی مدنی ایران را ‏در نظر گیرد و با دقت ویژه‌ای به سخنان نیروهایی از این جامعه گوش دارد که نگران آن‌ هستند که ‏مبادا سیاست مهار بحران، خود بحران‌زا شده و به جنگ منجر شود. نگرانی نیروهای صلحدوست ‏در ایران واقعی است. ما مطمئن هستیم که بروز جنگ تازه‌ای در خاورمیانه، این بار در کشور ‏وسیع و پرجمعیت ایران، هم فضای منطقه را آشفته‌تر خواهد ساخت، هم جهان را ناآرام و نامطمئن ‏خواهد کرد و هم شانس ما را برای یک تأسیس‌گری دموکراتیک و صلح‌آمیز زائل خواهد نمود. امید ‏ما این است که از نمونه‌ی عراق به حد کافی درس گرفته شود. ‏

بنیاد گرایان با سوء‌استفاده از احساسهای دینی، در صدد دامن زدن به جنگ میان مسلمانان و ‏مسیحیان اند. صلح طلبان آزادی‌خواه ایران و آمریکا، کل غرب و کل منطقه‌ی خاورمیانه و نزدیک ‏بایستی بنیادگرایان مسیحی و مسلمان و یهودی را منزوی سازند.‏

ما با تشنج طلبی‌های رژیم ایران مخالفیم. در عین حال با دیپلماسی‌هایی در قبال این رژیم نیز ‏که ممکن است جنگ را به مردم ما تحمیل کنند، مخالف هستیم. ما همچنین با سیاست هایی از نوع ‏تحریم اقتصادی که ضرر وفشار آن متوجه مردم ایران باشد، به هیچ روی موافق نیستیم. ‏

ممکن و مطلوب آن است که مسائلی که بین دو کشور وجود دارد، از راه مذاکره‌ی مستقیم حل ‏شود. هم به نفع ایالات متحده، هم به نفع ایران و هم به نفع صلح در منطقه‌ی خاورمیانه است که ‏صلح‌طلبان جهان اسلام وجهان غرب به استفاده از این امکانها رو آورند و این کار را آن چنان ‏علنی و در برابر چشم همگان صورت دهند که کارشکنی جنگ طلبان در این زمینه نه به تشنجهای ‏بیشتر، بلکه به انزوای بیشتر آنها منجر شود. آزادیخواهان ایران مخالف دیپلماسی پنهان هستند. ‏دیپلماسی پنهان به ضرر مردم و مبارزات ما برای آزادی و حقوق بشر تمام می‌شود. ما در این ‏مورد که به هر نوع دیپلماسی پنهان با شک بنگریم، کاملا برحقیم. اگر دولت ایالات متحده‌ی آمریکا ‏در منطقه‌ی خاورمیانه از هر گونه سیاست پنهان اجتناب می‌کرد، به طور اکید از تماس‌گیری با ‏نیروهای مخالف حقوق بشر و پشتیبانی موضعی از آنها (مثلا در افغانستان در دهه ۱۹۸۰) ‏خودداری می ورزید و به منافع جوامع مدنی اولویت می‌داد، اکنون می‌توانست ببالد که سیاست ‏خارجی موفقی داشته است. ما نیز در خاورمیانه راضی‌تر و خوشبخت‌‌تر از اکنون بودیم. جهان نیز ‏کمتر در معرض خطر تروریسم قرار می‌گرفت.‏

بنیانگذاران ایالات شجاعانه نظامی دمکراتیک در شکل جمهوری تأسیس کردند. مردم آمریکا ‏برمبنایی استوار و قابل دفاع، به هیچ دولت خارجی اجازه نمی‌دهند به جای آنان و برای آنان رهبر ‏و نظام سیاسی برگزیند. لذا به مردم ایران هم حق خواهند داد که روا ندانند دولتی خارجی به جای ‏آنان درباره نوع نظام سیاسی و رهبرانش تصمیم بگیرد و تعیین تکلیف کند. این گونه دخالتگری ‏ناقض حق تعیین سرنوشت و طبعا نافی کرامت انسانی و غرور ملی مردمی با فرهنگی کهن است. ‏

ما فکر می‌کنیم حکومت تهران در رابطه با ایالات متحده در نهایت در صدد پیشبرد یک معامله ‏پشت درهای بسته است. حاضر است امتیازاتی بدهد و در عوض در درجه‌ی اول مایل است که ‏هیچ اعتراضی در مورد سیاستهای سرکوبگرانه‌اش نشنود. ما نه جنگ می‌خواهیم و نه چنین ‏معامله‌ای را. ما خواهان آنیم که دست رژیم ایران در سرکوب مردم ایران، در ایجاد تشنج در منطقه ‏و در پیشبرد عظمت‌طلبی اتمی بازگذاشته نشود. عظمت‌طلبی اتمی، سیاست خطرناکی است که ‏رژیم ایران پیش گرفته است. خطر این رژیم اما به این سیاست محدود نمی‌شود. خطر اصلی این ‏رژیم در آنجایی است که آزادی و حقوق بشر را به شدیدترین شکل پایمال می‌کند، در کشور به نام ‏دین آپارتاید جنسی برقرار می‌کند، اقوام و اقلیتها را سرکوب می‌کند و هر نوع دگراندیشی را جرمی ‏نابخشودنی می‌داند. مضمون آرزوهای اتمی رژیم، جاودانه کردن چنین سیاست هایی است. غرب ‏نبایستی در مذاکرات خود با حکومت جمهوری اسلامی ایران این جنبه‌ی موضوع را نادیده بگیرد. ‏ما نمی‌خواهیم تشنج‌زدایی در مناسبات با ایران طبق الگوی لیبی پیش رود. ‏

حکومت جمهوری اسلامی اکنون دستیابی به تکنولوژی غنی‌سازی اورانیوم را به مهمترین ‏آماج خود تبدیل کرده است. مخالفت غرب با تلاشهای اتمی این حکومت نباید صرفا به این دلیل ‏صورت گیرد که تهران با غرب و بویژه با ایالات متحده‌ی آمریکا ضدیت دارد. خواست ما این است ‏که غرب در این زمینه از سیاست دوگانه‌ی خویش دست بردارد. کل منطقه‌ی خطرخیز خاورمیانه و ‏نزدیک باید عاری از سلاحهای اتمی شده و هیچ حکومتی در این خطه در مسیر تبدیل شدن به ‏قدرت اتمی گام برندارد. مخالفت با روند خطرناکی که در منطقه‌ی ما آغاز شده و حکومت جمهوری ‏اسلامی نیز به آن دامن می‌زند بایستی بر زمینه‌ی تلاش عمومی برای خلع سلاح جهانی صورت ‏گیرد. سلاح های اتمی، میکروبی و شیمیایی آرامش و امنیت همگان، زیست‌بوم همه‌ی موجودات ‏زنده و در نهایت کل حیات را بر روی کره‌ی زمین تهدید می‌کنند.‏

جنبش آزادیخواهی در ایران آماده است تا برای تحقق اهداف خویش، علیرغم همه محدودیتهایی ‏که با آن مواجه است، سهم خود را در راستای آگاهی بخشی به افکار عمومی در داخل و خارج ‏کشور، فراهم آوردن زمینه ی تفاهم میان گروهها و اقشار واقوام مختلف و تمهید مقدمات به منظور ‏برقراری نظمی دموکراتیک و عادلانه، با بالاترین درجه از تلاش و اهتمام در عرصه های عمل و ‏نظر به انجام برساند. به گمان ما دولت امریکا در مقام مؤثرترین نیرو در صحنه‌ی ارتباطات جهانی ‏در زمانه‌ی کنونی می‌تواند با اتخاذ مواضعی سنجیده و با پرهیز از اقدامات شتابزده و مبتنی بر ‏ارزیابیهای غیر دقیق از شرایط، به بهترین شکل و با کمترین هزینه برای جامعه ی جهانی و مردم ‏ایران، به موفقیت نهضت آزادیخواهی مدد برساند.‏

من اكنون در جمع ايرانيان مقيم ايالات متحده به سر مي‌برم. آنان اكثرشان شهروند آمريكايند، ‏تحصيل‌كرده‌اند و بر پايه‌ي استانداردهاي آمريكايي موفق هستند. اين موفقيت را هم مديون تلاش ‏خود هستند هم مديون توانايي تحسين‌برانگيز جامعه‌ي آمريكا در پذيرش مهمان و مهاجر و رواداري ‏فرهنگي. از اين بابت كه دوستان من در اين جا آمريكا را همان گونه وطن خود مي‌دانند كه ايران ‏را، بسيار خوشحالم. مايلم از مهمان‌نوازي و مهرباني و صفاي آمريكاييان تشكر كنم. جامعه‌ي ‏بزرگ ايرانيان در آمريكا سرشار از محبت به اين كشور هستند. آرزوي آنان، آرزوي مردم ايران و ‏طبعا آرزوي من اين است كه همه‌ي مشكلات سياسي ميان دو كشور رفع شود و دو ملت را ‏رشته‌هاي دوستي به هم پيوند دهد.‏