روزنامه شرق
دوشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۷
اصولگرایان و زمزمه رئیسجمهوری نظامی!
«این آرزوی دیرینه جماعتی از سیاستورزان ایرانی بعد از انقلاب است؛ جماعتی که پیشینه و ریشهاش به جریان راست سیاست در ایران بازمیگردد. یک «رضاخان حزباللهی» یا «رضاخان مصلح» یا رئیسجمهوری نظامی. انگار در پسزمینه ذهنی جمعی از اصولگرایان همواره نوعی از اقتدارگرایی مدل رضاخان تقدیس شده است؛ تا جایی که حسین اللهکرم با اشاره به روی کار آمدن ترامپ از محتمل بودن ریاستجمهوری فردی مانند قاسم سلیمانی و پذیرش او از سوی مردم سخن میگوید. گفته شده نخستین بار برادر علیاکبر ناطق نوری بود که از رضاخان در وجهی مثبت یاد کرد. زمانی که قرار بود اکبر ناطق نوری راه اکبر هاشمی رفسنجانی را ادامه دهد. آن زمان هر دو به اردوگاه راست تعلق داشتند. سال ٧٦ احمد ناطق نوری با تشبیه ناطق به رضاخان پهلوی، یک موج منفی دیگر را علیه برادرش راه انداخت.
احمد ناطق نوری در توصیف خود و برادرش گفته بود: «ما این قدر پنیر را با انگشت شستمان روی نان میمالیدیم که انگشتمان ورم میکرد.» خود علیاکبر ناطق نوری هم در دورانی که از احمدینژاد شاکی شده بود، به بیان مثالی از رضاشاه پرداخت و غیر مستقیم از احمدینژاد خواست که حداقل از رضاشاه بیاموزد. او گفته بود: «رضاشاه یک موقعی رفت مشهد بالای قبر نادرشاه با چکمه یک لگد به قبر نادر زد و گفت مرتیکه، تو چه آدم نادانی بودی؟ اول آدم کار را میکند بعد اعلام میکند. تو اول قبل از این که چشم دربیاوری اعلام میکنی که میخواهی چشم دربیاری؟ خوب چشم خودت را درآوردند، رضاشاه ظالم و جنایتکار میداند و بعضیها نمیدانند.»
اما به طور مشخص عنوان «رضاخان حزباللهی» منسوب به قالیباف است. قالیباف سال ٨٤ در جمع اعضای جامعهالرضا خود را رضاخان حزباللهی نامیده بود. این خبر اگر چه بعدا از سوی نزدیکان ستاد او تکذیب شد. سیدرضا فیضآبادی، عضو هیات امنای جامعهالرضا، همان زمان به خبرنگار «آفتاب» گفته بود: در روز سخنرانی قالیباف من از ابتدا در کنار وی بودم تا زمانی که جمع را ترک کرد هرگز نشنیدم چنین جملهای را بیان کرده باشد.» البته برخی منابع خبری هم گفتهاند که این حسین اللهکرم بوده که محمدباقر قالیباف را «رضاخان حزباللهی» و در برابر الگوی احمدینژاد مطرح کرده است.
وقتی رئیسجمهور نظامی بد بود
قالیباف و رضایی دو نظامی مشهور عرصه انتخابات ایراناند که هر کدام سه بار بخت خود را برای فتح صندلی ریاستجمهوری آزمودند و ناکام ماندند. رضایی فرمانده سپاه در جنگ هشتساله و قالیباف هم زیردستش بود. قالیباف البته به جز سپاه، فرماندهی نیروی انتظامی را هم آزمود و سالها فرماندهاش بود اما مردم هیچوقت اقبالی به نظامیان نشان ندادند. شاید عوامل دیگری هم در ناکامی آنها دخیل بوده اما نمیتوان از اثر پیشینه نظامی آنها در این بیاقبالی گذر کرد؛ تا جایی که همه تلاش آنها برای عبور از گذشتهشان هم بیفایده بود. نه عنوان و تصویر دکتر خلبان کارساز بود و نه مدرک دکترای اقتصاد و نه ظاهر کتوشلوارپوش.
جریان سیاسیای که این دو نامزد از آن برخاسته بودند هم در تمامی این سالها هیچوقت سفت و سخت پشتشان نایستاد. محسن رضایی که اصولا همیشه فرماندهای تنها در کارزار انتخابات بود. برای قالیباف هم اصولگرایان همیشه رفقای نیمهراه بودند. قالیباف با چراغ سبز آنها جلو میآمد اما در آستانه انتخابات راهشان از هم جدا میشد. در همه سالهای گذشته به ویژه در سالهایی که این دو نفر وارد عرصه انتخابات شدهاند، هدف حامیانشان کتمان یا حداقل کمرنگ کردن و به حاشیه راندن پیشینه نظامی این دو بود. جریانهای سیاسی حامی یا نزدیک به قالیباف و رضایی به هیچ عنوان تمایلی نداشتند تا در کارزار انتخابات به عنوان حامی یک فرد نظامی یا حداقل با پیشینه نظامی شناخته شوند. دم خروس اما به هیچ عنوان قابل پوشاندن نبود و رقیب هم این را به خوبی میدانست که خطاب به قالیباف گفت: «من حقوقدانم نه سرهنگ.»
وقتی رئیسجمهوری نظامی خوب است
ماجرا اما این روزها برعکس است. چهرههایی از درون جریان اصولگرایی در یک تقسیم کاری که هنوز مشخص نیست خودبهخودی است یا سازمانیافته، به شکل علنی به استقبال از روی کار آمدن یک نظامی بدون اشاره به فرد خاصی رفتهاند. در جمع آنها هم نماینده فعلی و سابق مجلس است، هم استاد دانشگاه با وجهه تئوریک و هم چهرههایی با سابقه نظامی.
اما چرا زمزمه این آرزوی دیرینه دوباره این روزها از گوشه و کنار اردوگاه اصولگرایی فعلی یا راست قدیم شنیده میشود. رخدادهای اعتراضی دیماه ٩٦، ترس از سوریه شدن، بحرانهای صندوقهای بازنشستگی، مؤسسات مالی، بحران آب، افزایش قیمت ارز و... احتمالا برخی زعمای این جریان را به این فکر انداخته که در شرایط بحران حفظ امنیت داخلی از اوجب واجبات است و این اوجب احتمالا فقط با روی کار آمدن یک چهره نظامی ممکن خواهد شد.
نکته تأملبرانگیز این است که مطرحکنندگان ایده رئیسجمهوری نظامی در این روزها کسانیاند که یا خودشان مستقیما پیشینه نظامی داشتهاند و شاید هنوز هم دارند یا به نحوی آبشخور سیاسی، فکری و اجتماعیشان با حوزه نظامی یا امنیتی و شبهامنیتی گره خورده است.
اولین فردی که بعد از اعتراضات دی ماه از آمدن یک رئیسجمهوری نظامی استقبال کرد، محمدعلی پورمختار، نماینده فعلی مجلس، با سابقه طولانی حضور در سپاه از زمان جنگ، همینطور ناجا با سمتهای فرمانده و مدیریتهای ارشد بود. او به خبرآنلاین گفته بود: «رسانهها این را تشدید میکنند و گسترش میدهند که نظامیها نباید رئیسجمهور شوند. من اعتقاد دارم که اگر یک نظامی رئیسجمهور شود، حتما میتواند کشور را از مشکلات نجات بدهد.» بعد هم در پاسخ به این سؤال که یعنی باید منتظر باشیم یک نظامی رئیسجمهور شود؟ گفته بود: «انشاءالله».
حسین اللهکرم هم که این روزها استاد علوم سیاسی یکی از واحدهای دانشگاه آزاد است، سابقه سالها حضور در جنگ را دارد. او در دهه ٧٠ از پایهگذاران جمعیت انصار حزبالله شد و در بسیاری از تجمعات اعتراضی آن سالها در خیابانهای تهران به همراه مسعود دهنمکی نقشآفرین بود. اللهکرم البته به جای استفاده از واژه مستقیم «نظامی» از واژه «نظامی استراتژیک» استفاده کرده تا کمی از بار معنایی خاصش، احتمالا به واسطه سابقه ذهنی - تاریخی آن نزد مردم بکاهد. او گفته بود: «این که یک نفر با سابقه نظامی میتواند کشور را نجات دهد، به مقطع زمانی و وضعیت کشور بستگی دارد. معتقدم امروز ایران یک قدرت منطقهای است و اگر وظایف خود را انجام ندهد تجزیه میشود... یک فرد نظامی استراتژیک برای این کار شایستهتر است... اگر مردم به این درک برسند که ایران باید وظیفه منطقهای خود را انجام دهد، حتما به فرد نظامی استراتژیک رأی خواهند داد» و در نهایت هم او در پاسخ به این پرسش که آیا امروز مردم به این درک رسیدهاند، پاسخ داده است: «بله، رسیدند.»
در کنار اظهار نظرهای چهرههای سیاسی، نمادهای فرهنگی و رسانهای هم گویا به کمک آمدهاند. مؤسسه سینمایی اوج با همه حواشیاش، تأمینکننده مالی فیلم ابراهیم حاتمیکیا و سریال تلویزیونی پایتخت با موضوعی یکسان است. سوریه، جنگ و داعش که میتواند ما را به یاد یک نفر بیندازد و خاطره او را برایمان زنده کند. یک فرمانده نظامی که میتواند در شرایط بحرانی و ناامنی به عنوان منجی ظاهر شود. او کسی نیست جز قاسم سلیمانی.
سرباز خواهم ماند
معمولا وقتی از حامیان روی کار آمدن یک رئیسجمهوری نظامی درباره مصادیق آن سؤال میشود، سه نام مطرح میشود؛ قالیباف، رضایی یا فرد جدیدی مانند قاسم سلیمانی. اللهکرم در همین باره گفته است: «این که آیا مصداقش آقای قالیباف و محسن رضایی است یا فرد جدیدی مثل آقای سلیمانی باید باشد که سابقه نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری ندارد، سؤال مهم و قابل بحثی است... مردم توانمندی آقای سلیمانی را در مسائل استراتژیک دیدند که با به کار گیری نیروهای حتی غیر ایرانی اما معتقد به انقلاب اسلامی توانست تحول ایجاد کند؛ یعنی کمترین منابع را از ایران برد و بیشترین سود را برای ایران آورد. این یک فرد استراتژیک است که توانست برادران معتقد به تمدن اسلامی در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و لبنان را با هم متحد و همسو کند و به سمت یک هدف مشترک پیش ببرد... برخی معتقدند اگر ترامپ بخواهد این وضع را ادامه دهد، چه کسی باید در مقابل او قرار بگیرد؟ این یکی از آن موارد انتخاب ماست چون میخواهیم قدرت منطقهای شویم تا بتوانیم ترامپ را به مسیر خودمان بکشانیم. حال باید دید فردی مثل قاسم سلیمانی در عین حال که استراتژیک است و میتواند مسائل منطقهای را به نفع ایران ادامه دهد، آیا میتواند در مسائل بینالمللی نیز آن تأثیرگذاری را داشته باشد، ما باید اینها را مقایسه کنیم. الان زمان این رسیده و مردم هم به این درک رسیدند.»
البته گمانهزنی درباره قاسم سلیمانی کمابیش پیش از این هم مطرح بود. حتی زمانی که حمایت از رئیسجمهوری یک نظامی تا این حد برجسته بود. در انتخابات ٩٦ از قول مهدی طائب فرمانده قرارگاه نقل شده بود که سردار سلیمانی در ریاستجمهوری ۹۶ نامزد میشود اما او بعدا گفت: «بنده در هیچ سخنرانی رسمی و غیر رسمی چنین مطلبی نگفتهام و سایت بهار اهداف حزبی خود را مهمتر از مصالح انقلاب میداند و هر مطلبی را نقل میکند اگرچه حرام باشد.»
با این حال شایعات و شائبهها آن قدر زیاد بود که سردار سلیمانی ناچار به واکنش شد و در بیانیهای که صادر کرد، نوشت: «با اهدای سلام و درود خالصانه به محضر رهبر معظم و حکیم انقلاب اسلامی و ملت شریف و عزیز ایران؛ در پاسخ به اظهارات تفرقهافکنانه اخیر دشمن و مطالبی که حول آن بیان و القا میشود، عرض میکنم جبهه دشمنان انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی سخنان خود را همواره با هدف تفرقه و ایجاد تقابل بین صفوف متحد و یکپارچه مردم انقلابی و رشید بیان میکند؛ لذا هیچگاه نباید به آن توجه و اعتنایی کرد. حقیر سرباز صفر ولایت و نظام جمهوری اسلامی و ملت شجاع و عزیزتر از جانم بوده و انشاءالله با استعانت از خدای سبحان تا آخر عمر در همین جایگاه «سرباز» خواهم بود. از همه برادران و خواهران عزیزم خواهشمندم با بیاعتنایی به اظهارات فریبکارانه و تفرقهافکنانه دشمنان اجازه ندهند وقت ارزشمند خدمتگزاران این ملت صرف اهداف و مقاصد شوم دشمنان گردد.»
اما فارغ از پاسخ سردار سلیمانی به دنیس راس، آن چه در این بیانیه به چشم میخورد، تأکید بر خدمت در جایگاه سربازی است که خود نشان میدهد سلیمانی قصد رقابت با روحانی را ندارد.
ابراهیم فیاض هم جامعهشناس و استاد دانشگاهی است که خاستگاه فکریاش یا اصولگرایی است یا حداقل به آن بسیار نزدیک است. او دکترای فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه امام صادق دارد. همان دانشگاهی که سعید جلیلی از آن فارغالتحصیل شده و همانجا تدریس هم میکند. او هم به نامهنیوز گفته بود: «... من میخواهم بگویم الان چیزی که در جهان دارد رخ میدهد، در ایران هم رخ میدهد و آن این است که مردم دیکتاتوری میپسندند؛ چون شرایط ایجاب میکند... اقتداری دیگر در حوزه سیاسی وجود ندارد و ادامه یافتن این وضعیت کشور را به فروپاشی و تجزیه میکشاند برای همین جامعه به سمت دیکتاتوری با ادبیات نظامی میرود تا او ظرف دورهای هشتساله با از بین بردن طبقه اشرافیت و مافیا افق جدیدی را پیش روی کشور بگشاید.»
وقتی از فیاض هم درباره مصداق سؤال شده، او مثالهای عجیبی هم آورده است. به ناپلئون و هیتلر اشاره کرده و گفته است: «اتفاقا اشتباه ما این است که دنبال شخص میگردیم. من میگویم که اتفاقا مثل ناپلئون یکباره پیدایش میشود، مثل هیتلر یکباره پیدایش میشود و انتخابات را میبرد. چون الان مردم دیگر خستهاند از این نظم اجتماعی که گفتم هیچ اقتدار سیاسی در این مملکت وجود ندارد و همه از بین رفته است... در دیکتاتوری برنامه منسجم برای نوسازی جامعه وجود دارد، مثل ناپلئون، هیتلر، رضاشاه و احمدینژاد میآید. یعنی دیکتاتور با قدرت تمام مجلس را هم پشت سر میگذارد... بزرگترین انقلاب علمی را ناپلئون انجام داد؛ تمام بیمارستانها و دانشگاهها را به نفع دولت مصادره کرد و از زیر نظر کلیسا درآورد. خب ناپلئون هم خیلی سواد نداشت و نظامی بود. معتقدم ممکن است مجلس آینده به شدت رادیکال شود؛ یعنی قاعدتا باید بشود، وگرنه مملکت کاملا میپاشد؛ یعنی نابود میشود. این مجلس فرمایشی فعلی آن قدر مسخره شده و در واقع مجلس مرده است... . دیکتاتوری نوساز؛ یعنی نوسازی جامعه میخواهد ایجاد کند، میخواهد در اداره کارش انجام شود؛ یعنی فقر نباشد، شغل جدی ایجاد شود. الان هر چه رهبری میگوید «ساختار اقتصادی درونی»، اینها گوش نمیکنند. بحران خشکسالی با دیکتاتوری حل میشود. دیکتاتوری یعنی کسی بیاید و توزیع آب را تنظیم کند. این کار یک فکر متمرکز میخواهد. البته دیکتاتوری برعکس استبداد است و ما یک وقتهایی این را قاطی میکنیم.»