ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 05.06.2012, 14:35
بیانیه سروش درباره حکم ارتداد علیه شاهین نجفی

عبدالکریم سروش

به نام خدا

که دل بدست کمان ابرویست کافرکیش...

از یک سو فقیهان رسمی جمهوری «کافر» پرور ایران در صدور حکم ارتداد با یکدیکر مسابقه گذاشته اندواز سو‌ی دیگر منکران در خوارداشت نام پاکان و پیامبران و ناسزا گفتن به آنان، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده‌اند. صف آرایی حیرت انگیزی است.

فقیهان به عمد و اصرار می‌کوشند تا نشان دهند که اگر بیش از این قدرت یابند، سری را بر گردن مرتدی و جانی را در کالبد کافری به جا نخواهند نهاد. کافر کیشان نیز به صد زبان با هم میهنان خود می‌گویند که اگر از چنبر استبداد بجهند، بی‌تردید و بی‌دریغ، آزادی بدست آمده را صرف تمسخر و تخفیف آموزگاران دین و آموزه‌های آنان خواهند کرد و پیش از آن که به صنعت و اقتصاد و سیاست برسند، به حساب دینداران خواهند رسید و با آنان و عقاید‌شان تصفیه حساب خواهند کرد و ناظران به درستی‌ در یافته‌اند که آینده را نه به دست فقیهان کافرخوار می‌توانند بسپارند و نه به دست کافران مسلمان‌خوار که رویه‌های زشت یک سکه منحوس‌اند: اسلام کشی یا کفر کشی.

تهمت تکفیر پیشینه‌ای کهن دارد و دامان نامداران بسیاری را دریده است. نقد منکرانه دین نیز در دوران جدید، حدیث کهنه یی است و دست کم قدمت چند صد ساله دارد. پیش از آنکه مارکس نقد دین را در صدر همه نقد‌ها قرار دهد، ولتر‌ها و دیدرو‌ها پیکر دین را به تیر‌های طعن و طنز خسته بودند. با این همه دین جان سختی کرد و چراغ کلیسا‌ها روشن ماند و همین که پیکر نیم جانش، بر خلاف انتظار سکولار‌ها، در دوران پسامدرن جان دوباره گرفت و ابراز هویت نمود و خرق عادت‌ها کرد و انقلاب‌ها آفرید، خرد ورزانی چون‌هابرماس سکولار بر آن شدند تا از جامعه پسا سکولار سخن بگویند و "دیالوگ" میان مؤمنان و مخالفان را پیشنهاد و توصیه کنند.

رفتار پاره یی از منکران غربت گزیده ایرانی‌، اما، نشان می‌دهد که نه تنها دماغ دیالوگ ندارند و شیوه نقد راستین را نیاموخته اند، بلکه در بی‌خبری و عقب ماندگی از قافله تاریخ وعقلانیت، فقط زبان طعن و تمسخر‌شان با ز و دراز است و به جای آنکه از در دوستی وآشتی درآیندو دل اهل ایمان را به دست آورند و همدلانه، کجی‌های اندیشه آنان را به غربال نقد و منطق بپالایند وبه دیالوگی متقارن روی خوش نشان دهند و خودرا آماده شنیدن نقد و نظر کنند، به شنعت زدن و خبث گفتن رو می‌‌آورند و از لذت موهوم آن بشاشت می‌‌اندوزند.

نقد علمی‌ البته صورت و سیرت دیگر دارد. و کورچشمی بسیار می‌خواهد که آدمی‌ تفاوت میان نقد موقر و طعن موذی را در نیابد. صاحب این قلم خود به سبب نقد دین داغ تکفیر و زخم ارتداد بر چهرهٔ دارد و دیری است که صلیب مرگ خود را بر دوش می‌کشد. همین قلم بود که سال‌ها پیش نوشت «امر دین عظیم تر از آن است که فقط به عاشقان سپرده شود. کافران ومنکران هم درین وادی حقی و حظی دارند». و باز صاحب همین قلم بود که برای اولین وآخرین بار در دانشکده الاهیات دانشگاه تهران آراء لودویگ فویرباخ و دیوید هیوم را در نقد دین تدریس کرد و به دانشجویان طریقه ساخت‌شکنی دین را آموخت. شریعتی هم چندان از نفاق دینی و تزویر روحانی سخن گفت که دین‌فروشان برآشوفتند و برای فروکوفتنش با شکنجه‌گران سلطنتی هم داستان شدند. ما البته دین را نقد همدلانه می‌کردیم. و گلزار دیانت را تهی از آفات و خرافات و گزندگان و درندگان می‌خواستیم و می‌خواهیم.

هیوم و کانت و هگل و مارکس و فویرباخ هم ناقدان محترم دین بودند و دینداران الی‌الابد وامدار موشکافی‌های اندیشه‌گرانه آنانند. هیوم وقوع معجزات را نقد کرد، کانت دعا کردن را بی‌معنا می‌دانست، هگل خدایی تاریخی و حلولی را می‌پرستید، فویرباخ و مارکس هم دین را افیون روان یا افیون توده‌ها می‌دانستند. کسانی هم بودند و هستند که فراتر از مصلحان می‌روند و نه به اصلاح دین بل به امحاء آن می‌اندیشند و می‌کوشند. اینان هم مادام که به نقد عقلانی پایبند باشند سعی‌شان مشکور است و جهدشان مأجور.

روی سخن با کسانی‌ست که جرعه صحبت را به حرمت نمی‌‌نوشند و شرط ادب را در محضر خرد نگه نمی‌‌دارند و دین‌ورزان را به تازیانه تحقیر می‌رانند و دامن بزرگان دین را به لکه اهانت می‌آلایند.

روی سخن با دین‌ستیزانی است که بنام نقد اهانت و نفرت می‌پراکنند و رقم مغلطه بر دفتر دانش می‌کشند و سر حق بر ورق شعبده ملحق می‌کنند و نفس کافری را عین روشنفکری و ترقی می‌انگارند و چهره‌ای کریه از آزادی می‌نگارند و پلیدی‌ها و زشتی‌ها را به‌بهانه حق و آزادی مجاز و مطاع می‌شمارند و «نه آن در سر دارند که سر بکسی فرود آرند.»

مغالطه مهلکی که ذهن و ضمیر این طاعنان را تسخیر کرده این است که هرچه «آزاد است رواست.» به قوت باید گفت که این سخن سخت نارواست.

آدمیان برای طمع ورزیدن و حسد ورزیدن، بخل ورزیدن، غیبت کردن، مسخره کردن، پرخوردن، پر گفتن، آدرس غلط به جویندگان دادن و هنگام بیماری نزد طبیب نرفتن و... آزاداند، یعنی هیچ قانونی آنان را منع و مجازات نمی‌‌کند. اما در عین آزاد بودن، پاره‌ای از آن خصال و افعال از اقبح قبائح‌اند و بهیچ حیله و بهانه‌‌ای پلیدی‌شان پاک و پیراسته نمی‌‌شود.

آزادی، جراحی پلاستیک نیست که زشتی‌ها را زیبا کند. آزادی چون نور است که زشتی‌ها و زیبایی‌ها را آنچنان که هستند می‌نمایاند. تمسخر کردن و نام بزرگان را بزشتی بردن، رذیلت است ولو آزادانه انجام شود. اهانت ناروا است ولو نام نیکوی نقد بر آن نهاده شود. خود را فریب ندهیم. چه کسی می‌تواند بپذیرد پیامبر اسلام را به صورت خوک نشان دادن یا امامان شیعه را سید گدا خواندن (در رسانه‌های لوس‌آنجلسی)، نقد علمی یا تحلیل تاریخی یا مبارزه سیاسی است؟ در سراسر دوران روشنگری که نقد دین در صدر کارنامه منکران قرار داشت، هیچ کس عیسی مسیح را به صورت خوک نکشید و هیچ کس حواریون عیسی را بی‌سر و پا نخواند. «یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم» دین گریزان غربت گزیده ایرانی‌ گشاده دستانه شیپور آزادی را از دهانه گشادش می‌‌نوازند و تمرین آزادی را از آزادی پلشتی‌ها و قرآن‌سوزی‌ها آغاز کرده‌اند و نعمت زیستن در اقالیم آزاد را چنین کفران می‌کنند؟

صاحب این قلم و همراهانش سالهاست بر شیعیان بانگ می‌زنند که خلفای پیامبر را سب و لعن نکنید و دشنام و ناسزا نگویید و تخم نفرت و کینه مپراکنید و آتش دشمنی برنیفروزید، حالا بیایند و ازین آزادی‌پروران! بشنوند که اهانت به مقدسات دیگران و دامان فضیلت‌شان را به رذیلت آلودن شرط و لازمه آزادی است و کسی‌ را به خاطر آن نباید نکوهش کرد!

«حیرت اندر حیرت آمد زین قصص»

من نمی‌‌دانم اگر فردا و پس فردا رعدی بخروشد و برقی بدرخشد و راه بازگشت آوارگان به وطن هموار شود، این ناسزا گویان چگونه می‌توانند بی‌خفّت و بی‌خجلت، چشم در چشم مردان و زنان و دختران و پسران بی‌شماری بدوزند که عقدشان را در محضر قرآن بسته‌اند و به آیین محمدی بر یکدگر حلال شده‌اند و باذن خدا از یکدیگر کام گرفته‌اند، فرزندانشان را محمد و فاطمه نام نهاده‌اند و الگوی مروّت و شجاعت را در علی‌ دیده‌اند؟ نام محمد را بی‌صلوات بر زبان نمی‌‌‌آورند و قرآن را بی‌بوسیدن به دست نمی‌گیرند و آب خنک را بی‌یاد تشنگی حسین نمی‌‌‌نوشند و غبار تربتش را بر دیدگان می‌سایند. چگونه می‌توان در خرمن ایمان و آرامش قومی آتش عداوت زد و در میان‌شان به آرامی زیست؟

پدر کشتی‌ و تخم کین کاشتی / پدر کشته را کی‌ بود آشتی‌

با طاعنان دین‌گریز می‌گویم: اگر در پی‌ برکندن بیخ اسلامید، آب در‌هاون می‌کوبید و جهد بی‌توفیق می‌کنید. هم خدای مسلمانان (به شهادت قرآن) وعده تثبیت این دین را در زمین داده است، لیظهره علی الدین کله، و هم (به شهادت تاریخ) این شجره طیبه محمدی در فزونی و تناوری بوده است و از آمد و رفت کلاغان، شاخ و برگش نفرسوده است. به قول جلال الدین بلخی: «مصطفا را وعده کرد الطاف حق......... او بخفت و بخت و اقبالش نخفت». در افتادن با تمدنی چنین ستبر و سترگ نه کاری است خرد.

بل از حریصی عاقبت نادیدن است بر خود و بر عقل خود خندیدن است

و به قول خواجه شیراز:
صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند / این است حریف‌‌ای دل! تا باد نپیمایی

و اگر برای تشفی خاطر چنین می‌کنید، وجدان شرمگین اخلاق نمی‌پسندد که دل دیگران را خون کنید تا دل خودتان خوش شود.

اگر استبداد دینی ایران را نشانه رفته‌اید، نشانه‌گیری‌تان خطاست. دل مردم را به دست آورید تا در مبارزه با استبداد همدست شما شوند. زخم زبان زدن و دل مؤمنان را آزردن از خرد سیاسی به دور است و راهی‌ بدهی نمی‌‌برد.

اگر قصد روشنگری و خرافه‌زدایی و دین‌پیرأیی دارید، بسم الله. راهش نقد علمی‌ و تحلیل محققانه و همدلانه است و فتح باب دیالوگ و قبول شرافتمندانه رقیب، نه طعن و تخفیف و تمسخر.

من در عجبم که چرا از اردوگاه "سکولار" ندایی و صدایی بر نمی‌‌خیزد و چرا از تاریخ مغرب زمین درس نمی‌گیرند و همزبان با مومنان، بر قبیله طاعنان نمی‌‌شورند و به نصح ناقدانه ایشان دهان نمی‌‌گشایند؟ مگر نهی آنان فقط برعهده دینداران است؟ اینهمه تلویزیون و اینهمه سایت اینترنتی، روزان و شبان در کار تولید نفرت و فضیحت‌اند و جدال کفر و دین را دامن می‌زنند و عقلای قوم نشسته‌اند و تماشا می‌کنند و زبان از هدایت بسته‌اند. سکولارها به داد سکولاریزم برسید! این نفرت فروشی‌های تندروانه، چهره دین ستیزانه به سکولاریزم خواهد بخشید و در فردای موعود کار بدست همه خواهد داد.

آنچه را آوردم هم از سر غیرت مسلمانی بود هم مصلحت سیاسی و هم دغدغه فرهنگی. آیا کمال بی‌فرهنگی و بی‌تدبیری نیست محبوب مسلمانان را آزردن و در میدان مبارزه با استبداد، آتش اختلاف عقیدتی افروختن؟

باری اگر، ایرانیان همه یهودی یا مسیحی یا.... هم بودند، بی‌کم وبیش با طاعنان در یهودیت و مسیحیت و... همینگونه خطاب می‌کردم و آنان را به نقد مشفقانه و ترک طعن دشمنانه فرا می‌خواندم و مروت و مدارا و ادب و حرمت نگهداشتن را که ارزشهای فرادینی‌اند، در گوششان فرو می‌خواندم که:

بی‌ادب تنها نه خودرا داشت بد / بلکه آتش در همه آفاق زد

****

این وجیزه ناقدانه و ناصحانه بی‌تکمله‌ای تمام نیست. خطابی هم با قبیله فقیهان دارم:

روشنفکران دینی بی‌نفاق و بی‌تزویر دغدغه دیانت دارند، به پیامبر مکرم اسلام ایمان و ارادت می‌ورزند و بر خوان آن خوانسالار معنویت نشسته‌اند و از دست او جرعه معرفت می‌نوشند، اما سه چیز آنان را از شما جدا می‌سازد.

الف: اخلاق و تجربه متعالی عرفانی را از فقه برتر می‌نشانند.

ب: بر کثرت اندیشه‌ها و ادیان مهر قبول می‌نهند و در آرزوی محال مسلمان کردن و مسلمان شدن همه مردم ننشسته‌اند وهمه کافران را لزوما گمراه و دشمن حقیقت نمی‌شمارند.

ج: برون رفتن از دین را همچون درآمدن در دین، از حقوق آدمیان می‌شناسند و جان را برتر ازعقیده می‌نشانند و عقل را همه جا محترم می‌دارند چه وقتی که فتوا به ایمان دهد و چه وقتیکه فتوا به کفر دهد.

برین قرار، بالاجماع مباح کردن خون و آبروی کسی را به سبب خروج از دین مباح نمی‌‌شمارند.

سفارش من به شما این است که عالم باعمل باشید و در درجه نخست به مقلدان خود بگویید تا در مقدسات دیگران طعن نزنند و خلفای ثلاث را لعن نکنند و آنگاه اگر غم اسلام می‌خورید و آنرا توانا و آبرو مند می‌خواهید با طاعنان و کافران از در محبت درآیید و به نصیحت مشفقانه بپردازید و برای هدایتشان دعای مخلصانه کنید. به کرشمه‌ای بازار ساحری و ناموس سامری را بشکنید. بگذارید از قم بانگ ارشاد و شفقت برخیزد نه نعره قتل و خشونت.

از مولانا، چهره متبسم اسلام، بیاموزید:

می‌شنیدم فحش و خر می‌راندم / رب یسر زیر لب می‌خواندم
هر زمان می‌گفتم از سوز درون / اهد قومی انهم‌ لا یعلمون

امروز در جهان، ایران تنها کشوری (و قم تنها شهری) ست که در آن حکم رسمی‌ قتل مرتدان صادر می‌شود و چنین نشانی‌ بر پیشانی اسلام و ایران، موجب فخر و ابتهاج نیست. برین کارنامه بی‌افتخار مهر خاتمت نهید.

اگر می‌ترسید طعن طاعنان و کفر کافران در استواری درخت پر صلابت اسلام رخنه افکند، دل دلیر دارید که آن آفت موجب چندین مخافت نیست.

به صبر کوش تو ای‌دل که حق رها نکند / چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی

اگر آفتی و مخافتی هست سکوت شما فقیهان در ستم بازار جمهوری اسلامی ایران است که خبر قساوت‌های قصابانش به تواتر رسیده است و دل انسانیت و اسلامیت را بدرد آورده است. سکوت شما اینک کم از شرکت درآن مفسده‌ها و مظلمه‌ها نیست.

و اگر اهانت به رسول مکرم و آل او شما را خشمگین می‌کند، خشم خود را برای خدا فرو خورید و ادب از بی‌ادبان بیاموزید و به هوش باشید که:

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید / خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

و چنانکه قرآن فرمود: ادفع بالتی احسن و جادلهم بالتی احسن

****

شنیدم که مردان راه خدا / دل دشمنان را نکردند تنگ
تو را کی‌ میسّر شود این مقام / که با دوستانت خلاف است و جنگ


عبدالکریم سروش
خرداد ۱۳۹۱

---------------------------

کافر به معنای نامسلمان است وهیچ بار ارزشی ندارد. این واژه را از آنروی بکار گرفته‌ام که پاره‌ای از غربت گزیدگان خودرا کافِر می‌شمارند و حتی به آن افتخار می‌کنند.

نظر کاربران:


جناب آقای دکتر سروش
کلام شما متین و مثل همیشه شیوا و مستدل و منطقی است. تنها یک مورد است که کسی در مورد کلام نازیبای این خواننده موسیقی رپ در نظر نمیگیرد. شاهین نجفی نه یک روشنفکر دینی یا ضد دینی است و نه نظریه پرداز یا هر چیز دیگر از این قبیل. او خواننده رپ است و سخن از کف خیابانها، مسایل و موضوعات باب روز و ته دل جوانان درمانده و سرگردان میگوید. از زبان یک رپیست واقعیات متداول و کلام رایج هم نسلش شنیده میشود نه کلامی که به مذاق روشنفکران و نظریه پردازان خوش بیاید. به نظر من اگر جایگاهها در نظر گرفته شود و هر کس در موقعیت خود بتواند سخن جمعی را بگوید راه برای دایالوگ اجتماعی باز میشود.