آیت الله دستغیب: چرا کسانی که حرفشان خریدار دارد برای آزادی آقایان موسوی و کروبی و زندانیان سیاسی کاری نمی کنند؟
جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۲
کلمه
آیت الله دستغیب که طی چند سال گذشته بارها حصر میرحسین و کروبی را غیرقانونی و غیرشرعی خوانده است، می پرسد: در میان بزرگان مملکت برخى هستند که هیچ مقام و مسؤلیتى ندارند، امّا حرفشان خریدار دارد. چرا این افراد به میدان نمىآیند و براى آزادى آقاى موسوى و کروبى و زندانیان سیاسى کارى نمىکنند؟ چرا کار خوبى را که از دستشان بر مىآید انجام نمىدهند و بر عکس، زخم زبان مىزنند.
این مرجع تقلید در بخشی از سخنانش که در آخرین شب از ماه رمضان ایراد کرد، گفته است: آقاى رئیس جمهور مىداند که این مقام را از خدا دارد. خدا دلهاى مردم را به سوى او متوجّه کرد که انتخابش کردند، پس ابتدا باید به احکام دین خدا و فرامین قرآن و سنّت عمل کند و از احکام الهى تخلّف نکند، که اگر کرد به میثاقى که با خدا و مردم بسته خیانت کرده و مردم مسلمان از او روى مىگردانند. علاوه بر این کشور بهرهمند از ثروتهاى فراوان است و در زمرهى ثروتمندترین کشورهاى دنیا قرار دارد، هم از جهت منابع مادى و هم از جهت نیروى انسانى. این همه معادن غنى نفت و گاز و سنگهاى قیمتى و صنعتى و… به علاوه هوش سرشار و استعدادهاى فراوان جوانان، ثروتهاى خدادادى است که نصیب ما شده است. باید از این ثروت به نفع ملت استفاده صحیح بشود.
وی در ادامه افزود: اگر کسى واقعآ هدفش خدمت به مردم و جلب رضاى پروردگار باشد براى هیچ منصبى ذرهّ اى از حکم خدا تخلّف نمىکند و به هیچ قیمتى تن به گناه نمىدهد. اگر مقام و منصبى نصیبش شد، آن را از خدا مىبیند و به مسؤلیت خود، آن طور که خدا راضى است، عمل مىکند. اگر هم به مقامى نرسید شکر خدا مىکند و ناراحت نمىشود.
این مرجع تقلید در توضیح حمایت از یتیم که توصیه قرانی است، اظهار داشت: از مصادیق یتیم، شیعیان و دوستان ائمه اطهار علیهم السلام هستند که ایتام آل محمّد معرفى شدهاند. مراجع تقلید و رهبر و سایر مسؤلان وظیفه دارند به امور آنها رسیدگى کنند و دست بر سرشان بکشند. این رسیدگى کردن هم دو جور است: گاهى کسى پولى از خودش به یتیم مىدهد؛ گاهى مال خود یتیم را به او مىدهد. ثروت این کشور متعلق به خود مردم است و باید بدون منّت و بدون گداپرورى به آنان داد. اگر غیر از این باشد احترام ایتام آل محمّد حفظ نشده است.
متن سخنان آیت الله دستغیب به نقل از سایت مسجد قبا به شرح زیر است:
تفسیر سوره فجر ، جلسه ۳ ، آیات ۱۴ تا ۱۷ ، چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۵/۱۶ ، بیست ونهم رمضان ۱۴۳۴
بسم الله الرحمن الرحیم
اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ(۱۴) فَأمَّا الاْنْسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أکْرَمَنِ(۱۵) وَ أمّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أهانَنِ(۱۶) کَلّا بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ(۱۷)
البتّه پروردگارت در کمین است.( ۱۴) امّا انسان هنگامى که پروردگارش براى امتحان او را گرامى دارد و نعمتش بخشد، گوید: پروردگارم مرا گرامى داشت.( ۱۵) و امّا چون براى امتحان رزقش را تنگ گرداند، مىگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.( ۱۶) چنین نیست، بلکه یتیم را گرامى نمىدارید.
اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ؛ خداى تعالى در کمین ستمکاران است. او شاهد و ناظر بندگان خویش است و آنان را مىنگرد که آیا شکر نعمت به جا مىآورند یا خیر، و چگونه از نعمتهاى پروردگار استفاده مىکنند.
شکر منعم واجب عقلى است و جزاى احسان جز احسان نیست، حتّى اگر به حیوانى احسان کنند او هم احسان مىکند، انسان که جاى خود دارد! بنابراین معناى درکمین بودن خداوند، مطابق آیات بعد، این است که مردم را با عطاى نعمت یا منع آن امتحان مىکند. کسى که صاحب نعمتى مىشود، از مال و مقام و همسر و فرزند و سلامتى و غیره، اولا: باید با زبان، خدا را سپاس گوید و سجده شکر به جا آورد و «الحمدلله» بگوید. ثانیآ: باید نعمت خدا را در راه خشنودى او به کار بندد.
آقاى رئیس جمهور مىداند که این مقام را از خدا دارد. خدا دلهاى مردم را به سوى او متوجّه کرد که انتخابش کردند، پس ابتدا باید به احکام دین خدا و فرامین قرآن و سنّت عمل کند و از احکام الهى تخلّف نکند، که اگر کرد به میثاقى که با خدا و مردم بسته خیانت کرده و مردم مسلمان از او روى مىگردانند. علاوه بر این کشور بهرهمند از ثروتهاى فراوان است و در زمرهى ثروتمندترین کشورهاى دنیا قرار دارد، هم از جهت منابع مادى و هم از جهت نیروى انسانى. این همه معادن غنى نفت و گاز و سنگهاى قیمتى و صنعتى و… به علاوه هوش سرشار و استعدادهاى فراوان جوانان، ثروتهاى خدادادى است که نصیب ما شده است. باید از این ثروت به نفع ملت استفاده صحیح بشود.
مبادا فردا بگوید تقصیر من نبود و تقصیر آن وزیر و آن معاون بود و این وزیر را به من تحمیل کردند. مردم به شما رأى دادهاند؛ مسؤل وزرا شخص شما هستید و شما هم باید در برابر تخلّف آنها پاسخگو باشید.
آقاى رئیس جمهور باید هر چه امروز دارد ثبت کند و فردا که خواست برود، به حساب کشیده شود تا چیزى براى خود برندارد.
کسى که خود را در معرض ریاست جمهورى قرار مىدهد، مدعى است که مىتواند یک کشور را اداره کند، پس باید مطابق این ادعا امتحان شود تا صدق و کذبش معلوم شود. پس اگر بعد از پایان دوره ریاست جمهورى آن گونه که قول داده بود و مردم انتظار داشتند، عمل کرده بود، شکر نعمت کرده، ولى اگر خلاف وعدههایش عمل نمود و مردم را به فقر کشاند، کفران نعمت کرده است و هم دنیا را از دست مىدهد و هم آخرت را.
بنابراین به صرف گفتن نیست، عمل هم لازم است. هر کس در هر منصب و مقامى است همین طور است؛ اگر از پست ریاست خود استفاده خداپسندانه کرد و آخرت خویش را اصلاح نمود، شکر نعمت خدا را کرده، از امتحان خود سربلند بیرون آمده است.
جوانى که مدعى است اگر همسر و فرزندى خدا نصیبش کرد، اخلاق خوب و رفتار پسندیده خواهد داشت و به حساب دستور شرع آنان را بار مىآورد، در معرض امتحان قرار مىگیرد و رفتار و کردارش ثبت مىشود. آقاى طلبهاى هم که با خدا عهد مىبندد اگر معروف و مشهور شود، حرف حق بزند و فقط به گفتن احکام طهارت و نجاست اکتفا نکند و بزرگان مملکت را امر به معروف و نهى از منکر بکند ـ هر کس به حساب خودش ـ مورد امتحان قرار مىگیرد.
فَأمَّا الاْنْسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أکْرَمَنِ؛ بعضى از امتحان خود سربلند بیرون مىآیند و بعضى سرشکسته مىشوند. مردودى در امتحان الهى این است که چون به نعمتى مىرسد خود را برتر از دیگران و مستحق این نعمت مىداند و تکبّر مىورزد. اگر به پست و مقامى رسید، مانند فرعون طاغى مىشود و مثل قوم عاد و ثمود فساد مىکند. همان اقوامى هم که به خاطر کفر و شرک عذاب شدند، در فطرت خود یکتایى خدا را مىفهمیدند، امّا به آن اعتنا نکردند؛
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أنْفُسُهُمْ ظُلْمآ وَ عُلُوّآ)
«از سر ظلم و برترى جویى، آن را انکار کردند در حالى که پیش خود بدان یقین داشتند.»
گویند: در زمان فرعون آب رود نیل فرو رفت، مردم مملکتش جمع شدند و گفتند: اى پادشاه! آب نیل کم شده، آن را زیاد کن. فرعون گفت: من از شما مردم راضى نیستم (به این سبب آب را کم کردهام و زیاد نمىکنم). مردم به ناچار برگشتند و مرتبه دوم به حضورش آمدند و گفتند: اى پادشاه! حیوانات ما در معرض تلف هستند و اگر آب رود نیل را زیاد نمىکنى خداى دیگرى غیر از تو خواهیم پرستید.
فرعون گفت: همه مردم به صحرا روند و خود نیز به صحرا رفت و از آنان جدا گردید و آن قدر از مردم دور شد که او را نمىدیدند و صدایش را نمىشنیدند. صورت روى خاک نهاد و با انگشت سبابه به جانب آسمان اشاره کرد و عرض کرد: خدایا مانند غلامان ذلیل که به سوى مولاى خود مىروند، آمدهام به سوى تو و مىدانم کسى قادر نیست آب رود نیل را زیاد کند، مگر تو. پروردگارا تمنا مىنمایم آن را جارى و زیاد نما.
آب رود نیل جارى و زیاد گردید. فرعون نزدیک آنان آمد و گفت: زیاد نمودم براى شما بندگانم آب نیل را. همه مردم در مقابل او به سجده افتادند.
در آن هنگام جبرئیل پیش فرعون آمد و گفت: اى پادشاه شکایتى دارم، یارى نما مرا. گفت : چیست قصه و مطلب تو؟ جبرئیل گفت: بندهاى دارم که او را صاحب اختیار بندگان دیگر خود نمودهام و اصلاح امور بندگانم را به دست او سپردهام و اینک آن بنده با من دشمنى مىنماید و دوست مىدارد دشمنان مرا و عداوت و دشمنى و اذیت مىکند دوستان مرا. فرعون گفت: بد بندهایست بنده تو. اگر من دست بر او بیابم او را در دریاى قُلزُم (رود نیل) غرق خواهم کرد.
جبرئیل گفت: رأى و حکم خود را براى من بنویس. فرعون اسباب نوشتن طلبید، چون حاضر نمودند، نوشت: جزاى بندهاى که فرمان مولاى خود را نمىبرد و دوست مىدارد دشمنان مولاى خود را و دشمنى مىنماید با دوستان مولایش آن است که او را در دریاى قلزم (رود نیل) غرق نمایند. جبرئیل گفت: آن را مهر و امضا کن. فرعون مهر و امضا نمود و به دست جبرئیل داد. روزى که فرعون و اتباعش غرق مىشدند، جبرئیل آن نوشته را به دست او داد و گفت: بگیر آنچه را که خودت در باره خود حکم نمودهاى.
ممکن است اشکال شود که آیا پر آب شدن نیل باعث گمراهى مردم و دلیلى بر حقّانیت ادعاى فرعون نبود؟ در پاسخ باید گفت در کنار این دلیل، هزاران دلیل بر عدم الوهیت فرعون وجود داشت و مردم از ابتدا اشتباه کردند که فرعون را به خدایى برگزیدند و اگر از اول عقل خود را به میدان مىآوردند و مىدیدند که او هم بشرى مانند آنها است و نمىتواند خدا باشد، راه هدایت را مىیافتند.
وَ أمّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أهانَنِ؛ گاهى هم اسباب امتحان الهى فقر و بلا و ناملایمتها است. در جریان انتخابات یک نفر (آقاى عارف) گذشت کرد و به نفع یکى دیگر کنار رفت. این امتحان خوب و گذشت مهمى براى ایشان بود. مابقى هم که رأى نیاوردند باید بدانند که این ریاست رزقشان نبود، پس اگر راضى به رضاى خدا باشند و شکر کنند که از چنین مسؤلیت سنگینى معاف شدند و آماده همکارى با رئیس جمهور متنخب مردم باشند، در این صورت در امتحان خود سربلند گشتهاند ولى اگر غضبناک شوند و حرفهاى دیگرى بزنند و رفتارهاى دیگرى نشان دهند، در امتحان خود مردود شدهاند.
تأمل بر یک روایت
در روایت است از رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله که فرمودند:
«حُبُّ الدُّنیَا رَأسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»[۳]
«دوست داشتن دنیا اصل و اساس همه گناهان است.»
«خطیئه» منحصر به گناهان جوارحى نیست؛ یعنى فقط گناهان زبان و چشم و گوش، خطیئه محسوب نمىشوند، بلکه شامل گناهان جوانحى (قلبى) هم مىشوند؛ مانند حسد، کینه، سوءظنّ، ریا، کبر، بخل، شرک و غیره. کسى که محبّت دنیا در قلبش باشد زمینه همه این گناهان را دارد.
امّا چرا چنین است؟ انسان به طور غریزى و طبیعى به بعضى متعلقات و دارائىهایش علاقهمند است. مثلا به لباس و سر و وضعش اهمیّت مىدهد؛ همسر و فرزندانش را دوست مىدارد. این علاقه و ارتباط باید وجود داشته باشد و خیلى هم خوب است به شرط آن که به حساب ایمان و در حد معمول باشد. امّا گاهى این علاقه شدت مىیابد و همه قلب را فرا مىگیرد و تبدیل به مهمترین همّ و غمّ انسان مىشود. به عنوان مثال شخصى دوست مىدارد استاندار بشود و علاقه زیادى به این مقام دارد و سالها منتظر فرصتى بوده تا بدین منصب دست یابد. چه بسا شخص مؤمن و نماز خوانى هم باشد، امّا نمازش چنان اثرى نداشته که دل او را از این محبّت قطع کند. بالاخره پس از مدّتى زمینهاى فراهم مىشود، امّا رسیدن به آن مستلزم آن است که افرادى را ببیند و کسانى را که شایسته احترام و تعریف نیستند، احترام بگذارد و تعریفشان کند و به برخى دیگر هدیه و رشوهاى بدهد و پول خرج کند. از آن سو عدهاى را هم مانع و رقیب خود مىبیند و سعى مىکند از راههاى مختلف و با تهمت و سخن چینى و عیبجویى آنها را از سر راه خود کنار بزند. پس از این همه اگر به مقامى که مىخواست نرسد، نسبت به همه کسانى که او را از آن باز داشتند، کینه به دل مىگیرد و نسبت به آن که به جاى او انتخاب شده، حسد مىورزد و هر جا بتواند کارشکنى و بدگویى مىکند و ضربه مىزند. اگر هم به آن مقام برسد، خود را در اوج مىبیند و به زیردستانش تکبّر مىکند و فخر مىفروشد. شدت محبّت به این مقام باعث مىشود مخالفان خود را هر طور شده از میان بردارد و آنان را نماد شرّ و بدى معرفى کند. از آن طرف نسبت به بیشتر اطرافیان و همکاران خود سوءظنّ داشته باشد.
نتیجه این کارها او را تا مرز شرک پیش مىبرد. در واقع این حبّ دنیا، ریاست را در مذاق چنین کسى این قدر گوارا مىکند که براى رسیدن و حفظ آن به این همه گناه و آلودگى تن مىدهد.
اگر کسى واقعآ هدفش خدمت به مردم و جلب رضاى پروردگار باشد براى هیچ منصبى ذرهّ اى از حکم خدا تخلّف نمىکند و به هیچ قیمتى تن به گناه نمىدهد. اگر مقام و منصبى نصیبش شد، آن را از خدا مىبیند و به مسؤلیت خود، آن طور که خدا راضى است، عمل مىکند. اگر هم به مقامى نرسید شکر خدا مىکند و ناراحت نمىشود. این یک مثال بود و مثالهاى بسیارى در این رابطه مىتوان بیان کرد.
کَلّا بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ؛ این نیست که اگر کسى به نعمتى رسید بنده خاص خدا و مورد احترام و تکریم درگاه ربوبى باشد، یا اگر نعمتى از دستش رفت خداوند ذلیلش کرده باشد. این فهم ناقص یا این بلا و مصیبتى که بر شخص وارد مىشود، به خاطر این است که یتیمان را گرامى نداشت.
خداى تعالى در این آیه نمىفرماید به یتیم آب و نان نداد، بلکه مىگوید اکرامش نکرد؛ یعنى باید یتیم را ارجمند داشت و به او احترام زیاد گذاشت. در روایت است از امام صادق علیه السلام که هیچ بندهاى دست مرحمت بر سر یتیمى نمىکشد مگر آن که خدا به تعداد موهایى که از زیر دستش مىگذرد نورى در قیامت به او مىبخشد.
از مصادیق یتیم، شیعیان و دوستان ائمه اطهار علیهم السلام هستند که ایتام آل محمّد معرفى شدهاند. مراجع تقلید و رهبر و سایر مسؤلان وظیفه دارند به امور آنها رسیدگى کنند و دست بر سرشان بکشند. این رسیدگى کردن هم دو جور است: گاهى کسى پولى از خودش به یتیم مىدهد؛ گاهى مال خود یتیم را به او مىدهد. ثروت این کشور متعلق به خود مردم است و باید بدون منّت و بدون گداپرورى به آنان داد. اگر غیر از این باشد احترام ایتام آل محمّد حفظ نشده است.
در میان بزرگان مملکت برخى هستند که هیچ مقام و مسؤلیتى ندارند، امّا حرفشان خریدار دارد. چرا این افراد به میدان نمىآیند و براى آزادى آقاى موسوى و کروبى و زندانیان سیاسى کارى نمىکنند؟ چرا کار خوبى را که از دستشان بر مىآید انجام نمىدهند و بر عکس، زخم زبان مىزنند.
شخصى از رجال سرشناس زمان رضا شاه در حال احتضار بود. آقاى بزرگوارى که اهل مکاشفات بود بالاى سرش حاضر مىشود و مىبیند که او را به سوى تاریکى و عذاب مىبرند. در همین حال ناگهان مولا على علیه السلام ندا مىکند که این شخص هدیهاى نزد ما دارد. بلافاصله او را بر مىگردانند و به سوى بهشت مىبرند. پس از این مکاشفه آن شخص از دنیا مىرود و آن که این صحنه را دیده بود، از خدا مىخواهد علّت این اتفاق را بفهمد. مدّتى بعد در خواب همان شخص را مىبیند. به او مىگوید: روزى دیدم حکم اعدام بىگناهى صادر شده و من از بىگناهى او اطّلاع داشتم. هر چه کردم نتوانستم بىتفاوت بمانم. با خود گفتم: هر چه باداباد. رفتم و براى اثبات بىگناهى او هر کارى مىتوانستم کردم. آن شخص آزاد شد و همین کار باعث تفضّل امیرالمؤمنین و نجات من شد.
نجات دادن دیگران از گرفتارى منحصر به پول دادن یا اثبات بىگناهى آنان نیست، کمک کردن به اصلاح و هدایت یک جوان و حتّى گاهى یک نصیحت ساده، مىتواند باعث نجات او شود.