از سال ۹۸ تا آبان ۱۴۰۲ یعنی تا زمان عملیات ۷ اکتبر حماس علیه اسرائیل، وضعیت آزادی بیان در ایران برای تحلیلگران وصاحبنظران بهتر از دوران قبل و بعدِ آن بود.
در یادداشتی از آقای بیژن اشتری، دیدم که وی نیز به این موضوع تصریح کرده است.
در آن چهار سال، میشد انواع سیاستهای جاری از جمله سیاست خارجی، سیاست منطقهای و سیاستهای کلی نظام را با لحنی آرام و منطقی اما به صراحت و بدون برخی ملاحظهکاریهای همیشگی نقد کرد.
از عملیات ۷ اکتبر به بعد اما خط قرمزهای پررنگ تازهای یکی پس از دیگری از راه رسید و تشدید شد. یکی از این خط قرمزها داوری متفاوت و یا حتی تشکیک در بارۀ پیامدهای استراتژیک عملیات ۷ اکتبر برای فلسطین و خاورمیانه و ایران بود. محدودیتهای تحلیلی در این باره، هر نوع هشدار دلسوزانه نسبت به آینده را با موانع جدی روبرو کرد و زمین اظهارنظر عملاً به دست دو طیفی افتاد که یکی در داخل دنبال تجارت سیاسی از طریق وهمفروشی بود و دیگری در خارج برای موفقیت نتانیاهو روزشماری میکرد و هلهله و شادی سر میداد.
اینک اما واقعیت خود به صدا در آمده است و با هیچ ابزاری نمیتوان آن را ساکت و خاموش کرد. وقتی واقعیتها خود به صدا در میآیند یعنی تمام یا قریب به تمام فرصتها سوخت شده و از بین رفته است. وقتی فرصتی از دست میرود، دیگر از دست رفته و قابل بازیابی نیست. متأسفانه این قاعدهای است که امور جوامع بر آن استوار است. در بیان دینی آن، سنتی است که خدا نهاده و تبدیلپذیر و تغییرپذیر هم نیست!
در فرصتها، آدمیان مختارند و با سوختن فرصتها مضطر میشوند و در بین دو راهیهای بینهایت دشوار قرار میگیرند. گاهی هم فقط یک راه باقی میماند. باقی مطلب بماند برای بعد.
تلگرام نویسنده
@ahmadzeidabad