شهرزاد همتی / شرق: امروز روز خبرنگار است؛ روزی که همه کسانی که در تمام طول سال درباره دیگران مینویسند، کمی هم به خودشان فکر میکنند. شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید در بسیاری از رسانهها زنان بیشترین نیروی اصلی تحریریهها را تشکیل میدهند، اما تعداد مدیران زن در عرصه مطبوعات از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. صفحه امروز متعلق به همه خبرنگاران زنی است که شما مطالبشان را خوانده و دوست داشتهاید و گاهی با آن گریه کرده یا خشمگین شدهاید؛ آنها برای گرفتن حقشان در عرصه خبر بسیار جنگیدهاند.
زنانی که حالا شما یادداشتشان را میخوانید، گوشه کوچکی از خبرنگاران زن ایران هستند که تجربه خود را از شکافهای جنسیتی در عرصه خبر مینویسند. با احترام به تمام مردان و زنانی که در تمام این سالها نوشتهاند و قلمشان سانسور شده و گاهی با مشکلات جدی مواجه شدهاند، این صفحه تقدیم میشود به خبرنگاران زنی که نیروی اصلی تحریریهها هستند، اما جایشان در سمتهای مدیریتی مطبوعات خالی است.
آرزوهای بزرگ زنان خبرنگار
ژیلا بنییعقوب. خبرنگار حوزه جامعه و سیاست
من کار جدی خبرنگاری خودم را در سال ۷۲-۷۱ زمانی که دانشجوی خبرنگاری بودم آغاز کردم. آن زمان حتی سفر داخلی یک خبرنگار زن توسط سردبیران مرد غیرقابل پذیرش بود. به خاطر دارم، وقتی به سردبیر میگفتیم برای پوشش خبری به فلان شهرستان دعوت شدهایم، سردبیر میگفت بگذارید ببینیم بهجز شما خبرنگار زن دیگری هم در گروه وجود دارد. اگر نبود، به ما اجازه خروج نمیدادند. گاهی به اینجا هم نمیرسید؛ میگفتند اصلا چه لزومی دارد شما به شهر دیگری بروید؟ مگر ما اینجا خبرنگار مرد نداریم که شما میخواهید بروید و این برای ما یک آرزو بود.
ما از اینجا به نقطهای رسیدیم که بالاخره من توانستم به افغانستان سفر کنم. وقتی سال ۸۱ که جنگ افغانستان بود و در روزنامه نوروز به سردبیر و مدیرمسئول گفتم میخواهم از افغانستان گزارش بگیرم، نگاهی به من کردند و گفتند خودت تنهایی میخواهی بروی؟ گفتم مگر باید کسی همراهم بیاید؟ با تعجب گفتند نمیشود! شما یک زن تنها هستی و نمیشود بروی. خیلی اصرار و سماجت کردم و بعد از مدتها من را صدا کردند و گفتند به یک شرط میتوانی بروی و آن این است که با همسرت بروی! همسر من هم روزنامهنگار در رسانه دیگری بود. آنها میگفتند همسرت از رسانه خودش مأموریت بگیرد و با هم بروید. من گفتم اساسا این کار حرکت جالبی نیست که او به مدیرانش بگوید به من مأموریت افغانستان بدهید چون قرار است همسرم برود افغانستان! من به همسرم گفتم و او گفت من چنین کاری نمیکنم و اعلام کردم من اصرار دارم که بروم. آنها تصمیم گرفتند که بالاخره یک مرد همراه من باشد و عکاس روزنامه را به همراه من به افغانستان فرستادند.
این برای من مایه امید است که یک زمانی حتی برای مأموریت خبری به شهرهای دیگر نمیتوانستیم برویم، اما الان خبرنگاران زن مرتب به شهرها و کشورهای مختلف برای پوشش خبری میروند.
چرا زنان در سطوح بالای رسانهها غایباند؟
شیده لالمی. روزنامهنگار
روزنامهنگاری سختتر از همیشه به نظر میرسد. در زمانه تغییر و دورانی که دستیابی به حقیقت بیش از هر زمان دیگری دشوار شده است.
اینها تغییراتی است که بخواهیم یا نخواهیم، خودشان را تحمیل میکنند. همه ما با نگرانی، آنچه این روزها میگذرد را تماشا میکنیم؛ تصویر مبهم آینده را، آخرین شمارههای روزنامهها و مجلهها را و اندوهی که به دنبالشان کشیده میشود. پیکره روزنامهنگاری در ایران، آماده این تغییرات نیست، نه در سطوح مدیریتی و نه در لایههای میانی؛ همانطور که آماده تغییرات دیگری نبوده است.
سالهاست زنان از فعالترین نیروهای تحریریهها هستند. در شماری از تحریریهها اکثریت قریببهاتفاق افراد را تشکیل میدهند، اما در سازوکارهای مدیریتی و تصمیمگیری و سیاستگذاری چطور؟ واقعیت این است که بالاتر از لایههای مدیریت میانی (دبیران گروهها)، زنان روزنامهنگار، اینچنین پرشمار دیده نمیشوند. به ندرت در گزینههایی که برای سردبیری و دبیری تحریریهها روی میز است، زنان پیشنهاد میشوند. همانطور که به ندرت مدیران سازمانهای رسانهای برای زنان و مردان در پستهای سازمانی مشابه حقوقهای یکسان در نظر میگیرند.
بخش قابلتوجهی از کاری که امروز در حوزه رسانه در ایران انجام میشود، برعهده زنان است. آنها چیزهای زیادی را تغییر دادهاند. من فکر میکنم، زنان روزنامهنگار در دهههای اخیر، ساختارشکن، جسور و فراتر از اینها روزنامهنگارانی شجاع بودهاند، اما در مورد جایگاه و حقوق صنفیشان نتوانستهاند به برابری برسند. بخشی از این ناکامی، امتداد شرایط عمومی جامعه در فضای روزنامهنگاری است؛ یعنی جامعهای که برابری را برای زنان در عرصههای مختلف هنوز به رسمیت نمیشناسد، در حوزه روزنامهنگاری هم اثر خودش را میگذارد، اما بخشی دیگر برآمده از خود ماست؛ از ساختار حرفهای و صنفی حاکم بر روزنامهها و تحریریهها؛ ساختاری که تغییر فضای حرفهای تحتتأثیر حضور مؤثر زنان را باور نکرده، ساختاری که هنوز فکر میکند زنان بیشتر خبرنگاران و گزارشگران خوبی هستند، اما برای سردبیری و مدیریتهای ارشد باید به سراغ مردان رفت.
عرصه روزنامهنگاری همانجایی است که باید پیشرو بهرسمیتشناختن این برابری باشد، اما چنانچه میبینیم این ساختار آنچنان متصلب و وابسته به ساختارهای قدرت است که نتوانسته در این زمینهها مستقل عمل کند. زنان پشت این ساختارها متوقف میشوند، درحالیکه در جای دیگر، در لایههای میانی و پایینی تعداد زیادی از آنها هستند که روزنامهنگاری را پیش میبرند.
کلیشههای جنسیتی در تحریریه
آزاده محمدحسین. سردبیر همشهری محله
واقعیت این است که فارغ از کلیشههای جنسیتی که همواره من و دیگر همکارانم در حوزه مطبوعات تلاش کردهایم آنها را بشکنیم و حتی برای اینکه راحتتر کار کنیم، آنها را انکار کنیم، اما یک واقعیت بزرگ وجود دارد که خیلی مستقیم همیشه به ما خود را تحمیل کرده و جلوی چشممان است و آن هم کلیشه جنسیتی است و متأسفانه این کلیشهشکنی ما خیلی نتوانسته موفق باشد. بودن چنین اهرم بازدارندهای در مطبوعات مثل خیلی از جاهای دیگر که زنها با آن درگیر هستند، همانقدر دستوپاگیر و بازدارنده است و به محض اینکه تو با آن وجهه جنسیتی وارد بازار کار میشوی، باید این را بپذیری که با خیلی از مسائل روبهرو میشوی که گاهی شدت و ضعف دارد اما بعید میدانم کسی بتواند بگوید با هیچ کدام از این مشکلات دست و پنجه نرم نکرده است.
به طور مشخص در حوزه روزنامهنگاری برای من که از سنین پایین کارم را شروع کردم و حالا دو فرزند دارم و در همین فضا رشد کردهام، هنوز هم زخمی دارم که هرچند شاید اثر زخم و شکل زخم ترمیم شده باشد، اما جایش هرگز خوب نمیشود و هرازگاهی هم سر باز میکند و آن این است که نگاه از بالا به پایین به یک زن و طرح این پرسش که آیا یک زن میتواند عهدهدار مسئولیتی در حوزه مطبوعات شود، من را آزار داده است. متأسفانه این نگاه شاید در بعضی از سالها از طرف بعضی دوستانی بوده که تفکر غالبشان برای خود من محترم و قابل الگوبرداری بوده، اما در این ماجرا، ظاهرا این کلیشهها همچنان به قوت خود باقی است.
سالها این مسیر را آمدهام و در تمام این سالها که سردبیرها و دبیرهای متعددی را در کارم داشتهام، خیلی غمانگیز است که در یک مورد دبیر من خانم بود و اتفاقا در مقطعی که با او کار کردم از او بهترینها و کار و زندگی را یاد گرفتم. در بقیه مواقع این مردان بودند که بالادست بودند؛ البته که آنها هم استاد بودند اما همیشه برایم این سؤال بود که چرا در یک جمع بزرگ نهایتا یک یا دو نفر در سطح دبیر (نه سردبیر) قرار دارند.
به مرور ما جلو رفتیم و زنانی بودند که با توانمندیهای ثابتشده اما باز برای ثابتشدن مجدد جنگیدند و خودشان به دنبال احقاق حقشان رفتند و کسی به کمک آنها نیامد. بیشترین نیروی تولیدی کف تحریریهها زنان هستند ولی به تعداد انگشتان دو دست ما در حوزه مطبوعات مدیر زن داریم.
بخش دوم ماجرا این است که وقتی تو جوانی و انرژی کار داری، نیروی جنگندگی هم داری و شاید مسئولیتهای بیرون تحریریه برایت کمرنگتر باشد، اما امان از روزی که مادر میشوی. ما همکاران زنی داریم که در طول کار مادر شدند، بچههای ما در کف مطبوعات شناخته و بزرگ شدند، خود من کف تحریریه روزنامه پهن میکردم و بچههایم را بعد از مهد روی آن مینشاندم. من روزنامهنگاران زنی را دیدم که چون مجبور بودند هم کار کنند و هم زندگی و بچهداری، به گونهای زیر دین اطرافیان بودند برای اینکه این بچه را به ثمر برسانند.
غمانگیزی ماجرا این بود که در برخی از نشریات وقتی بچهها برای مرخصی زایمان میرفتند، دیگر برگشتی وجود نداشت. این یکی از معضلات این فضاست. در کنار همه اینها تابوهای جنسیتی وجود دارد، مثلا ممکن است خبرنگار زنی خیلی خوب بتواند حوزهای را پوشش دهد اما به واسطه زنبودنش ممکن است برای پوشش برنامه فرستاده نشود. اینها همه مصائب زنان روزنامهنگار است.
از گرفتن گزارش میدانی محرومیم
لیلی خرسند. خبرنگار ورزشی
در حوزه ورزشی، مشکل اصلی زنان خبرنگار ورزشی، مثل همه زنان دیگر ورود به ورزشگاه است. ما خبرنگاری داریم که دارد در حوزه فوتبال مینویسد، اما یک بار هم نتوانسته به استادیوم برود. ما زنانی داریم که حوزه کشتی را پوشش میدهند، خود من و خانم مرضیه دارابی دیگر خبرنگار این حوزه، شاید تنها یک بار توانسته باشیم وارد سالن کشتی بشویم. این ورود به ورزشگاه مشکل اصلی ماست و به کشتی و وزنهبرداری و شنا که اصلا امکان ورود به سالن شنا برای زنان وجود ندارد ختم نمیشود، ما زنان به سالن جودو و تکواندو و کاراته هم نمیتوانیم برویم.
از طرفی هم همهچیز مقطعی است، یک زمانی میتوانی سالن والیبال بروی، یک زمانی هم سالن جودو راهت میدهند، اما این ورود به ورزشگاه معضل اصلی ماست و کار میدانی برای ما مقدور نیست. حالا شاید بگویند این محدودیتها در ورزش مردان طبیعی به نظر میرسد، اما جالب اینجاست که این محدودیتها در ورزش زنان هم برای ما اعمال میشود؛ شاید کسی باور نکند اما برخی از مسابقات ورزشی زنان، بدون حضور خبرنگاران زن برگزار میشود.
بعضی وقتها برای مسابقات زنان تماشاگر عادی را به ورزشگاه راه میدهند، اما اگر اعلام کنی خبرنگاری راهت نمیدهند. در بسیاری از مسابقات زنان ما بهعنوان تماشاگر وارد سالن میشویم، چون اگر بگویی خبرنگار هستی، برایت محدودیت قائل میشوند؛ اما در کنار همه اینها نگاه خاص به زنان هم وجود دارد، همان نگاه مردسالارانه که در بخش ورزشی پررنگتر است. من با همکاران مرد خیلی مشکلی نداشتهام، شاید برای اینکه همیشه با مردانی کار کردهام که نگاه و تفکرشان، مردسالارانه نبوده است؛ اما خیلی از همکاران من از این نگاه آسیب میبینند و عذاب میکشند. برای اینکه در محدودیت هستند و همیشه باید متلکهایی از این قبیل را بشنوند که چرا باید از کشتی بنویسی؟ تو که یک لگد به گربه نزدهای چرا از فوتبال مینویسی؟
این نگاه مردسالارانه هم بین مردان همکار ما وجود دارد و البته یک نگاه کلیتر و بدتری هم در حوزه خبر وجود دارد که خبرنگاران ورزشی را افرادی لمپن میدانند و این هم آزاردهنده است و این نگاه همیشه من را اذیت کرده که همیشه خواستهام ثابت کنم ما هم مثل همه روزنامهنگاران دیگر روزنامهنگاریم و فقط کارمان را انجام میدهیم.
زنان خبرنگار و نقش همسربودن
فاطمه مهدیانی سردبیر ایلنا
بهعنوان زنی که سالهاست در عرصه خبر بودهام، باید بگویم زنبودن و شاغلبودن کنار هم خیلی سخت است. اینکه بخواهی خبرنگار باشی و نقش زن و همسری را هم بر عهده بگیری، کار سادهای نیست. اینکه در کنار کار خبری مادر و همسر باشی، کار سادهای نیست و باید با کسی ازدواج کرد که با شغل خبرنگاری و سختیهایش بهخوبی آشنا باشد. اگر انگیزه کافی نباشد، ممکن است وسط کار کم بیاوری.
زنان ما در تمام این سالها نهتنها دوشادوش مردان بلکه گاهی بالاتر از آنها در عرصه خبر تلاش کردهاند و موفق بودند. معتقدم در این سالها زنان توانستهاند به مشکلاتی که در حوزه خبرنگاری وجود دارد غلبه کنند و با برداشتن موانع، الان بخش بسیاری از تحریریهها را زنان تشکیل میدهند. من در این سالها زنان بسیاری دیدهام و با قاطعیت میگویم زنان ما کمتر به فساد و پستها نگاه میکنند و تلاش میکنند حریم خود را از این سختیها دور نگه دارند.
زنان خبرنگار و قوانین نانوشته
الهه خسروییگانه- خبرنگار فرهنگی
«خبرنگارزنبودن»؛ راستش ترکیبی که کنارش کلمه «زن» بیاید، متعجبم میکند. نمیدانم چرا جنسیت باید کنار شغل لحاظ و البته دردسرساز شود؟ دایره تبعات زنبودن البته گستردهتر از شغل خبرنگاری است. شما به عنوان زن در هر موقعیتی میتوانید به عنوان سوژه جنسی در نظر گرفته شوید، توهین بشنوید، تحقیر شوید یا مورد آزار قرار بگیرید و این تازه قسمت اول سریال است. غافلگیری ماجرا اینجاست که در فصل دوم، این شمایید که مقصر شناخته میشوید. به خاطر پوششتان، به خاطر رفتارتان، به خاطر اینکه نخواستهاید خودتان را سانسور کنید یا مثلا با کلیشههای ذهنی، عرفی و سنتی رایج هماهنگ باشید.
اصولا در ایران قانون نانوشتهای كه در مورد خبرنگاران با شدت و حدت جاری است و البته هیچکس هم دربارهاش حرف نمیزند، یک جمله کوتاه امری است: آرامش خاطر ارباب قدرت را به هم نزن. خب، شدت اعمال این قانون را در مورد زنان خبرنگار به توان بینهایت برسانید، چون دیگر حرف فقط از منافع سیاسی و اقتصادی و... نیست، نفس حضور تو به عنوان یک زن پرسشگر میتواند همه چیز را به هم بریزد فارغ از اینکه با یک پزشک لائیک سروکار داشته باشی یا آقای کارگردان روشنفکر یا نماینده مجلس.
همین چند وقت پیش برای پروژهای با مردی میانسال که در حوزه کاری خودش استاد بنامی بود قرار کاری داشتم. به عنوان روزنامهنگار قرار بود در آن طرح حضور داشته باشم. هوا سرد بود و وسط خیابان یک لنگهپا ایستاده بودیم. نمیفهمیدم چرا باید وسط پیادهرو میان رفتوآمد مدام عابران درباره کار حرف بزنیم. پیشنهاد دادم که به کافهای برویم. پاسخش مبهوتم کرد. با لبخندی موذیانه و از سر بزرگواری گفت: برای من که اتفاقی نمیافتد اما یک نفر مرا با تو ببیند برای تو بد میشود! خبرنگارزنبودن گاهی واقعا خندهدار میشود.
سقف رسانه برای زنان کوتاه شده است
مهسا جزینی- خبرنگار سیاسی
بدنه تحریریه فربه از زنان است و رأس آن لاغر. مسئله بیشتر به خود ما بازمیگردد، آنجا که ما توان و انرژی کمتری برای چانهزنی جهت برعهدهگرفتن سمتهای بالاتر میگذاریم و مردان برعکس. حتی اگر سردبیری تمایل به داشتن دبیر زن برای فلان سرویس یا مدیرمسئولی تمایلی به داشتن سردبیر زن برای کل تحریریه نداشته باشد که گاه دیده میشود، اینگونه است؛ اما این طرف ما چقدر تلاش کردیم؟ اگر ما بخواهیم قطعا میتوانیم نگاه آنها را هم تغییر دهیم. چانهزنی درست را بلد نیستیم. گاهی فکر میکنیم زندگی شخصی ما ارجح است و داشتن سمت ما را از رسیدگی به آن باز میدارد، چون روزنامهنگاری کار وقت و بیوقت است و دبیری و سردبیریاش بیشتر. گاهی برای این کار نیاز به همراهی و متقاعدشدن همسرانمان داریم که رخ نمیدهد.
اعتمادبهنفسمان کم است. زنان نگراناند که آیا در یک سمت مدیریتی میتوانند بهخوبی از عهده کار برآیند؟ آنها بابت این فقر تجربه تاریخ، کمالگرا شدهاند، درحالیکه شاید دهها مرد باتجربه و دانشی کمتر از ما بارها بر صندلی دبیر و سردبیر نشستهاند. زنان نگراناند که چشمهایی از داخل و بیرون عملکرد آنها را در سمت یک مدیر چطور ارزیابی میکنند. آیا منتظرند تا کوچکترین اشتباهشان در کار بدل به یک رسوایی شود؟
آیا مدیران مرد همانطورکه سهلگیرانه از خطاهای مدیران مرد زیردست میگذرند یا با آن کنار میآیند با زنان هم اینچنین هستند؟ برخی تجربهها میگوید نه. همین که زنان کمتری از مرحله دبیری به مرحله سردبیری رسیدهاند، نشان میدهد که این سقف برای زنان کوتاه شده است.