برای امیر سلطانی
«در تاریخ جهان و در تاریخ هر کشور لحظههای حساسی وجود داشته است که برای مقابله با آن میباید از موضعی محکم وارد عمل شد و اغلب در این موقعیتهای حساس انسان تنهاست.»
دکتر شاپور بختیار، دی ماه ۱۳۵۷
«من و دل گر فدا شدیم چه باک غرض اندر میان سلامت اوست»
حافظ
در دی ماه ۱۳۵۷، بخت یار دموکراسی خواهان ایران شد که دکتر شاپور بختیار آخرین نخست وزیر مشروطه ی ایران شد. بختیار از مسند نخست وزیری برای سی هفت روز پی در پی به مردم ایران هشدار داد که با به قدرت رسیدن آخوندها، دیکتاتوری از نفس افتاده چکمه جای خود را به یک دیکتاتوری تازه نفس نعلین خواهد داد که آیندهای به مراتب دهشتناک تر را برای ایران به بار خواهد آورد.
ایکاش در پی بهمن ۱۳۵۷، با استقرار دموکراسی در ایران، هشدارهای بختیار در ایران بیهوده میشد. ولی افسوس و صد افسوس که پیروان خمینی “اُمت وار” با فریادهای مرگ بر بختیار دولت قانونی را به سود حکومت ولایت فقیه به سرکردگی آخوندی انتقامجو به نام خمینی با همکاری بسیاری از سیاسیون و روشنفکران و سرانجام “ارتش بی طرف” سرنگون کردند. انقلاب واپسگرای اسلامی، ملت ایران را دچار شکستی سهمگین، فاجعه آمیز و خونبار کرد. شکستی که ما ۴۳ سال است از مصیبتها و رنجهای ناشی از آن همه روزه در خود میپیچیم و از شدت درد جانسوزش، بر زمین و زمانه، هم با زبان خودمان و هم از زبان زندانیان سیاسی، مادران آبان، سپیده رشنوها و هم میهنان بهایی امان، نفرین میکنیم.
بختیار میدانست که در آینه وجدان، انسان همیشه تنهاست. از اینرو بختیار در پذیرفتن مسوولیت نخست وزیری، نخست یک سیاستمدار نبود، بختیار در هیاهوی شگرف دست و پای شکستن برای اعلام عبودیت به خمینی و اظهار تنفر از شاه، انسانی بیدار در کنکاش با وجدانش بود. وجدانی که به او نهیب میزد:
موضوع پنج سال زندانی شدنت به وسیله دستگاه آریامهری نیست،
موضوع محرومیتهای بیست و پنج ساله شغلی و مالی ات نیست،
موضوع متلاشی شدن خانواده ات نیست،
موضوع قتل پدرت به وسیله رضا شاه نیست،
موضوع دفاع از سنگر قانون اساسی مشروطه برای ایرانیان است،
موضوع نگهداری میراث مصدق و نهضت ملی ایران است،
موضوع تثبیت امر مبرم جدایی نهاد دین از نهاد حکومت است،
و از همه چیز مهمتر، موضوع، موجودیت، سربلندی و بهروزی ملت ایران است.
آری با انتخاب راهکار نخست وزیری برای هشدار دادن به هم میهنان با هدف نجات ایران، بختیار یگانه بخت یار دموکراسی خواهان ایران در مقابل این پرسش نسلهای پس از انقلاب است که میپرسند چرا در آن جنون همگانی سال ۵۷، هیچکس نبود که مردم را راهنمایی دگرگونه باشد؟ آنگاه که این پرسشگران نیک بنگرند، به پیکره و پیام مردی پی میبرند که در مبارزه و مقابله با فاشیسم ویرانگر شیعی ولایت فقیه خمینی و اعوان و انصار هنوز در قدرتش، آخرین فریاد دموکراسی را برای ایران سر داد.
پس بس عبث که حکومت سفله پرور جمهوری اسلامی ۳۱ سال پیش گلوی زبان راستگویت را پاره کرد و خون گرم میهن پرستی و انساندوستی ترا بر زمین سرد ریخت. چون سالهاست که پیام دموکراسی خواهی و ضد حکومت دینی ات از گلوی بغض آلود میلیونها ایرانی فریاد زده میشود و به زودی تومار جنایتها، فساد و پلشتی حکومت ولایت فقیه علی خامنهای - از آمران قتلت - را در هم میشکند و در گورستان تاریخ دفن میکند.
و بدین سان پرواز مرغ طوفان حماسهای همچنان باقی و جاری است که آوای آغازین و فرجامینش این بود:
ایران هرگز نخواهد مرد!
پی نوشت:
اهمیت خلوت انسان با وجدانش همواره مورد نظر فیلسوفها و پژوهشگران اخلاق بوده است. این است چندین نقل قول در این باره (برگردانها اقتباس گونه است و در برخی موارد لغت به لغت نیست):
مهاتما گاندی:
«در قاموس وجدان، قانون اکثریت بی جاست.»
«در میان دادگاهها، دادگاه وجدان والاترین است. این دادگاه است که در فراز است.»
«رهبری که بنابر ندای وجدانش کردار نمیکند، بی فایده است.»
مارتین لوتر کینک:
«زمانی فرا میرسد که انسان در موقعیت انجام کار خطیری قرار میگیرد که وجاهت اجتماعی و سیاسی و نیز امنیت او را به خطر میاندازد، ولی او بنابر ندای وجدان بایستی آن کار را انجام دهد.»
سوزان بی آنتونی (قهرمان حقوق برابری و حق رای زنان در آمریکا و مبارز ضد برده داری):
«به سنتهای [نا عادلانه] بی اعتنا باش. وقتی که جسارت بیرون آمدن از محدوده ات را پیدا میکنی، فراموش کن که مردم جهان چه فکری در باره ات میکنند. با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک به پیش رو و از وجدان خودت رضایت بخواه.»
فردریک نیچه:
به گفته خود نیچه، کتاب «چنین گفت زرتشت» تماما تفسیر و ارج گذاری بر نمونه تنهایی و خلوت گزیدن زرتشت با وجدان خویش است. در بخشی از کتاب، نیچه مینویسد: « زرتشت سرانجام به خلوت تنهایی خود باز میگردد، ولی این بار، زرتشت توجه خود را متمرکز شمار کوچکی از “مردان [بخوانید انسانهای] والاتر” کرد، کسانی که خلاف انبوه مردم، دارای نیکوییهای درون نگری، انضباط، غلبه بر نفس خود و سایر جنبههای تشکیل دهنده عشق به زندگی، هستند.»
دکتر محمد مصدق (این نقل قول گرچه مستقیم به موضوع وجدان ارتباط ندارد، ولی مربوط به موضوع مقاله در باره دکتر بختیار است):
«برای سياستمدار سه چيز لازم است، جرات میخواهد که بتواند کاری کند، از خود گذشتگی میخواهد که از همه چيز خود بگذرد، تصميم به موقع بايد بگيرد.»