اکنون در آستانهی سالگرد قیام زن زندگی آزادی هستیم، در یک سال گذشته شاهد ددمنشی نظام جمهوری اسلامی در جای جای کشور و سرکوب حداکثری تمامی صداهای مخالف و مشتهای گره شده بودیم. قیام ژینا تصویری شفاف از وضعیت جامعه کنونی ایران به ما ارائه داد. فهمیدیم که ترس حصاری بیش نبوده و دورنمای ایران با گذار از حکومت کنونی قابل ترسیم است. انگشتهایی که قومیتها را خطاب قرار داده و به تجزیه طلبی متهم میکردند شکسته شدهاند و فهمیدهایم که تجزیه طلبی نیز توطئهای بیش نبود. مسئله دیگر که در طول قیام زن زندگی آزادی بسیار حائز اهمیت است اعتصابات کارگری گسترده و پیوند میان مرکز به مثابهی پایتخت و پیرامون کشور بود، این مسئله گویای این است که ساختار مرکز پیرامونی کشور و همچنین شکاف طبقاتی عمیق، مانعی بر اتحاد مردم در سطح ملی نبود.
ما جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تهران به عنوان بخشی از جریان جنبش دانشجویی پس از یک سال مبارزه و ایستادگی لازم دانستیم مواضع خود را نسبت به برخی جریانات سیاسی اعلام بداریم.جریان سلطنتطلبی پهلوی و جریان مرتجع التقاطی رجوی هر دو سعی دارند به انحای مختلف جنبش اصیل و درونزای مردم ایران را به نفع خود مصادره کنند.
جریان سلطنتطلب در زمان نگارش این بیانیه مشغول ترتیب دادن میهمانیهای اشرافی در لوسآنجلس است، و جریان التقاطی رجوی نیز هنوز خط سیری را دنبال میکند که در دهه ۶۰ به ترور کور شهروندان ایرانی منجر شد. هیچکدام از این جریانها هیچگاه اندکی نیز به فکر بازبینی تاریخچه و تغییر روشهای خود نیستند. فراتر از آن، هیچکدام از این جریانها که مقر اصلی آنها خارج از ایران است درک درستی از وضعیت کنونی مردم ایران ندارند و تصمیمات خود را نه بر مبنای واقعیات جامعه بلکه بر مبنای پیشفرضهای پنجاه و هفتی اتخاذ میکنند.
ما هیچ سنخیتی با جریانهای مذکور نداریم، با این حال معتقدیم حقوق بنیادین بشر به کسانی که پیرو این جریانها هستند نیز تسری مییابد. شرط اصلی ما دادخواهی اصولی و کامل نسبت به اقدامات پیشین این جریانها و پاسخدهی و قبول مسئولیت صادقانه آنها نسبت به نقاط مبهم (و نهچندان مبهم) تاریخ ایران است.
پیوند اجزای عمومیتر جنبش زن زندگی آزادی با جنبش کارگری و معلمی نیز نیاز به بازنگری دارد. با اینکه کارگران و معلمان نقش قابلتوجهی در اعتصابات و اعتراضات جنبش داشتند، اما رسانهها نتوانستند به درستی آنان را بازنمایی کنند. بازنمایی نادقیق و گاها مغرضانه رسانههای داخل و خارج از کشور از جنبش زن زندگی آزادی سبب شده است اقشاری از جامعه ایران - از جمله کارگران و معلمان - عملا از جنبش طرد شوند و کنشهای آنان و نیازها و خواستههایشان آن طور که باید و شاید شنیده نشود. ما معتقدیم “زن زندگی آزادی” یک شعار همهشمول و نه طردکننده است، و بنا بر عنصر “زندگی” جنبشهای کارگری و معلمی که در جهت دستیابی به سطحی انسانیتر از زندگی تلاش میکنند نیز در کالبد این جنبش رهاییبخش قرار میگیرند.
دورنمایی که ما برای آیندهی ایران ترسیم میکنیم و تا رسیدن به آن از مقاومت و ایستادگی دست نخواهیم کشید به شرح زیر است:
- آزادی فعالیت احزاب سیاسی- به رسمیت شناختن اتحادیهها
- به رسمیت شناختن زبان مادری: زبانهای مادری اقوام ایران باید در کنار زبان فارسی آموزش داده شود و رسانههای جمعی به زبان مادری فرصت بروز و ظهور یابند تا تنوع فرهنگی و قومیتی ایران مورد احترام قرار گیرد.
- استقلال دانشگاه: دانشگاه باید به عنوان یک نهاد مستقل در کشور شناخته شود و به طور مستقل فارغ از ایدئولوژی حاکم به فعالیتهای خود سامان دهد.
به عنوان بخشی از جنبش دانشجویی تلاش کردهایم خود را از جریانات سیاسی موجود که تلاش در مصادرهی فریاد آزادیخواهیمان دارند جدا کرده و چشمانداز مبارزاتی خود را ارائه دهیم. نوید میدهیم که جنبش دانشجویی هیچگاه آرام و قرار نخواهد گرفت، ما همان نوشتههای ستاریم؛ ما صدای رسای نوید افکاری، مشت گره شدهی حدیث و آواز نیکاییم؛ ما انقلابیم.