کسانی که در انقلاب ۵۷ شرکت داشتند شاهد جلوههایی از همبستگی مردم در جریان انقلاب بودند. بهویژه در زمستان سرد سال ۵۷ با اعتصابات مختلفی که در جریان بود، کمبود نفت، صف پمپ بنزینها و معضل جمعآوری زباله در تهران برای مردم مشکلاتی بهوجود آورده بود. جریان انقلاب اما مردم را با هم مهربانتر کرده بود و آستانه تحمل آنها را افزایش داده بود. در کوچه، خیابان و میادین و ترافیک مردم با همدردی و نگاهی همدلانه از کنار یکدیگر میگذشتند. اگر لازم میشد دست یاری به سوی یکدیگر دراز میکردند. علیرغم سرمای سوزان زمستان انقلاب، گرمیِ شور انقلاب نه تنها سرها را از گریبان بیرون آورده بود که مهربانی بر چهرهها نشانده بود. فریاد شعار بلند بود. نگاهها هم درد مشترک را فریاد میکرد. مردم عموما در خیابانها، مساجد یا صفهای تظاهرات به روی هم لبخند میزدند، نگاهها مهربان شده بود.
جوانان سالخوردگان کوچه و محله خود را در خرید پیتهای نفت یا جمعآوری زبالههایشان یاری میکردند. در تهران اگر چراغ راهنمایی در چهارراهی از کار افتاده بود باعث هرج و مرج در رانندگی و چهرههای و فریادهای عصبی رانندگان یا دعوا نمیشد. فردی از میان جمعیت ابتکار به خرج میداد، وسط چهارراه میرفت و با علائم دست عبور و مرور خودروها را مانند یک پلیس راهنمایی اداره میکرد. رانندگان و عابران نیز از او تبعیت میکردند و رفتوآمد مختل نمیشد.
رمانتیسم انقلابی مهربانی به شهر آورده بود و روحیه همبستگی و محبت به هموطن را گسترش داده بود. همین همبستگی و مهربانی بود که به مردم شور و شوق و انرژی مضاعف میبخشید.
مردم سراب پیشرو را چشمه جوشان آزادی و سعادت میدیدند. همین امید یا یقین به رسیدن به آزادی، عدالت و جامعهای برتر بود که اعتماد به نفس مردم را بالا برده بود. انرژیآفرین و مهربانکننده انسان ایرانی با هموطنان خود بود. شور و شوقی و اعتماد به نفسی که بدون آن البته آن کار بزرگ شدنی نبود.
امروز میدانیم که اگر مردم میتوانستند به طریقی شمهای کوچک از آنچه بعد از انقلاب و در این ۴۳ سال بر سر مردم آمد حدس بزنند، بیگمان حتی اکثر اسلامگرایانی که درد دین داشتند، به سرعت خیابانها و میدانها را ترک میکردند و به خانههای خود بازمیگشتند. آنگاه تب انقلاب میتوانست فروکش کند و سرنوشت دیگری برای مردم ایران رقم میخورد.
اکنون از آن شور، شوق و امیدواری عظیم به بهبود شرایط زندگی در پی انقلاب یا براندازی حتی در بین کسانی که راه حل را سرنگونی نظام حاکم میدانند، خبری نیست. گرچه در نگاه اول نبود آن خوشباوری و رمانتیسم انقلابی را میتوان به حساب واقعگرایی انقلابیون امروزی و نامید که در پی تجربه دردناک انقلاب ۵۷ بدست آمده است. اما انقلاب نیز بدون میزان قابل توجهی از شور و شوق انقلابی و همبستگی، همیاری، اعتماد و وحدت میان انقلابیون موفق نخواهد شد. و این آن چیزی است که در فضای اپوزیسیون سخت غایب است.
با زبان و ادبیات پرخاشگرانه و حذفی علیرغم ادعاها، آن ره که میرویم به دموکراسی نیست. کسانی که در موقعیت ضعف و در جایگاه اپوزیسیون به دنبال حذف کلامی و ندیدن یکدیگر هستند، در فردای رسیدن به قدرت واضح است که میتوانند مخالفان خود را حذف فیزیکی هم بکنند، تا چه رسد به حذف سیاسی. همه مردم ایران مانند ما و طیف ما نمیاندیشند. بنابراین در «به نام همه مردم» یا «مردم ایران» صحبت کردن باید محتاط بود.
ادبیات پرخاشگرانه و حذفی برخی فعالان سیاسی و دانشجویی و بعضی از سازمانهای سیاسی، چه سلطنتطلب و چه جمهوریخواه، برخورد برخی نخبگان سیاسی و حجم عظیمی از ادبیات توهینآمیز و حذفی مردم در شبکههای اجتماعی علیه یکدیگر بسیار از آن مهربانی، مدارا و همبستگی لازم برای پیشبرد امر سیاسی مشترک فاصله دارد. این نوع سلوک با دیگرانی که چون من نمیاندیشند، پیشپردهی تکرار قصهی پر غصهی رخدادهای پس از انقلاب و سرنگونی است.
همبستگی و مهربانی مردم در پاییز و زمستان ۵۷ برای جلوگیری از خشونت انقلاب کافی نبود، چنانکه گل به سربازان و افسران حکومت نظامی داده شد، اما در شب بعد از انقلاب گلوله نصیب برخی افسران شد که تسلیم شده و اعلام همبستگی کرده بودند
تولیدکنندگان ادبیات حذف و خشونت آیا به این اندیشیدهاند که تا مهربانی و مدارا در گوشه و کنار شهرهای واقعی و دهکده مجازی ایران نکارند و پرورش ندهند، همبستگی ملی شکل نخواهد گرفت و کاری بزرگ از پیش نخواهند برد؟