بسیاری معتقدند که همیشه بایستی به ”مبارزهی بدون خشونت” به عنوان یک تابوی غیرقابل تغییر نگاه کرد. هرگاه هدف جنبش این باشد و بماند که «شاه» را جانشین «ملایان» کند، مبارزه از آغاز تا پایان خشونتآمیز میشود. زیرا وقتی قدرت هدف میگردد، زور تنها روش سازگار با آن میشود. بدیهی است طرفین نزاع، بنابر توان و اسباب در اختیار، خشونت به کار میبرند. خشونت نیز به نزاع پایان میبخشد؛ بدین سان که بازور بیزور را از پا در میآورد.
اما در قلمرو سیاست و بهطور مشخص در رویاروئی با رژیم جنایتکار، وقتی آزادی هدف میشود، خشونت زدائی تحقق مییابد با بهکار بردن روشهای زیر:
خشونت زدائی به قصد از کار انداختن قوای سرکوب رژیم از راه:
● افشای جنایتها و فسادهای رژیم و مافیاهای نظامی – مالی،
● سلب مشروعیت دینی و اخلاقی از روشهای سرکوبگرانه،
● شرکت دادن جهانیان در مبارزه با خشونتهای رژیم، مانند اعدام و شکنجه و شکستن شخصیت انسان و...
شناسائی تبعیضها (تبعیض به زیان زنان و کارگران و... و تبعیضها بهسود روحانیان دولتی و سرکوبگران و مافیاها) و مبارزه با این تبعیضها به ترتیبی که موانع شرکت در جنبش همگانی، در سطح جامعه، از میان برداشته شوند.
وقتی آزادی هدف میشود، پندارها و گفتارها و کردارهای یکایک شرکت کنندگان در جنبش میباید از خشونت خالی شوند. شعارهای گویای زندگی در استقلال و آزادی میباید جانشین شعارهای گویای مرگ (مرگ بر...)ها شوند. نه تنها به این دلیل که «مرگ بر» خشونت و بیانگر ادامه نظام سیاسی مبتنی بر میراندن است بلکه به این دلیل نیز که «مرگ بر» ابراز انزجار و خشم و کینه است و زنده باد آزادی و استقلال و جمهوریت مردم، اظهار عزم به بنای جامعه باز و تحول پذیر، جامعه انسانهای مستقل و آزاد است. بدین قرار، شعارها میباید بیانگر حقوقی باشند که تمامی مردم ایران از آنها بر خوردار میشوند.
برای مثال، «جمهور مردم آری، ولایت مطلقه فقیه نه» و یا «استقلال، آزادی، جمهوری ایران» و یا «رشد بر میزان عدالت اجتماعی آری و ویرانگری بر میزان ستم گستری نه» و یا عدالت اجتماعی آری (برخورداری زنان از منزلت و کارگران و دیگر اقشار، هم حقوق خود بعنوان انسان و هم از منزلت و امکان برابر بر کار و حاصل آن و هر قوم از حقوق فرهنگی و غیر آن) و ستم گستری نه»
مبارزه با ضد اطلاعات رژیم (دروغسازیها و دروغ پراکنیها) که با موفقیت نسبی در حال انجام است. این مبارزه وقتی موفقیت کامل پیدا میکند که مبارزان، خود به ضد اطلاعات نپردازند. یعنی حقیقت را با دروغ در نیامیزند و خلاف حقیقت را نسازند و انتشار ندهند.
تشکیل پرونده جنائی برای آمران و مأموران سرکوبگریها. با توجه به اهمیتی که نقش جامعه جهانی و افکار عمومی جهانی بدست آورده است، تشکیل پرونده جنائی قابل ارائه به دادگاه جنائی بینالمللی، کاری بسیار بزرگ و سخت تعیینکننده است. در حال حاضر، دولتهای خارجی در پی جستن و بکار بردن این و آن دستآویز فشار و تهدید هستند. اما وقتی مردم ایران خواستار تعقیب جنائی استبدادیان میشوند:
● این رژیم است که از حامیان خود محروم میشود.
● مردم ایران هستند که از تحریمهای اقتصادی و تهدید به جنگ و دیگر فشارها که متوجه زندگی روزمره آنها است، میرهند.
با توجه به نقشی که کارکنان دولت در «انتخابات» و جنبش بعد از آن داشتهاند و با توجه به اهمیت تعیینکننده کادرها در مدیریت امور کشور، بسط جنبش به دستگاه اداری کشور، از توان سرکوبگری رژیم بسیار میکاهد. حمایت از کارمندان درست کار و نیز افراد نیروهای مسلح که تن به سرکوبگری نمیدهند و بسا مورد غضب رژیم میشوند، در وضعیت کنونی، خشونتزدائی سخت کارآمدی است.
مبارزه با نابهسامانیها و آسیبهای اجتماعی (انواع اعتیادها، انواع جرمها و جنایتها و خود و دیگر تخریب کردنها). در سطح جامعه و با مشارکت مردم، این مبارزه موفق میشود. زیرا جامعه وقتی مصمم میشود نظام اجتماعی خود را باز و تحول پذیرکند، همزمان، به خود نقش پزشک و پرستار و درمانگاه و پناهگاه را میدهد. قدرت، جوان را بهمثابه نیروی محرکه یا مأمور ویرانگری میکند و یا خود آن را ویران میکند. اکثریت بزرگی به مخدرها و یا بهکار گرفتن زور روی میآورند زیرا این نوع کارها را نوعی دهن کجی و حتی مبارزه با قدرتمدارها گمان میبرند.
رها شدن و رها کردن از ترسها که میباید با بیرون آمدن از مدارهای بسته بد و بدتر همراه باشد مهمترین خشونتزدائی و کارآمدترین روش همگانی کردن جنبش و ادامه آن تا پیروزی است: مدار بسته بد و بدتر، (رژیم و ترس از بدتر از رژیم و...) و مدار بسته خشونت (اگر نکشم کشته میشوم، پس بهتر که وارد میدان نشوم) و مدار بسته روابط قوا در زندگی روزمره (اگر دست بالا را نگیرم، زبون و زیر دست میشوم) و... مدارهائی هستند که میباید از آنها بیرون آمد تا جنبش همگانی بگردد.
در رویاروئی با قوای سرکوب که از هیچ جنایتی روی گردان نیستند، خشونت زدائیهای زیر در ایران و در کشورهای دیگر، با موفقیت اجرا شدهاند و پیشنهاد میشود:
● انتقال حق رهبری به دیگری، برده کردن خویش و خود را تسلیم ویرانگرترین خشونتها کردن است. در حقیقت، برده کسی است که دیگری «ولی مطلق» او است. او از استقلال رأی محروم است. حتی اگر صاحب با او خشونت به کار نبرد، محرومیت از استقلال، زور ویرانگری است که او را از درون ویران میکند. از این رو، شکوفائی انسان در گرو استقلال رأی و آزادی او است. بدین قرار، کارآمدترین روشهای خشونتزدائی، نه گفتن به ولایت مطلقه فقیه (که بیکم و کاست نظام بردهداری است) و آری گفتن به جمهوریت مردم است. هر ایرانی میباید بداند که تا وقتی استقلال رأی نجوید، ممکن نیست رشد کند و تا جامعه ایرانی از جمهور مردم برخوردار نشود، جامعه مستقل و آزاد و در رشد بر میزان عدالت اجتماعی نمیگردد.
● بر هر ایرانی است که از آزادی و حقوق دیگر خود بهطور کامل برخوردار شود. کسی که از حق کار خود بهطور کامل برخوردار نیست، نیاز به رژیم ندارد، خود خویشتن را تخریب میکند. برای مثال، کسی که بیکار است و یا در روز، به یکی دو ساعتی کار با مزدی ناچیز تن میدهد، تخریب میشود. کسی که نمیتواند نظر خود را اظهار کند، تخریب میشود و برخورداری از همه حقوق، نیازمند خلاصی از رژیم سرکوبگر نیست. بسا از میان برخاستن این رژیم، نتیجه برخورداری کامل از حقوق است. توضیح این که در خانواده، وقتی رابطهها بر میزان حقوق برقرار میشوند، بخش بزرگی از خشونت ویرانگری از میان میرود که جامعه ایرانی را رنجور ساخته است. تنها این یک خشونت زدائی از قلمرو مداخله رژیم و بنا بر این از توانائی سرکوبش بسیار میکاهد.
● مقام اول امر دهنده، میباید بهعنوان مجرم اصلی معرفی و مدارک در باره مجرمیت او و دستیارانش جمعآوری شوند.
● اما از آنجا که مأموران جنایتپیشه هستند که سبب میشوند آمرانشان جنایت را روش حکومتگری کنند، شناسائی و تعیین هویت آنها نیز کاری ضروری است. با توجه به تحول قوانین و رفتارهای قضائی در جهان، این شناسائیها امکان میدهند که آمران و مأموران جنایت در هیچ کجای جهان نتوانند خود را پنهان کنند و از تعقیب قضائی بگریزند.
جنبشکنندگان همواره میباید عمل باشند و هیچگاه نباید واکنش آمران و مأموران سرکوب شوند. نه وقتی رژیم خشونت تمام عیار میشود و نه زمانی که در باغ سبز نشان میدهد. (چنان که احتمال بسیار است که یک چند از دستیاران آقای خامنهای را در تقلب بزرگ و سرکوبهای سبعانه، کنار بگذارند). این مأموران سرکوب در خیابانها هستند که همواره میباید عکسالعمل جنبشکنندگان شوند. جنبشکنندگانی که ابتکار عمل را از دست دهند و با زورگو فصل مشترک پیدا کنند، رژیم سرکوبگر را برخود مسلط کردهاند.
جنبشکنندگان گرفتار خشونت مأموران «ولی جائر» نمیشوند اگر اختیار زمان و مکان را از دست ندهند. در حقیقت، اگر آدمى خود اين اختيار را از دست ندهد، هيچ قدرتى نمىتواند آن را از دست او بستاند. توضيح اينكه مكان و زمان قدرت (= زور)، هم اينجا و هم اكنون، است. اما زمان انسانی که آزادی را هدف میکند، زمان بى نهايت و مكان او بى كران لااكراه (= هر جاى جهان كه با قرارگرفتن در آن بتوان خشونتزدائى را تا انحلال قدرت ادامه داد) است.
شرط پيروزى روش آزادى بر روش قدرت، يكى اينست كه انسان آزاد، زمان و مكان روش زور پرستان را نپذیرد. زنهار! تن دادن به زمان و مكان زورپرستان، پپروزى ندارد. بر فرض كه كسى بتواند از حصار زور، با غلبه بر زور پرستان، بيرون آيد، شكست خوردهاست. زيرا به قدرت اصالت بخشيده و روش او راپذيرفته و بكار بردهاست.
بدینسان، هر رژیمی را به مرامش میباید سنجید و با نشان دادن خالی شدن مرامش از محتوای اولیه و پر شدنش از زور، میباید نزدیک شدنش را به مرگ معلوم به اطلاع مردم رساند. تا هم جامعه اطمینان پیدا میکند که رژیم مردنی است و هم قوای سرکوب رژیم در بکار بردن خشونت با مردم، سست شوند. از این دید که بنگری، میبینی ناتوانی نسبی رژیم حاصل بیش از ۴۰ سال افشای خیانتها و جنایتها و فسادهای رژیم و بکار بردن علامتهای مرگ رژیم در شتاب بخشیدن به انحطاط و انحلال آنست.
رابطه مستقیم برقرار کردن با واقعیتها و استفاده از آنها در بی اثر کردن خشونت سرکوبگران: استفاده بهینه از زمان و مکان، منوط به اینست که واقعیتهای موجود در هر مکان و زمان شناسائی و پیشاپیش، روشهای استفاده از آنها برای بی اثر کردن خشونت سرکوبگران، سنجیده شوند. برای مثال، با توجه به ادعای «اسلام مداری» رژیم، سنجیدن پندار و گفتار و کردار سخنگویان و آمران و مأمورانش به واقعیتها کاری واجب و خشونتزدائی کارسازی است. در همان حال، روزهای مذهبی و ملی و نیز روزهای کارگران و زنان و ... بکار آن میآیند که واقعیتهای پدید آورنده آن روزها و نیز درسهای رویدادها، با مردم در میان گذاشته شوند تا اراده تغییر کردن و تغییر دادن در آنها پدید آید.
شناسائی واقعیتهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه و آگاه کردن مردم از آنها، هم وجدانهای علمی و عمومی را غنی میکند و هم انتظار مردم از تغییر را معلوم میکند و هم شرکت آنها را در جنبش تا پیروزی تضمین میکند. تلفیق واقعیتها با درس تاریخ استفاده از مناسبترین روزها و، در هر روز، در خور ترین ساعتها و بهترین محلها برای تشکیل اجتماع را میسر میکند. به ترتیبی که بزرگترین اجتماعها، با کمترین خشونتها میسر میگردند.
ابهامزدائی کار دیگری است که هر شرکت کننده در جنبش میباید انجام دهد. در حال حاضر، خامنهای و دستیاران او، به شیوه استالین و دستیارانش، سه گروه را در دادگاههای فرمایشی و نمایشی محاکمه میکنند. «متهمان» بهجای دفاع از خود، «اعترافات» میکنند. نباید گفت کسی این نمایش خشونت سخت ضد انسانی را باور نمیکند. چرا که از ابهام در گفتارها و کردارها است که شکنجه گران و اعتراف ستانان، در کار خود سود میجویند. همان ابهامها، سبب میشوند که در ذهن بینندگان و شنوندگان تردید پدید آید و عزم شرکت در جنبش سست شود.
ابهام در هدف بازهم بزرگتر و مانع همگانیتر شدن جنبش است: «اجرای قانون اساسی» یعنی چه؟ و ربط آن با «استقلال، آزادی، جمهوری ایران» چیست؟ تکلیف حقوق ملی و حقوق انسان و کرامت و منزلت زن و عدالت اجتماعی و حقوق قشرهای مختلف و اقوام و... چه میشود؟ بر هر ایرانی است که بداند کاهنده ترین خشونتها، خشونت نامرئی ابهام است. بدترین نوع ابهام نیز ابهامی است که آدمی میداند حق چیست، اما «خود را مجبور میبیند به صراحت آن را بر زبان نیاورد».
بیآنکه خسته شویم، میباید آزادی، کرامت و حقوق زورمدار را به مردم یادآور شویم. در این پهنا است که خشونت بیمحل میشود و زورپرستی که خشونت را روش میکند، این امکان را مییابیم که آزادی و کرامت خویش را باز یابیم. اگر هم قدرت عدهای را یکسره از استقلال و آزادی و حقوق و کرامتش غافل کرده باشد، وقتی جمهور مردم این حقوق را بشناسند و بهکار برند، زور بیمحل میشود و دستگاه ستم چون برف آب میشود. بدین ترتیب، مجموعهای از روشهای خشونتزدائی در این نگاشته، ارائه گردید. بکار بردن این روشها جنبش همگانی را ممکن میکند و مداومت این جنبش تا پیروزی را تضمین میکند.
عباد عموزاد خرداد ۱۴۰۱