صادق زیباکلام، فیسبوک
خودم هم شرمنده همه هموطنان دوست دار فوتبال و عاشق تیم ملی هستم ولی اصلاً نمیتوانم هیچ احساس خوشحالی و هیجانی از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در برزیل پیدا كنم. جالب است که در گذشتهها اینگونه نبود. خیلی خیلی سالها قبل که نام «امپریالیزم آمریکا» هنوز «استکبار» نشده بود و من و دوستانم تصور میکردیم که امپریالیزم خونخوار و قبلتر از آن هم استعمار پلید بریتانیا مسبب همه بدبختیهای بشریت و از جمله کشور خودمان ایران در گذشته و امروز میبودهاند، نگاهمان به برد و باخت در فوتبال و اساساً ورزش مثل نگاه مسئولین فعلی ایران بود. یک جنبه سیاسی پر رنگ در آن غالب بود. بر خلاف خیلی از مردمان کشورهای توسعهیافته، فوتبال برایمان صرفاً یک سرگرمی و تفنن نبود بلکه ابزاری بود برای بیان عواطف و احساسات سیاسیمان.
یكی از بهترین تفریحاتمان در آن سالها این بود كه به همراه سایر بچه ایرانیها هر وقت كه تیم ملی انگلستان بازی داشت در اتاق بزرگ مخصوص تلویزیون دانشگاه برادفورد جمع میشدیم و برای تیمی كه مقابل انگلستان بازی میكرد ابراز احساسات میكردیم. مهم نبود كه بازی میان انگلستان و كدام كشور بود. هر كشوری که بود ما آن كشور را تشویق میكردیم. به دلیل عشق و علاقه و اعتقادی كه به روسیه و كشورهای اروپای شرقی داشتیم، به واسطه نقش این كشورها در مبارزه با امپریالیسم آمریكا و نظام جهانی ظالمانه سرمایهداری، اولویت اولمان برای كشورهای كمونیستی بود. آمریكاییها در آن سالها حرفی برای گفتن در فوتبال نداشتند اما هر بار كه انگلستان با كشورهای كمونیستی بازی داشت، ما ردیف اول اتاق تلویزیون دانشگاه را پر میكردیم. الآن وقتی فكر میكنم میبینم كه چقدر انگلیسیها نجیب و انسان بودند. تصورش را بكنید که مثلاً ایران در جام جهانی با یك كشور دیگری یك بازی حساس و جدی دارد و در یك مكان عمومی یا مثلاً در کوی دانشگاه یكسری افغانی جمع شدهاند و برای تیم مقابل ما دارند ابراز احساسات میكنند.
یكی از کارهایمان این بود كه هر وقت انگلستان گل میخورد همهمان بلند میشدیم و دست میدادیم و همدیگر را میبوسیدیم. تصورش را بكنید كه ما گل خوردهایم و افغانیها بپا خیزند و همدیگر را ببوسند. انگلیسیها هیچچیز نمیگفتند، فقط یك بار یكی از آنها از ما پرسید كه ما كجایی هستیم و بعد هم خیلی محترمانه پرسید چرا آنقدر از آنها متنفریم؟
یك بار هم در المپیك برای طلای بسکتبال، روسیه و آمریكا مقابل هم قرار گرفتند. یادم میآید كه در ثانیه آخر بازی، آمریكاییها با یك گل جلو بودند اما داور درست در لحظه آخر گفت كه 5 ثانیه هنوز مانده و روسها به نحو شگفتانگیزی در ثانیه آخر توانستند با یك پاس بلند كه همه زمین را درنوردید، توپ را به درون حلقه پرتاب كنند و با اختلاف آن تك گل طلا را ببرند. فكر كنم ماها تا یك هفتهای از خوشحالی و شعف خواب نداشتیم. برای تیمهای كوبا و کره شمالی هم که روح نداشتیم. هر برنامهای که داشتیم رها میكردیم و مینشستیم پای تلویزیون تا آنها را تشویق کنیم و پیروزی نظامهای دموكراتیك، مردمی و سوسیالیسم را بر سرمایهداریهای فاسد كه دستانشان تا مَرْفَق به خون زحمتكشان و مردمان بیگناه جهان سوم آغشته بود را جشن بگیریم و برای ملتهای قهرمان و آزاده كوبا و کره شمالی ابراز احساسات نماییم.
یادم میآید یکبار در جام جهانی، کره شمالی ایتالیا را زد و ما عروسیمان شده بود. یكی دیگر از قهرمانان و اسوههای ما در ورزش در آن سالها آلمان شرقی كمونیستی بود. آلمان شرقی در مسابقات بینالمللی و بالأخص در المپیك مدالهای قهرمانی را درو میكرد. هر مدالی كه آلمان شرقی به دست میآورد برای ما تیری بود در قلب امپریالیسم آمریكا و نظام سلطه. وقتی آلمان شرقی در جدول مدالها كشورهایی همچون فرانسه، كانادا، ژاپن، آلمان غربی، انگلستان و استرالیا را پشت سر میگذاشت ما احساس غرور میكردیم از اینكه اردوگاه سوسیالیسم توانسته از كشورهای سلطهگر نظام سرمایهداری پیشی بگیرد.
خیلی سالها گذشت و بعد از فروپاشی دیوار برلین بود كه معلوم شد برندگان مدال المپیك آلمان شرقی از خردسالی تحت چه آموزشهای وحشیانه و غیرانسانی قرار میگرفتند تا بتوانند برای نظام سوسیالیستی در عرصههای جهانی موفقیت كسب كنند. بسیاری از آنان در نتیجه آن رژیم سفت و سخت فیزیكی، روحی و روانی که در کودکی و نوجوانی در معرض آن قرار میگرفتند بعدها و در سنین بالاتر دچار انواع مشكلات و اختلالات عدیده روحی روانی و جسمی؛ اما ما در دنیای سطحی، کوچک و ایدئولوژیكزدهمان كه آكنده از نفرت به آمریكا و غرب بود، چیزی از اینها نمیدانستیم و پیروزی افتخارآفرین قهرمانان آلمان شرقی را پیروزی سوسیالیسم و شكست سرمایهداری منحط غرب میپنداشتیم. اینکه کره شمالی قهرمان یا کوبای انقلابی یا آلمان شرقی ضد امپریالیزم در حقیقت زندانهای بزرگی بیش نبودند، کمتر چیزی بود که به آن میاندیشیدیم. اینها را تبلیغات و شایعات مغرضانه صهیونیزم و بوقهای سرمایهداری علیه سوسیالیسم و دمکراسیهای واقعی و مردمی حاکم در این کشورها میدانستیم.
اینها که گفتم صفحاتی از عکسهای آلبوم زندگی سیاسی من در ۴۰ سال پیش است. در طی این ۴۰ سال سرم کم به سنگ نخورد. نمیدانم چرا و شاید هم این قیاس خیلی هم درست نباشد ولی یک جورهایی احساس میکنم آرزوی موفقیت ایران در برزیل برای من یادآور ورق زدن مجدد آن صفحات و نگاه کردن به عکسهای چهل سال پیشم است. منکر این نیستم که موفقیتمان در برزیل سبب شادمانی میلیونها نفر از هموطنانم میشود؛ اما نمیتوانم چشمانم را بر روی این واقعیت هم ببندم که آن پیروزی از سوی دیگر ما را دچار تصورات و خیالات خام و نادرست در خصوص جایگاه واقعی و حقیقیمان از نظر پیشرفت و توسعه خواهد کرد.
برای بسیاری از مردم دنیا یا کشورهای دیگر، پیروزی در زمین فوتبال، صرفاً پیروزی در زمین فوتبال است. آنها به خیابانها آمده و جشن میگیرند. ما هم همین کارها را خواهیم کرد اما این همه داستان نیست. یا درست تر گفته باشم، خوشحالی و سرور مردم بخشی از داستان پیروزی ما در جام جهانی است. بخش دیگر آن بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی است كه خیلی از مسئولان ما و ارگانهای دولتی از آن پیروزی خواهند كرد. پیروزی در زمین فوتبال را مسئولان ما تبدیل به پیروزی سیاسی و ایدئولوژیک خواهند نمود. به زعم آنها، آن پیروزی مبین درستی رویكرد و مواضع سیاسی و بینالمللی ایران خواهد بود. این تفاوت ما با بسیاری از كشورهای دیگر است. برای بسیاری از كشورها، پیروزی در جام جهانی، پیروزی در جام جهانی و در زمین فوتبال است. اگر هند، ژاپن، نروژ، آرژانتین، آلمان، برزیل یا آمریكا در جام جهانی پیروز شوند، آن پیروزی صرفاً پیروزی در فوتبال است اما در ایران آن پیروزی بیش از آنكه پیروزی در فوتبال باشد، پیروزی سیاسی و ایدئولوژیکی ایران محسوب خواهد شد.
تفاوت دیگری كه باعث میشود تا من خیلی دلم نخواهد در جام جهانی پیروز شویم، رویكرد نژادپرستانه و شوونیزم ما ایرانیان است. در جوامع دیگر، پیروزی در فوتبال، پیروزی در فوتبال است و به معنای برتری نژادشان، قومشان، ملیتشان، فرهنگ و تمدنشان، پرچمشان و مردمشان بر دیگران نیست؛ اما در ایران اینگونه نیست. پیروزی در جام جهانی بهسرعت و به صورت مستقیم و غیرمستقیم تبدیل به بلندگویی میشود برای ستایش، عظمت و تبریك به مردم شجاع ایران، مردم قهرمان ایران، ملت و مردم نجیب ایران، مردم آزاده و بافرهنگ غنی و تمدن چند هزارساله ایران، پرچم مقدس ایران و ادبیاتی از این دست. بدون پیروزی در برزیل هم بسیاری از مسئولین و صداوسیما علی الدوام و شبانهروز دارند در شیپور بزرگ نمودن و برتری دادن ایرانیان به دیگران میدمند. حالا اگر در جام جهانی هم چهار تا تیم را بزنیم که دیگه واویلا میشود. یقین پیدا میکنیم که واقعاً هم از همه سریم.
من نه به آن رویكردهای نژادپرستانه و تعصبات خود بزرگ بینی از ایران و ایرانیان اعتقادی دارم و نه بهرهبرداری سیاسی و ایدئولوژیکی را به واسطه پیروزی تیم ملی فوتبال ایران خیلی كار درستی میدانم؛ و بالأخره نگران آن هستم كه پیروزی در جام جهانی باعث شود كه فراموش كنیم كه از نظر رشد و توسعه واقعی در كجا قرار داریم. به خاطر همه اینها ترجیح میدهم در همان یكی دو بازی اول، تكلیفمان روشن شود و برویم دنبال كار و زندگی واقعیمان.