ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 11.07.2022, 20:41
نه «شیخ» و نه «شاه»؟

فاضل غیبی

ملاهای ایرانی در میدان تبلیغات پشت شیطان را نیز به خاک مالیده‌اند. آنان با «زرنگی» ‏و دروغ‌پردازی توانستند جهنّم را به چشم هواداران و فریب‌خوردگان خود بهشت ‏جلوه ‌دهند، خواری زن ایرانی را دفاع از «کرامت» او بنامند، پایمال شدن سرافرازی ‏ایرانی را به نام «اوج کیان اسلام» حُقنه کنند، برقراری توحش حقوقی را به عنوان «قسط ‏مدنی» ستایش نمایند و از ورشکستگی اقتصادی و تاراج منابع ملی به عنوان «اقتصاد ‏مقاومتی» یاد ‌کنند؛ و در حالی که به هر قیمتی برای دستیابی به بمب اتمی می‌کوشند، ‏‏«فتوای رهبر مبنی بر منع ساخت سلاح اتمی» را برای فریب اذهان تکرار می‌کنند.

توجه به این نکته مهم و ضروری است که سرنوشت هر فرد یا گروهی را تا حدّ زیادی ‏ویژگی‌های آن فرد یا گروه تعیین می‌کند، و دروغگویی “ذاتی” ملاها سرنوشت آنان را به ‏عنوان «گجستگان تاریخ ایران» رقم زده است. آنان در هزارۀ گذشته با ناراستی و خیانت ‏توانستند همۀ مخالفان و رقبای خود را فریب دهند یا به کشتارگاه بی‌آبرویی بکشانند، و ‏امروزه توانسته‌اند در مواردی جهانیان را نیز بفریبند، اما در برابر مردم ایران چندان از ‏اوج محبوبیت به مغاک ذلت درافتاده‌اند چنانکه حتی فرزندان‌‌شان نیز از انتساب خود ‏به آنان شرم دارند، زیرا ملاها می‌توانستند میان منش ایرانی و بدویت اسلامی انتخاب ‏کنند، اما منش فریبکار و خشن اسلامی را برگزیدند که اعراب بدوی برای زنده ماندن در ‏بیابان‌های بی‌آب و علف عربستان بدان نیاز داشتند. البته با تکیه بر دروغ و فریبکاری در ‏جوامع شهرنشین که شالودۀ آنها بر اعتماد و همکاری استوار است می‌توان چند صباحی ‏بر گروه یا گروه‌هایی از مردمان تسلط یافت، ولی در روند دگرگونی تاریخی دیری نخواهد ‏پایید که فریبکاران برای همیشه از میان خواهند رفت.

اینکه امروزه بسیاری از مردم ایران از رژیم گذشته به نیکی یاد می‌کنند، نه بدین سبب که ‏نارسایی‌های رژیم گذشته را فراموش کرده باشند، بلکه بدین دلیل است که رژیم شاه اگر ‏فاسد هم بود در مورد ماهیت خود به مردم دروغ نمی‌گفت و اگر به خودکامگی رفتار ‏می‌کرد، به مردم‌فریبی دست نمی‌زد. در آن سو ملاها از همان ابتدای تشکیل “حکومت” ‏مستقل خود در دوران قاجار، اساس کار را بر فریبکاری و تبلیغات دروغین گذاشتند؛ فتوا ‏به جهاد با «کفّار روسی» دادند و با آنکه روسیه پس از پیروزی در جنگ نخست، تمایلی ‏به جنگی دیگر نداشت، دربار را به جنگ دوم مجبور کردند، اما در ادامه گناه شکست را به ‏گردن فتحعلی‌ شاه انداختند و در مسیر تضعیف دربار ایران در برابر دو قدرت روسیه و ‏انگلیس کوشیدند. علت آن بود که ملاها در سایۀ ناتوانی دربار می‌توانستند پایگاه ‏حکومت خود را در شهرها و روستاهای ایران گسترش دهند.

پایگاه اصلی حکومت ملاها «مراجع و محاکم شرع» بود. «محاکم شرع» کل معاملات، ‏‏«قبالجات» ازدواج، «دعاوی ارثی» و «مجازات منهیات شرعی» و... را «فیصله» می‌دادند. ‏به عبارت دیگر، جان و مال «رعیت» و «اُمت» را در دست داشتند، و با مقایسه با ‏رفتارشان در چهار دهه گذشته می‌توان از بلاهایی که در آن دوران نیز بر سر امت مسلمان ‏و به ویژه نامسلمانان ایران ‌آوردند، تصوری به دست آورد. هرچند که به سبب در دست ‏داشتن «انحصار کتابت» از جنایت‌های خود گزارشی مکتوب به جای نگذاشته‌اند:

اما از سوی دیگر تاریخ‌نویسان درباری زورگویی‌ها و خودکامگی‌های شاهان و حاکمان را ‏دقیقاً گزارش کرده‌‌اند، حتی (گاه با هدف بالا بردن «ابهت» شاهان!) در وصف آنان از ‏مبالغه‌ نیز فروگذار نکرده‌اند. بدین ترتیب این تصور تاریخی شکل گرفت که شاهان و ‏حاکمان مستبد ذاتی و مُلاها «عدالت‌خواه» بوده‌اند! در این میان جالب نظر است که ‏برخی ناظران خارجی با مقایسه با دربارهای اروپایی به خوبی واقعیت‌ها را دربارۀ ساختار ‏قدرت در ایران دیده‌اند. از جمله کنت دو گوبینو، سفیر دانشمند فرانسوی، با واقع‌بینی ‏نوشت:

وقتی شاه مملکت اجاره‌نشین ملاها باشد، می‌توان تصور کرد که آنها با مال و جان مردم ‏عادی چه می‌کردند. البته چنان‌که اشاره شد، در این باره گزارش‌های مستند تاریخی ‏بسیار نادر است و واقعیت اوضاع ایران را باید از گزارش‌های انگشت‌شماری که برای ‏نمونه از نویسندگان بابی بر جای مانده است، دریافت. برای آنکه بتوانیم آنچه را که در ‏این گزارش‌ها آمده است باور کنیم، باید بدانیم که در آستانۀ انقلاب مشروطه در هر شهر ‏ایران ملایی همانند سلطانی حکومت می‌کرد. برای نمونه: در تبریز میرزا جواد مجتهد ‏‏«۱۶۰ هزار تومان نقد و ۲۰۰ پارچه ده دارد.» آقا محسن مجتهد در همدان «سالى ‏‏۲۵۰۰۰ خروار گندم ضبط انبار دارد، ۲۰۰‏‎ ‎هزار تومان نقد و ۳۰۰۰‏‎ ‎تفنگ مکنز با ۳۰۰۰ سوار ‏تفنگچى در املاکش حاضر دارد، زيادتر از ۳۰ زن دارد.»(رگ تاک، ص. ۲۶۶)... و بالاخره ‏‏«آقا نجفی» در اصفهان:

دربارۀ ارتباط ملاهای دوران قاجار و حکومتگران عمامه‌بسر امروزی کافی است توجه کنیم ‏که «آقا نجفی» ورای ثروت بیکران، بیش از پنج‌هزار طلبه داشت که در واقع به عنوان ‏‏«عملۀ» دستگاه او عمل می کردند و بسیاری از آخوندهای امروزی از «نوادگان» آنان ‏هستند. بازماندگان امروزی آنان در “ویکی‌پدیا” از «آقا نجفی» به عنوان «شخصیت علمی ‏و معنوی» یاد می‌کنند که گویا «تحصیل علم را با ریاضات شرعیه همراه کرد و به ‏گنجینه‌ای از علوم و ملکات اخلاقی تبدیل» شد! با این وصف جای شگفتی نیست، که به ‏سال ۱۳۹۰ ش. در حکومت اسلامی به یادبود صدمین سالگرد مرگ چنین جنایتکاری، ‏‏«همایش مرجع بیداری اسلامی» تشکیل دادند! (رک: ویکی‌پدیا)

کوتاه سخن آنکه ایران‌دوستان در آستانۀ انقلاب مشروطه نیز آرزویی جز برانداختن ‏حکومت جرم و جنایت اسلامی نداشتند؛ چنان‌که امین‌الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه ‏نوشت:

اما در آن روزگار هنوز آگاهی لازم برای برانداختن «مرجعیت مسلمین» پدید نیامده بود و ‏بالا گرفتن بحران همه‌جانبه در کشور باعث انقلاب مشروطه شد که فرصتی برای ملاها ‏بود تا با فریبکاری خود را عدالت‌خواه جلوه دهند و از «ورافتادن» خود پیشگیری کنند، ‏در حالی که آنان در آن زمان در اوج قدرت و مکنت بسر می‌بردند و طبعاً مایل به ‏هیچ‌گونه تغییر و تحولی نبودند. سیدمحمد طباطبایی به این فریبکاری اعتراف کرده ‏است:

در سوی دیگر، شاهان دوران معاصر با همۀ ناتوانی نه تنها خواهی‌نخواهی به رسیدگی و ‏پاسداری از «رعیت» مقید بودند، بلکه خود نیز اغلب در چاره‌جویی برای به حرکت ‏درآوردن کشتی به گِل نشستۀ ایران می‌کوشیدند. اما آنان (به استثنای رضاشاه) هر بار در ‏برابر مقاومت ملاها ناچار به عقب‌نشینی می‌شدند و از آنجا که درمی‌یافتند که قدرت‌شان ‏واقعی نیست و تنها در باریکه‌ای که ملاها اجازه می‌دادند می‌توانند عمل کنند، با بگیر و ‏ببند نقشی را بازی می‌کردند که برعهده‌شان گذاشته بودند، تا آن «حاکم جابر غاصبی» ‏باشند که ملاها به آن برای توجیه وجود خود از نان شب هم نیازمندتر بودند:

این روزها بسیار از «مذهب‌زدگی» محمدرضا شاه سخن می‌رود. اما در مقایسه با او، ‏مذهب‌زدگی شاهان قاجار شگفت‌انگیز است. از ناصرالدین شاه که بگذریم، که اغلب پای ‏پیاده از قصر شاهی به خانۀ ملاعلی کنی می‌رفت تا تعبیر خواب نیمه شب خود را از او ‏بپرسد، مظفرالدین ‌شاه، پادشاه مشروطه‌طلب، باعث شرمساری بود:

با این وصف آیا می‌توان انتظار داشت که چنین مذهب‌زدگانی در برابر قدرت بی‌رحم و ‏مخوف ملاها بایستند و کشور را به تدبیر و دوراندیشی اداره کنند؟ این در حالی است که ‏هیچ‌کدام آنان نیز از میل به «رعیت‌پروری» عاری نبودند. از این نظر محمدعلی ‌شاه ‏نمونه است. او که در ابتدا پشتیبان مشروطه بود و متمم قانون اساسی را امضا کرد، به ‏اغوای ملاها از جمله شیخ ‌فضل‌الله نوری، به مخالفت با مشروطه برخاست و مجلس را ‏به توپ بست. میزان مذهب‌زدگی او نشان می‌دهد که چرا ملاها توانستند او را بفریبند:

ملاها برای تحکیم حکومت پیدا و ناپیدای خود در دو سدۀ گذشته با ترویج خرافات و ‏سرکوب دگراندیشان از یک‌سو تسلط خود بر امت را تثبیت کردند و از سوی دیگر با فشار ‏بر حکومت سیاسی و تکیه بر مسلمانی شاهان، از ایجاد فضای باز و رفرم‌های اجتماعی و ‏سیاسی جلو گرفتند. بدین معنی شاهان قربانیان قدرت برتر ملاها بودند، زیرا در برابر ‏قدرت آنان نمی‌توانستند در راه پیشرفت واقعی جامعه گام زنند و بدین سبب نیز ‏پشتیبانی ایرانیان را از دست می‌دادند و برای حفظ بقای خود به خودکامگی رفتار ‏می‌کردند. این دوگانگی فجیع را به خوبی می‌توان در محمدرضاشاه دید که بسیار در راه ‏پیشرفت ظاهری کشور می‌کوشید، اما با تظاهر به مذهب‌زدگی و سرسپردگی به ملاها، از ‏گذار جامعه به دمکراسی و اشتراک نیروهای اجتماعی در ادارۀ امور جلومی‌گرفت. در ‏نتیجه ملاها را باید عامل عمدۀ عقب‌ماندگی ایران شناخت، که درست به هنگام ورود ‏جهانیان به دوران تمدن نوین ایران را برای برآوردن امیال قدرت‌طلبانۀ خود در ‏عقب‌ماندگی میخکوب کردند.

ملاها حتی اینک که پس از به خاک سیاه نشاندن کشور آخرین نفس‌ها را می‌کشند، از ‏تصور مخدوشی که از شاهان پرداخته‌اند، استفاده می‌کنند، تا گذار از حکومت اسلامی را ‏مانع شوند. بدین هدف پادوهای تبلیغی آنان با شعار «نه شیخ مکار، نه شاه جبّار» این ‏دو را برابر می‌کنند، تا خود را نگران آیندۀ دمکراسی در ایران نشان می‌دهند! پادوهای ‏تبلیغی در این راه یا چپ‌های اسلامی و یا نوادگان واقعی و فکری همان ملاها هستند ‏که به پشتیبانی خود از رژیم فاشیسم اسلامی نعل وارونه می‌زنند. ‏


همۀ گفتاوردها از «رگ تاک» (نشر پنجم، کیهان لندن)‏