براندازان یا هواداران انقلاب به طرفداران راه و روش اصلاحی میگویند؛ «مردم را نترسانید، احتمال سوریهای شدن ایران خیلی کم است» یا از زبان مارکوزه پاسخ میدهند «تاریخ شرکت بیمه نیست».
در هر دو گزاره بالا براندازان به این اذعان دارند که در پی سرنگونی نظام حاکم احتمال درغلتیدن کشور به هرج و مرج و خشونت وجود دارد، ولی ریسک آن را پایین میدانند.
نکته مهم اما این است که هرچند در عرصه شخصی یک فرد میتواند ریسک کند، در عرصه عمومی یا سیاسی که پای جان و امنیت مردم و تمامیت ارضی کشور در میان است مسئولیتپذیری سیاستمدار یا نیروی سیاسی او را مجاز نمیدارد ریسک کند.
از نیمه دوم سال ۵۶ که حرکت قطار انقلاب ایران به آهستگی آغاز شد تا یک و سال و نیم بعد که با شتاب روزافزون پیروز شد، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران یکپارچه و متحد پشت رهبری آیتالله خمینی بودند، چپ و راست، مذهبی و کمونیست با اتحاد و روحیه همبستگی و همیاری آن انقلاب را با هزاران آرزو و امید برای برافتادن ظلم، نبودن زندانی سیاسی، پایان دادن به مجلس «بله قربان»گو، استقلال سیاسی کشور، نظام جمهوری، تبدیل شدن زندانها به دانشگاه و سرانجام اجرای عدالت و توجه به محرومان، انقلاب را به پیروزی رساندند.
چند هفته بعد از پیروزی انقلاب، شکننده بودن آن همبستگی ملی خود را نشان داد و جریان حذف و سرکوب نیروهایهای شرکت کننده در انقلاب از سوی جریان مسلط با سرعت کم در دو سال اوایل و با سرعت زیاد در سال ۶۰، آغاز شد. هرچند حذف و سرکوب از سوی حکومت آغاز شد، اما روحیه همبستگی در میان مردم و عمده نیروهای سیاسی نیز تبدیل به حذف، اتهامزنی، انتقامگیری و حتی گاه در خانوادهها به دودستگیهای مرگبار داد. در مناطق قومی که قبل از انقلاب از حرکتهای تجزیهطلبانه خبری نبود و با توجه به روابط خوبی که شاه با کشورهای منطقه و حتی عراق برقرار کرده بود، قصد سوئی نیز برای دخالتهای خارجی در میان قومیتها وجود نداشت، درگیریهای نظامی، برخورد خشونتبار شیعه و سنی، برخی صداهای تجزیهطلبانه و دخالتهای خارجی آغاز شد.
انقلاب یا براندازی چنانکه انقلاب ایران نیز نشان داد چنان شیک، تمیز و متمدنانه آنچنانکه متولیان و مروجان آن از پشت کانالهای تلویزیونی خارج از کشور و در اتاقهای کلابهاوس وعده میدهند، پیش نمیرود. در کشورهایی که جامعه مدنی قوی ندارند سرنگونی نظامهای مستقر زمینه بروز و ظهور نیروهای خفته، ورود بازیگران جدید و نیروهای آزاد شده و عوامل پیشبینی نشده به صحنه است، حتی اگر قبل از براندازی و انقلاب بروز و نمودی نمیداشتند.
حال با توجه به وجود صفبندیهای تند و شدید از همین الان، نفرتهای انباشته شده، نیروی خفته انتقام، حضور کسانی که خواب احیای ساواک و برقراری داغ و درفش میبینند، وعده تکه تکه کردن «آخوندها» یا حذف و سرکوب «پنجاه و هفتیها» را میدهند، فرشگردیانی که روشنفکران را تهدید میکنند، اکتویستهایی که فحاشی را استراتژی و «کمپین شرمساری» را تاکتیک مینامند، فعالانی که به هنرمندان داخل کشور توهین میکنند، دانشگاهیانی که توصیه به حداقل ۱۰ سال دیکتاتوری بعد از براندازی میکنند، فعالیت گروههای تجزیهطلب و مسلح در کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان و ندای تجربهطلبی در آذربایجان، قدرتگیری نیروهای ضدشیعی در همسایگی ایران، دخالتها و نقشه کشورهای منطقه برای تجزیه ایران را شاهد هستیم و مغرضان یا سادهلوحانی که خواستار «آموزش به زبان مادری» هستند، چگونه و با کدام مسئولیتپذیری میتوان احتمال درگیریهای داخلی را در فردای براندازی دستکم گرفت؟
با چنین شرایط و گسلهایی، گفتن اینکه «تاریخ شرکت بیمه نیست» یک شوخی تلخ با سرنوشت مردم و کشور نیست؟ با چنین اوضاع و حساسیتهایی وعده یک براندازی یا گذار تمیز و برگزاری انتخابات آزاد پس از سرنگونی نظام دادن، فاصله گرفتن از عقل سلیم نیست؟
حتی اگر ایرانِ پس از براندازی با مشکل سوریهای شدن روبرو نشود، با مشکل پیروز شدن یک نیروی متشکل نظامی یا یک شخصیت فرهمند که هواداران متعصب، خشونتگرا و گوش بهفرمان دارد، روبه روبرو خواهد شد. یعنی پرداخت هزینههای بسیار انسانی و اقتصادی برای تکرار چرخه نامیمون دیکتاتوری و افتادن از چاله استبداد مذهبی به استبدادی از لون دیگر.
[ارجاع به یادداشت احمد زیدآبادی]
■ پس با این حساب بهتر است مردم ایران خود را برای حداقل چهل سال دیگر حکومت طالبانی اماده کنند چون براندازی این رژیم فاشیستی خطر هرج و مرج دارد. نمیدانم نویسندگانی مثل آقای فرخنده تاریخ انقلاب فرانسه و انقلاب امریکا را خواندهاند یا نه؟
حمید هوشور
■ با سلام جناب فرخنده
من فکر میکنم شما اگر به یک سوال بدونه آنکه بخواهید حاشیهها و اگرها برایش اضافه کنید جواب دهید کمک بزرگی به خودتان و مخاطبان کردهاید. آیا جمهوری اسلامیِ واقعا موجود فعلی در ایران تواناییِ برآورد نیازهای حداقلیِ اجتماعی، اقتصادی، سیاسیِ ایرانیان را دارد؟ (لطفا بدون اگرها) اگر جوابتان آری است، لطفاً چشم اندازهایی که شما در سیستم ج.ا ملاحظه میکنید را که منجر برآورد آن نیازها میشود را فهرستوار بگویید. اگر جواب شما منفی است در آن صورت در مورد تاکتیک های مبارزه با سیستم ج.ا. می توان صحبت کرد.
سلمان گرگانی
■ خوب وقتی کسی جدا و عمیقا از فاجعه ۵۷ دفاع کند و همچنان گمان داشته باشد که ساواک همان است که سازمان فدایی مورد قبول او ترسیم میکرد و دلبستگی او به اشتباه غیرقابل جبران سال ۵۷ و آیتالله خمینی کماکان قابل اغماض، طبیعی است که هشدارش هم بشود همین! جناب فرخنده! آقای نگهدار و امثال ایشان، قبل از شما از این دست هشدارهای رنگارنگ برای توجیه سیاستهای خانمانبرانداز ارتجاع سرخ و سیاه را آنقدر تکرار کردهاند که دیگر احتیاجی به این ترساندن ملت به جان آمده از طرف شما نبود. کماینکه در این نوشته، حرف جدیدی هم به آن تکرار مکررات اضافه نکرده. اگر این سخنان، ۱۰ سال پیش خریداری داشت، امروز حتی اصلاحطلبان داخل نظام هم از تکرار آن خودداری میکنند چرا که کشور ما در یک قدمی سقوط نهایی و بیبازگشت است. شرایط کشور اگر امروز به این منجلاب رسیده و حاکمیت هم قدم به قدم خود را تثبیت کرده در سایه اصلاحطلبان چپ و راست بوده که سر هر بزنگاهی به جای اقدام عملی و روشن، فلسفهبافیهای بسیار دوراندیشانه کردند. شما یا میدانید و یا اگر نمیدانید، شاید بد نباشد کسی به شما بگوید که اگر قرار بود امنیتیهای رژیم برای ترساندن ملت بزرگ ایران و جلوگیری از وفاق ملی برای تحول کشور و بازگرداندن آن به ریل پیشرفت و توسعه قبل از فاجعه ۵۷ مطلبی بنویسند، چارچوب نوشتهشان بهتر از اینی که شما زحمت کشیدهاید، نمیشد. اما شما چه بخواهید و چه نخواهید، این حکومت امنیتی-امتی با افکار خطرناک خامنهای و ابواب جمعی او محکوم به فروپاشی است. خطراتی هم که آینده ایران را تهدید میکند، اتفاقا در همین اندیشه پنجاه و هفتی و نمایندگان این اندیشه خلاصه میشود. از حاکمان نظام اسلامی گرفته تا همه تجزیهطلبان و نیروهای ضد ملی که زاییده این تفکر هستند. در نقطه مقابل این طیف، ملت ایران در اکثریت بزرگ خود قرار دارد که خواهان ایرانی یکپارچه و رو به توسعه و آزاد است. ایرانی مدرن و نوین که رضا شاه بزرگ سنگ پایه آن را بنا نهاد و محمد رضا شاه در ساختن بنای آن، اقدامات درخشان و موثری را بهعمل رسانید. بهتر است به جای هشدارهای تکراری راه حلی را تقویت کرد که بهترین و تنها امکان نجات کشور است.
با احترام بهروز فتحعلی
■ اگر ما مردم ایران بعد از این هم تاریخ و ادعای تمدن و سابقه فعالیت سیاسی و انقلاب مشروطه و غیره و ذلک، لیاقت یک سیستم سیاسی سالم و دولتمردانی بهتر از این جنایتکاران و دزدان اسلامی را نداریم که تکلیفمان روشن است، غلط زیادی کردیم که انقلاب کردیم و آن کشور آباد و نسبتا آزاد و آن شاه ایرانپرست را از کشور پر از وفور نعمت راندیم و این خزعلات را به جان خریدیم. همین لیاقت ما است. اگر هم نه، میگوییم ما مثل سایر ملل متمدن و آزاد جهان لیاقت زندگی بهتر و نظام سالم و دموکراتیک داریم، این گوی و این میدان. این خانه از پا بست ویران است و کمترین امیدی به بهبودی در اوضاع نیست. باید آستین را بالا زد و این ویرانه را با نفی هر گونه فریب و نرمش و سازش و اما و اگر و تهدید و ترس و لرز و انذار و مخاطره و عافیتطلبی و غیره از نو ساخت بدون هیچ پیش وند و پس وند اسلامی. چهل و چهار سال است که دل خوش کرده ایم که اینها سرعقل میایند و گشایشی در امور میشود. نتیجهاش شده است انتخاب آقای رئیسی به عنوان رئیس جمهور که انسان واقعا خجالت میکشد. و تاسف و حسرت و افسوس که چه داشتیم و چگونه قدر نگذاشتیم و به چه ذلتی تن در دادیم. هیچکس نگفته این مسیر و این هدف، راهی است آسان، برای پیشرفت و آزادی باید مبارزه کرد و هزینه داد در غیر اینصورت این هیولاهای فاسد اسلامی چیزی از ایران و ایرانی باقی نخواهند گذاشت.
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
مومن
■ هراس آقای فرخنده از سوریه شدن ایران قابل درک و منطقی است. هرگونه ترس و هشدار برای اجتنب از خلأ قدرت و سقوط ایران به ورطه جنگ داخلی و اضمحلال کاملا به جاست. اما آقای فرخنده فراموش میکند که این به اصطلاح اصلاحطلبان که خود بعد از چهل سال هنوز توان اصلاح رژیم را ندارند صلاحیت رهنمود به سرنگونیطلبان را از دست دادهاند. بعد از چهل سال رای دادن و شرکت در انتخابات، ایران امروز کثیفترین مهره خود را در راس قوه مجریه تجربه میکند. ایشان یا نمیداند یا فراموش میکند که همین خشونت بیان و کینهجویی بیمارگونه بسیاری از این سرنگونیطلبان محصول به درازا کشیده شدن سلطه رژیم جهل و جنایت است. ایشان چطور نمیبیند که این “نفرتهای انباشته شده” با هرچه طویل شدن عمر جمهوری اسلامی رابطه مستقیم دارد؟
مهرداد
■ بهگمانم هر دوگروه بخشهایی از واقعیت را بیان میکنند. سقوط حاکمیت در جامعهای از نظر سیاسی نابالغ و سرشار از تنش خطر پاره شدن شیرازه و جنگهای داخلی وچند پاره شدن ایران را در پی دارد و از طرف دیگر ادامه وضع موجود که جامعه مدنی حداقل در کوتاه مدت حریف قدرت منسجم و تعلیم دیده که اصولا بر خلاف شاه قصد کوتاه آمدن را ندارد آیندهای پرادبارتر و حتی جنگ را پیش پا میگذارد پس چه باید کرد آیا بنبست است ایا میتوان به این حرکات خودجوش پراکنده دل خوش داشت که سرانجام به سیلی مبدل شود و موجب براندازی و یا عقبنشینی حاکمیت شود و یا دلخوش داشت به معجزهای که مثلا یک روز همه به خیابان بیایند و حکومت را پایین بکشند و تازه پس از آن آیا دوباره حاکمیتی گردنکش به جای آن نخواهد نشست پس چاره شاید در قدرتمند شدن جامعه مدنی باشد که آنهم در غیاب توسعه اقتصادی خوابی بیش نیست اما اگر حلقه گمشده توسعه باشد باید بهر نحو از ان استقبال کرد چه با احیای برجام و چه با هر طریقی که این حاکمیت با آن موافق باشد.
بهرک.گ
■ چه خوب شد که آقای بهرنگ به کمک نویسنده این مقاله که همیشه در اضطراب خشونت جامعه بر علیه حکومت اسلامی است دست به قلم زد و مثل آخوندهایی در مجلس خصوصی و شلوغی که به حرفهای دو طرف حدودا گوش سپرده و در انتها میگوید: البته شما درست میگویید ولی ایشان هم حق دارند.
این حرفهای آقای فرخنده تازگی ندارد و هر وقت مردم به جان آمده تکانی میخورند و حکومت مثل همیشه با خشونت جواب میدهد ایشان به مخالفین و مردم هشدار می دهند. ایشان به خوبی منشأ خشونت را می شناسند ولی هیچ گاه این چنین مقاله ای در رابطه با سرکوب و خشونت پنهان و آشکار این جانیان نمی نویسند. این جماعت ضدامپریالیسم که کعبه شان چین و روسیه است این حکومت را هم خجولانه “ضدامپریالیسم” میدانند ولی تعارف میکنند و به نعل و به میخ میزنند. “به پیش” و “پیک نت” یک نگاهی بیندازید همه چیز دستتان میآید. در واقع کیانوری و نگهدار و شاگردانش موفق شدند و به هدف خود که دوام و بقای نظام ضدغربی و “ضدامپریالیستی” بود برسند. این حرفها دیگر اضافه است. از خشونت حرف میزنند ولی انگار نمیبینند که چهل و چند سال است که حکومت خشونت را به امری رایج و روزمره تبدیل کرده که مثل زالو خون زندگی در این دیار را میمکد. مردم بپا خواهند خواست و مسئولیت خشونت به عهده آنی است که ابزار خشونت را در دستش است. دفاع از خویش حق مردم است. با این حرفها مردم را خلع سلاح نکنید نارنجک ترس را به میان مردم به جان آمده پرتاب نکنید. شجاعت هم از دیر باز صفتی انسانی بوده است.
با درود به شجاعان این آب خاک. آ. نیکراد
■ با سلام. این حرفها را بیشتر برای “نظر دهندگان” مینویسم تا برای حمید فرخنده گرامی. یکی از بزرگترین مشکلاتی هر فردی با آن گریبانگیر است، آنست که از غلتیدن به عادتهای قدیمی (یا افکار قدیمی) پرهیز کند. من، و البته بسیاری کسان دیگر، در دورهای از زندگی خود، به “تئوری انقلاب” باور داشتیم، از آن دفاع میکردیم، و خواهان کاربرد “تئوری انقلاب” بودیم. خود من در بازه زمانی ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ برداشت خودم از “تئوری انقلاب” بازبینی کردم، و وقتی به پاییز سال ۱۹۹۵ رسیدم، دیگر چیزی از “تئوری انقلاب” در من باقی نمانده بود. اما گاهی، وضعیت اسفناک زندگی ایرانیان، مرا به قدری آشفته میکند، که به عادتهای قدیمی خود میغلتیم و خواهان انقلاب و سرنگونی میشوم. در چنین مواقعی بعد از چند روز به خود آمده و از خود میپرسم “چرا خواهان روشی هستی که از نظر تئوریک آن را رد میکنی؟”. یادآوری یک مفهوم که در دو شکل مختلف توسط دو انسان صاحبنام گفته شده است، شاید به کسانی که، مانند من به آشفتهگی احساسی، دچار میشوند، کمک کننده باشد. این مفهوه اولین بار در مورد “صلح” به کار رفته بود و چنین بود: “برای رسیدن به صلح، هیچ راهی وجود ندارد. صلح خودش، راه است”. به عبارت دیگر، برای رسین به صلح، باید از روشهای صلحآمیز استفاده کرد. من این مفهوم را به زمینههای دیگر تسری میدهم و میگویم: “برای رسیدن به دموکراسی، هیچ راهی وجود ندارد. دموکراسی خودش، راه است.” یا حتی میتوانم بگویم: “برای رسیدن به وضعیتی که در آن تغییرات اصلاحی، به سادگی میسر باشد، هیچ راهی وجود ندارد. تقییرات اصلاحی خودش، راه است.”
اینکه هر بار، از دیدن وضعیت اسفناک زندگی مردم، یا جنایات رژیم جمهوری اسلامی و مسئولانش، و ناکارآمدی آنها، به دامن “تئوری انقلاب” در غلتم، کار درستی نیست. من، خواهان تغییرات تدریجی و صلحآمیز، و خشونتپرهیز، ...، هستم، چه برای امروز که جمهوری اسلامی وجود دارد و چه برای فردا که جمهوری اسلامی از بین رفته باشد.
با احترام - حسین جرجانی
■ کامنتهای اکثر کسانی که در نقد موضوعی که من مطرح کردهام نوشتهاند اتفاقا در تایید وضعیت نامطلوب و خطراتی است که انقلاب با براندازی برای مردم و کشور ما دارد. آنها به موضوع دیگری پرداختهاند و آن اینکه مسئولیت وضع موجود بر عهده حکومت است که در این موضوع من هم طبیعتا با آن عزیزان همنظر هستم و مسئول اصلی را از جمله در عرصه خشونت حاکمیت میدانم. اما این که حکومت شروعکننده خشونت بوده و هست، برای کسی که مخالف راههای خشونتآمیز برای تحولات سیاسی هستند فرق نمیکند شروع کننده خشونت کدام طرف بوده است. آنها فکر میکنند حتی از خشونت و قهری که در پاسخ خشونت حاکمیت باشد تحولات خوب و به سمت دمکراسی حاصل نمیشود. تجارب هم انقلاب ایران و هم انقلابهای دنیا این را نشان میدهد. انقلاب فرانسه هم سالها خشونت و جنگ در اروپا را در پی داشته است. انقلاب امریکا هم در حقیقت برای استقلال امریکا از انگلیس بوده و داستان دیگری است. نکته دیگر اینکه من از «راه و روش اصلاح طلبی» دفاع میکنم که تاریخی به قدمت انقلاب مشروطه دارد، و نه لزوما از همه «اصلاحطلبان».
حمید فرخنده
■ با سلام جناب فرخنده
همانطور که خودتان به خوبی می دانید در مباحث علمیِ مشخص اگر هدف هرچه نزدیکتر شدن به حقیقت باشد، کمتر کلی گویی و حاشیه گویی و نصیحت کردن بوجود می آید. من دوباره سوالم از شما را تکرار کنم:
در صورت امکان ظرفیتهای اصلاحی به نفع تودهٔ مردم را در جمهوری اسلامیِ واقعا موجود در ایران را لطفا بدون اگرها و شایدها بگوید.
اگر برای سئوال بالا فعلا علاقه ای به جواب دادن ندارید (که حق هم دارید) لااقل راهی نشان دهید که چگونه خانواده های زیر خط فقر مطلق می توانند برای زنده ماندن حرکتهای اصلاح گرانه انجام دهند؟
و همچنین آیا رژیم فاشیستی هیتلر امکان اصلاح داشت؟ اگر جواب منفی است، فرق ج.ا. در عملکردهای امنیتی، سیاسی ، اقتصادیاش با رژیم هیتلر چیست؟ (بدونه در نظر گرفتن تاریخ و جغرافیا)
و در انتها دوست گرامی نصیحتهای کلیشه ای کردن در فرهنگ ما مانند غذا و آب خوردن، نیاز ادامه زندگی است که در جوامع پیشرفته کمتر به چشم می خورد. شاید بهتر می بود روشنفکران ایرانی که مدت زیادی از ایران دور بوده اند (حداقل ۳۵ سال ) در مورد عملکردهای میدانیِ داخل ایران کمتر مردمِ داخل ایران را نصیحت می کردند، و بیشتر سعی می کردنند صدای رسای حرکتهایِ آنان باشند.
سلمان گرگانی
■ آقای گرگانی عزیز، نخست اینکه نظام جمهوری اسلامی یک نظام نیمه توتالیتر است و رژیم آلمان هیتلری یک نظام توتالیتر بود. حاکمیت جمهوری اسلامی مصائب و مشکلات فراوانی از جمله افزایش جمعیت زیر خط فقر برای مردم ایجاد کرده است. اما همه نظامهای دیکتاتوری، بهجز نظامهای کاملا توتالیترها که شرایط ویژهای دارند، را میشود اصلاح کرد به شرطی که مردم بخواهند. از نظر من رژیم شاه نیز اصلاحپذیر بود ولی متاسفانه گفتمان مسلط آن دوره که توسط اکثریت روشنفکران، سازمان های سیاسی، بخشی از نهاد روحانیت ترویج و از سوی مردم پذیرفته شد، انقلاب بود. شاه از اواسط سال ۵۶ شروع به عقب نشینی یا اصلاحات کرد. طبیعتا اگر مردم، نخبگان و عمده جریانهای سیاسی کشور نخواهند و مبارزه نکنند خود رژیم جمهوری اسلامی به خودی خود یا اصلاحاتی انجام نخواهد داد یا دامنه آن بسیار محدود و معطوف به تغییرات ضروری برای بقای نظام خواهد بود. روشی که من آن را ترجیح میدهم و راه بیرون آمدن کشور ما از معضل کنونی و مشکل دراز مدت چرخه استبداد میدانم، ادامه مبارزات سیاسی، صنفی و اجتماعی به روش مسالمتآمیز است. جنبش معلمان، کارگران، کشاورزان، برخی دیگر اصناف و زنان در متن جامعه در جریان است و هر از مدتی یک یا چند برجسته میشوند. اگر مردم تحولات تدریجی و مسالمتآمیز بخواهند و راه و روش عمده نیروهایهای سیاسی نیز چنین باشد، همین نظام جمهوری اسلامی در برابر خواست اکثریت مردم مجبور به عقب نشینی و اصلاح خود است. اگر شما توان بلند کردن یک وزنه ۸۰ کیلویی داشته باشید حتما توان بلند کردن یک وزنه ۵۰ کیلویی هم دارید، اما برعکس آن لزوما درست نیست. به همین سیاق شما اگر نتوانید یک نظام را مجبور به پذیرش خواستههای خود کنید به طریق اولی توانایی سرنگونی آن را نیز نخواهید داشت. تاکید می کنم اصلاح پذیر بودن نظام های سیاسی فقط بستگی به نظام و قدرت حاکم ندارد، بلکه عاملیت، نقش و راه و روشی که مردم و نمایندگان سیاسی آنها برمیگزینند تعیین کننده است.
با احترام/ حمید فرخنده